آزادی در اسلام

آزادی در اسلام

در اسلام مبنای اصلی آزادی انسان، توحید است. توحید فقط عبارت نیست از اعتقاد به خدا؛ توحید عبارت است از اعتقاد به خدا، و کفر به طاغوت؛ عبودیت خدا، و عدم عبودیت غیر خدا؛ «تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الّا نعبد الّا اللّه و لا نشرک به شیئا».(۱) نمیگوید «لا نشرک به احدا» – البته یک جائی هم «احداً» دارد، اما اینجا اعم از آن است – میفرماید: «و لا نشرک به شیئا»؛ هیچ چیزی را شریک خدا قرار ندهید. یعنی شما اگر از عاداتِ بی‌دلیل پیروی کنید، این برخلاف توحید است؛ از انسانها پیروی کنید، همین جور است؛ از نظامهای اجتماعی پیروی کنید، همین جور است – آنجائی که به اراده‌ی الهی منتهی نشود – همه‌ی اینها شرک به خداست، و توحید عبارت است از اعراض از این شرک. «فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعروة الوثقی»؛(۲) کفر به طاغوت وجود دارد، بعدش هم ایمان به خدا. خب، این معنایش همان آزادی است. یعنی شما از همه‌ی قیود، غیر از عبودیت خدا، آزادید.

این نظر صریح اسلام است بندگی غیرخدا اسارت محض است و بندگی خدای متعال عین آزادی است. ادبیات اسلام اصلا سکولار نیست که هیچ کاملا در موضع حق نشسته تا بشریت را از قید آزادی های دروغین نجات دهد. از دست انسان ها، ازدست مکاتبی که می خواهند انسان ها را به بردگی بگیرند به اسم آزادی نجات دهد. لذا در این موضع اصلا از حقانیت خود کوتاه نمی آید و هرچه که باعث حرکت  بشر به این سمت و سو باشد استقبال می کند و هرآنچه که به سمت طاغوت دعوت می کند را قبول نمی کند.

اگر بخواهیم این منطق قرآنی را بپذیریم باید در باره آزادی اندیشه، آزادی عقیده و حتی آژادی بیان این طور نتیجه گیری کنیم که اسلام با آزاداندیشی که منجر به پیدا کردن حقیقت می شود موافق است و با آزاداندیشی که دعوت به طاغوت دارد موافق نیست، اسلام با آزادی عقیقده ای که منجر به تضعیف حقیقت می شود مخالف است و حتی آزادی بیانی که گمراه کننده انسان باشد را مذموم می داند.

ذکر یک نمونه سیاق قرآنی دالّ بر امتداد توحید در زندگی اجتماعی

وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ

جناب استاد عابدینی در جلسه ی تدریس المیزان نکته ای ذیل آیه ی شریفه 83 سوره ی بقره بیان فرمودند که بنظرم مقداری از جلوه و امتداد توحید در وادی زندگی اجتماعی پرده برمیدارد.

ایشان می فرمایند عبارت “لاتعبدون الا الله” دلالتش با عبارت “اعبدوا الله” متفاوت است. اعبدوا با پرستش معبودهای دیگر در بعضی وجوه قابل جمع است اما “لاتعبدون الا الله ” با هیچ جنبه ای از شرک قابل جمع نیست. بعبارتی سیاق “لاتعبدون الا..” سیاق بیان سبک زندگی است.

در این آیه ی شریفه هم بلافاصله بعد از این عبارت، پرچم سبک زندگی توحیدی بلند شده است که اگر خواستید زندگی توحیدی و عبادت محور و غیرمشرکانه داشته باشید باید روی این نقاط تکیه بزنید.

اول: احسان به والدین

دوم: احسان به خویشاوندان

سوم: احسان به یتیمان

چهارم: احسان به فقرا و مساکین

پنجم:إقامه ی نماز

ششم: إیتاء زکات

در پایان آیه نیز سیاق “و أنتم معرضون ” و استمراری که در آن نهفته است میتواند دلالت بر اعراض امتداد یافته به سبک زندگی داشته باشد…

مغزهای_پکیده

اشتباه نکنید…

اینجا حاشیه ی شهر تهران یا مشهد و اصفهان نیست که پادوهای طلبه و غیرطلبه ی نظام لیبرال و سوسیال، چشم بسته، بهانه ی کمبود زمین و زیرساختها را بهانه کنند و از نظامِ تصمیم گیرِ انقلابیهای_لیبرال دفاع کنند …
اینجا یک نقطه وسط بیابان دشت کویر است که از هر طرفش دهها و صدها کیلومتر زمین رها و بیابانی ست.
اینجا عوارضی قم-گرمسار است….
به کجا شکایت بریم و پیش چه نهادی ناله بزنیم که همینجا هم که برای چندتا کارگر عوارضی خانه ای ساخته شده زن و بچه های شان را از چند متر زمین و حیات خانه و باغچه که بتوانند در این غربت و تنهایی دو قدم راه بروند و نفس بکشند و نور ببینند محروم کرده اند…
تا کی قرار است بچه شیعه های امام زمان را از بازی کردن در زمینهایی که مال امامشان است محروم کنید و بچه ها را پای فضای مجازی پرخاشگر و زن ها را افسرده کنید..
دست از خیانت بردارید…
#مردم را خسته کرده اید…
کمی هم که شده مغزهای پکیده تان را از سیاستهای بچه‌های خائن شریف و نیلی و شیکاگو به سمت سیاستهای اقتصاد مقاومتی رهبری بچرخانید…

مژده به مردم ایران

إِنَّ الَّذينَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا وَأَبشِروا بِالجَنَّةِ الَّتي كُنتُم توعَدونَ.
نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ.

ای ملت برگزیده ی ایران، ای ملتی که بیش از ۴۰سال روی شعار ربنا الله ایستادید و ربوبیت ادعایی و پوشالی آمریکا را تحقیر کردید و رب پنداران و کدخدا انگاران در رسانه‌ها و حنجره های منافقان داخلی و خارجی در دانشگاه و حوزه نتوانست دلتان را بلرزاند.
مژده باد بر شما که به شکرانه ی استقامت تان نوید نزول و امداد ملائکه در راه مقدستان داده شده و خداوند خصوصا خودش ولایت شما را در دنیا و آخرت برعهده گرفته تا شاهد خلق معجزه ها باشید.

پس نترسید و نلرزید و غم به دلتان راه ندهید و از قائله های خیمه شب بازی شان منفعل نشوید و بر حق تان و دین تان و انقلاب تان استوار باشید که همه ی عالم، از قلبهای مردم جهان گرفته تا دعای ماهی های دریا و دعای ذره ذره مولکول‌های هوا همراه شماست…
ای چهره‌های نورانی شما ریشه در تکوین و هستی عالم دارید و مانند جبهه ی مقابلتان هبائا منثورا نیستید، پس محکم باشید…
ألیس الصبح بقریب….

 

خلاصه ی مقاله ی تحلیل معنای «توحید اجتماعی» از رهگذر تبیین مؤلفه های آن در قرآن با تأکید بر اندیشه های آیت الله خامنه ای

توحید اجتماعی حاصل فهم و رویکرد و خوانش  اجتماعی از توحید است..

 

مولفه های توحید اجتماعی عبارت اند از:

      1. پذیرش ربوبیت الهی:  به این معنا که همه ی موجودات عالم دارای یک آفریننده و تدبیر کننده ی مشترک و قدرت عظیم هستند که همه در قبضه ی قدرت اویند و مثل یک روح پاک و لطیف همه را در بر دارد. این مولفه خودش زیرمولفه هایی دارد که عبارتند از:

 

      • هدفداری عالم و مسئولیت زایی نسبت به جامعه و عالم هستی..: زیرا همه ی عالم و از جمله جامعه توحیدی و انسان ها دارای یک هدف و یک مسیر واحد هستند و مسیر آغاز، انجام و نقشه ی راهش مشخص است و آن بازگشت به الله است و قدم به قدم بسوی او برمیگردد. این پرتو از توحید و این مسیر بازگشت عمومی به الله پای انبوهی از مسئولیتهای فردی و اجتماعی را در زندگی  انسان بعنوان خلیفه ی خداوند در زمین باز میکند.

توحید متعالی یعنی یکتابینی، یکتاگویی، یکتامنشی است که شامل همه ی ساحتهای فردی و اجتماعی میشود.

 

      • پذیرش حاکمیت مطلق الهی در همه ی ابعاد جامعه…:
        • پذیرش حاکمیت و ربوبیت مطلق الهی تنها به قلب و زبان نیست بلکه در ساحت اجتماعی و عینی بروز و مقوماتی دارد …

 

      • جهتگیری همه ی اعمال بسوی خداوند..: همه ی اعمال با نام و یاد خداوند و با نیت تقرب به خداوند انجام میشوند و با توکل بر خداوند تنها بر قدرت و استعدادهای فردی تکیه نمیشود

 

      • جهتگیری همه ی عواطف بسوی خداوند…: مثلا محوریت محبتهایی که در تعاملات اجتماعی شکل میگیرد خداوند و اولیای الهی و جهت الهی داشتن خواهد بود.در حوزه ی ترس های انسان، نفسها مهذب میشوند و آرامش می یابند و از غیر خداوند نمی ترسند زیرا ترس معلول علم و علم به چیزی است که نسبت به آن ترس وجود دارد.

 

      • قوام یابی و جهت گیری سایر عناصر دین از جمله اصول و فروع
        • وقتی هویت اجتماعی توحید آشکار شود همه ی اعمال و مناسک دینی هویت دینی پیدا خواهند کرد. مثلا در نماز اینکه عبارات جمعی بکار میرود دلالت بر اشاره و تاکید بر هویت جمعی دارد.
        • در روزه اینکه جایگزین بسیاری از کفارات مالی و صدقات واجب و مستحبی است و خلأهای مالی و اختلافات طبقاتی را پوشش میدهد یک حیثیت اجتماعی است.
        • جهاد یعنی از بین بردن هر معبود خدانما و حکومت غیرالهی و فدا کردن جان در راه تحقق عینی حاکمیت الله و قوانین الهی .
        • تولّی و تبرّی حکمی اچتماعی است که کاملا ناظر به مشخص کردن صف بندی ها و جبهه ها و تفکیک دوست از دشمن بصورت شفافا و علنی در تمام عرصه های حیات دینی است.
        • خمس و زکات هم اموری هستند که کاملا ناظر به رفع تبعیضهای اجتماعی و اختلاف طبقاتی هستند.

 

 

2- نفی عبودیت غیر خدا:

إله در شعار توحید یعنی هر موجودی که انسان اختیار و عنان زندگی و امورش را به او سپرده باشد و از او اطاعت بی چون و چرا کند. بنابراین نفی عبودیت غیر خدا شامل مولفه های زیر میشود:

 

1- نفی حکومت طاغوتها و لزوم تشکیل نظام الهی است. زیرا تن دادن به نظام های شیطانی و طاغوتی پرستش آنها محسوب میشود.

 

2- نفی هر گونه انحصارطلبی و امتیاز خواهی: بنابر توحید اجتماعی همه، بندگان خدا هستند و صف بندی و امتیاز خواهی جناحی که مبتنی بر هوای نفس و خودبرتر بینی باشد وجود ندارد. توحید حتی امتیاز خواهی و ویژه خواری که ریشه در دسته بندی های مذهبی داشته باشد را هم رد میکند.

 

3- نفی همه ی تئوری های غیر الهی در نظام خانوادگی،اقتصادی، روابط اجتماعی،سیاسی و …

تمام تئوری های اداره ی زندگی اگر ریشه در وحی الهی نداشته باشند جز گمراهی ثمره ای نخواهند داشت.

 

با توجه به مطالب بیان شده انسان موحد به توحید اجتماعی بعنوان خلیفه ی الهی، بر اساس حاکمیت و ربوبیت مطلق الهی، همه ی ابعاد فردی و اجتماعی زندگی و عواطف و اعمالش بسوی  الله است . در این منظومه هر نوع امتیازخواهی و انحصارطلبی و حکومت طاغوتی مردود است و همه ی نظامها تحت ولایت و حکومت الهی قرار میگیرند

 

✨عقیده

«قرآن مکی در تمام سیزده سال از یک موضوع سخن میگفت، منتها با شیوه های گوناگون. قرآن مکی می خواست اولین و بزرگترین و اساسی ترین قضیه یعنی قضیه عقیده را در چارچوب قاعده بنیادی آن یعنی الوهیت و عبودیت و پیوند های آن دو معالجه کند.»
معالم الطریق

سید قطب معتقد است که ورود اسلام به جامعه جاهلی و اندیشه اصلاحی اسلام بر اساس اصلاح عقیده بوده است و با اصلاح عقاید جامعه تمامی اصلاحات بعدی را نیز رقم زده است. اصلاح عقیده را نیز از زیر بنایی ترین و اساسی ترین عقیده یعنی توحید آغاز کرده است.
به علاوه اینکه سید قطب مسئله عقیده را با اوصاف « اولین» «بزرگترین» و «اساسی ترین» قضیه یاد میکند و این نشان از اهمیت «عقیده» در نظر این متفکر بزرگ جهان اسلام دارد.

این مطالب را صرفا به عنوان مویدی برای اهمیت عقیده در تفکر اصلاحی اسلام و اهمیت کار کلامی آوردم.

نظريه پيشرفت: فرايند تحقق نظريه سعادت

يادداشت 119 – نظريه پيشرفت: فرايند تحقق نظريه سعادت

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#درگيري_شعار_توحيد_با_استكبار

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_119

#جلسه_205

 

 

? نظريه پيشرفت: فرايند تحقق نظريه سعادت

 

☑️ #معرف_يادداشت: در ادامه بحث #امتداد_امروزين_توحيد كه دو گفتمان #هويت و #پيشرفت به عنوان امتداهاي امروزين توحيد مطرح شد، بحث #گفتمان_منتخب براي وضعيت امروز انقلاب مطرح شد و در اينجا مطرح شد كه اين گفتمان منتخب در واقع نقشي پوششي براي يك  #اقدام_راهبردي را بازي مي كند كه آن اقدام راهبردي در واقع #ايده_اصلاحي_مادر يك رهبر اجتماعي است؛ #شكل_گيري_اراده_ملي به عنوان #اقدام_راهبردي منتخب مطرح شد، و كليدواژه هايي همانند، پيشرفت، نظريه سعادت، اهداف غايي به اين صورت بيان شد كه «اراده ملي اگر با ادبيات انديشه اي، نظري و پايه گفته شود مي شو نظريه سعادت و اگر با ادبيات راهبردي گفته شود مي شود پيشرفت» در اين يادداشت تلاش مي كنم،نسبت بخشي دوم اين بيان كه نسبت اراده ملي با نظريه سعادت هست را تبيين كنم.

 

? در يادداشت قبل #يادداشت_118 به اين بحث پرداختيم كه غايات و اهداف اسلامي اگر يك نظام پيدا كنند #نظريه_سعادت متولد مي شود، اگر بخواهيم اهداف اسلامي روي زمين تحقق پيدا كند به يك فرايندي براي تحقق آن ها نيازمند هستيم، اين فرايند تحقق اهداف اسلامي در نظريه مترقي رهبر معظم انقلاب يك فرايند 5 گامي دارد:

  1. 1. انقلاب اسلامي
  2. 2. نظام اسلامي
  3. 3. دولت اسلامي
  4. 4. جامعه اسلامي
  5. 5. تمدن اسلامي

به نظر مي رسد كه اساساً #نظريه_پيشرفت همين فرايند تحقق اهداف اسلامي باشد، يعني اگر كسي براي تحقق اهداف اسلامي (كه نظام آن ها نظريه سعادت را تشكيل مي داد) داراي يك نظريه باشد، داراي نظريه پيشرفت است. 

لذا به نظر نظريه پيشرفت امام خامنه اي همين فرايند 5 گامه انقلاب تا تمدن است.

اراده ملي روح نظريه سعادت

يادداشت 118 – اراده ملي روح نظريه سعادت

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#درگيري_شعار_توحيد_با_استكبار

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_118

#جلسه_204

 

 

? #اراده_ملي روح نظريه سعادت

 

☑️ #معرف_يادداشت: در ادامه بحث #امتداد_امروزين_توحيد كه دو گفتمان #هويت و #پيشرفت به عنوان امتداهاي امروزين توحيد مطرح شد، بحث #گفتمان_منتخب براي وضعيت امروز انقلاب مطرح شد و در اينجا مطرح شد كه اين گفتمان منتخب در واقع نقشي پوششي براي يك  #اقدام_راهبردي را بازي مي كند كه آن اقدام راهبردي در واقع #ايده_اصلاحي_مادر يك رهبر اجتماعي است؛ #شكل_گيري_اراده_ملي به عنوان #اقدام_راهبردي منتخب مطرح شد، و كليدواژه هايي همانند، پيشرفت، نظريه سعادت، اهداف غايي به اين صورت بيان شد كه «اراده ملي اگر با ادبيات انديشه اي، نظري و پايه گفته شود مي شو نظريه سعادت و اگر با ادبيات راهبردي گفته شود مي شود پيشرفت» در اين يادداشت تلاش مي كنم،نسبت بخشي اول اين بيان كه نسبت اراده ملي با نظريه سعادت هست را تبيين كنم.

 

? در نظام انديشه و عمل اهداف غايي و غايات نقش بسيار مهمي بر عهده دارند، اين غايات هستند كه هم اصل حركت داري را معنا مي كنند و هم چگونگي حركت را؛ و هم حركت بناست كه در نهايت اين غايات را متحقق كند؛ لذا فلاسفه ما گفته اند «علت غايي هم علتِ عليتِ علتِ فاعلي به حساب مي‏آيد و به اين معنا مقدم بر فعل است؛ و هم معلولِ معلولِ فاعل به حساب مي‏آيد و به اين معنا متأخر از فعل است»

(اخذ شده از مقاله هدف آفرينش، قباد محمدي شيخي) [نقل شده از الشواهد الربوبية، صدرالمتألهين، ص 114 115]

 

?لذا در يك حركت اسلامي آن چيزي كه اصل است و مهم است، اهداف و غايات اسلامي است؛ اگر اين غايات يك نظام پيدا كنند و ما به يك نظام غايات برسيم در واقع #نظريه_سعادت ما متولد شده است؛

?نظريه سعادت اسلام ناب، با وجود اينكه توحيد بنيان است، انسان محور نيز مي باشد؛ به اين معنا كه نظام آفرينش بر محور انسان مي چرخد و به صورتي كه در تسخير انسان باشد كه انسان به بهترين نحو از آن ها استفاده كند، ساخته شده است؛ لذا نظريه سعادت اسلام ناب بر مبناي اساسي #كرامت_انسان و #محوريت_انسان بنا شده است. (برداشتي آزاد از سخنراني ۱۳۷۹/۰۹/۱۲ رهبري در ديدار كارگزاران نظام)

 ? از آنجا كه وجهي كه باعث بهره مندي تسخيري انسان از عالم مي شود، صاحب اراده بودن و اعمال اراده توسط اوست؛ پس معناي انسان محوري در نظريه سعادت اسلام ناب، اين خواهد شد كه انسان هر چه اراده كند و فرصت اعمال آن اراده ها را داشته باشد، در جهت رسيدن به سعادت گام هاي بيشتري را برداشته است. البته روشن است كه وقتي داريم از نظريه سعادت در اسلام صحبت مي كنيم، توحيد بنيان بودن آن محفوظ است و غايت همه اراده ها و اعمال اراده هاي انسان رسيدن به قرب الهي و عبوديت حضرت حق است.

? پس آن چيزي كه #روح_نظريه_سعادت اسلام ناب است، مفهومي به نام اراده فراگير انساني است كه از آن به #اراده_ملي نيز ياد مي كنند؛ روح به اين معنا كه از نخستين گامي كه مي خواهيم برداريم حاضر است و اصل حركت داري را معنا مي كند و در تمام گام هايي كه در طي مسير رسيدن به سعادت نيز بر مي داريم، هم به تمام گام ها معنا مي دهد و هم سوخت بار حركت در تمام گام ها خواهد بود؛ و هم بخش مهمي از نظام غايات كه بناست در نهايت حركت به آنجا منتهي شود را تشكيل مي دهد.

انقلاب اسلامي يك معجزه اجتماعي

يادداشت 122 – انقلاب اسلامي يك معجزه اجتماعي

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#درگيري_شعار_توحيد_با_استكبار

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_122

#جلسه_207

 

 

? انقلاب اسلامي يك معجزه اجتماعي

 

❇️  إنَّ اَللّٰهَ لاٰ يُغَيِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰي يُغَيِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ  ﴿الرعد، 11

 

? آقا در مورد اين آيه كليد واژه #معجزه_هاي_اجتماعي را به كار برده است:

 

? «معجزه‏هاي اجتماعي برخلاف معجزه‏ي اژدها شدنِ عصاي موسي است؛ چون آن‏طور معجزه‏ها ربطي به اراده‏ي انسان ندارد؛ اما معجزه‏هاي اجتماعي به‏طور مستقيم به اراده‏ي انسانها ارتباط پيدا مي‏كند؛ «انّ اللَّه لا يغيّر ما بقوم حتّي يغيّروا ما بأنفسهم». هرگاه ملتي تصميم بگيرد، اراده كند، اقدام كند، حركت متناسب با هدفش را انجام دهد، آن وقت معجزه‏ي اجتماعي اتفاق مي‏افتد.»

(16/ 04/ 1383) بيانات در ديدار اعضاي بسيج و پرسنل اداره كل اطلاعات استان همدان

 

? معجزه اتفاقاتي است خارق العاده كه ديگران از انجام آن عاجز هستند.

 

? «معجزه آن كار و اثري است از يك پيغمبر كه به عنوان تحدّي- يعني براي اثبات مدعاي خودش- آورده شود و نشانه‏اي باشد از اينكه يك قدرت ماوراء بشري در ايجاد آن دخالت دارد و به طور كلي فوق مرز قدرت بشري است.»

  مجموعه آثار شهيد مطهري (نبرد حق و باطل، فطرت، توحيد)، ج‏4، ص: 362

 

? حالا وقتي پسوند اجتماعي به آن اضافه شود، معنايش اين مي شود كه تغييرات و تحولات اجتماعي كه به ظاهر به وسيله روش هاي عادي انجام تحولات اجتماعي انجام نمي شود؛ و حتماً نيازمند ورود ماوراء عالم ماده و قواعد عادي آن است با تغيير اراده هاي مردمي و شكل گيري اراده هاي فراگير رقم خواهند خورد.

? يكي از اين معجزه ها انقلاب اسلامي است، انقلاب اسلامي را حتي رهبران آن هم پيش بيني نمي كردند كه به اين زودي پيروز شود؛ رهبري در خاطرات خودشان مي گويند كه وقتي از تبعيد در ايرانشهر و جيرفت آمدم مشهد احساس اصحاب كهف را داشتم! هيچ كسي هنوز هم باور نمي كند كه يك انقلاب در مقابل ژاندارم منطقه و نوكر اصلي آمريكا در منطقه كه سر تا پا مسلح است بدون مبارزه مسلحانه به پيروزي برسد!

فرمولش هم اين بود كه اگر قيام لله صورت بگيرد و اراده مردمي صورت بگيرد و ما بالنفس آن ها تغيير بكند، اينجاست كه خدا وسط مي آيد و تغييرات اجتماعي را مبتني بر اين تغيير ما بانفس رقم خواهد زد و اين تغييري توسط خدا اعجازي است كه به صورت عادي قابل رقم خوردن نخواهد بود.

 

? «آن روز كه جهان ميان شرق و غرب مادّي تقسيم شده بود و كسي گمان يك نهضت بزرگ ديني را نميبُرد، انقلاب اسلامي ايران، با قدرت و شكوه پا به ميدان نهاد؛ چهارچوب‌ها را شكست؛ كهنگي كليشه‌ها را به رخ دنيا كشيد؛ دين و دنيا را در كنار هم مطرح كرد و آغاز عصر جديدي را اعلام نمود.» (بيانيه گام دوم)

? دو امر ديگر نيز در بيانه توسط آقا معجزه نام داده شده؛ يكي پيروزي در دفاع مقدس و ديگري افزايش چشمگير عيار معنويت و اخلاق عمومي توسط انقلاب در دوراني كه غرب دچار سقوط اخلاقي شده است.

گفتمان واحد يا باورهاي واحد

يادداشت 12 – گفتمان واحد يا باورهاي واحد

 

 

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_12

#جلسه_112

 

? فتمان_واحد يا #باورهاي_واحد

 

? بايد متوجه تفكيك اين دوگانه در بحثي كه وارد آن شده بوديم بشويم، يك موقع از گفتمان واحد سخن مي گوييم و آن را تأويل مي بريم به اينكه باورهاي جامعه به يك شكل باشد، در حالي كه معناي گفتمان واحد اين نيست كه همه باورهاي مشترك آن هم در يك سطح از عمق و دقت داشته باشند.

گفتمان را استاد فلاح در كتاب رسالت گفتمان سازي به شكل زير تعريف مي فرمايند:

«آنگاه كه يك مفهوم و معرفت سخن مقبولي به نظر برسد و به باور عمومي تبديل شود و سرمنشأ شكل‌گيري يك مطالبۀ عمومي بشود گفتمان شكل گرفته است.» 

? اگر گفتمان اين باشد امكان اشتراك گفتماني در بخشي از باورها يا باورهاي كليدي در يك جامعه اسلامي كاملا ممكن است و اساسا مگر مي شود جلوي اين همه تنوع را گرفت و اصلا مگر بايد گرفت؟ همانطور كه در يادداشت قبلي نوشته بودم اين تنوع در مقام جاري شدن دين لازم و ضروري هم هست، لذا كساني كه مي خواهند تحولات اجتماعي را مديريت كنند خصوصا رهبران اجتماعي بايد دقيقا مشخص كنند كه سويه گفتماني كه مي خواهند به جامعه بدهند چيست و بعد تلاش كنند كه جامعه را به يك وحدت گفتمان برسانند، و اينجا است كه همه تنوع ها و اختلاف سليقه ها صرف پيشبرد اين گفتمان واحد خواهد شد.

? حتي به نظر مي رسد كه مرزهاي مذهبي و حتي ديني هم مي تواند توسط گفتمان در نورديده شود، و با استفاده از ظرفيت هاي فطري انسان ها گفتمان هايي ايجاد شود كه غير از مذهب حقه شيعه و حتي غير از دين اسلام و حتي غير از اديان ابراهيمي نيز بتوانند با آن گفتمان همراهي كنند و باعث پيشبرد اهداف گفتمان شما در سطح بين المللي شوند. مثال مناسب در اينجا گفتمان مقاومت در كشورهاي اسلامي و گفتمان مبارزه با استكبار در فضاي بين المللي است.

❇️ لذا اين خوانش كه گفتمان واحد به معناي باورهاي واحد آن هم به شكل حداكثري كه همه باورها يكي باشد اصلا معناي صحيحي نيست و به نظر امكان وقوع آن حتي در زمان ظهور هم وجود نداشته باشد. مگر اينكه بگوييم در رئوس باورها مثلا توحيد و نبوت و امامت و … را قبول داشته باشند، واقعا بين انسان ها اختلاف سطح فهم و باور در همين باورهاي اصلي هم بسيار زياد است. رجوع شود به آن رواياتي كه حتي بين سلمان و ابوذر هم درجات ايمان متفاوت قائل هستند.

اختلاف سليقه ها در مقام اجرا

يادداشت 11 – اختلاف سليقه ها در مقام اجرا

 

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_11

#جلسه_111

 

? #اختلاف_سليقه_ها_در_مقام_اجرا

? در بحث وحدت گفتماني و بحث اختلاف سليقه يك موقع در تعامل با جريان هاي باطل و معارض با انديشه هاي اسلامي هستيم كه در پست قبل به آن پرداختم؛ يك موقع در تعامل با اختلاف سليقه ها در مقام جاري شدن و اجراي دين است.

? در اين مقام به نظر مي رسد نگراني هاي حالت قبل وجود ندارد؛ و به خيالي آسوده تر مي توان به اين اختلاف سليقه ها اجازه حيات و حتي تريبون و تبليغ و ياركشي داد.

? اين اختلاف سليقه ها تا زماني كه از دايره انديشه ديني بيرون نزند، و همچنين تا زماني كه جاده صاف كن انديشه هاي غير ديني نشود، به راحتي حق حيات و فعاليت خواهند يافت؛ همين چيزي كه در جمهوري اسلامي شاهد آن بوديم كه هم جريان هاي با خوانش فلسفي عرفاني از دين حيات دارند و مشغول هستند، و هم جريان هاي تفكيكي و حتي روشنفكري. هم خوانش هاي سنتي از دين مشغول حيات جدي هستند و هم خوانش هاي نو و روشنفكري.

?البته اينجا هم باز به نظر مي رسد كه بايد هيمنه قرائت رسمي تا حدي حفظ شود البته نه به معناي محدوديت جدي ايجاد كردن براي خوانش هاي ديگر، بلكه به معناي قرار دادن امكانات بيشتر در اختيار سليقه هاي رسمي. رسمي هم به معناي سليقه اي كه ولي فقيه در اجراي دين دارد.

 

? #جمعبندي

? به نظرم جمهوري اسلامي در اين مدل نمره خوبي مي گيرد، ولي در آن مدل كه به جريان هاي باطل حق حيات كنترل شده و تحت هيمنه دين بدهد شايد نمره خوبي نگيرد. شايد را هم از اين جهت عرض كردم، بيشتر اين جريان ها نخواستند كه تحت هيمنه دين حيات داشته باشند، و خيلي سريع خود را به فاز تقابلي مي كشاندند و معلوم است كه وقتي به فاز تقابلي بيفتي دمت را قيچي خواهند كرد.

خيلي طبيعي است كه يك حكومت جريان مقابل خودش كه به صورت مبنايي و ريشه اي او را قبول ندارد و از آن طرف هم دست به تقابل و تشتت اجتماعي بزند را با قدرت حذف كند.

? در طور تاريخ تشيع ما هميشه يك حيات اين شكلي تحت هيمنه حكومت هاي سني داشته ايم، هر جا هم دست به تقابل جدي زده ايم حكومت ها دم ما را چيده اند. البته واقعا تقريبا هيچ حكومتي نبوده است كه برخوردهاي عاقلانه اي مثل جمهوري اسلامي كند و تا زماني كه به فاز تقابلي نرسيده ايم برخورد سخت و جدي با ما صورت ندهد.

?برخي برخوردهاي افراطي در اوايل انقلاب (كه من قبول ندارم زياد برخورد افراطي شده باشد و معمولا اينطوري بوده كه جريان هاي رقيب دست به تقابل جدي مي زده اند و از حق حيات كنترل شده خود نمي خواستند استفاده كنند) هم كمي طبيعي بوده است، ما قرن ها حيات تحت هيمنه ديگران را داشتيم آن هم ديگراني كه اصلا حق حيات كنترل شده هم به ما نمي دادند، لذا بعد از حكومت در مواردي هم دم برخي ها را قيچي كرده باشيم، خيلي نمره منفي سنگيني محسوب نمي شود.

? اختلاف سليقه ها در مقام اجراي دين مي تواند نعمت بزرگي براي جاري شدن دين باشد و انگيزه سنگيني براي طرف هاي اين اختلاف سليقه براي كار و فعاليت بيشتر ايجاد كند.

.

نحوه تعامل با باطل

يادداشت 10 – نحوه تعامل با باطل

 

[فرستاده شده از عقيل رضانسب]

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_10

#جلسه_110

 

? #نحوه_تعامل_با_باطل

 

? جامعه اي كه هيچ باطلي در آن نباشد و مسير كاملا براي جريان حق باز باشد، تقريبا نه وجود داشته و نه دارد، فقط ان شاء الله در زمان ظهور تحقق بيابد (؟!)

بنابراين مي شود بحث را در دو مقام بحث كرد

1️ آيا وجود اختلاف مطلوب است؟

در اين بحث اگر كسي بخواهد قائل به مطلوب بودن وجود اختلافات بشود و بخواهد به لوازم آن پايبند باشد، خيلي راحت به پلوراليسم در حق مي رسد؛ به اين معنا كه حق مطلقي وجود ندارد و هر گفته اي بهره اي از حق دارد؛ و معلوم است كه اين انديشه در فضاي توحيدي انديشه مترودي است، و اساسا انديشه هاي غير توحيدي نفي و طرد 100 درصد مي شوند؛ و اساسا ادبيات حق و باطل ادبياتي است كه معلوم و واضح است كه دين اسلام مدافع و بيان كننده آن است.

خود همين مقاله هم با عنواني كه دارد (روح توحيد نفي عبوديت غير خدا) مي خواهد بگويد كه هر چه كه غير خدا باشد بايد عبوديتش نفي 100 درصد شود. چون فقط خدا است كه حق است.

2️ نحوه برخورد با اختلافات موجود در جامعه اسلامي

بحث بعدي اين است كه با اختلافات مبنايي در جامعه اسلامي چه بايد كرد؟ منظور اختلافاتي نيست كه به نحوي اختلاف سليقه در اجراي دين است، بلكه اختلافاتي از جنس همين چيزهايي كه دوستان مثال مي زدند، يعني در جامعه اسلامي يك عده ماركسيست هستند، يك عده مثل سروش قائل به نظراتي هستند كه ضديت آن ها با مباني ديني آشكار است مثلا همين پلوراليسم!

در اينجا كه به نظر مي رسد دوستان بيشتر اين قسمت منظورشان باشد، به نظر مي رسد كه مي شود قائل به يك نوع تساهل و تسامح شد! البته نه به معناي تساهل و تسامح در اصل اينكه خودمان هم شك كنيم كه آن ها حق هستند يا ما! يا طوري كه جامعه را گرفتار شبهات و ترديد ها كنيم! بلكه به معناي مدارا و رفق.

مدارا و رفق عنصري ويژه در عقايد ديني است و در روايات داريم كه المداراة نصف الايمان! يا قُفْلُ‏ الْإِيمَانِ‏ الرِّفْق!

به اين معنا كه براي شيوه و روش جامعه اسلامي چون مبتني بر رشد فكر مردم و عبور مردم از گردنه هاي شبهات و عقايد باطل است، بايد به مدافعين اين نظريه ها به صورتي كه هيمنه حكومت اسلامي حفظ شود اجازه حيات داد، تا در تعاملي كه با جريان حق و عقايد حقه مي كنند، باعث پيشرفت جامعه اسلامي و عبور آن ها از اين گردنه هاي باطل گردد.

لذا خيلي مهم است كه بايد اين حالت مهيمن بودن حفظ شود. يعني طوري نباشد كه ديگر تبليغ ماركسيست و ليبراليسم به صورت رسمي تريبون داشته باشد و اجازه ياركشي داشته باشند.

 

مسئله در اينجا اين است كه در مقام جاري شدن حق، بايد به شكلي كه حق مهيمن باشد اجازه حيات كنترل شده به جريان هاي معارض داده شود.

.

انسان اسلامي و انسان غربي

يادداشت 9 – انسان اسلامي و انسان غربي

 

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_9

#جلسه_109

 

? #انسان_غربي #انسان_اسلامي

 

1️ چون انسان غربي #هويتا انسان را غلط معنا كرده و ريشه اش در پشت كردن به خداست در پشت كردن به عالم غيب است، پس كلا انسان غربي مسير را دارد عوض مي رود، اصلا عوضي شده است؛ لذا حتي پوست كردن ميوه با چاقوي او هم عوضي است! پوست ميوه مي كند به طرف مي دهد و در رويش مي خندد براي اينكه از او بهره كشي كند و …

 

2️ همين تصرف هايي هم كه تمدن غرب در طبيعت مي كند تا جايي است كه طبيعت اجازه بدهد و اين به معناي اين است كه در نهايت انسان نمي تواند از امكانات طبيعت فراتر رود؛ شايد اين ظرفيت ها را در نقطه تعالي انسان اسلامي هم به شكلي مورد استفاده قرار دهد. يعني در نهايت شايد از شكاف هسته اي هم در تمدن اسلامي استفاده شود؛ اما انسان عوضي غربي دارد از ظرفيت هاي طبيعي به نحو عوضي استفاده مي كند و بزرگ ترين مشكل او اين است كه هماهنگ و همسو با عالم غيب نيست و لذا همه تصرفاتش در عالم ماده هم دارد با درگيري با طبيعت پيش مي رود.

 

3️ ريشه همه انحرافات در تمدن غرب در بريدگي از عالم غيب است، و ريشه همه اصلاحات در تمدن اسلامي در اتصال به عالم غيب است؛ اين تفاوت خيلي حرف كلي اي است و بايد تمام لوازم اين نگاه غيبي در سرتاسر زندگي فردي و اجتماعي انسان امتداد پيدا كند، همانطور كه تمدن غرب الان تمام امتدادهاي فردي و اجتماعي نگاه بريده از عالم غيب خودش را در سرتاسر زندگي بشر جاري كرده است.

.

نسبت هماهنگي و تسخير

يادداشت 8 –  نسبت هماهنگي و تسخير

 

 

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_8

#جلسه_108

 

نسبت هماهنگي و تسخير

 

تسخير مقابل هماهنگي نيست. تسخير به معناي هماهنگ بودن سنن تكويني عالم براي شكوفايي فطري ارادي انسان است. يعني همه چيز آماده ست براي اينكه تو با اراده خود حركت كني و به كمال مورد توقع خود برسي، همه كمك كار تو هستند نه مقابل تو. همه در خدمت تو هستند براي حركت ارادي.

 

به نظر دو گانه تسخير و تغيير كه مطرح شد جالب نيست! سخر لكم ما في السماوات و ما في الارض، اگر به معناي در اختيار و تمهيد كننده رسيدن تو به كمال؛ گرفته شود، گاهي اوقات نيازمند ايجاد تغيير هستيم براي حركت انسان! مغز تفاوت نگاه انسان اسلامي با انسان غربي در تسخيري بودن همه چيز براي او، در تغيير نهفته نيست؛ بلكه در اين نهفته است كه انسان غربي مي خواهد بريده از خدا و بريده از غايت كمالي كه خداوند براي انسان در نظر گرفته است، و در موارد زيادي بي تفاوت به سنن الهي دست به تغيير در طبيعت و حتي در انسان هاي ديگر بزند.

انسان اسلامي هم مي خواهد دست به تغيير بزند، مي خواهد اعمال اراده كند تا حركت كند؛ ولي انسان اسلامي هم به سنن غيبي عالم ايمان دارد و هم به سنن مادي عالم و سعي مي كند در يك هماهنگي با اين سنن اعمال اراده كند و تغيير رقم بزند تا حركت او هم آهنگ با اين نظام هستي كه خداوند براي كمال او خلق كرده است (و لذا مسخر اوست) باشد، چو اگر اين حركت هماهنگ نباشد و بخواهد با جنگيدن با قوانين و سنن الهي كار خود را به پيش ببرد، هيچ كمالي براي او نخواهد بود و مدام در مقابله و جنگ با اين سنني كه براي رشد خود او طراحي شده است قرار مي گيرد و هم خود و ديگران را به رنج مي اندازد و هم طبيعت را زخمي مي كند كما اينكه انسان مدرن مشغول اين كار است و هر چه بيشتر جلو مي رود بيشتر گند اين تقابل و ناهماهنگي شان با سنن عالم مخصوصا سنن الهي دارد بالا مي آيد.

.

فطرت و غيرت

يادداشت 7 – فطرت و غيرت

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_7

#جلسه_107

 

? فطرت و غيرت!

 

? اساسا ما در نگاه كثرت بين و مرز بيني غوطه ور هستيم و دستگاه فاهمه طوري قرار داده شده است كه اساسا كثرات را ابتدائا مي بيند و در پس اين كثرات بايد دنبال وحدتي گشت.

? نگاه ما ماهيت بين است و بايد عقل بيايد و كلي در اين صحنه كار كند تا من بتوانم وجود ببينم.

? نگاه من غير بين است و بايد عقلي قلباني يا قلبي عقلاني بيايد كلي كار كند تا حق ببنينم.

❇️ اما بعد از اينكه به نگاه هاي وحدت بين مي رسيم اينقدر اين وحدت غليظ مي شود كه بعد تازه سوال مي شود كه پس كثرت كو! اگر وجود اصيل است و همه جا را پر كرده است و لا غير للوجود پس ماهيات كو؟ پس كثرات كو؟ اگر حق است كه همه جا را پر كرده است و بي نهايت است، پس من كو؟ تو كو؟ ما كو؟

⭐️ فطرت يك عامل وحدت بخش است، اما اگر طوري تقرير شود كه مرزبندي ها ديده نشود، كه احساس شود كه با انسان انسان كردن من و آن كافري كه فطرتش را به گند كشيده اند و كشيده است، بدون مرز بندي شويم؛ آن وقت است كه ممكن است اين عامل وحدت بخش خود به عاملي براي بي غيرتي در مقابل حق تبديل شود.

اساسا اگر عامل وحدت بخش را اينقدر غليظ كنيم كه ديگر نتوانيم كثرات را ببينيم، اين نگاه حقاني و وجودي دقيقي نيست؛

لذا مي بينيم كه شعار توحيد با همه دعوت هايش به وحدت بخشي اين همه دعوا در طول تاريخ راه انداخته است.

اگر توحيد را طوري تقرير كنيم كه هر غيري بتواند جا براي خودش باز كند، اين توحيد صحيح نيست و بايد مراقب باشيم كه به بي غيرتي در مقابل حق كشيده نشويم. يعني يك نكته حق را نگيريم و با همان اصل حق و ريشه همه حقايق را به گند بكشيم.

 

خود صاحب اين متني كه در آن هستيم اسم متن را گذاشته روح توحيد نفي عبوديت غير خدا! يعني اساسا توحيد كه شعارش و دعودتش به يكي شدن است، غير حق را كه چيزي نيست را چيز حساب نمي كند و براي راضي كردن غير حق دست از غيريت نسبت به حق بر نمي دارد.

.

فطرت و استعداد

يادداشت 6 – فطرت و استعداد

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_6

#جلسه_106

 

? فطرت و استعداد

 

? آيا فطرت را مي شود به معناي استعداد گرفت؟ در استعداد اين نكته نهفته است كه مثلا اين هسته خرما جهت دار است به سمت درخت خرما شدن، همه ساخت وجودي كه در اختيارش هست در اين جهت تنظيم شده است؛ منتها اگر شرايط مناسبي در اختيارش قرار بگيرد (در خاك قرار بگيرد و آب و نور و هواي كافي به آن برسد) شكوفا مي شود و ابتدا يك نهال ضعيف و سپس آرام آرام و به تدريج رشد مي كند تا در نهايت يك درخت خرماي تنومندي مي شود كه مي شود از آن خرما برداشت كرد.

? آيا فطرت بيش از اين است؟ آيا فطرت به همين معنا نيست كه انسان استعداد خليفه اللهي دارد و تمام ظرفيت هاي وجودي او در اين زمينه آماده بسيج شدن هستند و وجود او كاملا جهت دار است كه به اين سمت حركت بكند. و همانند همان هسته خرما بايد زمينه مناسب در اختيار او قرار بگيرد تا اين فطرت شكوفا شود، و اگر در بستري غير مناسب قرار بگيرد فطرت او شكوفا نمي شود. تازه اين شكوفايي فطرت هم تدريجي و گام به گام است و از دوران نهالي تا درختي تنومند شدن را مي تواند طي كند.

 

قصد تشبيه نداشتم، واقعا احساس مي كنم فطرت همين است.

.

رابطه باور و عمل

يادداشت 5 – رابطه باور و عمل

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_5

#جلسه_105

 

? و العمل الصالح يرفعه!

?اگر رفعت را به همين معناي مراحل درك گزاره هاي ديني كه استاد صبح فرمودند بگيريم، نقش عمل همانطور كه در يادداشت برادر محمد حسن زاده بود نقشي ويژه مي شود، يعني اينكه مي گوييم كلم الطيب عقيده است و عمل صالح اين عقيده را بالا مي برد، تازه معناي خودش را پيدا مي كند و از اين فضاي مبهمي كه يعني چه بالا مي برد در مي آيد؛ عمل صالح فقط ابزار و وسيله بالا رفتن عقيده پاك نيست، بلكه عمل صالح سبب اين مي شود كه درك ما از عقيده پاك نيز تعميق بشود و از لايه هاي ابتدايي فهم به لايه هاي حس عقلي و سپس حس قلبي و شهود و تحقق كشيده مي شود؛ يعني عمل صالح نقش مهمي در ارتقاي عقيده پاك دارد.

 

? دوگانه باور و عمل با توجه به مراحل درك گزاره هاي ديني

?با الگويي 7 گانه مراحل درك گزاره هاي ديني مي شود گفت كه هر چه گزاره ديني داراي سطح عميق تري از ادراك باشد به سمت اتحاد بين باور و عمل پيش مي رويم تا در مراحل شهود به نظر مي رسد كه به طور قطع به وحدت مي رسند (يعني فرد به نوعي از عصمت مي رسد) اما هر چه درك گزاره ديني در سطح ابتدايي تري باشد امكان ايجاد اين دوگانه بيشتر مي شود يعني امكان اينكه بر خلاف باور رفتار شود بيشتر مي شود.

 

? زندگي ديني عامل به وحدت رسيدن سرزمين باور و عمل

?لذا به نظر مي رسد كه زندگي ديني بسيار پر اهميت باشد و به هر ميزان كه زندگي انسان ديني تر باشد، چه در سطح شخصي چه خانوادگي و چه اجتماعي، فرد و خانواده و جامعه به سمت مراحل عميق تري از درك گزاره هاي ديني حركت كرده و از دو گانگي و شرك ناشي از جدايي باور و عمل نجات پيدا مي كند.

 

? دولت اسلامي با كارگزاران فطري

?با توجه به بحث منازل سلوك به نظر مي رسد اگر مي خواهيم دولت اسلامي داشته باشيم بايد تعداد زيادي از كارگزاران دولت اسلامي بايد از مرتبه نفسي به در آمده باشند و به مرتبه قلبي رسيده باشند.

 

? جامعه اسلامي با مردماني فطري

?به همين منوال اگر مي خواهيم به جامعه اسلامي برسيم بايد تعداد خوبي از مردم جامعه از مرتبه نفسي خارج شده باشند و به مرتبه قلبي رسيده باشند.

 

وه چه مسير سختي در پيش داريم.

دسته بندي فطريات به شناختي و گرايشي

يادداشت 4 – دسته بندي فطريات به شناختي و گرايشي

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان_شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_4

#جلسه_104

 

❇️ دسته بندي فطريات به شناختي و گرايشي

? فطريات شناختي بايد منظور همان بديهيات باشد، و اگر منظور شبيه چيزي باشد كه افلاطون مي گويد كه ما همه چيز را مي دانيم و فقط يادآوري مي شود، خيلي فضا آماده مي شود تا به سمت ادبيات كانتي كه مقولات فاهمه قائل است سوق داده شود.

اگر اين معنا از فطريات شناختي را بپذيريم آن وقت فطري شناختي يعني نياز به استدلال ندارد كه همان بديهيات است؛ اگر اين را نگوييم دو دسته آيات كه يك دسته مي گويد وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً  و يك دسته آيات ذكر و تذكر است إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ با هم به تنافي بر مي خورند.

اگر اين معنا از فطريات شناختي را نپذيريم حتي اگر مثل كانت به مقولات فاهمه قائل نباشيم، واقعا زيرآب اصل علم (به معناي شناخت عقلي) زده مي شود، زيرا اصلا ديگر شناخت نيست و عقل هم كاري نمي كند بلكه فقط يادآوري است، تازه نفس الامر گزاره ها هم معلوم نيست چطور مي شود.

 

?فطريات گرايشي (قلبي) اما اين مشكل را ندارند، و حتي اگر بگوييم ميل انسان به صورت طبيعي در آن گرايش وجود دارد اشكالي پيش نمي آيد، و به نظر مي رسد اينكه مي گوييم فطرت بيشتر اينجا مد نظر باشد؛ (هر چند كه بقيه مراتب يعني حسي و خيالي و عقلي هم بالاخره فطرت گفته مي شود) يعني درون انسان يك سوق و كششي به سمت خدا قرار داده شده،

.

دين همه دين است

يادداشت 3 – دين همه دين است

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان‌شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_3

#جلسه_103

 

?  دين همه دين است!

? از آيه اي كه حضرت آقا در متن اين قسمت به آن اشاره مي كند، بر مي آيد كه دغدغه ايشان در اين قسمت كه مي گويد توحيد به معناي وحدت قلمرو زندگي انسان است اين است كه بگويد دين دو بخش باور ها و اعمال مبتني بر اين باور ها دارد؛ شخص موحد نبايد به بخشي از دين كه باورها باشد تن بدهد و به بخش ديگر كه اعمال مبتني بر اين باورها باشد تن ندهد؛ يا به بخشي از باورها و اعمال تن بدهد و به بخش ديگري از باورها و اعمال تن ندهد.

?اگر مي خواهي موحد باشي بايد به تمام لوازم توحيد پايبند باشي؛ نمي شود كه دين را به صورت گزينشي برخورد كني و هر جايش كه با ذوق و سليقه تو جور در آمد را بگيري و هر جا جور در نيامد را رها كني.

? 21أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ اَلْكتٰابِ وَ تَكفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمٰا جَزٰاءُ مَنْ يفْعَلُ ذٰلِك مِنْكمْ إِلاّٰ خِزْي فِي اَلْحَيٰاةِ اَلدُّنْيٰا وَ يوْمَ اَلْقِيٰامَةِ يرَدُّونَ إِليٰ أَشَدِّ اَلْعَذٰابِ ﴿البقرة، 85

.

رابطه  عمل و باور

يادداشت 2 – رابطه  عمل و باور

 

#يادداشت

#روح_توحيد_نفي_عبوديت_غير_خدا

#توحيد_از_ديدگاه_انسان‌شناختي

#عقيل_رضانسب

#يادداشت_2

#جلسه_102

 

? بخش 1️ دوگانه باور و عمل! (تفاوت باور با اراده)

از آنجا كه به نظر دوگانه اي كه آقا با عنوان انديشه و عمل و ذهن و واقعيت مطرح كرده است بيشتر اشاره به بحث دوگانه باور و عمل دارد و اينكه توحيد يعني بين باور و عمل تو هماهنگي وجود داشته باشد؛ به نظر اين بحث را سوق دادن به سمت اينكه هر فعلي توسط انسان چون انسان فاعل ارادي است پس اراده اي پشت آن است و نمي توان فعل بدون اراده داشته باشيم؛غلط است.

اراده را مخصوصا اگر اينقدر وسيع در نظر بگيريم در واقع حاصل جمعبندي باورها و موانع نفساني و شيطاني اجراي اين باورها، بعلاوه ميزان شدت باور فرد است؛ يعني همه اين ها با هم كنش و واكنش مي كنند و برآيند آن ها در يك نقطه اي مي شود اراده كردن يا نكردن انسان؛ به همين دليل انساني كه به علت ضعف باور (با وجود باور داشتن) تحت تاثير وسوسه نفس اماره و شيطان قرار گرفتن، عملي خلاف باور خودش مرتكب مي شود، در نهايت با اراده خودش انجام مي دهد و اين اراده اين دوگانه اي كه آقا مي گويد را خراب نمي كند. گاهي همان لحظه كه دارد با اراده خودش اين عمل خلاف باورش را مرتكب مي شود هم دارد خودش را سرزنش مي كند! گاهي همان لحظه و گاهي چند گام بعد از آن عمل خلاف باور دست بر مي دارد (توبه)

اساسا اگر عمل خلاف باور ممكن نباشد مجبوريم سر از يكي از اين دو امر در بياوري يا مي گوييم برو باورش را تغيير بده ديگر تمام اعمالش درست مي شود و به عصمت مي رسد؛ (كه اين به وضوح ساده انگارانه است) يا مي گوييم اگر كسي اولين گناه را انجام داد باورش مخدوش مي شود و معلوم است كه باور نداشته است (اين هم به وضوح باطل است، اين همه انسان مسلمان داراي يك سري گناهان!)

اگر اين دومي را بخواهيم سفت و محكم بهش پايبند باشيم بايد بگوييم كه به جز انسان معصوم همه انسان ها مشرك هستند!

 

? بخش 2️: فطرت توحيدي انسان عامل انجام اعمال صالح از كافر!

به وضوح مشاهده مي كنيم كه انسان هاي كافر و ضعيف الايمان اعمال صالحي را مرتكب مي شوند و واقعا هم قصدشان دوشيدن انسان ها و سوء استفاده از آن كار خيرشان نيست (بله مواردي اينچنين هم داريم كه قصدشان سوء استفاده باشد) اگر بگوييم كه دوگانه باور و عمل ممكن نيست، يا بايد بگوييم كه محال است از انسان كافر عمل صالحي صادر شود (كه اين اگر نيت را هم جزو عمل بگيريم شايد صحيح باشد ولي داريم يك نگاه ساده تر مي كنيم، مثلا انسان كافري واقعا جان كسي را به نيت انسان دوستي نجات مي دهد يا كمك مالي و غذايي و عاطفي به او مي دهد.) يا بايد اين عمل صالح را از او قبول كنيم، كه در اين صورت اين دوگانه باز ايجاد شده است. [اينكه سرانجام اين عمل نزد خداوند چگونه است بسته به جاهل قاصر يا مقصر بودن او دارد و …]

 

? بخش 3️: رد مشكل ناساگاري تيتر و ذيل متن آقا

اينكه در عنوان متن گفته زندگي و هستي و در متن فقط زندگي را آورده نشان دهنده اين است كه ايشان از زندگي و هستي يك چيز را اراده كرده نه دو چيز را؛ بعد اين زندگي است كه داراي دو ساحت باور و عمل است كه توحيد مي خواهد اين ها را به وحدت برساند و از دوگانگي بياندازد.

اينكه زندگي دوم را به معناي عامي بگيريم كه شامل زندگي و هستي بشود و بعد انديشه و ذهن را معادل هستي و عمل و واقعيت را معادل زندگي بگيريم خيلي خلاف ظاهر است!