نوشته‌ها

آزاداندیشی و مردم سالاری دینی (2) راه انحصاری ایجاد یک جامعه رشید

مردم سالاری

مردم‌سالاری یعنی اراده عمومی جامعه نقش معیار در تعیین مقدرات و تصمیمات دارد، لذا در جامعه‌ی دینی علاوه بر مشروعیت آسمانی قوانین، قانون‌گذرای و حکمرانی؛ اراده ملی نیز یک پایه مشروعیت‌زا است.

البته باید اضافه کرد که قید دینی به مردم سالاری یک قید احترازی و تأسیسی است نه یک قید توضیحی؛ به این معنا که در هيچ ايدئولوژي اي نمي تواند و نخواهد توانست براي انسان سالاريت و محوريتي قائل شود، چون در غير ايدئولوژي ديني مردم در افقي قرار نمي گيرند كه اراده آن ها بخواهد محور حركت اجتماعي قرار بگيرد. زیرا در هر جايي كه دين محور و عليه المدار حركت اجتماعي جامعه نباشد، قطعاً و بتاً خواست و اراده عمومي انسان ها محور نخواهد بود، اين دين است كه انسان را خليفة الله مي داند و براي انسان كرامت قائل است و او را مخلوقي مي داند كه خلقت او تبارك الله به خالقش دارد؛ از فضاي ديني آن هم اسلام ناب فاصله كه بگيريم، اساساً انسان به اين معنا كرامت و احترامي ندارد، لذا در جامعه غير ديني قطعاً محور حركت اجتماعي به دست ملأ و مترفين خواهد افتاد و جريان هاي زر و زور و تزوير حتي اميال فطري انسان مثل آزادي خواهي و معنويت گرايي را نيز به نفع خود و براي به استحمار و استعمار در آوردن انسان مصادره خواهند كرد؛ در جامعه غير ديني مردم هيچ سالاريتي نخواهند داشت ولو با شعار دموكراسي سر آن ها كلاه بگذاريم و در نهايت يك طبقه سرمايه دار همه مقدرات جامعه را به دست بگيرند.

آزاداندیشی راه انحصاری تحقق مردم سالاری دینی از راه ایجاد یک جامعه رشید

روح مردم سالاری دینی اراده فراگیر و ملی است، و این زمان است که یک هویت جمعی به نام جامعه شکل می‌گیرد که دنبال محقق کردن یک سری آرمان‌هاست که متعلق اراده او قرار گرفته است. از طرفی ارادۀ ملی در گرو رشد اجتماعی مردم است؛ یعنی مردم رشید اهل اراده‌های انقلابی و اراده‌های تمدنی و ارادۀ پیشرفت هستند و انسان‌های رشد نیافته نه برای خود احترامی قائلند، نه خود را مؤثر می‌بینند، نه امیدی به تأثیر دارند، نه احساس مسؤولیت می‌کنند، نه قبول مسؤولیت می‌کنند و نه برای انجام کاری برمی‌خیزند.

از طرف دیگر عامل انحصاری رشد اجتماعی آزاداندیشی است و بدون این عامل رشد اجتماعی ممکن نیست. جامعه‌ای که هویتی تقلیدی دارد و دچار کیش شخصیت و وادادگی در مقابل هویت رقیب خود شده است، (در وضعیت فعلی غربزدگی)، یا گرفتار بلای تعصب و تهجر شده است؛ در هر دو حالت امکان فکر کردن به یک آینده دیگر و متفاوتی و رسیدن به قله‌های بزرگ و آرمان‌های متعالی را از خود گرفته است؛ این جامعه که یک جامعه غیر آزاداندیش است، دنبال هیچ رشدی نیست و به هیچ رشد واقعی نخواهد رسید.

این در حالی است که با رشد اجتماعی اراده‌های بزرگ و پایدار ملی شکل می‌گیرد، همان  «ارادۀ ملی که جانمایۀ پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی و روح مردم سالاری است». لذا می‌توان ادعا کرد که جامعه‌ی غیر آزاداندیش قطعاً نمی‌تواند یک جامعه مردم‌سالار باشد.

#یادداشت_369

عقیل رضانسب 14020723

 

محبت اهل بیت یک ظرفیت عظیم در هویت اسلامی و شیعی

این مداحی را یکی از دوستان برای بنده فرستاد و خواست که نظری بدهم از آنجا که تحلیلی که مطرح شد با توجه به بحث #هویت_شیعی بود این یادداشت را تقدیم میکنم:

یکی از رویکردهایی که میتوان به این مداحی داشت، این است که وقتی با عقل و شأن انسانی می سنجیم درمی یابیم که این ادبیات و شعر، در هجو انسانیت سراییده شده و بیشتر توهین شعائر است تا تعظیم شعائر. لذا برخورد سلبی با این نوع مداحی ها اساسا راحت تجویز می شود.

رویکرد دیگری که می توان به این مداحی و هیئتی که همراهی می کند داشت، این است که اساسا چه شده که یک جمع انسانی که اگر جدای از هیئت به او لفظ اسب را خطاب می کردیم ممکن بود برخورد تندی کند، خودش خودآگاهانه انسانیتش را از اسب امام حسین پایین تر می داند؟ نشان میدهد فراتر از نگاه عقلی به این موضوع مسئله ای است تحت پارادایم «محبت» به اهل بیت و ولی. این محبت آن قدر سرمایه بزرگی است که در روایات برای آن جایگاهی ویژه قائل شده اند و خود اهل بیت این را از فضای همراهی عقلی و منطقی با تشکیلاتشان تمیز می دهند«لِکُلِّ شَىْءٍ اَساسٌ و اَساسُ الإسلامِ حُبُّنا اهلَ البَیت.»

این که این شوق و محبت بسیار می تواند در جهتی انحرافی صرف گردد و اساسا به جایی برسد که موجب کفر نیز شود، اتفاقا چیز تازه ای نیست و از ابتدای اسلام بوده است. در روایات داریم که شخصی حضرت را حجامت می کرد بعد از اینکه خون حضرت را بادکش کرد، نوشید؛ حضرت به او گفت چه کار کردی پاسخ داد که تبرکا و شفائا نوشیدم. آنجا حضرت توضیح میدهد که درواقع حرام مرتکب شدی و نجس بودن خون ربطی به معصوم و غیرمعصوم ندارد. یا در جایی دیگر که جریان غلو شکل میگیرند و حضرات اهل بیت آنها را لعن می کنند.

پس به نظر می آید اسلام برای محبت اهل بیت پروژه ای تعریف کرده و دقیقا خود اسلام متوجه است که اگر از این ظرفیت فطری و الهی در مسیر پروژه خود استفاده نکند آنقدر این ظرفیت قدرتمند است که میتواند شخص را به درجه کفر برساند چه بسا از این رو اساس اسلام قرار داده شده است.

آنچه که از این توضیحات مدنظر بود این است که محبت اهل بیت خصوصا در بین شیعیان(که البته بین غیرشیعیان نیز وجود دارد) ظرفیتی است فطری که خداوند کاملا تحت یک پروژه در اختیار جامعه مسلمین قرار داده اما چیزی که روشن است عدم فهم پروژه ولی و جایگاه محبت به اهل بیت در این پروژه است تا وقتی این موضوع روشن نگردد و نتوانیم این ظرفیت را در مسیر و ریل اصلی اش قرار دهیم هم چون جریان عدالتخواهی که دائما فقط مصادیقی از بی عدالتی را نفی می کند، ما نیز فقط انحراف برآمده از یک ظرفیت را نفی می کنیم و هیچ ایده‌ی ایجابی برای تعادل و مسیر اصلی اش محقق نخواهیم کرد.

این غفلت می تواند همان طور که جریان عدالتخواهی را به انزوا کشانده و اتفاقا به مرز تقابل با حاکمیت رساند، این جریان محبتی به اهل بیت را نیز به #جریان انحرافی و تقابلی با حکومت تبدیل کند.

#هویت_شیعی

آنچه که در تعریف آزاداندیشی ندیده ایم؟!

از آنجا که آزاداندیشی، گفتمانی از جنس رقم زدن یک ذائقه است و می توان این گونه تصویر کرد که بعد از محقق شدن این گفتمان، عملا جامعه نخبگانی و به تبع آن، مردم، ذائقه ای پیدا کرده اند که اساسا هر تقابل آرایی که بوی فهمیدن و اندیشیدن و کشف حقیقت میرود برایشان مقدس و قابل پیگیری خواهد بود. در این اتمسفر فرهنگی، هیچگاه نفاق توانایی عرض اندام پیدا نخواهد کرد حتی اگر بنای به دیده شدن از سمت مردم داشته باشد می بایست کاملا در راستای روشن شدن حقیقت گام بردارد و الا از دایره انتخاب مردم حذف خواهد شد.

شکل گیری این اتمسفر فرهنگی به وسیله گفتمان سازی قطعا یک عبادت بزرگ است اما باید این موضوع را نیز مورد توجه قرار داد که وجه سلبی این گفتمان می بایست در تعریف خودش دیده شود لذا به نظر می آید در تعریف آزاداندیشی می بایست نقطه های تضاد روشن شود و به تعبیری تعرف الاشیاء به اضدادها راهبردی در کنار پی بردن به ماهیت شناسی ایجابی آن قلمداد گردد.

یکی از وجوه سلبی که می توان در تعریف آزاداندیشی به آن اشاره کرد، کنار زدن تمام جریان هایی است که اندیشیدن در جامعه را نفی می کند، چه اینکه این جریان ها حامل یک دعوت باشند و یا حتی اقداماتی در حوزه های تربیتی و … تعریف کنند.

بحران پیشرفت اندیشی در فرهنگ

یک شهر پیشرفته ! یک ساختمان پیشرفته !
اولین تصویری که از این دو عبارت به ذهن اکثر ما خطور میکند، نمایی از انحصار مفهوم پیشرفت در امور مادی و رفاهی خواهد بود. معمولا شهری را پیشرفته میدانیم که بواسطه فناوری های نوین، حمل و نقل، تهیه نیازهای روزمره و به طور کلی زندگی در آن راحت و سریع اتفاق می افتد. حتی ممکن است پیشرفت را در دایره ای تنگ تر نیز تصور کنیم و صرف بهره بردن از ابزارهای تکنولوژیک را مساوی با پیشرفت بدانیم !
بیایید یک بار دیگر این امر را آزمایش کنیم !
اگر از 10 نفر که بلحاظ مالی و فرهنگی در سطح متوسطی قرار دارند بپرسیم در هر کدام از این دو حوزه ، برای پنج سال دیگر چه اهدافی را در نظر دارید، غالب افراد در فضای مالی مطلوب هایی در نظر دارند که اکنون وجود ندارد و سعی میکنند در این مدت به آن دست پیدا کنند. اما در فضای فرهنگی، مطلوب غالب افراد نگاه داشتن وضعیت فعلی شان یا بازگشت به وضعیت مطلوبی است که قبلا در خود آنها یا در جامعه شان محقق بوده است !

شاید بتوان با مقایسه میان سازمان های فرهنگی و غیرفرهنگی نیز مجددا همین تصویر را نشان داد.
همه ما به محض تصور مفهوم پیشرفت و تصور مفهوم فرهنگ، میتوانیم بیگانگی این دو مفهوم در محیط پیرامون خود را تصدیق کنیم !
این وضعیت دقیقا به معنای رکود و انفعال فرهنگی خواهد بود و پرواضح است که رکود و انفعال فرهنگی یک ملت آغازی بر رکود و انفعال سیاسی و اقتصادی آن ملت است.

اما چرا اینگونه شد؟
مسلم است که پیش رفتن جایی معنا دارد که رفتن معنا داشته باشد. رفتن نیز زمانی معنادار خواهد بود که مقصدی ( ولو فرضی ) در کار باشد.
پس بحران اصلی و اولی عدم پیشرفت اندیشی در حوزه فرهنگ نیست، بلکه عدم رفت اندیشی در حوزه فرهنگ است !
به عبارت دیگر ، پیشرفت، نسخه برتر رفتن بشمار می آید.

در 3 حالت “رفتن” ناشدنی به نظر می آید و به تبع آن، حرفی از پیشرفت هم نمیتوان زد !
فرض اول جایی است که اساسا مقصدی وجود ندارد.
فرض دوم جایی است که هدف هست اما راه مشخص نیست.
فرض سوم جایی است که اهداف آنقدر متعدد هستند که رفتن سمت هر کدام ، با توجه به وانهادن اهداف دیگر ، بی معنا میشود !
در موضوع مورد بحث ما یعنی “فرهنگ” قطعا مقاصدی وجود دارد که هم مورد اتفاق نظر کارشناسان وعموم جامعه هستند و هم روشنی و وضوح قابل قبولی دارند. مثل مثل تولید علم، مثل ضایع نکردن حقوق یکدیگر، مثل کتابخوانی و مانند اینها.
فرض دوم نیز اگرچه بلحاظ نظری درست است اما در عمل، اینطور نیست که مقصدی فرهنگی روشن باشد و به سبب مشخص نبودن راه نتوانیم به سمت آن گام برداریم. چرا که عقلا برای مقاصدی که راهی به سوی آنها ندارند راه هایی را تولید میکنند یا لااقل از کسانی که به آن مقصد رسیده اند تقلید میکنند. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ، و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم !
به نظر میرسد آن چه در حوزه فرهنگ سبب راه نرفتن شده است، همین تعدد مقاصد است. این بخاطر ویژگی ذاتی فرهنگ، یعنی پر مولفه بودن است. شاید کمتر مفهومی را بشر اعتبار کرده باشد که مانند فرهنگ گسترده و پردامنه باشد.
این مسئله و مشکل، در جامعه ما یک تقویت کننده اساسی از سوی مذهب نیز دارد. از در منظومه آیات و روایت ده ها بلکه صدها مطلوب که همگی به نوعی فرهنگی محسوب میشوند فهرست شده است. از طرفی سیره انبیا و اهل بیت (علیهم السلام ) یک پدیده تاریخی بوده و ارزش هایی که هرکدام در یک بازه تاریخی محور قرار گرفته اند ، امروز همگی پیش روی ما مجتمع اند.

چه میتوان کرد ؟
عوامل متعددی باعث شده اند تا به سوی مقصدهای فرهنگی که از دور پیداست نرسیم !
وضعیت نهادها و مجموعه های فرهنگی در حال حاضر مانند سواری است که هم میخواهد به نقطه الف سفر کند هم به نقطه ب و هم به نقطه ج ! به سمت هرکدام که حرکن میکند ، در میانه راه حس میکند از نقاط دیگر دور شده است و به سمت نقطه دیگر برمیگردد و این چرخه هزاران بار تکرار میشود تا سوار از پا بیافتد!
به عنوان مثال مجموعه ای فرهنگی میخواهد روی حجاب کار کند وبه مقصد فرهنگی در موضوع حجاب دست پیدا کند. اما نیمه های راه احساس میکند از مقصد دیگری به نام ارزشمند بودن ملیت ایرانی دور شده است، پس کمی از حجاب دست کشیده و روی ملیت گرایی دست میگذارد. بعد از مدتی سیر در مسیر ملی گرایی ناگهان حس میکند لحظه به لحظه دارد از مطلوب برابری انسان ها دور میشود. حالا که به سمت مقصد برابری میچرخد میبیند که از حجاب چقدر دور شده !
امام صادق (ع) فرمود : العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق ، لا تزیده سرعه السیر الا بعدا ! ( کافی -1 -43 )
کسی که کاری را بدون بصیرت انجام دهد مانند کسی است که در بیراهه سیر میکند ، هر چه سرعتش بیشتر شود از مقصد دور تر میشود !

بصیرت در مسیر نیل به مقاصد فرهنگی چگونه ایجاد میشود؟
مسلم است که این راه، راهبر میخواهد. اما همان راهبر بصیرت را چگونه بافته و چگونه حیرت را از بین میبرد؟

بحران عدم پیشرفت اندیشی

اندیشه انسان میتواند از نگاه رو به جلو برخوردار یا محروم باشد. این مسئله دو زندگی متفاوت را برای انسان ایجاد میکند .
در روایت کسی را که دو روزش مساوی باشد مورد لعنت الهی قرار داده اند و چه بسا این عبارت، بیانی از سنتی تکوینی در دل هستی باشد که عدم پیشرفت دائما ملازم با دوری از نعمات الهی است.

راه ، پدیده ای رو به جلوست ، پدیده ایست که افتادن در آن مساوی با پیشرفت است.
اگر زندگی را راه ببینیم ، اندیشه ما رو به جلو خواهد بود و واقعا انسان های پیشرفت اندیشی خواهیم بود.
اگر زندگی را راه ببینیم ، بین خود تا خدا منازلی تصویر میکنیم و دائما مسل به حرکت در این راه خواهیم داشت.
اگر زندگی را راه ببینیم ، آنگاه نیاز به راهبر را حس خواهیم کرد و امام در جایگاه عادلانه خودش خواهد نشست.

تساوی ایام، عدم التفات به منازل سلوکی، دوری از نعمات الهی، قرار نداشتن امام و راهبر در جایگاه حقیقی خود، همگی یک بحران را تشکیل میدهند : بحران عدم پیشرفت اندیشی !

چرا پیشرفت اندیش نیستیم ؟
شاید بتوان علل و عوامل شکل دهنده این بحران را در چند حوزه مورد توجه قرار داد :
1- خداشناسی : تلقی ما از خداوند متعال در نسبت اندیشه ما با پیشرفت اثرگذار است. چرا که اگر او را موجودی بدانیم در کنار موجودات دیگر که از همه آنها قدرتمند تر، اثرگذار تر، داناتر و بیناتر و شنواتر و … است، یک نوع نسبت با او خواهیم گرفت و اگر او را منبع لا یتناهی تک تک این صفات بدانیم و بهره هر کدام از موجودات را تجلی او بدانیم نسبتی ارتقا یافته با او خواهیم گرفت. در صورت اول همین که بنده او باشیم کافی است اما صورت دوم عطشی بی نهایت را برای رسیدن به موجودی بی نهایت برپا میکند. انسانی که چنین عظشی داشته باشدمحال است دو روز در یک منزل بماند و به سوی منبع حرکت نکند .
2- انسان شناسی : تلقی از انسان نیز میتواند در پیشرفت اندیشی یا عدم آن موثر باشد. انسان در یک تقریر، صفحه ای سفید است که تعالیم مختلف خط به خط روی او نگاشته میشود. طبیعتا این صفحه ظرفیتی دارد و حسب زمان و زمینی که در آن زیست میکند به بخشی از تعالیم الهی و غیر الهی دست پیدا میکند. در تقریر دیگر تمام هستی و از جمله آن، تمامی تعالیم الهی در فطرت انسان به نحو مندمج موجود است. با تقریر اول انسان با عالم تکوین و عالم تشریع غریبه است و ظرفیت محدودی برای ارتباط با این دو دارد اما تقریر دوم انسان را با تکوین و تشریع همراه میداند و ظرفیتی به اندازه تمام آن دو برایش متصور میشود. انسان تقریر دوم انگیزه بیشتری برای اکتشاف خود و خارج از خود دارد و پیشرفت اندیشی را لازم خود میداند.

3- جهان شناسی
4 – تاریخ شناسی

آزاداندیشی یا گفتمان پیشرفت؟

یکی از سوالاتی که در مورد ضرورت آزاد اندیشی مطرح است این است که با توجه مقتضیات زمانه لازم است وقت بسیاری را صرف ترویج آزاد اندیشی کنیم؟ امروز کشور دست ماست و می توانیم با گفتمان سازی قیام جوانان را رقم بزنیم و پیشرفت را حاصل کنیم. این راه بسیار سریع تر و سهل تر از این است که به همه مردم بگوییم فکر کنند و حرف بزنند و تا بعد قیام کنند و پیشرفت را حاصل کنند.

پاسخی که به ذهن حقیر می رسد این است که
اولا این ادعا که گفتمان سازی قیام سریعتر و سهل تر از گفتمان سازی آزاداندیشی است خودش محل بحث است.

ثانیا اگر قبول داشته باشیم که مردم سالاری هم هدف است و هم مسیر و آزاداندیشی را نیز به عنوان یکی از عناصر مردم سالاری بپذیریم، خود آزاداندیشی هدف است. یعنی آزاداندیشی علاوه بر اینکه میخواهد پیشرفت را محقق کند، خودش نیز پیشرفت و هدف است و باید محقق شود. لذا بحث فقط این نیست که چه طور پیشرفت را محقق کنیم. اگر مردم سالاری را پیشرفت میدانیم خود مردم سالاری نیز باید محقق شود.

ثالثا آزاداندیشی فقط برای ارائه مسیر صحیح به مردم نیست آزاداندیشی برای کشف مسیر صحیح نیز هست. همه پیشرفت ها از مسیر تولید علم میگذرد و تولید علم حقیقی نیز با آزاداندیشی محقق میشود. از گفتمان سازی نهایتا در جایی می شود استفاده کرد که مسیر صحیح در دست است و می خواهیم مردم را پای آن کار بیاوریم. لکن در بسیاری از نقاط هنوز نمی دانیم مسیر صحیح کدام است و میخواهیم حقیقت را کشف کنیم. در اینجا دیگر گفتمان سازی جواب نمی دهد باید آزاداندیشی حقیقت را کشف کرد.

رابعا قیامی که مردم رقم میزنند نیز مشکک است. وقتی گفتمان چیزی را بالا می آوردید به سطحی از قیام برای آن مسئله دست میابید. لکن وقتی گفتمان آزاداندیش را بالا می آورید، حل مسئله و کشف حقیقت تبدیل به فرهنگ جامعه میشود، در این صورت به یک جامعه قیام کرده دست خواهید یافت که در همه عرصه ها قائم است.

خامسا خلاف ادعا که فضای کنونی را فضایی آزاداندیشانه تصویر میکند که آماده ی شنیدن است و به راحتی به صحنه می آید، فضای کنونی به شدت بسته است. گفتمان رقیب ذهن انسان ها را فتح کرده و اجازه تحرک به شما نمی دهد. تا جایی که با فتح اذهان یک شخص عادی را تبدیل به قاتل حزب اللهی ها میکند. در فضای به شدت بسته اول باید ابتکار عمل را به دست گرفت و فضا را برای شنیده شدن حقیقت باز کرد و الا گفتمان پیشرفت هم شکل نخواهد گرفت. این مهم فقط به دست آزاداندیشی محقق خواهد شد.

بی دقتی ها در گفتمان پیشرفت

اطلاعاتی که از گفتگو های حزب اللهی ها به دست می رسد، این نگرانی را در انسان به وجود می آورد که حزب اللهی های ما با وجود اینکه فکر میکنند بحث پیشرفت و اهمیت آن را در ادبیات رهبری فهمیده اند و آن را قبول کرده اند، لکن در پس ذهنشان این عمق باور وجود ندارد. به کاری که رهبری دارد میکند ملتفت نیستند و با آن همراه نیستند. اصلا هنوز خودشان عمیقا باور نکرده اند ما پیشرفت کرده ایم.

❇️ذکر چند نکته در اینجا ضروری است:

1. حضرت آقا امید را ابزار پیشرفت دانسته اند. نه پیشرفت را ابزار امید.
هرچند خود پیشرفت نیز عامل امید است، لکن آن چیزی که هدف گرفته شده و مطلوب است پیشرفت کشور است.

بعضی از عزیزان فکر میکنند که دولت باید کار و تلاش کند و دستاورد هایی را به دست آورد و به وسیله ی این دستاورد ها و پیشرفت ها زندگی مردم را متحول کند، در نتیجه مردم به کارآمدی این دولت (نظام) امیدوار شوند.

?لکن مسئله عکس این است. ما باید با هرچه در توان داریم (از جمله، مثال از کشور های دیگر، روایت دستاورد های دولت، روایت تلاش ها و موفقیت های مردمی، آیات و روایات، سرنوشت اقوام گذشته و….) مردم را امیدوار کنیم که می شود مشکلات را حل کرد, برای مشکلات راه حل وجود دارد و ما می توانیم آنها را حل کنیم. در نتیجه مردم قیام کنند برای حل مشکلات. یعنی متعلق امید ساختن ایران است، مردم امیدوار می شوند به ساختن ایران و پیشرفت.

?خروجی مدل اول این است که مردم به دولت امیدوار میشوند و دائم منتظر می مانند که دولت بیاید و نیاز هایشان را برطرف کند. نیاز ها روز به روز بیشتر میشود و مطالبه مردم گسترده تر. طبیعتا دولت با وضعیت کنونی که بین مدل های اسلامی و غربی در سعی صفا و مروه است در برآورده کردن این همه حاجت کم می آورد. بعد از مدتی همان نارضایتی ها دوباره پدید می آید.
لکن خروجی دوم این است که مردم به ساختن ایران امیدوار میشوند. با دیدن افرادی که توانسته اند مشکلاتی را حل کنند و موفقیتی بیافرینند خودشان نیز دست به کار می شوند و گره ای را باز میکنند. در نهایت یک ایران برای پیشرفت قیام می کند و وظیفه خودش می داند که هرجا عقب ماندگی دید جبران کند.

2. توهم فقر و شکست در ایران جدی است.

گزارش ها نشان می دهد که هجوم دیمنتور ها برای حمله به ذهن مردم ایران جدی است. همه توان دشمن بسیج شده است که انسان ایرانی را ناامید کند و به او بفهماند که توان و شایستگی لازم را ندارد. وقتی به مردم ثابت کرد که نمی توانند، می نشینند.
این گزاره باید در تحلیل هایمان جدی باشد که توهم نتواستن و فقیر بودن در ایران بیش از حقیقت آن است. هر میزان که مردم ایران از مشکلات اقتصادی رنج می برند، چندین برابر آن از فکر اینکه جزء فقیرترین و بدبخت ترین مردم عالم هستند رنج می برند.

?لذا جنگ، جنگ روایت است. شما اگر روایت صحیحی از دارایی هایت داشته باشی می توانی مردم را پای پیشرفت ایران بیاوری.
لکن رفقا فکر میکنند که مشکل در پیشرفت کم کشور است یا مشکل در وضعیت اقتصادی مردم است.
در حالی که همین مقدار پیشرفت که داریم کافی است برای این که مردم را برای ساختن ایران به میدان بیاوریم، آن وقت خواهیم دید که پیشرفت تصاعدی خواهد شد و در عرض 5 سال به اندازه 20 سال رشد میکنید. تجربه جهاد سازندگی در این زمینه موجود است که چگونه در دو سال پیشرفتی آنچنانی را رقم زد.

وقتی مسئله پیشرفت باشد، پمپاژ امید وظیفه است

وقتی نقطه‌ی کلیدی «پیشرفت» باشد، و ایران اسلامی پیشرفته و قوی راه حل تمام چالش‌ها باشد و به عبارت دیگر اینکه صحنه‌ی جهاد و مبارزه امروز، پیشرفت است؛ می‌توان نتیجه گرفت که وظیفه امروز پمپاژ امید است.
امروز باید به هر نحوی و در هر زمینه‌ای که امکانش را داریم مشغول پیشرفت و ساختن ایران شویم؛ ساختن ایران قوی و پیشرفته؛
و از طرفی هم باید پمپاژ امید کرد؛ چرا که نه تنها مبارزه خود نیازمند «امید» است بلکه دشمن برای مانع پیشرفت شدن، در حال ایجاد ناامیدی و یاس است؛ پس یکی از صحنه‌های مبارزه می‌شود ایجاد امید و مقابله با ناامیدی‌ها. و این نیاز به روایت دارد.
امید‌هایی که منجر به پیشرفت همه جانبه‌ی ایران اسلامی بشود؛ و جان مایه پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی، اراده‌ی ملی و مردم‌سالاری است (بیانیه گام دوم).

منطق حکومتی تمدنی- پیشرفت- امید

در یادداشت قبل عرض شد که مهم ترین خصوصیت ملت ایران که باعث می شود در نظم آینده جهان جایگاه ویژه ای برای آن ها ایجاد شود، «منطق حکومتی و تمدنی» آنهاست و به همین دلیل است که مشکل اصلی دشمن با عقلانیت جمهوری اسلامی است. عقلانیت جمهوری اسلامی در شرایطی که همه ی الگوی های پیشنهادی به بن بست رسیده اند، مسیر جدیدی را در برابر مردم جهان گشوده است و در صورتی که این ایده بتواند در کشور ایران تجربه ی موفقیت آمیزی را به وجود آورد و کشور ایران را به پیشرفت حقیقی برساند، الگوی بی نظیری در چشم جهانیان خواهد شد و بسیاری از ملت ها به سمت این زیست جدید خواهند آمد.

لذا هدف اصلی دشمن در زمان کنونی این است که جلوی پیشرفت این کشور را بگیرد و به طریقی کارآمدی این عقلانیت را زیر سوال ببرد. هر پیشرفتی در جمهوری اسلامی، به این دلیل که ذیل حاکمیت این عقلانیت رقم خورده است، تیغی است بر پیکره ی تمدن غرب. لذا دشمن سعی دارد با تمام توان جلوی پیشرفت جمهوری اسلامی را بگیرد. مهم ترین ابزار او در این زمینه ناامید کردن مردم ایران است. اگر دشمن بتواند مردم ایران را از پیشرفت کردن ناامید کند و این فکر را که عقب مانده هستند و نمی توانند رشد کنند در ذهنشان بنشاند، در حقیقت جلوی رشد عقلانیت انقلاب اسلامی در جهان را گرفته است. لذا می بینیم که سرمایه های بسیاری برای حقنه کردن این تفکر در ذهن مردم ایران خرج می شود و همه سعی میکنند که اخبار منفی از ایران را ضریب چند برابری بدهند و اخبار موفقیت های مردم ایران را تحقیر و انکار کنند و بگویند دروغ است یا فتوشاپ است و در نهایت نیز اگر نتوانند انکار کنند با سکوت خود آن ها را سانسور کنند.

به همین جهت در فتنه اخیر نیز علاوه بر حجم گسترده فعالیت ها در کف صحنه، عمده ی فعالیت ها را در فضای مجازی متمرکز کردند تا بتوانند ذهن مردم ایران را نسبت به بدبختی و بیچارگی اقناع کنند.
علت حجم گسترده ی فعالیت در خارج از کشور و به میدان آوردن سلیبرتی های بین المللی نیز با این بیان مشخص میشود. علت این بوده که بتوانند ذهن مردم جهان را که دارد نسبت به موفقیت های ایران حساس میشود، دوباره منحرف کنند و از ایران چهره ی منفوری بسازند که غیر قابل الگو برداری است و اجماع جهانی علیه ایران و تفکرات ایرانی پدید آوردند.

آقا: «امید مهم‌ترین ابزار پیشرفت است و دشمن روی این متمرکز شده؛ دشمن از همه‌ی توان دارد استفاده میکند برای القای ناامیدی، برای القای بن‌بست.»
«پس چالش اساسی برای امروز ما در کشور، چالش پیشرفت و توقّف و رکود است……..ما داریم پیشرفت میکنیم، دنبال پیشرفتیم، میخواهند این نباشد……هدف دشمن این است که ارکان اقتدار را متزلزل کند؛نمیخواهند نظام مقتدر باشد.» 1401/08/11

الگوی چرخه‌ی فنری در ایده فرهنگی مادر

شاید بهتر باشد ایده‌ی فرهنگی مادر را یک خط مستقیم نبینیم. شاید بتوان گفت «مردم‌سالاری»، «هویت» و «پیشرفت» به صورت یک چرخه باشند با پس زمینه‌ی «ذائقه‌ی توحیدی»، «آیین مهدوی» و «ولایت فقیه»؛ چرخه‌ای به صورت یک فنر که همین‌طور که چرخه می‌چرخد بالا‌تر هم می‌آید.

«مردم‌سالاری»، «هویت» و «پیشرفت» رابطه دوسویه دارند و هرچه مردم سالاری رقم بخورد هویت بیشتری رقم می‌خورد و هر چه هویت نوین شیعی پررنگ‌تر شود و احیا شود، مردم‌سالاری بیشتر می‌شود و همچنین است در رابطه‌ی با پیشرفت و مردم سالاری و پیشرفت و هویت.

و همچنین این الگوی چرخه‌ی فنری شکل را در درون خود «مردم‌سالاری» که در آن به سه عنصر «اخوت و مواسات»، «آزاداندیشی» و «زندگی‌گرایی» اشاره شده است نیز می‌توان جاری کرد؛ بین این سه عنصر هم همان رابطه‌ای که سعی شد در فوق میان «مردم‌سالاری»، «هویت» و «پیشرفت» برقرار شود، بین این سه عنصر با زمینه‌ی «مردم‌سالاری» و به تبع آن زمینه‌ی «ذائقه‌ی توحیدی»، «آیین مهدوی» و «ولایت فقیه»، این سه عنصر هم رابطه‌ی چرخه‌ی فنری شکل داشته باشند.

به عبارت دیگر «آزاداندیشی» و «اخوت» و «زندگی‌گرایی» باهم‌دیگر در رابطه‌ی دوسویه هستند و هر چرخه و دور این‌ها روبه جلو می‌باشد همانگونه که فنر به اینگونه است.

اهمیت فرهنگ در روایت پیشرفت

هر سال و با آغاز جام جهانی ، مردم 32 کشوری که در جام جهانی حاضر هستند، با چشم امید، عملکرد تیم ملی کشور خود را بررسی می کنند و امیدوارند تیم ملیشان، عملکرد بسیار خوبی داشته باشد. اما سطح انتظار و توقع کشورهای مختلف از عملکرد تیم ملی خود، متفاوت است. مردم برخی کشور ها فقط در صورتی که قهرمان شوند، راضی می شوند. برخی همینکه به جمع 4 تیم برتر برسند. برخی 8 تیم برتر و برخی صرفا صعود از گروه. حتی برخی از تیم ها فقط با به دست آوردن یک پیروزی، تعطیل رسمی در کشورشان اعلام می کنند و به جشن و پایکوبی مشغول می شوند.
اما نکته ای که در این یادداشت قصد دارم به آن بپردازم، تاثیر فرهنگ بر روایت پیشرفت، در مسابقات جام جهانی است. به عنوان مثال، می توان از عملکرد امسال تیم ملی در جام جهانی در دو مسابقه نخست گروهی است. می توان با حس تحقیر شکست شش بر دو مقابل انگلیس را پررنگ نمود و می توان به پیروزی ارزشمند دو بر صفر مقابل ولز، نگاه ویژه ای داشت. این که به کدام بیشتر بپردازیم و ایران را 6تایی ببینیم، یا پیروز درمقابل یک تیم اروپایی، فقط به نوع نگاه ما به کشور و روایتی که از پیشرفت کشور داریم، برمیگردد. این موضوع، امسال و با سیاسی تر شدن جام جهانی، وضوح بیشتری دارد.
زمانی صرف حضور در جام جهانی پیروزی بزرگی برای ایران بود و مردم ایران، همین که به جام جهانی صعود می کردیم، آن را موفقیت بسیار بزرگی قلمداد می کردند. اما الان و با پیشرفت ایران در عرصه فوتبال و حرفه ای تر شدن تیم ملی نسبت به ادوار گذشته، توقع از تیم ملی صعود از مرحله گروهی است و صرف حضور در جام جهانی اهمیت زیادی ندارد و پدیده ای معمولی و طبیعی تلقی می شود. اینکه ما چنین رشد و پیشرفتی را ببینیم، یا فقط با چشم تحقیر بنگریم و از نبودن ایران در جمع 8 تیم برتر افسوس بخوریم، بستگی به نوع نگاه ما دارد.
مسأله درمورد دیدن یا ندیدن پیشرفت کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، همینگونه است؛ لذا، فرهنگ، در نوع روایت ما از پیشرفت، تاثیر بسیار زیادی دارد. لذا می گوییم اولا روایت پیشرفت از خود پیشرفت مهمتر است و دوما اصلاح فرهنگ حاکم بر اذهان مردم از روایت پیشرفت نیز، مهم تر است.

منطق حکومتی و تمدنی، دارایی اصلی ملت ایران

حضرت اقا در دیدار اخیرشان با دانش آموزان چهار خصوصیت
?نیروی انسانی،
?نیروهای طبیعی،
?موقعیت جغرافیایی
?و منطق حکومتی و تمدنی
را به عنوان امتیازات کشور ما برشمردند که می تواند به وسیله آنها در نظم جدید جهانی جایگاه برجسته ای داشته باشد.

لکن به نظر می رسد از بین این 4 خصوصیت آن چیزی که مهم ترین خصوصیت ملت ایران است همان خصوصیت چهارم است یعنی منطق «حکومتی و تمدنی» ملت ایران است. زیرا آن چیزی که برای کشور به معنای حقیقی کلمه دست برتر ایجاد میکند، حرف نوی است که برای بشریت آورده و در مقابل دو مسیر شکسته خورده یا در حال اضمحلال سوسیالیست و لیبرالیسم، مسیری جدیدی را برای بشریت آورده و نوید بخش آینده ای روشن شده است.
سه خصوصیت دیگر گرچه می توانند عامل اقتدار و پیشرفت کشور باشند، لکن تا زمانی که در خدمت تفکر و گفتمانی جدیدی نباشد کشوری را خواهند ساخت مثل سایر کشور های پیشرفته؛ بلکه چون تفکرش را از جای دیگر وام گرفته است، کشوری پیشرفته خواهد شد که تحت سلطه آن مستکبرِ صاحب آن تفکر است. مثل کشورهایی نظیر ژاپن، کره، ترکیه، عربستان، هند، عراق و… که هرکدام از بعضی از این نعمات بهره مندند لکن چون این دارایی ها را در خدمت تفکری خاص نمی آورند و زندگی جدیدی برای بشریت نمی سازند، در نهایت نمی توانند دست برتر را در معادلات جهانی داشته باشند.
لذا مشکل اصلی دشمن با فکر «جمهوری اسلامی» است. الگوی لیبرال دموکراسی که غرب بر اساس آزادی و مردمی بودن برای مردم جهان پدید آورده و به وسیله آن همه را بنده خود کرده، با پیشرفت جمهوری اسلامی، که هم آزادی آن و هم مردمی بودن آن، بر خلاف مدل غربی، واقعی و حقیقی است، زیر سوال می رود و منحط خواهد شد و مردم جهان مسیری را در برابر خود خواهند دید که هم دنیایشان را به بهترین وجه تامین کرده و هم آرامش روحی و معنوی برایشان پدید آورده و هم معنویت و ارتباطشان با خدا را متصل کرده است.

?حضرت آقا در 1401/08/28فرمودند: «مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، این نظام، پیشرفت بکند، رونق بگیرد، جلوه کند در دنیا، منطق لیبرال‌دموکراسی دنیای غرب باطل خواهد شد….با منطق لیبرال‌دموکراسی؛ یعنی گفتند آزادی و دموکراسی، آزادی و مردمی؛ با این عنوان، کشورها را تسخیر کردند؛ هم علیه آزادی، هم علیه مردمی بودن کشورها، هر چه توانستند کردند»
?

در تحلیل‌های ما باید نقش دشمن پررنگ باشد

در تحلیل‌های ما باید نقش دشمن پررنگ و کلیدی باشد؛ در این یادداشت قصد دارم منطق پشت این اندیشه را تا حدودی بیان کنم.

ایرانِ اسلامی یک چالشی بزرگی دارد با مستکبرین، با دنیای استکبار؛ به این چالش و درگیری باید نگاه کلان داشت.

مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، «پیشرفت» کند، رونق بگیرد، در دنیا بدرخشد، منطق «لیبرال‌دموکراسی» دنیای غرب باطل خواهد شد.

چرا «لیبرال‌دموکراسی» برای مستکبرین اینقدر اهمیت دارد؟

با منطق لیبرال‌دموکراسی، غربی‌ها توانستند حدود سه قرن همه‌ی دنیا را غارت کنند؛ یک جا گفتند اینجا آزادی نیست، وارد شدند؛ یک جا گفتند دموکراسی نیست، وارد شدند؛ به بهانه‌ی ایجاد دموکراسی و به بهانه‌هایی مانند این، اموال آن کشور را، خزائن آن کشور را، منابع آن کشور را غارت کردند بردند؛ اروپای فقیر ثروتمند شد، به قیمت به گِل نشستن بسیاری از کشورهای ثروتمند مثل هند. اگر کمی از تاریخ هند بخوانید و کمی هم از اوضاع امروز هند مطلع باشید، خواهید فهمید که این بدبختی و بی‌چارگی امروز هند از کجا ناشی می‌شود. اگر علاقه داشتید کتاب سه جلدی «نگاهی به تاریخ جهان» اثر نهرو را بخوانید.

یک نمونه دیگر که با همین منطق توسط مستکبرین نابود شد، همین کشور همسایه؛ افغانستان است. به بهانه‌های واهی ۲۱ سال دزدیدند و بردند و کشتند و نابودکردند و در نهایت هم مفتضحانه مجبور به ترک آنجا شدند.

حال اگر یک حکومتی و یک نظامی در دنیا به وجود بیاید که منطق «لیبرال‌دموکراسی» را رد کند و با یک منطق واقعی به مردم کشورش هویّت بدهد، آنها را زنده کند، آنها را بیدار کند، آنها را قوی کند و در مقابل لیبرال‌دموکراسی بِایستد، واضح است که این خود باعث شکست لبیرال‌دمکراسی است و مایه دلگرمی مستضعفین؛ و نظامی که با «پیشرفت» و موفقیت‌ِخود  آن‌منطق را درهم خواهد شکست، جمهوری اسلامی است.

لیبرال‌دموکراسی بر پایه‌ی «نفیِ دین» بنا شده بود، و جمهوری اسلامی بر پایه‌ی «دین» بنا شده؛ آنها ادّعای مردمی بودن کردند، و جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه یک «نظام مردمی» است. یک دلیل و شاهد هم برای مردمی بودن همین است که بعد از رحلت امام تا امروز، دولت‌هایی که در جمهوری اسلامی سر کار آمدند، هیچ دو دولتی از لحاظ فکری شبیه هم نبودند. یک دولت آمده، دولت بعدی با یک تفکّر دیگری سرِ کار آمده است.

مشکل غرب و استکبار با جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی در حال «پیشرفت» است، رونق میگیرد، و این پیشرفت را همه‌ی دنیا می‌بینند و به آن اعتراف میکنند و این برای غرب غیر قابل تحمّل است؛ این ریشه اصلی چالش و درگیری است؛ هرچند که در داخل هستند کسانی که تحت تاثیر تبلیغات این پیشرفت را نمی‌بینند و یا منکر آن هستند. این تحریم‌ها و این فشار‌ها هم به خاطر پیشرفت ایران است به خاطر قوی شدن ایران است، به خاطر ترس از ایران قوی و پیشرفته است؛ ایران قوی و پیشرفته که باعث تضعیف منطق و ابزار چپاول استکبار می‌شود. پس  چالش اصلی چالش «پیشرفت و عقبگرد» است. و خط مقدم این دشمنی هم آمریکا است.

چند نمونه از پیشرفت‌ها:
در همین چند هفته‌ای که اکثرا به مشغول به اغتشاشات بودیم، چندین پیشرفت در عرصه‌های مختلف داشته‌ایم که در ادامه اشاره‌ای به بعضی از آن‌ها می‌کنم؛ از شما تقاضا دارم منصفانه به این موارد را در ذهن خود مرور کنید و بگویید کدام یک از این‌ها پیشرفت نیست!
یکی از پیشرفت‌های بزرگی که در همین چند هفته رقم خورده است؛ دستیابی دانشمندان ایرانی به روشی جدید برای درمان سرطان خون می‌باشد، پیشرفت بعدی بومی‌سازی یک دستگاه کلیدی برای چاه‌های نفت و گاز، اقدام مهم بعدی افتتاح خطّ آهن بخش مهمّی از بلوچستان که در واقع خط شمال به جنوب است، خلیج فارس و عمان را به خزر وصل می‌شود، یک پیشرفت که باعث سوزش زیادی برای دشمنان داخلی و خارجی شده است راه‌اندازی پالایشگاه فراسرزمینی است، شش نیروگاه برق در همین چند هفته بهره‌برداری شده است، اگر به یاد داشته باشید همین چند سال اخیر دولت قبل در تابستان مشکل برق داشتیم و گاها در زمستان مشکل گاز. یکی از بزرگ‌ترین تلسکوپ‌های جهان در همین روز‌هایی که ما مشغول به «زن، فحشا، هرزگی» بودیم، رونمایی شد. از موشک ماهواره بر رونمایی شد. اگر واقعا به دنبال حقیقت هستید همین موشک هایپرسونیک را سرچ کنید و ببینید این چه فناوری است که به آن دست‌یافته‌ایم و وجدان‌تان را قاضی کنید که این‌ها پیشرفت هست یا نه؟!

منکر مشکلات نیستیم!
و البته که در واقعیت جامعه مشکلات هم هست؛ و عمده هم مشکلات اقتصادی هست و مهم‌ترین مشکل ما هم امروز مشکل اقتصادی است؛ چنانچه مشکل اقتصادی اختصاص به ایران ندارد البته شرایط ایران متفاوت است. و البته که دهه‌ی ۹۰ به لحاظ اقتصادی، وضعیت خوبی نداشتیم ولی از طرفی نباید تلاش‌هایی که در حال انجام است برای بهبود وضعیت اقتصادی را منکر شد، این بی‌انصافی است. و برای رفع این مشکل اقتصادی باید تلاش کرد اتفاقا باید همه بیایند پای کار حل این مشکل.

و امّا وظیفه در این مقطع چیست؟
فکر می‌کنم وظیفه در این مقطع کاملا روشن باشد؛ اینکه نقطه‌ی کلیدی «پیشرفت» است، و ایران اسلامی پیشرفته و قوی راه حل تمام چالش‌ها است؛ اینکه صحنه‌ی جهاد و مبارزه امروز، پیشرفت است؛ با مرور دوباره‌ی قلم‌فرسایی‌های بالا به این‌ نتیجه می‌توان رسید.
امروز باید به هر نحوی و در هر زمینه‌ای که امکانش را داریم مشغول پیشرفت و ساختن ایران شویم؛ ساختن ایران قوی و پیشرفته؛ و از طرفی هم باید پمپاژ امید کرد؛ چرا که نه تنها مبارزه خود نیازمند «امید» است بلکه دشمن برای مانع پیشرفت شدن، در حال ایجاد ناامیدی و یاس است؛ پس یک از صحنه‌های مبارزه می‌شود ایجاد امید و مقابله با ناامیدی‌ها. امید‌هایی که منجر به پیشرفت همه جانبه‌ی ایران اسلامی بشود؛ که جان مایه پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی، اراده‌ی ملی و مردم‌سالاری است.

عاقله فرهنگ در نظام محاسباتی جهان کفر، مطالعه موردی پدیده سلبریتی

اگر بپذیریم که برای شناخت ماهیت پدیده ها و مفاهیم می توان از قاعده «تعرف الاشیاء باضدادها» استفاده کرد، یکی از نقاطی که در شناخت عاقله فرهنگ میتوان تاثیرات خوبی در این ادراک داشته باشد، بررسی این عاقله در نظام محاسباتی جهان کفر است.

در فضای اغتشاشات اخیر به مباحثی در یادداشت های اخیر اشاره شد و نگارنده سعی بر این داشت که بتواند جدای از اینکه لایه این حادثه را مورد تحلیل قرار دهد به دسترسی های تمدنی آن نیز اشاره کند. مضافا اینکه نشان داده شد که تقابل تمدنی با روایتی که مطرح گردید اساسا از پایگاه مکتبی جبهه انقلاب امکان شکل دادن تمامی نسبت ها و برقراری همه دسترسی های لایه تمدنی در حوادث خود را ندارد لذا تنها می توان حادثه را با تقویت گفتمانی و هویتی تئوریزه کرد و عملا گسل تمدنی ایجاد شده را پررنگ کرده و بستر رقم خوردن حوادث دیگر تمدنی را ایجاد کرد.

توضیح داده شد که در حوادث اخیر یکی از نقاطی که بیانگر افول و شکست تمدن غرب است، شیفت رهبری از پایگاه نخبگانی و معنایی به هدایت و رهبری به وسیله پدیده ای به نام سلبریتی است.

تعریفی از سلبریتی که در کمبریج مطرح شده بود سه مولفه حیاتی داشت 1- شهرت(The Fame) 2- سرگرمی(The Entertainment) 3- تجارت(The business)

همان طور که گذشت اساسا شهرت و خودنمایی یک امر فطری است که هر انسانی نیاز به دیده شدن دارد اما اینکه این دیده شدن از چه پایگاهی رقم می خورد، مسئله ای است که دو رویکرد به شهرت را مشخص کرده و عملا یکی را الهی و مقدس دیده و تا مرحله عنوانی چون شهادت بالا میبرد و دیگری می تواند یکی از رکن های استکبار را رقم بزند.

در بحث سرگرمی، تمدن غرب قائل است سلبریتی هر سرگرمی نیست لذا اساسا با هنر و حتی طنز و بازی متفاوت است، اصلی ترین تفاوتی را که برای Entertainment ذکر می کنند بی معنایی و بدون نشر نشر یک اندیشه، لذت محوری و خودنمایی بی اهمیت ذکر کرده اند. حال اگر این ویژگی ها را در فاکتور Business یعنی تجارت و سود دهی و سرمایه سالاری ضرب کنیم، متوجه خواهیم شد که با پدیده ای بسیار خطرناک رو به رو شده ایم زیرا که این پدیده همه منافذ آگاهی انسان را مسدود کرده و اجازه هیچ نوع یقظه را نمی خواهد دهد.

عملا رهبری عملیات های تمدن غرب در این عصر با پدیده ای لذت محور، بی محتوا و کاملا پرانگیزه به جهت دیده شدن و خودنمایی بدون مرز، به حرکت افتاده است.

سبک زندگی‌ای که این رهبران نیز به مخاطبان خود پیشنهاد می کنند کاملا بر همین مؤلفه ها استوارندو نهایتا اینگونه سبک زندگی به عنوان ارزشمندی تلقی شده و زیست آگاهی محور و آگاهی بخش یک ناهنجاری معنا می گردد که باید با او مقابله کرد و تا حذف فیزیکی او پیش رفت. در نتیجه همین سبک زندگی پیشنهادی است که می بینیم اساسا شعارهای نسل معترض به سمت فحاشی جنسی کشیده شده، کنش گری او با خشن ترین نزاع رقم خورده و هیچ منبع آگاهی بخشی را به رسمیت نشناخته و به هیچ قاعده ای در ظهور و بروز اجتماعی اش به رسمیت نمی شناسد.

حال اگر اینگونه بنگریم که به وجود آمدن چنین پدیده ای کاملا اتفاقی است، یک نوع تعامل را برای درگیری رقم می زند و اگر اینگونه بنگریم که تمدن غرب به این نتیجه رسیده که نیازمند حضور جریانی لذت گرا، بی اندیشه و به دنبال دیده شدنی بدون مرز است تا بتواند حضور و زنده بودن تمدنی خود را حفظ کرده و اجازه ندهد سخن نویی به انسان برسد و او را از تحیر خارج کند، عملا باید تعاملی با یک لجنه ای رقم زده شود که این تشخیص را داده و با تولید گفتمان و هویت سازی برای این پدیده تمامی دسترسی ها و ساختارها و ظهور و بروزهای دیگرش را با او به تنظیم در می آورد.

در رویکرد دوم آن لجنه ای که در این مقام از طراحی عملیات قرار گرفته قطعا از سطحی از نخبگی، شناخت صحنه دقیق و پروضوح، تسلط به ایدئولوژی های بومی خودش، توانایی های تحلیلی منحصر به فرد برخوردار است که بدون رقم زدن عدل این نقطه فکر کردن به درگیری با او یک شوخی بیش نخواهد بود.

مردم سالاری دینی

«وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ» (القصص ۵)

مردم سالاری هدف حکومت است. همه تلاش ها برای این است که مردم به صحنه بیایند، رشد کنند، رشید شوند و زمام امور و سرنوشت خودشان را در دست گیرند.
به صحنه آمدن مردم و ولایت آنها وسیله نیست. این خود هدف است. مگر نه این است همه پیامبران و ادیان الهی آمده اند که انسان را رشد دهند، مگر همه قوانین شریعیت برای به سعادت رساندن انسان نیامده است..

«لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ ۖ وَأَنزَلنَا الحَديدَ فيهِ بَأسٌ شَديدٌ وَمَنافِعُ لِلنّاسِ وَلِيَعلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالغَيبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيزٌ» (حدید ۲۵)

لذا مردم سالاری خود هدف است. ولایت فقیه در تضاد با مردم سالاری نیست بلکه اگر ولایت فقیه درست تصویر بشود، ولایتی ست در مسیر به ولایت رساندن همه مردم. پروژه ولی فقیه این است که مردم را به سمت قیام و در دست گرفتن امور هدایت کند و هیچ تقابلی با مردم سالاری ندارد.

فرهنگ لازمه پیشرفت و توسعه اقتصادی

☘️مفهوم توسعه تا چند دهه گذشته صرفا همراه با رشد اقتصادی همراه بوده است و به عبارتی ملاک در توسعه یافتگی ناظر به رشد شاخص‌های اقتصادی یک کشور محسوب می‍شده است اما با شکست برخی کشورها که فقط توسعه اقتصادی را در برنامه ریزی خود لحاظ کرده بودند صاحب نظرانی به این نتیجه رسیدند که لازمه توسعه و پیشرفت همه جانبه و پایدار از رهگذر رشد فرهنگی جامعه محقق میشود و درخت رشد همه جانبه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی از ریشه رشد فرهنگی تغذیه میکند و پایه همه پیشرفت ها از رهگذر فرهنگ عبور میکند.

همه چی آرومه….

در شرایطی که همه کشورت آشوب است
وچپ و راست دارد خبر کتک خوردن بسیجی و پاسدار و مامور می آید
و هر روز آمار کشته شده ها بالا می رود
و همه مسئولین و اعوان و انصار ماست ها را کیسه کرده اند و منفعلانه تحلیل میکنند و آماده اند درِ گشت ارشاد را تخته کنند
و دشمن از همه طرف هجمه آورده و به راحتی تمام ظرفیتش را، از سلطنت طلب و منافق و سکولار گرفته تا سلیبریتی و مجری و سیاستمدار و دانشجو و دانش آموز به میدان‌ آورده

و رعب عجیبی بر دل حزب اللهی ها نشسته………..

چه طور بگوییم که ما فعال و قدرتمندیم و به خاطر قدرتمندی و فعالیت ماست که اینجور شده؟ خیلی لاتی می خواهد نه؟

چه طور بگوییم دشمن که به راحتی توانسته صحنه ای اینچنین پدید آورد و همه را، حتی نزدیک ترین لایه های جمهوری اسلامی را، در زمین خودش بازی دهد، منفعل است و همه این کارها را از سر انفعال انجام میدهد؟

کدام عقل است که اینگونه می فهمد و کدام مردمند که این تحلیل را می پذیرند؟

نگاه تمدنی کلان به صحنه عالم و نماندن در جزئیات زودگذر می تواند به انسان چنین دید بدهد.
احاطه بر سنن عالم و شناخت دقیق قواعد و سنت های الهی نیز نگاه نافذ به انسان میدهد.

نگاه دقیق به صحنه درگیری جمهوری اسلامی با استکبار جهانی و دقت در عرصه هایی که در همین چند وقت اخیر اراده جمهوری اسلامی بر اراده ی مستکبرین غلبه پیدا کرده است، از میدان گازی اسرائیل و جنگ سوریه و دولت عراق و لبنان و حکومت یمن گرفته، تا صادرات به روسیه و ونزوئلا و …. تا پیمان شانگهای و سفر نیویورک و…. تا تبدیل رشد منفی اقتصادی به مثبت بعد از سالها و بی اثر کردن تحریم ها و….تا امید مردم به دولت جدید و……

……و از همه مهم تر حضور محکم و با صلابت مردم بعد از ۴۴سال تحمل فشار و سختی ای که حتی یک روز آن در سایر کشور ها می توانست انقلاب بر پا کند و مشارکت گسترده در صحنه های مختلف که کلید تمامی پیشرفت ها در همه عرصه ها ست….

همه و همه نشان میدهد که صحنه هماوردی جمهوری اسلامی با استکبار جهانی به شدت به نفع ایران عزیز در حال تغییر است و اراده جمهوری اسلامی در صحنه های مختلف داخلی و خارجی بر اراده استکبار مقدم شده است.

دیدن صحنه ی فرهنگی و اقتصادی ایران بدون نگاه به نقش دشمن ساده انگاری است. اگر نقش دشمن را نبینیم فقط ضعف ها و کاستی ها را خواهیم دید و مدعی عقب رفت جمهوری اسلامی در زمینه اقتصادی و فرهنگی خواهیم شد. لکن اگر نقش دشمن و حجم فشارهای او را ببینیم میفهمیم وضعیت فرهنگی و اقتصادی مردم ایران نسبت به آنچه طبق قواعد بشری باید می شده است، بسیار بهتر است و چیزی شبیه معجزه است. این مقدار ایستادگی فرهنگی و اقتصادی فقط از مردم ایران برمی آمد. میلیون ها جوان مومن و امیدوار و نخبه در این کشور رشد یافته اند و اکنون برای رشد و پیشرفت کشور در خط مقدم قرار دارند. تمرکز بر ضعف های فرهنگی و اقتصادی و ندیدن این قوت ها که چیزی شبیه معجزه است اشتباه فاحش است. این عده از جمعیت مقاوم، مومن،‌امیدوار و سخت کوش می توانند کشور را به همه آنچه باید برسد برسانند.
?

نظریه پیشرفت باید خروجی یک جمع نخبگانی باشد

چرا نظریه پیشرفت باید یک خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و چرا گفته می‌شود که طبع آن این است که خروجی یک جمع نخبگانی باشد؟ و کار یک نفر نیست؟
برای پاسخ به این پرسش یکی از راه‌ها این است که خصیصه‌های نظریه پیشرفت را بررسی شود؛ نظریه پیشرفت مگر قرار است چه باشد که کار یک جمع نخبگانی است، نه کار یک فرد؟

در پیشرفت یکی از حرف‌هایی که با تاکید زده شد، این بود که برای پیشرفت باید «اراده‌ی ملی» محقق شود؛ یعنی باید از راه اراده‌ی ملی به پیشرفت رسید و یعنی بدون اراده‌ی ملی به پیشرفت واقعی و همه‌جانبه نخواهیم رسید.
برای تحقق «اراده‌ی ملی» نیاز به یک مردم سالاری فوق العاده‌ای است و نیاز است که به مقام مردم توجه ویژه شود؛ وقتی سخن از مردم به میان می‌آید یعنی همه‌ی مردم؛ نیاز است که مردم همراه باشند؛ برای این امر نیاز است که یک جمع پای این کار بایستند تا اولا این جمع نخبگانی با طیف‌های مختلف و متنوع همه‌ی مردم را بفهمند و درک کنند و دوما از آن طرف هم طیف‌های مختلف از مردم احساس کنند که فهمیده می‌شوند و هم جهت با آن‌ها هستند لذا همراهی بیشتری دارند؛ والّا اگر یک فرد در این مسیر باشد، نه تنها توان فهمیدن همه مردم را ندارد بلکه همه‌ی مردم هم با او همراه نیستند.

پشتیبانیِ حیات برآمده از قیام مردم

فلسفه کلام انقلابی می‌گوید یک جهاد تبیین بر عهده تو است؛‌ البته در بخش محتوا.
اما سوال این است که جهاد تبیین برای چه؟ این جهاد تبیین قرار است چه چیزی را رقم بزند؟

جهاد تبیین برای جلب اعتماد مردم و ایجاد آرامش برای آن‌ها؛ شاید بتوان در نگاه اولیه این پاسخ را پذیرفت ولی با تامل بیشتر می‌توان پاسخی دقیق‌تر و پیشرفته‌تری ارائه کرد. تبیین برای قیام مردم؛ باید تبیین بشود تا با قیام مردم و در دست‌گرفتن مسئله‌ها و مشکلات توسط خود مردم، معضلات کشور حل شود. با حاکمیت که نمی‌توان مسائل را حل کرد، حاکمیت‌ و دولت نهایتا بتواند پشتیبانی و رفع موانع کند.

لذا کلام انقلابی باید از یک قیام برای ساختن ایران، از یک قیام در افق پیشرفت پشتیبانی کند. هم در شروع این قیام و هم در ادامه این قیام؛ مردمی که قیام کنند حیات جدیدی رقم خواهندزد، این حیات جدید که برآمده از قیام مردم برای ساخت ایران است، نیاز به پشتیبانی اندیشه‌ای دارد. این پشتیبانی وظیفه کلام انقلابی است.

 

برای دیدن بازخورد استاد فلاح کلیک‌رنجه فرمایید!

الف.
دو نوع تبین داریم؛ یک، اعتمادساز و آرامش آفرین، دو، شورانگیز و قیام ساز.
کلام انقلابی سعی می کند که اولی نباشد؛ یعنی بیش از آن تراز را احراز کند.

ب.
قیام مردم برای ساختن ایران، امروز نیاز به پشتیبانی دارد و باید متکلم آنقدر بکوشد که هیچ سرگردانی و نارسایی نظری برای انقلابیون در این راستا باقی نماند.

چنین باد!

جهاد جهادی ها

(پیرامون یادداشت برادر عزیز و استاد گرانقدر علی آقای مهدیان)

?جسارتا علی الظاهر اصل دغدغه را متوجه نشدید. دغدغه راجع به تمرکز رسانه ای بر بشارگرد بود و کار جهادی در آن منطقه بود، نه اصل کار جهادی در بشاگرد. دغدغه این بود که تمرکز رسانه ای جهادی ها طی سالیان طولانی بر بشاگرد سبب القاء تصویر ناکارآمد از اردو های جهادی و این مسیر پیشرفت به مخاطب شده است.

مگر اردو های جهادی برای این نبود که قیام #مردم برای ساخت ایران و پیشرفت آن را رقم بزند؟

مگر نباید #قیام_مردم_برای_ساختن_ایران را به عنوان مسیر پیشرفت ملت ایران گفتمان کند.

مگر فرمان ولی به شما برای چندین برابر شدن گروه های جهادی به منظور شکل گیری همین جریان نبود؟

مگر نباید مهم ترین کار شما جهادی ها شکل دهی همین جریان باشد؟ جریان گروه های متعهد و متخصص جهادی که هرکدام گره ای از مشکلات کشور باز کنند و توسط آنها برای بتوانید قیام عمومی برای ساختن ایران و پیشرفت را رقم بزنید؟

پس چرا ذهن مردم را در نظر نمیگیرید که با شما همراه شوند؟ چرا کارآمدی اردو های جهادی را نشان نمی دهید؟

مگر پیشرفت هم شامل پیشرفت مادی و هم معنوی نیست؟ چرا در یادداشتتان دوگانه توسعه و پیشرفت را وسط کشیده اید؟

در طول 40 و اندی سال تمرکز بر بشارگرد چه کرده اید؟

یک جوان معمولی کشور وقتی از بیرون به اردوی های جهادی شما و فعالیت این سالیان طولانی نگاه میکند، این مسیر را مسیر پیشرفت و نجات کشور می بیند؟ این مسیر را مسیر ترقی میبیند؟ انگیزه میابد از حرکت شما الگو بگیرد و خود وارد این کارزار شود؟

ادعا این است وقتی 40 سال است دارید می دووید هنوز هم بشاگرد بشاگرد می کنید و مهم ترین بخش فعالیت های رسانه ای جهادی ها به بشاگرد می پردازد، این تصویر را القا میکند که کار جهادی بی ثمر است. لا اقل تبیین کنید که ثمرات این حرکت جهادی بلند مدت چه بوده؟!
شما اکنون در حال ارائه چهره ی همیشه محروم از بشاگرد با وجود همه ی تلاش و جهادهای مخلصانه هستید. لذا ناکارآمدی مدل خود و کارآمدی طرح های رقیب را فریاد می زنید.

?این بیان که ثمره اش همین اتصال روح مومنین به محرومین است که نشد جواب.
مدلی که بعد از 40 سال هنوز در پی اتصال ارواح و قلوب باشد و روی زمین پیشرفت را رقم نزند که مدل مطلوب نیست. قرار بود قیام جوانان برای پیشرفت را رقم بزنیم نه اینکه در مرحله اتصال قلوب متوقف شویم.
اگر مدل شما ثمره اش این است که هیچ

?ولی اعتقاد ما این است که مدل جهادی و کار جهادی بسیار کارآمد تر از این است. لکن به جهادی نیاز است کارامدی این مسیر برای رسیدن به قله ها را نشان دهد و حرکت های جهادی در کشور را چند برابر کنند.

?لذا شما به جای این که برآشفته بشوید و اینگونه پاسخ بگویید، بیایید آسیب شناسی کنید که کجای مسیر را اشتباه می زنید که هنوز بشاگرد بشاگرد است. هنوز نتوانسته اید چند برابر شوید. نتوانستید گفتمان عمومی قیام مردم برای ساخت ایران را رقم بزنید.
و یا اینکه اگر ادعایتان این است که توانسته اید و بشاگرد و بشاگرد ها پیشرفت کرده اند ( چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی) بیایید تبیین کنید. «دلم می سوزد برایشان» « خنده دار است» و… که نشد پاسخ.
متشکر.