نوشته‌ها

گزارشی از سرمقاله مرتضی روحانی در دوماهنامه باور01

دوماه‌نامه باور که ذیل موضوعات الهیات ودین پژوهی در مجموعه مطبوعاتی ایران به تازگی کار خود را شروع کرده است، دراولین شماره خود، سرمقاله ای به قلم مرتضی روحانی که سردبیر این دوماه‌نامه است تحت عنوان «آنجا که ایستاده ایم!» نشر داده است.

مرتضی روحانی در این سرمقاله سعی کرده است سراغ جریان شناسی وضعیت اندیشه ای ایران در چهل سال بعد از انقلاب اسلامی برود و بعد از جریان شناسی آن تحلیلی از صحنه موجود ارائه کرده و نهایتا با آسیب شناسی که مطرح میکند هدف خودشان را از تولید این دوماه‌نامه ارائه کند.

با سابقه ای که از ایشان در تاسیس نشر ترجمان سراغ داریم، میتوان به خوش ذوق و شناخت اندیشه داشتن‌شان، ایمان داشت اما همین سرمقاله را اگر با «خردکشی خودکشی پیام فضلی نژاد» مقایسه کنید متوجه خواهید شد، جناب روحانی نتوانسته نه جریان شناسی کامل ودقیقی از صحنه اندیشه ای کشور داشته باشد و نه اینکه رکود و رخوت موجود در صحنه اندیشه را به عمق نگاه فضلی نژاد روایت کند. اما باید این را هم دید که شاید از معدود افراد دغدغه مند به حوزه الهیات در فضای انقلابی باشد که حاضر شده فضای ژورنال اندیشه الهیات را راه اندازی کرده و این مباحث را با کیفیت خوبی به عرصه بکشاند.

ایشان در بخش اول جریان اندیشه الهیات را بعد از انقلاب به دودسته تقسیم می کند کسانی که فقط کارکردگرایانه و در حوزه ساینس شروع به اندیشه ورزی کردند و دسته دیگر کسانی که کاملا با نگاهی به الهیات سنتی بیشتر نگاهی فقهی به مسئله داشتند و نخواستند از این حوزه خارج شوند. بعد سراغ جریان نوظهوری می رود که سعی داشت بین این دو را جمع کند که امثال بازرگان، مطهری و حتی شریعتی را در این دسته میداند و از شاگردان این حلقه سروش را نام می برد که بعدها به حلقه کیان تبدیل شد.

نکته جالب توجهی که به آن اشاره می کند این است که بازماندگان حلقه کیان در عصر حاضر مسئله شان در جمع کردن بین دین و دنیای مدرن به ایرانشهری تغییر کرد و دلیل این امر را هم ارتباط این جریان با جواد طباطبایی میداند؛ البته مسیرشان را منفعل و شکست خورده روایت میکند.

نهایتا قائل است مسیر اندیشه الهیات با نگاه به جمع کردن دین و دنیای مدرن مهم ترین امری است که مدتهاست دنبال نمی شود و متوقف شده و «باور» خود را متعهد به امتداد این امر میداند و راهبرد گفتگوی علمی و منصفانه را راهبرد اصلی دوماه‌نامه ذکر کرده اند.

گزارشی از سرمقاله محمد قوچانی در کتابنامه2: انتقام از بورژوازی

کتابنامه، فصلنامه فرهنگی، ادبی، هنری است که بعد از هر ده شماره از آگاهی نو با مدیر مسئولی محمد قوچانی منتشر می شود. کتابنامه2 در تابستان 1402 منتشر شده است که گزارشی از سرمقاله آن به قلم محمد قوچانی با عنوان «انتقام از بورژوازی، چرا بنیادگرایان طبقه متوسط فرهنگی را انکار می کنند؟» تقدیم می گردد.

در این سرمقاله محمدقوچانی، به واسطه مطلبی که در ماهنامه سوره به قلم وحید جلیلی منتشر شده است، بنا دارد نقدی جدی به وضعیت فرهنگی ایران داشته باشد و به قول حقیر روایت پسرفت فرهنگی را در این سرمقاله دنبال می کند.

جمله ای که با اقتباس از آن نام سرمقاله را انتخاب کرده است از متن وحید جلیلی است: «چیزی به نام طبقه متوسط نداریم…طبقه متوسط، بزک شده‌ی طبقه مرفه نوکیسه بی هویت بی آرمان غرب زده است.»

قوچانی معتقد است که این جمله عصاره نظریه اجتماعی و فرهنگی حاکمیت یکپارچه اصول گرایان حاکم بر ایران امروز است و با این شروع تند سعی می کند در ساحت های مختلف هنری و فرهنگی حرف خود را اثبات کند.

در بخش اول وارد سینما شده و توضیح می دهد که انتقام از بورژوازی در سینما با حذف تهیه کنندگان بخش خصوصی و بسیط ید بخش عمومی شروع شد و با حذف امثال داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی و … سینمای ایران به سمتی رفت که فقط آثار پروپاگاندا تولید می کند تا خرجش را در بیاورد. و قشر متوسطی هم که توانست از دل این آشفتگی رشد کرده و آثار فاخری تولید کنند هم چون اصغر فرهادی، این قشر نیز از حاکمیت رانده و از سینمای ایران حذف شده است. دوگانه سینمای ایران را به اخراجی ها و درباره الی تشبیه می کند.

در بخش دوم وارد عرصه موسیقی می شود و همین انتقام از بورژوازی را با محمدرضا شجریان که اسطوره موسیقی ملی ایران بوده است نشان می دهد. و وضعیت امروز موسیقی ایران را به دوگانه معلی-تتلو شبیه می کند.

در بخش سوم به رسانه ملی می پردازد و انتقام از بورژوازی را به حذف امثال عادل فردوسی پور، خندوانه رامبد جوان و عصر جدید علیخانی می پردازد که قشر متوسط رسانه ملی بودند و در خفقان رسانه ملی توانستند رشد کنند اما حاکمیت اینها را حذف کرد.

در بخش چهارم به مطبوعات در سطح کشور می پردازد که این صحنه نیز به دلیل نبود هیچ عقلانیتی بالای سر آن  و نفهمیدن جایگاه مطبوعات در رشد فرهنگی کشور، طبقه متوسط این عرصه نیز به پایان مرجعیت شان نزدیک شده اند.

در بخش ششم به ادبیات می پردازد که در این جا شاخص انتقام از بورژوازی را محمود دولت آبادی می داند که با انتقام حاکمیت در عرصه سیاسی از او، عملا حذف شد و ضربه سهمگینی به ادبیات کشور وارد شده است.

نهایتا در بخش هفتم به حذف جریان روشنفکری در کشور می پردازد که بعد از حذف سروش و کدیورها، وقتی حاکمیت به این نتیجه رسید که باید به پشت داوری اردکانی ها بیاید اما همین قشر نیز با انتقام رو به رو شد و عملا این جریان متوسط نیز حذف گردید.

جمع بندی قوچانی این است که در عرصه فرهنگی کشور ما شاهد یک پسرفت عمیق هستیم که این پسرفت دسترنج حاکمیتی است که به بهانه های سیاسی از این قشر متوسط که همیشه سعی کرده در فرهنگ بماند و این علم را بالا نگه دارد، انتقام گرفته است.

ارتداد حکم بدیهی حکومتی و پیشران اندیشه حقیقت جو

شهید مطهری می فرمایند:

ظاهراً [ارتداد] از شؤون حکومت اسلامی است، یعنی از آن جهت که اسلام یک حکومت است و اجتماع به نوبه خود مصالحی دارد. آنجا که حکومت اسلامی نیست، چنین حکمی هم نیست(یادداشتهای استاد مطهری، ج‏2، ص‏316.)

با این نگاه حکم ارتداد حکومتی است شاید بتوان گفت حیث جدلی آن این است که تمامی حکومتها برخورد سنگین با مخالفینی که به سمت سست کردن حکومت اقدام میکنند می پذیرند و امری منطقی است اما اسلامی این موضوع را ازآنجا که بحث دماء است با عنوان ارتداد ضابطه مند کرده وجلوی ظلم و دیکتاتوری را گرفته است؛

از طرفی دیگر به دنبال این است که اندیشه واقعی را نشر دهد لذا با مطرح کردن ارتداد میدان برای نشر اندیشه های حقیقت جو و واقع گرا به شدت باز و سهل الوصول میگردد.

تعریف آزاداندیشی فردی!

آزاداندیشی در دو لایه فردی و اجتماعی قابل تصویر است، یعنی یا فرد دارای یک کمال و دارایی است که او را متصف به فردی آزاداندیش می‌کنیم و یا فرهنگی در جامعه رواج دارد که می گوییم این جامعه یک جامعه آزاداندیش است.

 

آزاداندیشی فردی: ملکه و حالتی نفسانی است که با حصول آن فرد در لایه اندیشه (شناخت) نسبت به حق کرنش دارد. بنای اعتقادی خود را بر تسلیم شدن در برابر (پذیرش) حق قرار داده است. (در این تعریف آزاداندیشی یک حقیقت تشکیکی است، کرنش از یک تسلیم اولیه شروع می شود و تا فدا شدن برای حق ادامه پیدا می کند، یعنی به لحاظ اعتقادی حاضر است خود را فدای حق کند / در این تعریف آزاداندیشی یک نحوه وجود حقیقی دارد. چون ملکه و حال یک وجود نفسانی دارد.)

 

اما آزاداندیشی اجتماعی که یک فرهنگ فاخر است، یک نحوه وجود اعتباری دارد. که جداگانه باید تعریف شود.

چند توضیح افزوده:

  1. ملکه یا لااقل حالی نفسانی بودن جزو مقومات است.
  2. حال آزاداندیشی در نقطه بسیار پایینی از حقیقت آزاداندیشی قرار دارد به گونه­ای که فرد دارای حال آزاداندیشی آزاداندیش نمی­گوییم، هر چند که فعل او یک وضعیت بسیار ضعیف آزاداندیشی است.
  3. به شدت باید مراقبت کرد که آزاداندیشی با اندیشه آزاد خلط نشود!

اندیشه آزاد اولا باید اندیشه باشد یعنی قواعد منطقی اندیشه بودن در آن رعایت شود ثانیا باید آزاد باشد یعنی از قید و بندهای درونی و بیرونی رها باشد.

برای آزاداندیشی حتماً به اندیشه آزاد نیاز هست ولی به انسانی که می تواند آزادانه بیندیشد آزاداندیش نمی گوییم! آزاداندیشی نفسانی اوست با حق!

 

#یادداشت_357

عقیل رضانسب 14020223

 

آزاداندیشان خطرناک ترین افراد در نبرد تمدنی

اندیشیدن در عالم اثبات ذیل فرهنگ و ذیل تمدن رقم میخورد.

هرکدام از این سخت افزار های اجتماعی (فرهنگ و تمدن) سیطره ای بر اندیشیدن دارند که به صورت طبیعی فرد نمیتواند آزاد از این سیطره بیاندیشد لذا آزاداندیشی در اینجا یعنی رهایی از اثر پذیری سیطره فرهنگ و تمدن که هرچه قدرت ذهنی فرد بالاتر باشد تا اینکه خود را از این سیطره آزاد کرده و منطقی بیاندیشد و به حقیقت نیز دست یابد او آزاداندیش تر است.

 

در یادداشتی دیگر توضیح داده خواهد شد که چرا اینگونه افراد برای تمدنهای رقیب خطرآفرین خواهند بود.

غرب دغدغه اندیشیدن ندارد؟!

در منابع غربی آزاداندیشی در سه اصطلاح به کار میرود:

Broadminding: در دیکشنری کمبریج آمده است که کسی که این صفت را داشته باشد انواع رفتارهای متفاوت از خودش را ازدیگران می پذیرد.

از دیگر اشتقاقات این اصطلاح Open-Mind است که این اصطلاح در بین ما نیز رایج است و تقریبا به کسی گفته می شود که با ولنگاری اجتماعی مشکل و تنشی ندارد.

 

Freethinking: کسی که بر اساس عقل(عرفی) مستقل از قدرت و زور نظر می دهد حتی درباره این اصطلاح گفته شده است که درباره کسی است که عقائد دینی او با عقائد ثابت او تفاوت وجود دارد.

 

Freethought: در این اصطلاح نیز آزاداندیشی یک دیدگاه معرفت شناختی است که معتقد است باورها نباید بر اساس سنت، وحی، جزم گرایی شکل بگیرد.

آزاداندیشی (گاهی اوقات تفکر آزاد نوشته می‌شود) یک دیدگاه معرفت‌شناختی است که معتقد است باورها نباید بر اساس حجیت، سنت، وحی یا جزم‌گرایی شکل بگیرند و در عوض باید دیگران به باورها برسند. روش هایی مانند منطق، عقل و مشاهده تجربی. بر اساس فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد، آزاداندیش «کسی است که به جای پذیرش عقاید و عقاید دیگران، به ویژه در آموزش دینی، عقاید و نظرات خود را شکل می دهد». در برخی از تفکرات معاصر به طور خاص، اندیشه آزاد به شدت با رد نظام های اعتقادی اجتماعی یا مذهبی سنتی گره خورده است. کاربرد شناختی آزاداندیشی به «آزاد اندیشی» و مجریان اندیشه آزاد به «آزاد اندیشان» معروف هستند. آزاداندیشان مدرن، آزاد اندیشی را آزادی طبیعی از تمامی افکار منفی و توهمی حاصل از جامعه می دانند.

با توضیحاتی که در این سه اصطلاح آمده است نشان میدهد غرب از فضای آزاداندیشی دغدغه اندیشیدن هم ندارد چه برسد به کشف حقیقت.

تعریف حدی چه موقع آری؟

در یادداشت قبل اشاره شد که چه خوب است طبق قاعده تعرف الاشیاء باضدادها بتوانیم نشان دهیم که در صحنه ای که فعالین و فضلایی به دنبال رقم زدن آزاداندیشی بوده اند چه چیزی را محقق نکرده اند و اساسا آزاداندیشی در قیاس با خیرالموجودین چه چیزی نیست. پرداختن به چه چیزی نبودن مارا به لبه های خلأیی که موجب شده به آزاداندیشی به عنوان شاه کلید امروز بپردازیم نزدیک می کند.

فارغ از فضای تحقق به تعریف دقیق فلسفی و ماهیت شناسی پرداختن، به نظر می آید یک عملیات ذهنی است حتی شهود نیز به کمک ارائه یک تعریف حدی در این نقطه نمی آید.

باید اجازه داد عقل عملی در صحنه اندیشه ورزی، شهود کند و استشمامش را با تصویر فی الجمله اولیه مقایسه کرده و تقصیل دهد و نهایتا بعد از تفصیل کافی و وافی بتواند یک تعریف ارائه کند.

آنچه که در تعریف آزاداندیشی ندیده ایم؟!

از آنجا که آزاداندیشی، گفتمانی از جنس رقم زدن یک ذائقه است و می توان این گونه تصویر کرد که بعد از محقق شدن این گفتمان، عملا جامعه نخبگانی و به تبع آن، مردم، ذائقه ای پیدا کرده اند که اساسا هر تقابل آرایی که بوی فهمیدن و اندیشیدن و کشف حقیقت میرود برایشان مقدس و قابل پیگیری خواهد بود. در این اتمسفر فرهنگی، هیچگاه نفاق توانایی عرض اندام پیدا نخواهد کرد حتی اگر بنای به دیده شدن از سمت مردم داشته باشد می بایست کاملا در راستای روشن شدن حقیقت گام بردارد و الا از دایره انتخاب مردم حذف خواهد شد.

شکل گیری این اتمسفر فرهنگی به وسیله گفتمان سازی قطعا یک عبادت بزرگ است اما باید این موضوع را نیز مورد توجه قرار داد که وجه سلبی این گفتمان می بایست در تعریف خودش دیده شود لذا به نظر می آید در تعریف آزاداندیشی می بایست نقطه های تضاد روشن شود و به تعبیری تعرف الاشیاء به اضدادها راهبردی در کنار پی بردن به ماهیت شناسی ایجابی آن قلمداد گردد.

یکی از وجوه سلبی که می توان در تعریف آزاداندیشی به آن اشاره کرد، کنار زدن تمام جریان هایی است که اندیشیدن در جامعه را نفی می کند، چه اینکه این جریان ها حامل یک دعوت باشند و یا حتی اقداماتی در حوزه های تربیتی و … تعریف کنند.

اتحاد در کنش‌گری، روایتی از کنش‌گری مؤثر امام موسی صدر

رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی در تاریخ 1401/07/22 فرمودند:

اتّحاد، نداشتن تفرقه، خلاص شدن از شرّ وسوسه‌های دشمن، وسوسه‌های آمریکا، وسوسه‌های صهیونیست‌ها، وسوسه‌های کمپانی‌ها؛ [خلاص شدن] از شرّ وسوسه‌های اینها که گاهی این وسوسه‌ها از زبان خودی‌ها شنیده میشود. می‌بینیم در دنیای اسلام، کسانی از داخل دنیای اسلام همان حرف آنها را تکرار میکنند، همانها را میگویند؛ از شرّ اینها خلاص بشویم با اتّحاد، با نفی تفرقه، با انسجام داخلی؛ این شرطش است. اگر این شرط را بتوانیم عملی بکنیم، بلاشک خواهیم توانست امّت اسلامی را در جایگاه رفیعی در دنیای آینده و شکل آینده‌ی جغرافیای سیاسیِ جهان قرار بدهیم.
آیا این ممکن است؟ بعضی هستند که در همه‌ی مسائل مهم، مبادره‌ی آنها و واکنشِ اوّلیِ آنها نفی و انکار و ناامیدی است: «ای آقا! نمیشود، فایده ندارد». ما قبول نداریم این را؛ ما میگوییم این ممکن است؛ اتّفاق و اتّحاد بین ملّتهای اسلامی ممکن است، منتها کار لازم دارد، عمل لازم دارد. عرض کردم، ما حالا از سیاستمداران و زمامداران و حکمرانان کشورهای اسلامی هم ناامید نیستیم، امّا بیشترین امیدمان به خواصّ دنیای اسلام است؛ یعنی همین طوری که گفتیم، به علمای دین، به روشنفکران، به اساتید دانشگاه، به جوانان روشن‌بین، به فرزانگان، به ادبا، به شعرا، به نویسندگان، به گردانندگان مطبوعات؛ امید ما به اینها است؛ اینها [باید] احساس استقلال بکنند، احساس مسئولیّت بکنند، احساس وظیفه کنند. وقتی خواص در یک راهی وارد شدند، افکار عمومی را به آن سمت حرکت میدهند؛ وقتی افکار عمومی در یک کشوری شکل گرفت، سیاستهای اداره‌ی کشور هم به طور قهری به آن سمت حرکت میکند، ناچارند، ناگزیرند. بنابراین، این کاری است ممکن؛ این ممکن است، منتها بدون عمل نمیشود. بدون عمل، هیچ چیزی در دنیا،  نه دستاوردهای دنیایی، نه دستاوردهای اخروی و الهی امکان ندارد: لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعىٰ؛باید سعی کرد، باید عمل کرد؛ [اگر] عمل بکنیم، ممکن است.

در این باره به خاطره ای از امام موسی صدر رحمه الله علیه برخوردم که در سال 1345 وقتی مطلع می شوند که امام خمینی دستگیر شده اند، در سفرهای دوره ای که تعریف کرده بودند شروع می کنند با شخصیت ها و مطبوعات مهم بین المللی، فعالان ژنو و هامبورگ و پاریس و بن و دیگر شهرها ارتباط گرفته و قضیه دستگیری امام خمینی را مطرح می کنند و شرح می دهند. این اقدام و کنش گری امام موسی صدر به عنوان عالم دین و یک روشنفکری که از یک کشور دیگر اسلامی شروع می شود و وفاق و اتحاد خود را به عالم دیگر اسلامی با عمل محقق می کند باعث می شود که با همین اقدام خرد آزادی امام خمینی در ایران رقم بخورد تا جایی که آیت الله خوئی می فرمایند:

سفرهای دوره ای امام موسی صدر نقش اصلی در آزادی امام خمینی از زندان داشت

به نظر می آید طرح استراتژیک وحدت علما و فضلای جهان اسلام هنوز روشن نیست و آن طور که بایست باور به حرکت های خرد همه آنها بر موضوعات مشخص جدی گرفته نشده است اما اندک فعالیت امام موسی صدر شاهدی است بر اینکه اتحاد در حوزه کنش گری اتفاقات بزرگی را می تواند رقم بزند.

✨تدبری حول آیه ۱۸ سوره زمر- فطری بودن آزاد اندیشی

?طبق آیه «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» در میابیم که دین الهی فطری است و خداوند متعال جز به فطرت، انسان را دعوت نمی کند. تمام آموزه های الهی مبتنی بر فطرت ناب انسان است و اگر آموزه ای با انسانی سازگار نیست به این جهت است که فطرت او پوشیده شده است.

❇️در آیه شریفه 18 سوره زمر خداوند متعال میفرماید: «الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ»
در این آیه شریفه خداوند متعال به شنیدن سخنان مختلف و تبعیت از احسن آنها که بیانی از آزاد اندیشی است امر فرموده است. لذا می توان این آیه را شاهدی بر فطری بودن آزاد اندیشی دانست.

❇️در ادامه آیه نیز این افراد که آزاداندیشانه از حق پیروی میکنند را شامل هدایت الهی دانسته و صاحبان عقل را منحصر در این گروه آزاد اندیش کرده است که اینها نیز دلیلی است بر اینکه آزاد اندیشی، انسان را به فطرت و به هدایت الهی بازمی گرداند.

احادیث ذیل آیه ۱۸ – سوره زمر

احادیث ذیل آیه ۱۸ – سوره زمر
آیه الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ [18]

?الصّادق (علیه السلام)- کُلُ رَایَهًْ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ‌وَ‌جَلَّ.

امام صادق (علیه السلام)- هر پرچمی که پیش از قیام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برافراشته شود، صاحبش طاغوتی است که به‌جای خداوند عزّوجلّ پرستیده می‌شود.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۶ الکافی، ج۸، ص۲۹۵/ البرهان

?الکاظم (علیه السلام)- عَنْ هِشَامِ‌بْنِ‌الْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی‌بْنُ‌جَعْفَر (علیه السلام) یَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.

امام کاظم (علیه السلام)- هشام‌بن‌حکم گوید: امام کاظم (علیه السلام) به من فرمود: ای هشام! خداوند به اهل عقل و فهم در کتاب خود بشارت داده و فرموده است: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۶ الکافی، ج۱، ص۱۳/ بحارالأنوار، ج۱، ص۱۳۲/ تحف العقول، ص۳۸۳/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۲۰۶/ نورالثقلین

?الصّادق (علیه السلام)- عَنِ الْقَاسِمِ‌بْنِ‌بُرَیْدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرٍو الزُّبَیْرِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَه … إِنَّ الْإِیمَانَ لَیَتِمُّ وَ یَنْقُصُ وَ یَزِیدُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ کَیْفَ ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلَی جَوَارِحِ ابْنِ آدَمَ (علیه السلام) وَ قَسَّمَهُ عَلَیْهَا وَ فَرَّقَهُ فِیهَا فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَهًْ إِلَّا وَ قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی بِهِ یَعْقِلُ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ وَ هُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِی لَا تَرِدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ وَ مِنْهَا عَیْنَاهُ اللَّتَانِ یُبْصِرُ بِهِمَا وَ أُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا … وَ فَرَضَ عَلَی السَّمْعِ أَنْ یَتَنَزَّهَ عَنِ الِاسْتِمَاعِ إِلَی مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ أَنْ یُعْرِضَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَهُ مِمَّا نَهَی اللَّهُ عزّوجلّ عَنْهُ وَ الْإِصْغَاءِ إِلَی مَا أَسْخَطَ اللَّهَ عزّوجلّ فَقَالَ فِی ذَلِکَ وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ ثُمَّ اسْتَثْنَی اللَّهُ عزّوجلّ مَوْضِعَ النِّسْیَانِ فَقَالَ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ قَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب … فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَی السَّمْعِ مِنَ الْإِیمَانِ أَنْ لَا یُصْغِیَ إِلَی مَا لَا یَحِلُّ لَهُ وَ هُوَ عَمَلُهُ وَ هُوَ مِنَ الْإِیمَانِ.
امام صادق (علیه السلام)- ابوعمرو زبیری نقل کرده است: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «ایمان می‌تواند در حدّ کمال باشد و هم نقصان‌پذیر باشد و هم درحال افزایش»؟ فرمود: «آری! چنین است» گفتم: «چطور»؟ امام (علیه السلام) فرمود: «خداوند متعال ایمان را بر جوارح فرزندان آدم (علیه السلام) واجب گردانید و ایمان را بین اعضاء تقسیم فرمود و برای هریک سهمی معیّن کرد. بخشی از ایمان را به یکی از جوارح اختصاص داده، و هر عضوی تکلیف مخصوصی دارد که عضو دیگر به آن مکلّف نیست، یکی از آن جوارح قلب است که به‌وسیله‌ی آن می‌فهمد و درک می‌کند، بدی‌ها و نیک‌ها را از هم تمیز می‌دهد و خیر و شرّش را در می‌یابد. قلب امیر و فرمانده جوارح و اعضاء او می‌باشد، هرچه قلب امر کند اعضاء بدنش اطاعت می‌کنند و از فرمان او سرپیچی ندارند، یکی از آن اعضاء، دیدگان او هستند که به‌وسیله‌ی آن‌ها اشیاء را نگاه می‌کند و گوش‌هایی دارد که به‌وسیله‌ی آن‌ها می‌شنود … خداوند بر گوش نیز چیزهایی واجب کرده است، و آن این است که نخست گوش‌های خود را از آنچه پروردگار حرام کرده است باز دارد، و از منهیّات دوری کند، و به سخنانی که مورد خشم خداوند می‌گردد گوش فرا ندهد [و از لهویّات و شنیدن سخنان بی‌فایده خودداری نماید]. خداوند در قرآن فرمود: و خداوند [این حکم را] در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا می‌کنند، با آن‌ها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازند!. (نساء/۱۴۰) امّا خداوند، آن موردی را که به واسطه‌ی فراموشی، اشتباه کند را استثناء کرده و فرمود: و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین!. (انعام/۶۸) و فرمود: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب. این بود آنچه خداوند بر گوش واجب کرده که باید، از گوش فرا دادن به آنچه که شنیدنش حلال نیست اجتناب کند و این‌ها عمل گوش می‌باشد. [و ایمان گوش محسوب می‌شود] و آن جزئی از ایمان است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۶ الکافی، ج۲، ص۳۵/ بحارالأنوار، ج۶۶، ص۲۵/ العیاشی، ج۱، ص۲۸۲؛ «ان الایمان… کیف ذلک» و «قلبه… یبصر بهما» محذوف/ دعایم الإسلام، ج۱، ص۶ «یعرض عما» محذوف/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۱۶۴؛ «ان الایمان… کیف ذلک» محذوف
۲ -۳(زمر/ ۱۸)

?أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- وَ أَمَّا الْإِیمَانُ وَ الْکُفْرُ وَ الشِّرْکُ وَ زِیَادَتُهُ وَ نُقْصَانُهُ فَالْإِیمَانُ بِاللَّهِ تَعَالَی هُوَ أَعْلَی الْأَعْمَالِ دَرَجَهًْ وَ أَشْرَفُهَا مَنْزِلَهًْ وَ أَسْنَاهَا حَظّاً فَقِیلَ لَهُ الْإِیمَانُ قَوْلٌ وَ عَمَلٌ أَمْ قَوْلٌ بِلَا عَمَلٍ فَقَالَ الْإِیمَانُ تَصْدِیقٌ بِالْجَنَانِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ وَ هُوَ عَمَلٌ کُلُّهُ وَ مِنْهُ التَّامُّ وَ مِنْهُ الْکَامِلُ تَمَامُهُ وَ مِنْهُ النَّاقِصُ الْبَیِّنُ نُقْصَانُهُ وَ مِنْهُ الزَّائِدُ الْبَیِّنُ زِیَادَتُهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی مَا فَرَضَ الْإِیمَانَ عَلَی جَارِحَهًْ مِنْ جَوَارِحِ الْإِنْسَانِ إِلَّا وَ قَدْ وُکِلَتْ بِغَیْرِ مَا وُکِلَتْ بِهِ الْأُخْرَی فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِی یَعْقِلُ بِهِ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ وَ یَحِلُّ وَ یَعْقِدُ وَ یُرِیدُ وَ هُوَ أَمِیرُ الْبَدَنِ وَ إِمَامُ الْجَسَدِ الَّذِی لَا تُورَدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ وَ مِنْهَا لِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ مِنْهَا أُذُنَاهُ اللَّتَانِ یَسْمَعُ بِهِمَا … وَ أَمَّا مَا فَرَضَهُ عَلَی الْأُذُنَیْنِ فَالِاسْتِمَاعُ لِذِکْرِ اللَّهِ وَ الْإِنْصَاتُ إِلَی مَا یُتْلَی مِنْ کِتَابِهِ وَ تَرْکُ الْإِصْغَاءِ إِلَی مَا یُسْخِطُهُ فَقَالَ سُبْحَانَه … فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.
امام علی (علیه السلام)- ایمان و کفر و شرک و کم و زیادی آن‌ها از این قرار است، ایمان به خداوند از لحاظ مرتبه و درجه، بالاترین اعمال می‌باشد و در مرتبه‌ی عالی و بالا قرار دارد، [و گرامی‌تر از آن مقامی نیست] و بهره‌اش از همه افزون‌تر است. گفته شد: «ای امیرالمؤمنین (علیه السلام)! ایمان، گفتار و کردار باهم است و یا تنها گفتار می‌باشد»؟ فرمود: «ایمان گواهی به قلب، و اعتراف در زبان و عمل به اعضاء و جوارح می‌باشد، ایمان همه‌اش عمل است، ایمان گاهی کامل و گاهی نیمه‌ی کامل و زمانی ناقص و گاهی هم زائد است، به‌طوری که این نقصان و زیادت به وضوح دیده می‌شود. خداوند متعال برای هریک از اعضاء و جوارح انسانی وظیفه‌ای از ایمان را معیّن کرده است که این وظیفه به عضوی دیگر ارتباط ندارد، یکی از آن‌ها قلب آدمی است که به‌وسیله‌ی آن مسائل را درک می‌کند و فهم و شعور می‌کند، و مشکلات را حل می‌نماید و تصمیم می‌گیرد. قلب امیر و فرمانده بدن است، و هر کاری که سایر اعضاء و جوارح انجام می‌دهند به دستور قلب انجام می‌گردد و امر و نهی در بدن به‌وسیله‌ی قلب انجام می‌شود و اعضاء مطیع قلب هستند و دستورات او را به کار می‌گیرند. یکی از آن جوارح، زبان است که با آن سخن می‌گوید، و دیگر گوش است که با آن می‌شنود … واجبات گوش شنیدن یاد خداوند و گوش‌دادن به تلاوت آیات قرآن، و خودداری از شنیدن آنچه خداوند را به خشم می‌آورد است، که خداوند می‌فرماید: … فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۸ بحارالأنوار، ج۶۶، ص۷۳/ بحارالأنوار، ج۹۰، ص۵۱/ مستدرک الوسایل، ج۱۱، ص۱۴۶؛ «اما الایمان… فرض الایمان علی» محذوف
۲ -۴(زمر/ ۱۸)

?أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فِی وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ مُحَمَّدِبْنِ‌الْحَنَفِیَّهًْ (رحمة الله علیه) یَا بُنَیَّ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ بَلْ لَا تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ فَرَضَ عَلَی جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَهًْ وَ یَسْأَلُکَ عَنْهَا وَ ذَکَّرَهَا وَ وَعَظَهَا وَ حَذَّرَهَا وَ أَدَّبَهَا وَ لَمْ یَتْرُکْهَا سُدًی … ثُمَّ خَصَّ کُلَّ جَارِحَهًْ مِنْ جَوَارِحِکَ بِفَرْضٍ وَ نَصَّ عَلَیْهَا فَفَرَضَ عَلَی السَّمْعِ أَنْ لَا تُصْغِیَ بِهِ إِلَی الْمَعَاصِی فَقَالَ عزّوجلّ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب.. فَهَذَا مَا فَرَضَ اللَّهُ عزّوجلّ عَلَی السَّمْعِ وَ هُوَ عَمَلُه.

امام علی (علیه السلام)- امیرالمؤمنین (علیه السلام) در وصیّتش به فرزندش محمّدبن‌حنفیّه (فرمود: «فرزند عزیزم آنچه را نمی‌دانی مگوی، بلکه همگی آنچه را که می‌دانی نیز مگوی، زیرا خدای تعالی بر کلّیه‌ی اعضاء تو وظایف و واجباتی را مقرّر و مفروض داشته است که در روز قیامت به‌وسیله‌ی آن‌ها بر تو احتجاج می‌کند، و از آن‌ها سؤال می‌نماید. و آن اعضاء را تذکّر داده، موعظه کرده، برحذر داشته، تأدیب نموده و آن‌ها را بیهوده رها نکرده است … خداوند هر عضو از اعضای تو را موظّف به انجام کار خاصّی کرده و در آیات قرآن بر آن تاکید کرده؛ بر گوش واجب کرده که به آنچه معصیت خداوند است گوش ندهد و فرموده: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب … این، همان چیزی است که خداوند برگوش واجب فرموده و این کار، از وظایف و اعمال گوش است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۰۸ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۶/ وسایل الشیعهًْ، ج۱۵، ص۱۶۸
۲ -۵(زمر/ ۱۸)

?الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عزّوجلّ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ … قَالَ هُمُ الْمُسَلِّمُونَ لآِلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام) الَّذِینَ إِذَا سَمِعُوا الْحَدِیثَ لَمْ یَزِیدُوا فِیهِ وَ لَمْ یَنْقُصُوا مِنْهُ جَاءُوا بِهِ کَمَا سَمِعُوهُ.
امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی کلام خداوند عزّوجلّ: الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب پرسیدم، ایشان فرمود: «آنان کسانی هستند که به امر خاندان محمّد (صلی الله علیه و آله) گردن نهادند و چون حرف‌های آنان (ائمّه (علیهم السلام)) را شنیدند، چیزی بر آن نیافزودند و چیزی از آن نکاستند و آن را همان‌طور که شنیدند، نقل کردند».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۰ الکافی، ج۱، ص۳۹۱/ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۵۸ و مستدرک الوسایل، ج۱۷، ص۲۹۹ و الاختصاص، ص۵؛ «بتفاوت یسیر»/ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۵۰۲ / وسایل الشیعهًْ، ج۲۷، ص۸۲/ نورالثقلین/ البرهان
۲ -۶(زمر/ ۱۸)

?الهادی (علیه السلام)- مِمَّا أَجَابَ بِهِ أَبُوالْحَسَنِ عَلِیُّ‌بْنُ‌مُحَمَّدٍالْعَسْکَرِیُّ (علیه السلام) فِی رِسَالَتِهِ إِلَی أَهْلِ الْأَهْوَازِ حِینَ سَأَلُوهُ عَنِ الْجَبْرِ وَ التَّفْوِیض … قَالَ (علیه السلام) فَإِنْ قَالُوا مَا الْحُجَّهًْ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قُلْنَا فَعَلَی مَجَازِ هَذِهِ الْآیَهًْ یَقْتَضِی مَعْنَیَیْنِ أَحَدُهُمَا أَنَّهُ إِخْبَارٌ عَنْ کَوْنِهِ تَعَالَی قَادِراً عَلَی هِدَایَهًْ مَنْ یَشَاءُ وَ ضَلَالَهًْ مَنْ یَشَاءُ وَ لَوْ أَجْبَرَهُمْ عَلَی أَحَدِهِمَا لَمْ یَجِبْ لَهُمْ ثَوَابٌ وَ لَا عَلَیْهِمْ عِقَابٌ عَلَی مَا شَرَحْنَاهُ وَ الْمَعْنَی الْآخَرُ أَنَّ الْهِدَایَهًْ مِنْهُ التَّعْرِیفُ کَقَوْلِهِ تَعَالَی وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمی عَلَی الْهُدی وَ لَیْسَ کُلُّ آیَهًْ مُشْتَبِهَهًْ فِی الْقُرْآنِ کَانَتِ الْآیَهًْ حُجَّهًْ عَلَی حُکْمِ الْآیَاتِ اللَّاتِی أُمِرَ بِالْأَخْذِ بِهَا وَ تَقْلِیدِهَا وَ هِیَ قَوْلُهُ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّالْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ … وَ قَالَ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.
امام هادی (علیه السلام)- از جمله جواب‌هایی که امام عسکری (علیه السلام) در نامه‌اش به اهل اهواز در آن زمان که از او درباره‌ی جبر و تفویض پرسیده بودند داد [این بود که فرمود] … «اگر بگویید: دلیل در این کلام خداوند تعالی: ولی خدا هرکس را بخواهد [و شایسته بداند] گمراه، و هرکس را بخواهد [و لایق بداند] هدایت می‌کند! [به گروهی توفیق هدایت داده، و از گروهی سلب می‌کند]!. (نحل/۹۳) و آیاتی که شبیه آن است، چیست»؟ می‌گوییم: «بر طبق مجاز (معنای غیر حقیقی) این آیه، دو معنا را اقتضا می‌کند که یکی از آن‌ها خبر می‌دهد از اینکه خدا بر هدایت‌کردن هرکس که بخواهد و گمراه‌کردن هرکس که بخواهد، تواناست ولی اگر آن‌ها را بر یکی از آن دو [هدایت و گمراهی] مجبور سازد براساس آنچه که شرح دادیم نه ثوابی برای آن‌ها می‌باشد و نه عذابی بر آن‌ها. و معنای دیگر [معنای دوّم] این است که هدایت از جانب خدا، همان تعریف [شناساندن راه] است مثل این کلام خداوند متعال: امّا ثمود را هدایت کردیم، ولی آن‌ها نابینایی را بر هدایت ترجیح دادند. (فصلت/۱۷) و هیچ آیه‌ی متشابه‌ای در قرآن نیست که دلیل باشد بر حکم آیاتی که به اجرای دستورات آن‌ها و تقلید از اوامر آن‌ها دستور داده شده است (آیه متشابه نمی‌تواند دلیل بر حکم آیه‌ی محکم باشد بلکه برعکس است یعنی آیه محکم، تبیین‌کننده‌ی آیه متشابه است) و این همان کلام خداوند است: او کسی است که این کتاب [آسمانی] را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات «محکم» [صریح و روشن] است که اساس این کتاب می‌باشد [و هرگونه پیچیدگی در آیات دیگر، با مراجعه به این‌ها، برطرف می‌گردد]. و قسمتی از آن، «متشابه» است [آیاتی که به خاطر بالابودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اوّل، احتمالات مختلفی در آن می‌رود ولی با توجّه به آیات محکم، تفسیر آن‌ها آشکار می‌گردد]. امّا آن‌ها که در قلوبشان انحراف است، به‌دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند [و مردم را گمراه سازند] و تفسیر [نادرستی] برای آن می‌طلبند درحالی‌که تفسیر آن‌ها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند. [آن‌ها که به‌دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه‌ی آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی] می‌گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارِ ماست». و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند [و این حقیقت را درک نمی‌کنند]. (آل عمران/۷) و فرمود: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۰ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۴/ الاحتجاج، ج۲، ص۴۵۳/ تحف العقول، ص۴۷۴؛ «بتفاوت یسیر»/ البرهان
۲ -۷(زمر/ ۱۸)

?الصّادقین (علیها السلام)- أَنْتُمْ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ مَنْ أَطَاعَ جَبَّاراً فَقَدْ عَبَدَهُ.

امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام)- شما (شیعیان) هستید که از پرستش طاغوت اجتناب ورزیدید؛ هرکس ستمگری را اطاعت کند او را پرستیده است.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ تأویل الآیات الظاهرهًْ، ص۵۰۲/ نورالثقلین/ البرهان؛ «من اطاع فقد عبده» محذوف
۲ -۸(زمر/ ۱۸)

?أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- اللَّهُمَّ إِنَّکَ بَشَّرْتَنِی عَلَی لِسَانِ نَبِیِّکَ (صلی الله علیه و آله) فَقُلْتَ فَبَشِّرْ‌عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ وَ قُلْتَ وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ اللَّهُمَّ وَ إِنِّی بِکَ مُؤْمِنٌ وَ بِجَمِیعِ أَنْبِیَائِکَ (علیهم السلام) فَلَا تَقِفْنِی بَعْدَ مَعْرِفَتِهِمْ مَوْقِفاً تَفْضَحُنِی بِهِ عَلَی رُءُوسِ الْخَلَائِقِ بَلْ قِفْنِی مَعَهُمْ وَ تَوَفَّنِی عَلَی التَّصْدِیقِ بِهِمْ فَإِنَّهُمْ عَبِیدُکَ وَ أَنْتَ خَصَصْتَهُمْ بِکَرَامَتِکَ وَ أَمَرْتَنِی بِاتِّبَاعِهِم.

امام علی (علیه السلام)- خداوندا! تو با زبان رسولت [توسط قرآن] مرا بشارت داده‌ای و فرمودی: و به کسانی که ایمان آورده‌اند بشارت ده که برای آنها، سابقه نیک (و پاداشهای مسلّم) نزد پروردگارشان است (یونس/۲) خداوندا! من به تو و به جمیع پیغمبران تو ایمان دارم، پس چنان مکن که بعد از معرفت ایشان مرا در جایگاهی قرار دهی که نزد خلایق رسوا گردم. بلکه مرا با پیغمبرانت محشور کن و مرا درحالی‌که آن‌ها را تأیید و تصدیق می‌کنم از دنیا ببر که آن‌ها بنده‌ی تو هستند و تو با کرم خود، آن‌ها را مخصوص گرداندی و مرا امر کردی که از آن‌ها تبعیت کنم.

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۸۷
۲ -۹(زمر/ ۱۸)
?الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌عَبْدِاللَّهِ (علیه السلام) قَوْلَ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ یَسْمَعُ الْحَدِیثَ فَیُحَدِّثُ بِهِ کَمَا سَمِعَهُ لَا یَزِیدُ فِیهِ وَ لَا یَنْقُصُ مِنْهُ.

امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی آیه: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ پرسیدم. حضرت فرمود: «منظور مردیست که حدیثی [از ما] را بشنود سپس آن را چنان‌که شنیده بی‌کم و زیاد باز گوید».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ الکافی، ج۱، ص۵۱/ بحارالأنوار، ج۲، ص۱۶۴/ منیهًْ المرید، ص۳۷۳/ وسایل الشیعهًْ، ج۲۷، ص۷۹/ نورالثقلین/ البرهان
۲ -۱۰(زمر/ ۱۸)

?الباقر (علیه السلام)- {تُحَفُ العُقُول} وَ حَضَرَهُ ذَاتَ یَوْمٍ جَمَاعَهًْ مِنَ الشِّیعَهًْ فَوَعَظَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ هُمْ سَاهُونَ لَاهُونَ فَأَغَاظَهُ ذَلِکَ فَأَطْرَقَ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیْهِمْ فَقَالَ إِنَّ کَلَامِی لَوْ وَقَعَ طَرَفٌ مِنْهُ فِی قَلْبِ أَحَدِکُمْ لَصَارَ مَیِّتاً أَلَا یَا أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ وَ ذُبَاباً بِلَا مِصْبَاحٍ کَأَنَّکُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَهًْ وَ أَصْنَامٌ مَرِیدَهًْ أَ لَا تَأْخُذُونَ الذَّهَبَ مِنَ الْحَجَرِ أَ لَا تَقْتَبِسُونَ الضِّیَاءَ مِنَ النُّورِ الْأَزْهَرِ أَ لَا تَأْخُذُونَ اللُّؤْلُؤَ مِنَ الْبَحْرِ خُذُوا الْکَلِمَهًْ الطَّیِّبَهًْ مِمَّنْ قَالَهَا وَ إِنْ لَمْ یَعْمَلْ بِهَا فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ.

امام باقر (علیه السلام)- [در تحف العقول آمده است:] روزی گروهی از شیعیان خدمت امام باقر (علیه السلام) رسیدند. امام آن‌ها را پند و اندرز داد و از خدا ترسانید؛ ولی ایشان سرگرم خود بودند و سخنان امام (علیه السلام) را به بازیچه می‌گرفتند. امام باقر (علیه السلام) خشمگین شد. مدّتی سر به زیر افکند سپس سر برداشته فرمود: «اگر مقداری از سخنان من در یکی از شما اثر واقعی خود را بگذارد از ناراحتی می‌میرد، ای مجسّمه‌های بدون روح و ای مگس‌های بدون چراغ، شما همانند چوب‌های تراشیده شده هستید که بر دیوار تکیه داده شده و همچون بت‌های تراشیده شده هستید. مگر طلا را از سنگ استخراج نمی‌کنید؟ مگر روشنایی را از نور درخشان نمی‌گیرید؟ مگر مروارید را از دریا خارج نمی‌کنید؟ سخن پاک را از هرکه می‌گوید بگیرید گرچه خود او عمل به آن نکند خداوند در این آیه می‌فرماید: الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ».

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۳، ص۲۱۲ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۷۰/ بحارالأنوار، ج۷۵، ص۱۷۰/ تحف العقول، ص۲۹۱

آزاداندیشی یعنی عبودیت

در آیه ۹۹ سوره‌ی حجر چنین آمده است : «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» بندگی خداوند متعال را تا به یقین رسیدن انجام بده. سوای از بحث مرتبه‌ای بودن یقین؛ در خصوص عبودیت هم می توان تامل کرد.

ما علاوه بر عبودیت مرسوم که در ذهن‌های ما یک معنای خاصی دارد، از راه‌های دیگری هم می‌توانیم به یقین برسیم، حال به بعضی از مراتب یقین؛ می‌توان مثلا با تفکر و اندیشیدن هم به مرتبه‌ای از یقین رسید. با این وجود آیا می‌توان عبودیت را توسعه دارد و مثلا تفکر را ذیل عبودیت معنا کرد و تفکر را بندگی خداوند بدانیم؟

اگر امکان این توسعه در معنای عبودیت وجود داشته باشد، آزادندیشی هم یک وجهی از عبودیت می‌شود؛ در آزاداندیشی به دنبال حق و حقیقت هستیم و البته در حد و مرحله یقین. از اینجا است که آنچه به عنوان آزاداندیشی در فضای انقلابی مطرح می‌شود با آزاداندیشی مدرنیته کاملا متفاوت می‌شود. آزاداندیشی در اینجا عبودیت و بندگی خداوند متعال است بر خلاف آنچه در غرب مدرن تحت عنوان آزاداندیشی مطرح شده است.

تقابل جریان آزاداندیشی با اهل نفاق

در آیات با موضوع نفاق در قرآن، ویژگی هایی برای اهل نفاق بیان شده که وقتی به بررسی آنها می پردازیم به نظر می آید مقابل آزادی با هدف رسیدن به حقیقت، مفهوم و یا به تعبیر بهتر جریان نفاق قرار می گیرد.

در یادداشت قبل توضیح داده شد، که مکتب آزادی از آنجا که در عالم انسانی، موجب درگیری و مبارزات با ولایت های انسانی غیر معتبر خواهدشد، در این یادداشت یکی از عینی ترین این مبارزات را وصف خواهیم کرد.

در سوره مبارکه منافقون داریم:

1.وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ

این موضوع از تقابل حقیقت با منافقین از این باب که آنها دروغگوی در حقیقت اند و این موضوع بیان گر آن است که اگر جریان آزاداندیش، به دنبال کشف حقیقت می رود این را باید مدنظر داشته باشد که سخت ترین جریان تقابلی با او اهل نفاق اند زیرا که خداوند قسم یاد کرده که آنها با دروغ مانع از این کشف خواهند شد.

2. اتَّخَذُوا أَيْمَانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ:

اهل نفاق سوگندهایشان را سپر پرداختن به حقیقت می کنند. لذا می توان اینگونه برداشت کرد که اهل نفاق برای استحام موانع کشف حقیقت سخت ترین سپرهای اندیشه ای را برای عدم ورود به وادی حقیقت اخذ می کند.

3.فَطُبِعَ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ يَفْقَهُونَ:

از آنجا که اهل نفاق دسترسی به وادی حقیقت برآنها بسته شده به دلیل اینکه بر دلهایشان مهرزدند لذا این جریان از دشمنان قسم خورده مکتب آزاداندیشی خواهند بود.

4.وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ:

این گونه که باری تعالی می فرمایند اهل نفاق آن قدر شگفتی ساز است که وقتی دهان به کلام می گشاید گوش فرا میدهید با این که اساسا این جریان راهی به وادی کشف حقیقت ندارد و لذاست که جز کذب و خلاف چیزی را عرضه نمی کند.

5.كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ:

اهل نفاق بر کذب گویی خودش محکم و مقتدر است و تعبیر چوب خشک برای اهل نفاق به این معناست که سپری که در مقابل کشف حقیقت ایجاد می کنند سپری بسیار سخت است.

6.وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ:

قرآن اهل نفاق را به دلیل تقابل با دعوت به آزاداندیشی برای کشف حقیقت، ذیل مستکبرین قرار می دهد که این جریان از مهم ترین جریان درگیری طاغوتی است.

به نظر می آید اگر بپذیریم که این گونه نزاع سختی بین جریان آزاداندیشی و نفاق وجود دارد، قطعا گشودن باب آزاداندیشی برای رسیدن به حقیقت، سرشاخ شدن با یکی از ابرمستکبران عالم است و هم چنین اینکه به یک نزاع تکوینی و تاریخی دامن زده و احتمالا زوزه‌های دردناکی در بشریت شنیده شود.

محدودیت عقیده، آزاداندیشی است

منع آزادی عقیده، تقویت آزاداندیشی است. اینکه عقیده را آزادنگذاریم و در عقیده آزادی نداشته باشیم، در واقع در راستای آزادی اندیشه قدم برداشته ایم.

منشاء عقیده معمولا چیست؟  معمولا عقیده ناشی از تفکر و اندیشه نیست، بلکه عقیده‌های بشری معمولا ناشی از عادت، تقلید، تعصب است. و همین‌ها هستند که مانع آزادی اندیشه و محدود کننده اندیشه هستند. یکی از جنبه‌های که مانع تحقق آزاداندیشی است، همین تعصب‌ها، عادت‌ها، و تقلید‌ها است.

پس هر عقیده‌اى ناشى از تفکر نیست و  چه بسیاری انسان‌هایی که به خاطر تقلید به آن عقیده‌ای چسبیده‌اند، نه از روی تفکر. عقیده‌های تلقینی و تقلیدی، زنجیری است که وهم بر دست و پا می‌بندد، و آزادی در اینگونه عقاید، راه را برای اسارت باز کردن است، نه آزادی. در واقع با آزادی عقیده میدان را بر آزادی اندیشه می‌بندیم. از قضا آزادی در مبارزه‌ی با اینگونه عقاید است.

همانگونه که شهید مطهری می‌فرمایند، حضرت ابراهیم با محدود کردن عقیده، در واقع آزادی اندیشه را تقویت کردند و زمینه آزادی اندیشه و فکر را فراهم کردند. حضرت ابراهیم خلیل قصد بازگرداندن آزادی را داشتند که دست به شکستن بت‌ها زدند، می‌خواستند که بشر را از اسارت عقیده‌ها آزاد کنند تا با آزاداندیشی و تفکر آزاد دست به انتخاب درست بزنند.

امّا شناسایی مرز میان عقیده و اندیشه کاری بس دشوار است، چرا که عقیده شباهت زیادی به اتخاذ اندیشه دارد.  این تفکیک کار بسیار سخت و دقیقی است. تشخیص مرز تعادل میان تحجر و آزاداندیشی کار سختی است که نیازمند مجاهدت‌ است.

آزاداندیشی و دستیابی به حق

وقتی از آزاداندیشی سخن می‌گوییم، در واقع می‌خواهیم اندیشیدن را از موانع و قیود برهانیم؛ اندیشیدن برای رسیدن به حق است، و با متصف کردن آن به آزادی، می‌خواهیم دست و پای اندیشیدن را از بند و اسارت قیود رها سازیم؛ آزادی قرار است موانع رسیدن به حق را بردارد؛ حال اگر با اندیشیدن به حق نرسیدیم، آیا اینجا آزاداندیشی رخ نداده است؟ اگر کسی به طور آزاد، اندیشید امّا به حق نرسید، آیا در اینجا باید گفت واقعا آزاداندیشی رخ نداده است و شخص آزاداندیش نبوده است؟ آیا شخصی که به حق نرسیده است، در آزاد کردن اندیشه خود ناموفق بوده است؟

آیا می‌توان دستیابی به حق را سنجه‌ای برای آزاداندیشی دانست؟

چرا آزاداندیشی فردی؟

در مسئله آزاداندیشی، از همان موج اول آن ابهام وجود داشت؛ از همان سال ۸۱ که توسط حضرت آقا نهضت آزاداندیشی و تولید علم مطرح شد، با وجود اینکه عده‌ای پای کار ایستادند، ولی باز هم ابهاماتی در همان زمان وجود داشت و این ابهامات تا به امروز هم کشیده شده است. نباید این ابهامات را ناچیز شمرد، چرا که به نظر می‌رسد عامل اصلی زمین‌گیر شدن موج‌های آزاداندیشی که در فضای علمی جامعه راه افتاده بود، همین ابهامات است. ابهاماتی که هنوز هم نسبت به آزاداندیشی وجود دارد و حل نشده است و مانع ارتباط گرفتن جامعه به خصوص جامعه انقلابی با این مفهوم کلیدی است.

 

به نظر می‌رسد این ابهام به خاطر مواجهه‌ای است که با آزاداندیشی داریم؛ در بدو امر نباید به سراغ آزاداندیشی از منظر جامعه رفت. آزاداندیشی به مثابه یک فرهنگ یا همان آزاداندیشی اجتماعی، نباید اولین مواجهه با آزاداندیشی باشد که حتی در همان هم به غلط به سراغ آزادی بیان می‌رویم. باید میان آزادی بیان و آزاداندیشی تفکیک کنیم.

برای رفع ابهام باید به سراغ سرچشمه ابهام رفت؛ سرچشمه ابهام آزاداندیشی فردی است. وقتی آزاداندیشی به عنوان یک پدیده‌ی فردی روشن نباشد، هر چقدر بخواهیم و تلاش کنیم نمی‌توان آزاداندیشی را به عنوان فرهنگ تبیین و روشن کرد. لذا لازم است آزاداندیشی از منظر فردی، در ابتدای امر به خوبی روشن شود.

امکان ذات کاوی آزاداندیشی به عنوان یک ملکه فردی!

آیا آزاداندیشی که اساساً یک پدیده اجتماعی است و در نسبت با هویت اجتماعی انسان محقق می شود را می شود به عنوان یک پدیده فردی دید و در تعریف آن، آزاداندیشی را به عنوان یک صفت فردی تعریف کرد؟!

وقتی می خواهیم آزاداندیشی را تعریف کنیم، با این سؤال مواجه می شویم که هویت اجتماعی در این پدیده اشراب شده و انسان بما هو فرد اصلاً آزاداندیشی در مورد او معنا ندارد.

واقع این است که اصل این سؤال به این بر می گردد که آیا پدیده های ذات اضافه که در نسبت با هویت اجتماعی انسان شکل می گیرند، را می شود به عنوان یک پدیده نفسی و انسانی من حیث فردی تعریف کرد؟! به عبارتی آیا مفاهیمی که محل بروز حقایق آن ها حیات اجتماعی انسان است، را هنگام فهم می توان به عنوان یک دارایی فردی انسان تعریف کرد، یا حتماً باید اجتماعی بودن آن ها در تعریف آن ها اخذ شود؟

 

برای پاسخ به این سؤال باید یک بحث منطقی کرد که آیا در مواجه با یک حقیقت خارجی که در دل او حیثیت های مختلفی وجود دارد می توان نقطه تمرکز را بر روی یک حیثیت خاصی گذاشت و شیء را از آن زاویه مورد مطالعه قرار داد، یا به طور کلی ما با یک حقیقت خارجی عینی مواجه هستیم با یک هویت واحد و هر بیانی در مورد او باید حاوی کل این هویت یکپارچه باشد؟

صحیح این است که در هنگام ذات کاوی و تعریف یک مفهوم، ما توان این را داریم که به یک متن واقع که پر از حیثیات متعدد است، از زاویه دیدهای مختلف که هر کدام نقطه تمرکزش بر روی یکی از حیثیت ها است، آن واقع را مشاهده کرده و در مورد آن سخن گفت و از آن زاویه خاص او را تعریف کرد؛ بله در این مطالعه ما حیثیات دیگر شیء را نفی نمی کنیم بلکه عطف توجه و التفات ما به یک حیث خاص است. برای تشبیه مثلا من وقتی به صورت شما نگاه می کنم، می توانم بگویم که الان دارم به چشم های شما، یا دهان شما، یا گونه های شما نگاه می کنم، و واقعاً هم نقطه تمرکز من روی قسمت خاصی از صورت شماست در عین حالی که متوجه هستم که این قسمت خاصی از صورت شما ست.

آزاداندیشی هم می تواند به عنوان یک پدیده اجتماعی ملاحظه شود و هم می تواند به عنوان یک پدیده فردی، لذا شما اگر در هنگام تعریف آزاداندیشی نقطه تمرکز و التفات خودتان روی این گذاشتید که آزاداندیشی به عنوان یک ملکه و دارایی انسانی تعریفش چیست و شروع کردید یک سری قیودی برای تعریف آن ارائه کردید، کار درستی انجام دادید، و تعریفی هم که ارائه می دهید تعریف صحیحی است و چه بسا مبنا برای فهم و عمل به آزاداندیشی اجتماعی دیدن همین آزاداندیشی به عنوان یک وصف انسانی باشد. در این برش مطالعه شما هویت اجتماعی آزاداندیشی را نفی نمی کنید بلکه تصمیم گرفتید با التفات به حیث فردی این حقیقت را ببینید (البته وجه فردی را من به او ندادم بلکه او خود دارای وجه فردی هست)

لذا شما در این مطالعه به راحتی می توانید بگویید «آزاداندیشی» از دو عنوان آزادی و اندیشه تشکیل شده است؛ ابتدا بررسی می کنیم که اندیشه بودن یک اندیشه به چه چیزهایی است و مقومات و قیودی را برای اندیشه بودن یک اندیشه بیان می کنیم، سپس بررسی می کنیم که اندیشه اگر بخواهد آزاد باشد، چه شرایطی باید مراعات شود و با گذاشتن و برداشتن یک سری قیود آزاداندیشی را به عنوان یک وصفی برای فرد انسانی و یک ملکه و دارایی انسانی تعریف می کنید. بله خیلی از این قیود در نهایت ناشی از هویت اجتماعی داشتن انسان است، ولی من می توانم بدون دیدن منشأ این قیود و با بررسی در حیث فردی این حقیقت را تعریف کنم.

یک نکته تکمیلی هم باید گفت که بعد از این شیوه بررسی، خیلی از مفاهیم هستند که حیث بررسی شان بسیار به هم نزدیک است و باید دقت کرد که متوجه تفاوت حیث بررسی این مفهوم با مفاهیم کناری آن بود، مثلاً در این زاویه بررسی آزاداندیشی با مفاهیمی مثل آزادی معنوی یا آزادی روحی به هم نزدیک می شوند، ولی دقت داریم که حیث بررسی ما از زاویه اندیشه داشتن انسان است نه روح داشتن او.

 

#يادداشت_291