رابطه آزاداندیشی و قیام
ایده فرهنگی مادر بر بستر «قیام» و «ولایت» است. از قیام و ولایت چگونه میتوان به آزاداندیشی رسید؟ و به عبارت دیگر «آزاداندیشی» با «قیام» و «ولایت» چگونه ارتباطی دارد؟
وقتی آزاداندیش را حق طلب معرفی میکنیم و آزادندیشی را به دنبال حق بودن معنا میکنیم؛ ایجاد پیوند و رابطه میان آزاداندیشی و قیام و همچنین ولایت، قابل فهم است. وقتی محوریت «حق» را در نظر بگیریم، میتوانیم میان این سه عنصر رابطه برقرار کنیم.
رابطه آزاداندیشی با قیام:
یک سوال این است که قیام برای چهچیزی؟ آیا قیام برای حق نیست؟ برای رسیدن به حق نیست؟ اگر قیام را اینگونه بفهمیم، این تنها آزاداندیش است که میتواند قیام کند؛ چرا که حق طلب واقعی، تنها آزاداندیش است؛ رابطه افراد در مواجهه با حق یا قبول آن است و به تعبیری حق طلب هستند و یا اینکه آن را نمیپذیرند؛ افرادی هم که آن را نمیپذیرند، دو دسته هستند؛ یا خود را حق میدانند که این افراد متکبرین هستند و یا این که خود را برتر از حق میدانند که این افراد هم مستکبر هستند و لذا تنها کسی که حقخواه و حق طلب است، همان آزاداندیش است. در واقع این آزاداندیش است که قیام کننده واقعی است؛ این آزاداندیش است که واقعا قیام میکند به دنبال حق است.