تربیت نبوی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت182
#تربیت_نبوی

در وصف پیامبر ختمی و انسان کامل داریم که طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ
یعنی پیامبر برای تربیت و برای اثاره عقول بشر مانند طبیبی دوره گر این مهم را انجام می دهد
در بحث تربیت می توان از این تعبیر روایت استفاده کرد که پیامبر برای تربیت نفوس مستعد باید یک ارتباطی با عامه مردم داشته باشند تا افراد ویژه را شناسایی کند و به صورت فردی و تخصصی تر در پی تربیت و رشد آنها باشند
طبیعتا پیامبر این طبابت را فقط مخصوص افراد خاص قرار نمی دهد بلکه توصیه های عمومی و نسخه های همگانی هم برای مردم داشته اند
شاید بتوان ادعا کرد تربیت اساتید عرفان که به صورت فرد به فرد و محدود هست برگرفته از این سنت نبوی است
یعنی علاوه بر جلسات عمومی که بیشتر جلسه تذکر است کار اصلی خود را با افراد مستعد انجام می دهند و تربیت می کنند.

رابطه آزاداندیشی و الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت181
#آزاداندیشی_و_الگو_اسلامی_ایرانی_پیشرفت

پرداختن به مبحث آزاداندیشی امری بسیار ضروری و مهم است و در اندیشه رهبر معظم انقلاب نیز جای پررنگی دارد.
و امروز ضربه های که از خلا این مهم به فرهنگ ما زده شده را می توانیم ببینیم
عدم گفتکو و مفاهمه در بین مردم بین نخبگان، بین حوزه و دانشگاه، دربین حوزویان و…
وعلت این ضعف نپرداختن به مسله آزاداندیشی است
اما
اینکه ما در بحث حل مسئله و الگو های حل مسئله اگر سهم و جایگاه مولفه های حل مسئله را خوب احصاء نکنیم و ارزش گذاری نکنیم می بینیم که به یک اصل با اولویت سوم دارد جایگاه بحث را به اندازه اولویت اول می پردازد و این یعنی راه را غلط رفتن
از سال 90 حضرت آقا به عنوان پرچمدار پیشرفت الگوی حل مسله را ایجاد و تحقق پروژه ای به نام:
الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
اگر ما بخواهیم در دست فرمان حل مسئله رهبری باشیم باید این الگو را به خوبی فهم کنیم و در پی مشخص کردن سهم خود در این کلان پروژه باشیم
حال اگر ما آزاداندیشی را در این پروژه سهمش را مشخص کردیم پرداختن به این موضوع هم در راستای الگوی حل مسئله ج ا اهستیم والا پرداختن بیشتر و مهم تر کردن این موضوع یعنی ایجاد یک الگوی حل مسئله که در عرض الگوی رهبری هست و باعث اختلاف و تضعیف نیرو های انقلابی و گفتمانی در حل مسئله است
به نظر بنده آزاداندیشی به این اندازه که ما به آن می پردازیم در الگو سهم ندارد .
ان شاء الله در یادداشت بعدی به الگو ایرانی اسلامی پیشرفت می پردازیم و نقش آزادانیشی را مشخص کنیم

چه کسی باید گفتمان بسازد ؟

چه کسی باید گفتمان بسازد ؟
شاید بتوان پاسخ این پرسش از “باید” را در میان سطور ادله شرعی لفظی و غیر لفظی جستجو کرد و بایسته مدّ نظر شریعت الهی پیرامون هویت گفتمانساز را یافت. این بدان معنا نیست که ما طریق واضح و روشن عقلا برای تعیین گفتمانساز را رها کرده و در میان نسخه های خطی بدنبال هویت و کیستی گفتمانساز مطلوب بگردیم. بلکه شریعت را به عنوان هدایتگر و تنظیمگر روش عقلا مورد تمسک قرار بدهیم.
به نظر می رسد نزدیک ترین مفهوم موجود در ادبیات دینی اسلامی به آن چه از مفهوم گفتمانسازی فهمیده می شود، مفهوم “دعوت” باشد.
بهترین دعوت ها ، اسلام و بهترین دعوت کننده خداوند متعال است.
به نظر می رسد از بررسی سیره خداوند متعال در دعوت انسان ها و پدیده هایی که در طول آن قرار دارند، مانند دعوت انبیاء و اولیاء که بخشی از آن از متون مقدس استفاده میشود، راهبردهای ارزشمندی برای گفتمانسازی و همینطور مختصات مطلوب فرد یا گروه گفتمانساز، استنباط بشود.
یکی از مفاهیم بنیادین که تاثیر فوق العاده ای در فهم دعوت های الهی و شیوه پیشبرد آن دارد مفهوم “بعثت” است.
آیا بعثت انبیا به معنای مامور شدن آنها توسط وحی است ؟ یا چیزی ورای آن است ؟

تاملی بر تقسیم بندی گفتمان سازان

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت180
#آزاداندیشی
#تاملی_بر_فرایند_گفتمانسازی_

در تقسیم ابتدایی جزوه که رهبران علمی نام دارد
باید از اساتید دانشگاهی نیز استفاده شود وچه بسا تاثیر این افراد که تولید علم دارند و دسترسی بیشتری به قشر فرهیخته به هدف سرعت بیشتری می بخشد
علاوه بر اضافه کردن افراد دانشگاهی باید در حیطه های مختلف علمی نیز افراد دیده شوند
مثلا در بحث دشمن شناسی فردی مثل استاد تقی پور و شمس الدین رحمانی در این موضوع حرف دارند هرچند شناخته شده و حوزوی هم نیستند
لذا در این موضوع باید رهبران علمی در موضوعات مختلف دیده شود.

در تقسیم رهبران فکری ملاک برای این دسته داشتن ایده اصلاحی است که به نظر سنجه مناسبی نیست چه افرادی که رهبر فکری نیستند ولی ایده اصلاحی دارند و چه افرادی که صاحب فکر هستند ولی ایده اصلاحی ندارند.

در بخش سوم رهبر فرهنگی تنها در رهبر جریانساز معرفی شده
یعنی افرادی که توانایی جریانسازی را داشته باشند دراین طبقه قرار می گیرند که لزوما ارتباط با عاقله نخبگانی می توانند نداشته باشند

دسته سوم و چهارم و پنجم خیلی تمیز مشخصی ندارد
و همه این قسم ها می توانند در قشر دیگر باشند

یکی از اشکال های که در کل طرح دیده می شود شمولیت طرح است یعنی خیلی از صنف ها تاثیرگذار دیده نشده و این یعنی رصد و شناخت طراح یا طراحان کامل نبوده مثلا نقش مادران ،معلمان، اساتید دانشگاه ،شاعران و.. و ظرفیت های حاکمیتی دیده نشده

اشکال دیگر نقش و وظایف دستگاه های حاکمیتی و دولتی است به هر حال خیلی از مجموعه ها در این هدف وظیفه دارند شناخت ما و دانستن نقش این مراکز در پیش برد این مسله مهم است

تاملی بر گفتمان نهضت آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت179
#آزاداندیشی
#تاملی_بر_گفتمانسازی_آزاداندیشی

 

تاملی بر سوق ملی در آزاداندیشی

1. اینکه ما در آزادانیشی می خواهیم به قیام جوانان برسیم یعنی اینگونه فرض کرده ایم که لزوما نتیجه آزاداندیشی قیام است؟
درصورتی که قطعا اینگونه نیست برای اینکه شما بخواهی از آزاداندیشی قیام برداشت کنی نیاز به یک سری از رسیدگی ها و جهت دهی ها دارد شاید بتوان گفت باید آزاداندیشی را حد زد تا به این نتیجه رسید و این با اصل آزاداندیشی در تضاد است

2. درباب اقتضائات جامعه و سبقه علم آزادندیشی نکته دقیق و مهمی است و بحث مهمتر اینست که باید از تجربه جریان مدعی استفاده کرد اگر جبهه ما توانایی رسانه ای و مدیریت این حرکت را ندارد و این عملیات را شروع کند در کوتاه ترین زمان تبدیل به آنتی تز خود می شود و یعنی سوختن آیده و به باد دادن توانایی این کلیدواژه.

3.اقتضائات خود اندیشه

برای شروع آزاداندیشی آیا باید از خود آزاداندیشی شد یا گفتمان های مقدماتی دیگری هم دارد مثلا برای اینکه آزاداندیشی تبدیل به گفتمان پلورالیسمی نشود باید از گفتمان های خرد دیگه شروع کرد تا بتوان در نهایت به این گفتمانسازی رسید

خواندن کتاب خوب

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت178
#آزاداندیشی
#خواندن_کتاب_خوب

نوشتن را بررسی می کردیم یکی دیگر از مولفه های مهم در اهل قلم اینست که فردی که میخواهد بنویسد باید نوشته هم زیاد بخواند
نه اینکه هر نوشته ای را بخواند بلکه نوشته خوب زیاد بخواند رهبری فرمودند طلبه دستش از کتاب نباید خالی شود پرخوانی یک مدل برتر شدن است انسان در همه زمینه ها چند کتابی خوانده باشد
همه چیز فقه و اصول نیست
طلبه باید تاریخ اسلام تاریخ معاصر تاریخ ادیان تاریخ انقلاب های جهان و..را بخواند
کتاب ادبی رمان و شعر هم بخواند
این پرخوانی علاوه بر جامعیت بخشیدن به شخصیت ما دائره لغات هم برای قلم زدن زیاد می کند
در ادامه چند کتاب که توسط رهبری تایید و توصیه به مطالعه شده را معرفی می کنیم

بینوایان / ویکتور هوگو
«به نظر من بینوایان ویکتور هوگو برترین رمانی است که در طول تاریخ نوشته شده است. من همه‌ رمان‌های طول تاریخ را نخوانده‌ام، شکی در این نیست، اما من مقدار زیادی رمان خوانده‌ام که مربوط به حوادث قرن‌های گوناگون هم هست. بعضی رمان‌های خیلی قدیمی را هم خوانده‌ام. مثلاً فرض کنید کمدی الهی را خوانده‌ام. امیرارسلان هم خوانده‌ام. الف لیله و هزار و یک شب را هم خوانده‌ام. وقتی نگاه می‌کنم به این رمانی که ویکتور هوگو نوشته، می‌بینم این چیزی است که اصلاً امکان ندارد هیچکس بتواند بهتر از این بنویسد یا نوشته باشد و معروف نباشد و مثل منی که در عالم رمان بوده‌ام، این را ندیده باشم یا اسمش را نشنیده باشم … من می‌گویم بینوایان یک معجزه است در عالم رمان‌نویسی، در عالم کتاب‌نویسی. واقعاً یک معجزه است … زمانی که جوان‌ها زیاد دور و بر من می‌آمدند قبل از انقلاب، بارها این را گفته‌ام که بروید یک دور حتماً بینوایان را بخوانید. این بینوایان کتاب جامعه‌شناسی است، کتاب تاریخی است، کتاب انتقادی است، کتاب الهی است، کتاب محبت و عاطفه و عشق است.»

مهاتما گاندی / رومن رولان
«یک وقت به یکی از این آقایان اهل قلم و ادبیات که می گفت می خواهم شرح حالی از امام بنویسم گفتم، اگر می خواهی از امام شرح حالی بنویسی حتماً کتاب «مهاتما گاندی» را که «رومن رولان» نوشته بخوان. انصافاً «رومن رولان» در تصویرسازی آدم فوق العاده ای است.
هم در رمان هایش این طور است. هم در شرح حال هایش، «رومن رولان» یک، دو سه رمان بزرگ خوب دارد که از لحاظ داستانی، در حدّ رمان های درجه یک دنیا نیست اما از لحاظ تصویر و توصیف… به خصوص تبیین آن خصوصیات روانی و فکری چیز فوق العاده‌ای است…راجع به گاندی من خیلی کتاب خوانده‌ام اما هیچ کدام به خوبی این کتاب نبود. نویسنده مدت کوتاهی به هند رفته و شخصیت گاندی را ـ شخصیت معنوی او را ـ اندازه گیری کرده و با بهترین بیانی توصیف نموده است…»

لذات فلسفه / ویل دورانت

رهبر انقلاب در دیدار با برخی امامان جمعه در دی‌ماه 1380 در خصوص کتاب «لذات فلسفه» ویل دورانت گفته‌اند: «حتی در مطالب جدی هم می شود از کارهای هنری و ذوقی استفاده کرد. من یکی از مثال‌های خوبی که در این زمینه در نظر دارم، کتاب «لذات فلسفه»ی ویل دورانت است که مرحوم دکتر زریاب آن را بسیار عالی ترجمه کرده است.

در این کتاب «ویل دورانت» مطالب فلسفی غرب را با ذوقی‌ترین بیان‌ها مطرح کرده است. این کتاب مثل شعر می‌ماند و انسان وقتی آن را مطالعه می‌کند، اصلا نمی‌فهمد این کتاب فلسفه است. هم نویسنده و هم مترجم، خیلی عالی و با ذوقی زیبا و هنری، یک کتاب فلسفی را مثل یک لقمه چرب و نرم و شیرین، در دهان خواننده می‌گذارند… .

نهج البلاغه
«این نهج‌البلاغه را باید خواند و فراگرفت. در دوران اخیر، بسیاری از متفکران و اندیشمندان غیرمسلمان -نه فقط مسلمان‌ها- با نهج‌البلاغه آشنا شدند؛ کلمات امیرالمومنین را خواندند و دیدند؛ حکمت‌های مجسم در این بیانات را شنیدند و فرا گرفتند و از عظمت این کلام و صاحب کلام بهت‌زده شدند. ما به نهج‌البلاغه بیش از این بایستی توجه کنیم؛ بیش از این باید فرا بگیریم؛ بیش از این باید از دریای مواج حکمت امیرالمومنین بهره ببریم؛ همه‌ ابعاد کار را روشن می‌کند، همه‌ درس‌ها را به ما می‌دهد. علمای بزرگ اهل سنت درباره‌ این کلمات تعبیراتی دارند که انسان شگفت‌زده می‌شود.»

سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک

«من یک وقت زمان ریاست‌جمهوری، در شورای عالی انقلاب فرهنگی جمله‌ای را از کتاب «سیاست‌نامه» «خواجه نظام‌الملک» نقل کردم. این کتاب، یکی از متون بسیار زیبا و فاخر ادبی ماست. با اینکه هفتصد، هشتصد سال از آن زمان می‌گذرد -دوره‌ سلطان سنجر یا ملکشاه- درعین‌حال انصافاً مطالبش همچنان تازه است و انسان وقتی آن را می‌خواند، لذت می‌برد. به‌هرحال، یکی از توصیه‌هایی که به شاه زمان خودش می‌کند، این است: «زنهار! مردی را دو کار مفرمایی؛ مردی و کاری.» راست می‌گوید؛ یک مرد، یک کار.»

جایگاه نوشتن در اسلام

ن وَ القَلَمِ وَ ما یَسطُرون

قسم به قلم و آنچه می نویسند
درباب اهمیت نوشتن و یادداشت روزانه
باید سراغ قرآن رفت کتاب دستور العمل خلقت برای فهم و زندگی سعادتمند بشر
درعظمت نوشتن و قلم و اهل قلم همین آیه کافی است که خداوند متعال به قلم قسم خورده است
قلمی که در کنار قران و فرشتگان و انسان مورد قسم الهی واقع شده
درباب اهمیت موضوع این ورود قران کافی است
اما در تعبیر دیگر
و ربک الاکرم الذی علم بالقلم
یعنی این ظرفیت و تربیت در صفت ربوبیت الهی محقق می شود و در سایه ربوبیت است که این قلم می تواند رفع و دفع جهل کند
مطلق قلم این ویژگی را ندارد
قلم زدن خارج از پرچم توحید آگاهی بخش و وسیله سعادت نیست
فقره دیگر در آیات قران
اَلَّذی عَلَّمَ بِالقَلَم
وسیله بودن قلم است در انتقال علم است
اینکه علم چیست بحثی است که مجال دیگری می طلبد برای توضیح
تا اینجا به عظمت و ثمره قلم و نوشتن پی بردیم
در روایتی گهربار از رسول اکرم ص هست که فرمودند:
انّ اول ما خلق الله القلم، فقال له اکتب فجری بما هو کائن الی الابد
این روایت جایگاه تکوینی قلم را در آفرینش بیان می کند
در روایتی دیگر پیامبر فرمودند قلم و دوات را از خود جدا مکنید که خیر و برکت در قلم و دوات نویسندگان است
دستگاه توحیدی از زوایای دیگر به اهمیت این مهم اشاره می کند وآن نشر است اینکه اگر بخواهید حرف حقی را منتشر کنید ابتدا باید آن حرف را با نوشتن به بند کشید سپس این بیان امام صادق علیه السلام به این امر اشاره می کنند اکتب و بث علمک فی أخوانک
برای انتشار حرف عقیده و حرف را بنویس و بین برادران و همفکران خود ترویج بده تا این حرف پخش شود
اثرات قلم در این دنیا منحصر نمی شود در اهمیت اهل فلم از پیامبر روایت داریم
مِداد العلماء أفضل من دماء الشهدا
در فردای قیامت سنجه علما از شهدا سنگین تر است
و وزنه قلم آنها از خون شهدا سنگین تر است
معلوم است اثر قلم و نوشتن از خون رزمندگان بیشتر است
معجزه پیامبر ختمی هم قران بود نه مرده زنده کرده و …
این رمز ماندگاری اسلام است
به نظر به همین اندازه اهمیت نوشتن و قلم زدن روشن شده باشد
و چه خوب اگر این سنت به یک سنت روزانه تبدیل شود
زیرا این حرف ها می ماند و اثرش را در طول قرن ها می گذارد و این کلام حضرت امیر این امر را به خوبی بیان می کند که
کتاب الرجل ابلغ من نطقه

ادامه دارد…

آداب اندیشیدن در روایات

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت170
#آزاداندیشی
#احادیث_آزاداندیشی_2
#آداب_اندیشیدن

از امام صادق (ع) روایت است که امیرالمؤمنین (ع) بسیاری از مواقع می‌فرمودند:

«نَبِّهْ‏ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَكَ وَ جَافِ عَنِ اللَّیلِ جَنْبَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ رَبَّكَ»

«دل خود را به اندیشه کردن آگاه کن و پهلوی خود را از شب دور کن و نسبت به خدای خود تقوا داشته باش»

وجود مقدس و نورانی امیرالامومنین علیه السلام یک توصیه دائمی داشته اند که ابتدا به تفکر دعوت می کردند تفکری که انسان را متنبه کند تفکری که انسان را بیدار کند
یعنی یکی از ویژگی های تفکر همین است که تنبه بیاورد
اگر تفکر ما ما را روشن نکرد یعنی تفکر صحیح شکل نگرفته
مگر می شود انسان تفکر کند و بفهمد که فانی است بفهمد که حقی وجود دارد و همه حق است و جز او چیزی نیست بعد خلاف آن را بیان کند یا تبیین کند انسان اگر فکر کند آیات الهی را می بیند بعد متنبه‌می‌شود
لذا خداوند در سوره مبارکه ق می فرمایید :
«إِنَّ فىِ ذَلِكَ لَذِكْرَى‏ لِمَن كاَنَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِید»
یعنی کسی که قلبی دارد و این قلب را فاسد نکرده درتفکر و مطالعه قرآن نشانه است.  لذا جایگاه قلب هم در اندیشیدن مشخص می شود کسی که قلبش را گناه سیاه کرده نمی تواند درست فکر کند محفل تفکر قلب است که باید پاکیزه باشد
باید این ظرف تفکر را پاکیزه کرد تا مظروف هم درآن پاکیزه بماند

در ادامه روایت حضرت به نماز شب و تقوای الهی اشاره می کنند که برای تعالی انسان و سلوک انسان نیاز است و در ادامه تفکر باید به آن پرداخته شود. اندیشیدن هم راه است و هم مقصد (باتوجه با روایت من اصبح مهموما لسوی فکاک رقبته فقد هون علیه و رغبه من ربه فی الربح الحقیر. در یادداشت شماره #167)

یکی دیگر از ویژگی ها و آداب تفکر صحیح تداوم بر تفکر است

امام صادق علیه السلام می فرمایند: :
«أَفْضَلُ‏ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ‏ التَّفَكُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ»
«برترین عبادات تداوم تفکر در خداوند و قدرت اوست»
یعنی تفکر  عالی ترین نوع عبادت و بندگی است اگر همراه با تداوم باشد اگر با موضوع باری تعالی و قدرت او باشد
پس ویژگی دیگر تفکر صحیح تداوم است و اینکه به چه بیاندیشیم یعنی سنت قلیل یدوم در تفکر هم جاری است .

در این جا تذکری لازم است بیان شود وآن موضوعات ممنوعه برای تفکر است
خداوند متعالی به عنوان خالق انسان به او اجازه تفکر در موضوعاتی را نداده
از جمله:
«مَنْ نَظَرَ فِی اللَّهِ كَیفَ‏ هُوَ هَلَكَ‏»
کسی که درباره کیفیت خلق خدا تفکر کند هلاک می شود.
واین همان علتی است که خیلی از اندشمندان و فیزیکدانان عالم را ملحد و هلاک کرد چون به دنبال این موضوع برای تفکر بودند
مفسده بعدی تحیر است
امام باقر علیه السلام می فرمایند: تَكَلَّمُوا فِی خَلْقِ اللَّهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِی اللَّهِ فَإِنَّ الْكَلَامَ فِی اللَّهِ لَا یزْدَادُ صَاحِبَهُ إِلَّا تَحَیراً
از آفریده‌های خداوند سخن گویید و از ذات خدا سخن نگوئید، زیرا سخن از ذات خدا مایه‌ سرگردانی بیشتر گوینده است.

در اینجا مشخص می شود آزاداندیشی قیودی دارد آزاداندیشی یله و رها اندیشی نیست اگر مطلق بیاندیشی شاید به وادی هلاکت و تحیر وارد شد لذا متوجه می شویم آزاداندیشی یک حدودی دارد واین راهم بدانیم این حدود برای سلامت و نجات انسان است

سلام بر مصطفی مهاجر…

سلام بر مصطفای مهاجر…
مهاجری از دانشگاه به حوزه و از حوزه به دانشگاه برای پاره کردن چُرت حوزه و دانشگاه…

میگفت روی حوزه و دانشگاه گَرد مرگ پاشیده اند…
پس نگاه أن تقوموا للهِ امام کجاست؟

سلام بر مصطفایی که مأموریتش را با لایه لایه های وجودش انتخاب کرد و محو در مأموریتش شد…

تبیین و گفتمان سازی مکتب امام، روی همه ی زندگی اش سایه انداخته بود…
ذکر روز و شبش مکتب امام بود و گاهی برای غربت اندیشه ی امام در حوزه اشک میریخت…

مصداق واقعی المقیم فی السفر شده بود آنقدر که بین قم و تهران و دانشگاه و حوزه می دوید…

دهها سال جلوتر از حوزه می اندیشید…
و چه زود از بین ما رفت و به امامش پیوست…

و چه زیبا بردند او را…
در سحرگاه شهادت موسی بن جعفر، در راه زیارت امام رضا برای همجواری با امام رئوف، در شب بعثتی که با هویتش گره خورده بود و اراده داشت هر سال برای مبعوث شدنش در آستان امام هشتم زانو بزند و همین شب هم شد شب اول قبرش…

او رفت در حالیکه دردِ قطع عضو شدن را چشید و در آخرین لحظات وصیت به روضه ی حضرت عباس کرد و به همه ی ما عباس وار پایِ کار امام و مکتبش ایستادن را یادآور شد…

مصطفی جان ای دوست بی آلایش و زلال ما، دلمان برای آن خنده های زیبا و صاف و ساده ات تنگ میشود و بغض به سختی گلویمان را می فشارد.

مصطفی جان رفتی در حالی که کسی نمیتواند جای خالی ات را پر کند پس خودت حواست به جای خالی ات و به این راه و مکتب امامت باشد… امام و راه امام خیلی غریب است.

ما را تنها نگذار…

سربازی مادام العمر

?سربازی مادام العمر ?

?امام قبل از انقلاب به آن مأموری که از او پرسید با چه کسانی می خواهید انقلاب کنید؟، فرمودند: سربازان من در گهواره ها هستند.
امروز با دیدن سیدمصطفی و امثال او به خوبی این جمله امام را می فهمم. کسانی که اصلا انقلاب را ندیده اند ولی به قدری انقلابی اند که گویا امام جامعه، سربازانی غیر از اینها ندارد. به قدری خودشان را مسئول هدایت جامعه می دانند که درد انقلابی نبودن دیگر مردم ها را هم به دوش می کشند.
تمام تاریخ باید برای این امام سر خم فرود آورد که اینچنین سربازانی شیدا دارد که تمام زندگی خودشان را وقف تحقق منویات او و نائب او کرده اند. گویا مادام العمر به سربازی امامشان رفته اند.

? در این دو سه سالی که در حلقه اندیشه کلامی با او آشنا شدم، گاهی او را چنان گداخته و آتش گرفته می دیدم که از تمام وجود، دغدغه هایش را فریاد می زد. یادم نمی رود که در جلسه ای که با مسئول سازمان تبلیغات قم داشتیم. سیدمصطفی طوری داد می زد که منی که با درد های او آشنا نبودم، در دلم او را متهم می کردم که چرا انقدر عصبانی است؟ شاید شخص مقابل از این رفتار برنجد و ناراحت شود.
اما الان که صحبتها، نوشته ها، فیلمها و نظرات اساتید و رفقایش را دیدم و شنیدم، تازه می فهمم سر دادهای او چه بود؟ و من چقدر از این دردها دور بودم.
او بخاطر فهم عمیقی که از تمدن اسلامی داشت، معضل های تمدنی امروز بشریت را با تمام جانش درک می کرد و فاصله از تمدن اسلامی و مکتب امام، حقیقتا او را می سوزاند. او مانند من و مثل من نبود که دم از انقلاب می زنیم اما انقلاب در متن زندگیمان نیست. او تابع مکتب امام بود نه تابع مکتب روزمرگی و بی تفاوتی نسبت به امام و دعوت های او.

? یکی از چیزهایی که او را به شدت می آزرد، عدم نخبگی در تصمیم ها و تحلیل های نخبگان جبهه انقلاب بود. او که به اذعان اساتیدش از نخبگی ویژه ای برخوردار بود، به خوبی این نارسایی را درک کرده بود. او از سر نخبگی این را فهمیده بود که یکی از مهمترین ضعفهای حرکت انقلاب، تشتت در جبهه انقلاب می دانست.

? یکی از افتخارات سید مصطفی این بود که تا آخر در کنار استادش ایستاد. با وجود اینکه کاملا مشهود بود که در بعضی موارد نظرش با استاد متفاوت بود ولی خوب می دانست که در عمل ساز مخالف زدن، بدترین اتفاق است. لذا هیچ وقت راه خودش را از استادش جدا نکرد.

? بنده لیاقت رفاقت با او را نداشتم. اما این روزها به قدری نبود او را احساس می کنم که گویا برادر بزرگم را از دست داده ام. اگر من این حس را دارم، پس رفقا و استادش چه حالی دارند؟ نمی دانم این غم را در مرتبه اول باید به رفقا و استادش تسلیت گفت یا به پدرومادرش. همانطور که امام بعد از شهادت شهید مطهری، به همسر ایشان فرمودند: نمی دانم من باید به شما تسلیت بگویم یا شما به من.

خدایا به رفقا و اساتید و خانواده اش صبر بده و ما را بر ادامه راه او توفیق بفرما.

#سید_ابراهیم_رضوی
#سیدمصطفی_مدرس
#یادداشت 97

درباره سیدمصطفای مکتب امام

یکی از معانی حق اعتدال است. معنای وضع کل شئ فی موضعه که از عدل به ما آموخته اند نیز همین مفهوم را بازگو میکند. حق یعنی نقطه ثقل، یعنی نقطه تعادل، یعنی نقطه بایسته. نه کمی بالاتر و نه پایین تر!
مکتب اسلام همیشه طرف حق را میگیرد. افراط و تفریط را تجلی جهل دانسته و یک یک مصادیق این دو را نفی می نماید. از حدیث شریف لا جبر و لا تفویض، تا بیان و سیره اولیاء در تبیین حدود مالکیت شخصی ، همه جای دین خدا طرفداری از حق و اعتدال، مشهود است.
آری، اراده خداوند متعال به این تعلق گرفته تا مفاهیم را با انسان ها به انسان ها بیاموزد. إذ بعث رسولا منهم …
از همین باب است که میتوان صورت و سیرت رسول خدا ( ص) را مظهر اتمّ این اعتدال در عالم ماده نامید.

همه انسان ها معلم اند، برای همه انسان های دیگر
آنها به هر مقداری که ظرف تجلی هر اسمی شوند، آموزگاری زبده برای آن اسم خواهند بود.
البته این طیف به اندازه همه فرزندان آدم طولانی است و هرکس به اندازه ای چنین ویژگی را کسب مینماید.
اینگونه است که امام مجتبی کریم اهل بیت است و برادرشان سیدالشهدا ! علیهما آلاف التحیه والثناء
و اینگونه است که ابالفضل العباس (علیه السلام) مظهر علمداری، سقایت و وفاء نام گرفته است.

القصه، ما برادر ی داریم که با ویژگی های خود آموزگار ماست.
آقاسید مصطفی مدرس مصلی را میگویم.
از باب تذکر به خود چند مورد از ویژگی های او
که شاید اگر در او و بلکه در افراد بسیاری از مومنین تجلی پیدا نمیکرد، طریقه جمع انها را نمی آموختم یادداشت میکنم :

1- سید در عین ابهت متواضع بود. این تواضع ساختگی نبود. آن ابهت هم همینطور ! نه طوری بود که بشود خواسته اش را براورده نکرد و نه طوری بود که خواسته تو را برآورده نکند.

2- سید در عین هویت داری، حلقه وصل بود. رنگ خودش را انتخاب کرده بود اما این موجب نمیشد تا رنگ های مختلف را نبیند یا نادیده بگیرد. آن ها را همرنگ خود میدید اما رنگ نمی باخت.

3- سید در عین خستگی امیدوار بود. گویی خستگی ها، کلافگی ها، سردرگمی ها، تنبلی ها، نفسانیت های هر کار و همه این ها را به جای وزر و وبال ، تبدیل به سوخت میکرد برای پیش بردن پروژه های بعدی

4- سید به رفقای موسسه و حتی مرتبطین دور از موسسه اهتمام داشت. به افراد گروهی که در دوره مجازی پذیرفته بود اهتمام داشت و هر کاری از دستش بر می آمد برای همه اینها انجام میداد. این هم در عین سرشلوغی ها و پرکاری ها بود.

5- سید پرکار بود. پر ارتباط بود. پر رزومه بود. پر استعداد بود. اما رزومه درستی نداشت و ندارد. با بعضی مجموعه ها ارتباط گرفته بود و در آنها اثرات ویژه گذاشته بود. ما بعد از حادثه و بعد از آن که سوگواری آن مراکز را دیدیم از این موارد مطلع شدیم.

6- سید بی رحمانه انتقاد میکرد و در حین انتقاد جلوه رحماء بینهم بود. چیزی از جنس سختگیری های حاج احمد متوسلیان !

7- سید نخبه بود، فکر داشت، طرح داشت و …
در عین حال نفر دوم بود. علمدار بود. معین بود. و این را انتخاب نموده بود.
سید سقایت را نیز انتخاب کرده بود. به هر تلاشی بود سعی داشت مشکی که پر از آب حیات مکتب امام (ره) است را به خیمه های بچه های انقلاب برساند.
سید در آخرین لحظات از اساتید و خانواده اش حلالیت خواسته بود و درخواست کرده بود تا برای او روضه حضرت عباس (ع) خوانده شود.
نمیدانم چه سریست میان فتوت و رادمردی با علمداری و سقایت ؟

فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً ?

سید مصطفی فرزند روح الله

انقلاب اسلامی در گام دومش همه چیز را اصلاح میکند و خطی را بی ویرایش در زندگی ما نمیگذارد.
هر گزاره ای بعد از انقلاب اسلامی، دیگر نمیتواند با نگاه های سطحی و بدون اثر آن دیده شود.
اساسا خیز برای رقم زدن یک تمدن، جدای از اینکه چه قدر دانش و اندیشه نیازمند است، مرد خودش را هم میخواهد، شجاعت هایی میطلبد به بلندای بزرگترین ابتلائات، دلی در گرو میگیرد برای گذر از سهم‌گین‌ترین امواج و اگر اینچنین، مرد اصلاح و تحول بودی، تورا لایق علمداری میکنند.
الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر…
خمینی کبیر، کبیر بودنش از آن جهت است که ۱۴۰۰ سال را گذراند و آن عزم و شجاعت در قامت طرح رقم زدن یک تمدن ظهور کرد. خمینی کبیر دورانی را برای مردم ایران آغاز کرد که اگرچه آنها را از سطح حقارت به اوج عزت رساند و صاحب هویت کرد، اما به آنها نیز گوش زد کرد که از امروز خود را برای ابتلائاتی آماده کنند درخور خلیفه اللهی و اولین ابتلای این امت، رفتن خود خمینی بود، آنگونه که ایمانشان خالص گردد و بگویند انقلابِ با مردم، تا مردم هستند پابرجاست، اما همیشه برای رفتن امامشان سوزی داشته باشند که لحظه ای از مبارزه آنها را به عقب نراند؛ این امت بارها نشان داد وقتی دست از غیر خدا کشید، خدا به آنها نورچشمی دیگر عطا میکند و این بار نیز خدا به آنها نشان داد که” خامنه ای خمینی دیگر است.”
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد…

چندصباحی است “خمینی‌دیگر” به ما پیام آغاز گام دوم را رسانده است و خواسته که جوانان بلند شوند و همچون نسل همراه خمینی، معجزه ای خلق کنند.
این حرف را در این چندسال جوانانی خمینیْ‌مسلک، خمینی‌ْمشرب و خمینیْ‌معشوق، شنیدند و همه‌ی زندگی پرشور جوانی را به خدمت و وقف حرف او درآوردند.
این بزرگمردان، انسان عادی نیستند آنها عصای موسی شده اند و عزم کرده اند طلسم کفر را از چشمان بشریت بزدایند.
آنان همانند که خمینی در وصفشان فرمود: “خوشا به حال آنان که در این قافلۀ نور جان و سر باختند!”
اما فراتر از این اوصاف، خمینی کبیر از ابتدای انقلاب مقدس اسلامی‌اش، چشم انتظار نسلی بود که در چله ای بعد پای رقم زدن یک جهاد علمی و طوفنده بیاستند و اندیشه مدرن بشریت جاهل را بشکافند و دوباره برای بشریت رجعتی الی الله رقم زنند، از این رو فرموده بود: “فرزندان انقلابی ام، ای کسانی که لحظه ای حاضر نیستید که از غرور مقدستان دست‏‎ ‎‏بردارید، شما بدانید که لحظه لحظۀ عمر من در راه عشق مقدس خدمت به شما می گذرد.‏‎ ‎‏می دانم که به شما سخت می گذرد؛ ولی مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟ می دانم که‏‏شهادت شیرینتر از عسل در پیش شماست؛ مگر برای این خادمتان اینگونه نیست؟ ولی‏‎ ‎‏تحمل کنید که خدا با صابران است. بغض و کینۀ انقلابی تان را در سینه ها نگه دارید؛ با‏‎ ‎‏غضب و خشم بر دشمنانتان بنگرید؛ و بدانید که پیروزی از آن شماست…من در اینجا به جوانان عزیز کشورمان، به این سرمایه ها و ذخیره های عظیم الهی و به‏‎ ‎‏این گلهای معطر و نوشکفتۀ جهان اسلام، سفارش می کنم که قدر و قیمت لحظات شیرین‏‎ ‎‏زندگی خود را بدانید؛ و خودتان را برای یک مبارزۀ علمی و عملی بزرگ تا رسیدن به‏‎ ‎‏اهداف عالی انقلاب اسلامی آماده کنید.‏”
اعیاد اسلامی برای چنین فرزندان انقلابی، جز با قیام و خون طروات و نشاطی ندارد و شادی فرزندان انقلاب در گرو حضور مجاهدانه در میدان مبارزه و زخم زدن بر پیکره سخت استکبار است.
عید قربان تا تیرماه ۱۴۰۰، برایم معنایی جلوه‌گرتر از دیگر معانی نداشت، اما از این تاریخ به بعد وقتی محمدحسین فرج نژاد با همه نوگلان و همسرش، آنگونه غرق خون به ساحت قدسی تقدیم شد، دریافتم که انقلاب ها با “و فدیناه بذبح عظیم” مورد آزمایش قرار میگیرد، آنجا که بنا باشد رسالت پیامبری متوجه جوانان گردد. عید قربان از این تاریخ برای فرزندان خمینی کبیر رنگی دیگر گرفت و نشانه خدا را دریافتند که باید وعده ذبح عظیم را به هم دهیم و هرساله منتظر اینگونه حاضر شدن در محضر حجتش باشیم.

اما چه گریزی است که غفلت، مرضی است که هیچگاه دست از این جبهه حق نمیکشد و دنبال کشیدن پرده ای بس ضخیم برای عقب راندن در این جبهه است و تا عیدی دیگر احیا نگردد جبهه خدا قدم باصلابت تری برنخواهد داشت.
اینگونه شد که انتخاب خدا برای فرزندان عصر خمینی، عید مبعث گردید، عیدی که در آن رسالت و نبوت تکمیل میگردد، آن روز که وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ.
شب عید مبعث ۱۴۰۱ عروج یکی دیگر از فرزندان خمینی است که الگویی است برای مبارزه ای سنگین و عمیق با همان جبهه ای که جز با دستان پر امید جوانانی که خمینی انتظار رسیدنشان میکشید، رقم نخواهد خورد.
سید مصطفی، که نامش هم‌نام فرزند روح الله است و ذوب در بعثت مصطفای نبی، عزم کرد که بار جمع شدن همه توان یک جبهه را یک تنه بردارد و به خط بزند، تنش را به پیشگاه امام رئوفان تقدیم کرد و در آغوش او رفت تا با دستانی باز تر

بتواند آن پرونده های سنگینی که برای گام دوم انقلاب و شکل‌گرفتن گفتمان پیشرفت باز کرده بود دنبال کند.
۲۷ بهمن ۱۴۰۱ آغازگر بعثتی است که تا کنون نچشیده بودیم و همان طور که خودش میگفت لمایحییکم. بعثتی که شهودی نشان داد میتوان جوان بود و با عقلانیتی مکتبی به دنبال شکل دادن ید واحده برای کنار زدن استکبار با الگویی نوین قدن برداشت.
سید مصطفی واقعا فرزند روح الله بود و چه نامی برازنده تر از این نام برای او.

⚫️مصطفای مکتب امام

در روزگاری که دور و برمان سرشار از کلاس ها و نشست ها و همایش های مکتب امام و اندیشه امامین انقلاب است، #درد_مکتب_امام داشتن کالایی کم یاب گشته است، چیزی که به جان انسان ها آتش می افکند و دیوانه وار آنها را وادار به کار میکند. وادار به کار و تامل و مجاهدت و حرص خوردن و فکر کردن و نخوابیدن و داد زدن…. عصر عصر کارهای صوری است. عصر کتاب و رزومه و همایش و کلاس است.
درد مکتب امام، درد انسان است.
درد مستضعفین است
درد مظلومین است
درد تعالی بشریت است
درد فهم و عقل است
درد اخلاق است
درد جبهه حق است
درد اسلام عزیز است

سید مصطفای عزیز را که میدیدی درد مکتب امام را از اعماق وجود او لمس میکردی. #مصطفای_مکتب_امام خودش را وقف فهم مکتب امام و اقامه و اجرای آن کرده بود. وقف جمع کردن همه گرد مکتب خمینی کرده بود.
وقتی به درستیِ حرکتی در مکتب امام پی می برد،
پایش می ایستاد،
هزینه می داد،
فریاد میکشید، حتی بر سر رفقایش
تا بتواند به همه فهماند.
اهل کار جدی بود، جدیِ جدی
کینه تمدن مادی غرب از چشمنانش حس میشد
وقتی از مکتب امام و غربت حزب اللهی ها میگفت حجم درد و غصه اش از صدایش بیرون می زد.
از کار نمایشی و بیلان کاری حالش بهم می خورد.
خودش را نفر دوم تعریف کرده بود که پشت یک عالم مجاهد ایستاده است.
اصلا نفر دوم بودن را تئوریزه کرده بود و داشت برایش خلق محتوا میکرد،
میگفت نفر دوم است که یک امام را امام می کند و دیگران را حول امام جمع میکند و جایگاه حقیقی امام را به او می بخشد
سید مصطفی به معنای حقیقی کلمه نخبه بود. شاید نتوانیم از این ویژگی او درس بگیریم و بخش زیادش اکتسابی باشد. ولی او واقعا هم درد علم داشت و هم درد اندیشه و برای هردو شان حریصانه تلاش میکرد. عاشق علم بود ولی در ذهن نمی ماند و به عینیت می رسد. می خواست حیات انسان را تغییر دهد و او را مبعوث کند. نه اینکه فقط داشته های ذهنی او را افزایش دهد. این ها را می شود الگو گرفت و تقویت کرد.

نمی خواهم از او شخصیتی فضایی و دور از درسترس درست کنم. سید مصطفی کنار ما بود و مثل همه ی ما بود. با هم می خندیدیم، با هم دعوا میکردیم، با هم گریه می کردیم، با هم می دویدیم، با هم قهر می کردیم، مثل همه ما جوان بود و در مسیر شدن، اصلا مگر چند سالش بود و چند سال بود که در حوزه تحصیل میکرد که از او انتظار داشته باشیم که بی عیب و بی نقص باشد.
ولی آن چیزی که مهم است این است که باید از خصوصیات ویژه ی ایشان درس بگیریم. شاید اگر خوب به دور و بر خود نگاه کنیم بازهم افراد اینچنینی بیابیم که هرکدام خصوصیات ویژه ای در خدمت به انقلاب اسلامی دارند. باید دارایی های هر کدام را بیابیم و قدرشان را بدانیم.
کسی که مسیر انقلاب را بفهمد و در مسیر این قرائت مترقی از اسلام عزیز تا آخرین لحظه تمام جهد خود را خرج کند قطعا عاقبت به خیر و عند ربهم یرزقون است.

اما مهم ترین خصوصیت او این بود:
سید مصطفی یک #ماموریت بود. یک ماموریت فخیم و محتشم!
ماموریت #گفتمان_سازی_مکتب_امام
این را از همه عملیات ها و سخنرانی ها و یادداشت هایش می توان فهمید.
خودش را خرج این مسیر عزیز کرد و عزیز شد.
حرص مکتب آتش به جانش انداخت و جانش را در بیابان گرفت.
امام عزیز! دستگیرش باش

حفاظت شده: سید شهیدان مکتب امام خمینی ره

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید:

فرصتی که از دست رفت …

قال علیٌ (علیه‌السّلام): «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیّر» (نهج‌البلاغه فیض، ص 1086)

در زندگی انسان فرصت هایی وجود دارد، که اگر قدر و اندازه آن شناخته نشود، پس از آنکه آن فرصت ها را از دست دادیم، حسرت آن را می خوریم.
این فرصت ها
گاهی زمان هایی است که در بخشی از زندگی خود در آن قرار داریم؛ مثل دوران جوانی یا بعضی از روزها، شب ها و ماه ها و همچنین ایام الله …
گاهی مکان هایی است که در آن به صورت موقت قرار می گیریم، مثل مسجد، حرم اهلبیت (علیهم السلام) و …
گاهی شرایطی است که برای ما پیش می آید و گاهی فرصت های دیگری هست، که در اختیار ما قرار می گیرد.
گاهی اطرافیان ما از همین فرصت ها هستند و اتفاقا از فرصت هایی هستند، که معمولا قدر و منزلت آنها آنگونه که هست، دانسته نمی شود.
سید مصطفی از همین فرصت ها بود. شخصی که در کنار توانمدی های بسیار و فهم شگرفی که داشت، تواضع و مهربانی عمیقی نیز، داشت.
او همواره متواضع بود و این تواضع و مهربانی کافی بود، تا قدر او را ندانیم.
مصطفی از میان ما رفت و اکنون می فهمیم چه ظرفیتی را از دست دادیم. دیگر مصطفی نیست که از عمق جان دل بسوزاند و ما را نصیحت کند. ای کاش یک بار دیگر از کارهای ما انتقاد می کرد و از عمق جان می خروشید و ما را به ایده آل نگری و آرمان گرایی دعوت می کرد.
اما او رفت . او رفت و دل ما را با خود برد . او رفت و من هنوز باور نکرده ام که او دیگر نیست …
اما اکنون باید تلاش کنیم برای تحقق آن چیزهایی که آرزوی سید مصطفی بود. باید تلاش کنیم برای تحقق آنچه سید ما به عنوان مأموریت برای خود انتخاب کرده بود. باید بیشتر کار کنیم و قدر فرصت هایی که در اختیار داریم را، بیشتر بدانیم.
امید است که با کمک سید عزیزمان بتوانیم آن مأموریتی که خداوند متعال بر عهده ما گذاشته را فهمیده و به آن عمل کنیم.