با آزاداندیشی می توانیم بر مشکلات بشوریم؟

????با آزاداندیشی می توانیم بر مشکلات بشوریم؟????

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 107

????مقدمه: انسان در طول تاریخ همیشه با مشکلات فردی و اجتماعی مواجه بوده است. این سوال تاریخی همیشه وجود داشته است که راهبرد حل مشکلات انسان مخصوصا در عرصه اجتماعی چیست؟ چگونه جامعه به خوشبختی و سعادت می رسند؟ امروزه پاسخ به این سوال سخت تر از گذشته است؛ چراکه انسان امروزی به مراتب از انسان گذشته پیچیده تر و مشکلاتش نیز پیچیده تر شده است.
انسان امروزی بخاطر هدف قرار دادن توسعه مادی، پیشرفت عقل ابزاری، کثرت اطلاعات، تولید ابزار و تکنیک و غیره، دنیا و زندگی اش را دچار تغییرات اساسی کرده است و این تغییرها، چالش ها و بحران های متفاوتی را برای خودش و جوامع غیرمادی به وجود آورده است. عمق بحران ها در حدی است که انسانیت انسان در خطر افتاده است. شاید بتوان گفت امروز جهان غرب، منحط ترین جامعه انسانی را رقم زده است.

????کشوری مانند ایران بر علیه هرگونه حرکت و نمادهای مادی قیام کرده است و با شعارهای فطری و توحیدی، جنگی تمدنی با آنها را ظاهر کرده است. این جنگ تمدنی در تمام عرصه های اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و غیره است. که مهمترین آن در عرصه فرهنگ و در سبک زندگی و شناخت و باورهای مردم است. غرب، با سیطره و قدرت سیاسی و علمی ای که دارد، ذهن همه مردم جهان را بدست گرفته و با سبک زندگی ای که معرفی کرده، امیال، علایق، باورها و حرکت های مردم را مدیریت می کند.
امروز همه جهان از جمله ایران با مسائل غرب، کمابیش مواجه هستند فلذا مشکلاتی را برای آنها پدید آورده است. هرچه جامعه اسلامی ایران غربی تر شود، هم برای توحیدی بودنش و هم برای مقابله با دشمن تمدنی اش، با مشکلاتی مواجه می شود.

????به نظر می رسد وضعیت دنیا طوری است که هر دو جبهه کفر و حق، روز به روز در حال خالص تر شدن هستند. هم جبهه کفر، صریحتر، شجاع تر و بی مهابا تر از گذشته به جنگ با خدا رفته اند و هم جبهه حق، صریحتر، عمیقتر و قوی تر از گذشته در حال ساخت جامعه اسلامی و مقابله با دشمن هستند.
این امر باعث شده است که در تحلیل وضعیت دین داری در جمهوری اسلامی نسبت به گذشته، هم نمودها و مظاهری از دین داری را می بینیم که اصلا در گذشته نبوده است و هم مظاهری از بی دینی می بینیم که بیشتر شبیه جامعه غیرتوحیدی است. این یعنی هر دو جریان دین داری و سکولاریسم در ایران در حال رشد هستند. یعنی جامعه ایران دچار گسست و دو قطبی شده است و ارزش های مشترک در حال کمتر شدن و زوال است. این واقعیت جهان امروز است.

????حال سوال این است که در این وضع موجود، راهبرد اصلاح جامعه، سعادت، پیشرفت و مقابله با دشمن و نقشه هایش چیست؟
????اگر در این وضع جهان امروز تأمل کنیم، توصیه به آزاداندیشی را درک خواهیم کرد. برای غلبه بر مشکلات، باید عقلانیت افزایش پیدا کند تا حق و حقانیت روشن شود و با تحقق آن، بشر به خواسته های فطری خودش برسد. و عقلانیت، حاصل نمی شود مگر با رواج اندیشه و فکر کردن و رها شدن اندیشه از تعصب و جهل و هوای نفس و تنبلی و غیره.

????روح آزاداندیشی، حق طلبی است. هرچه آزاداندیشی بیشتر رواج پیدا کند، روح حق طلبی که همان توحید است، بیشتر محقق می شود.
به نظر آن چیزی که بیشترین سوخت بار را دارد و بنیادی ترین تغییرها را رقم می زند، آزاداندیشی است. با آزاداندیشی می توان، محکمترن سد در مقابل هجمه های دشمن را ایجاد کرد. مهمترین هجمه دشمن، خراب کردن ذهن و ساخت امیال مادی است و لذا برای خنثی سازی آن، ما نیز با آزاداندیشی باید ذهن مردم را روشن ساخته و پوشالی بودن و سیاهی تفکر و حرکت غرب را نشان دهیم.

????راهبردهایی چون عدالت خواهی، گفتمان سازی ارزش های دینی، جنگ سخت، اجبار و زور و غیره، همگی این مشکل را حل نخواهند کرد.
بسیاری از این راهبردها، روشهایی همانند روش غربی است. ما نباید مانند جبهه باطل که با مخفی کردن حرفهای حقیقی و تسویل و تزیین، ماهیت زشت باطل را زیبا و حق جلوه می دهند، عمل کنیم. آن کسی که باید از صراحت و کشف همه حقایق بترسد، جبهه باطل است نه جبهه حق. حق، اگر حق است، خودش را به خوبی نشان می دهد.

????البته باید توجه داشت که راهبرد آزاداندیشی، زمانی جواب می دهد که به خوبی گفتمان شود و جامعه را درگیر کند. و الا اگر این راهبرد را، ضعیف و شل اجرا کنیم، شاید دشمن این امر توحیدی پر معنا را هم از معنا خالی کند و حتی آن را به نفع خودش مصادره کند. کاری که در این سالهای گذشته به خوبی انجام داده و بسیاری از شعارهای فطری و توحیدی را برای مقاصد خودش به سرقت برده است.

تقسیم مراحل گفتمان سازی به دو لایه اندیشه و عملیات

بسم الله الرحمن الرحیم

  • برای گفتمان سازی فرایندی در نظر گرفته شده است.
  • اندیشه ، عصاره معرفتی ، راهبرد محتوایی ، مفاد گفتمانی ، روایت کلان ، عرصه ها، انواع مخاطب ، قالب ها ، این ها مراحلی هستند که در فرایند گفتمان سازی باید رعایت شود اما می توان این مراحل را به دو لایه کلی اندیشه و عملیات تقسیم کرد.
  • یعنی از مرحله اول که اندیشه هست تا مرحله چهارم که مفاد گفتمانی وجود دارد در لایه اندیشه هستیم و معمولا ملاحظه هایی که در این مراحل اعمال می شود از جنس اندیشه می باشد اما از مرحله پنجم که روایت کلان است تا مرحله هشتم که قالب ها می باشد، در لایه عملیات حضور داریم فلذا جنس ملاحظه ها بیشتر در فضای عملیات و صحنه می باشد.
  • با این توضیح در لایه راهبرد محتوایی ما با توجه به عصاره معرفتی و اندیشه ، نسبت اندیشه مد نظر را در طرح کلان فرهنگی مشخص می کنیم به عبارت دیگر جنس نکاتی که به عنوان راهبرد محتوایی در لایه بیان می شود از جنس اندیشه است برای مثال این که اندیشه آزاداندیشی چه نسبتی با پیشرفت فرهنگی و چرخه پیشرفت فرهنگی مادر و از این دست بحث ها دارد.
  • البته از آن جایی که بحث گفتمان سازی است در این مرحله هم مخاطب به صورت کلی لحاظ می شود یعنی در این حد که مخاطب نهایی گفتمان سازی مردم ایران هستند لذا شرایط و اقتضائات مردم ایران نیز در این فضا حضور پیدا می کند اما آن ها هم از جنس اندیشه می باشد برای مثال این که مردم ایران فکور هستند یا مردم ایران اسلام و تشیع را انتخاب کرده اند.
  • فلذا در این مرحله چون در لایه اندیشه هستیم وارد نکات ریز صحنه و عملیات نمی شویم و این از خاصیت لایه اندیشه است و توجه به آن نکات عملیاتی و صحنه ای در لایه بعدی که عطف توجه به صحنه می باشد مورد بررسی قرار می گیرد.

اندیشه و آزادی دو مختصه مهم برای مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • مفهوم آزاداندیشی از دو مفهوم اندیشه و آزادی نشأت گرفته است و با هر مبنایی که در نظر گرفته شود، آزاداندیشی از آن دو مفهوم متاثر می باشد فلذا در مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی باید جایی برای اندیشه و آزادی در نظر گرفته شود.
  • این توجه هم باید از زاویه ثبوتی و هم از زاویه اثباتی باشد یعنی یکبار باید دید که خود مقوله اندیشه و آزادی در تحقق آزادندیشی چه جایگاهی دارند و نسبت هر کدام از آن ها با آزاداندیشی به چه صورت است.
  • اما از جهت اثباتی یعنی آن که جامعه ایران نسبت اش با مقوله اندیشه چیست ؟ اندیشه در جامعه ایران چه جایگاهی دارد ؟ آیا جامعه ایران چه جامعه نخبگانی و چه جامعه عمومی برای اندیشه ارزش قائل هستند ؟ برای مثال آیا جامعه نخبگانی حوزوی به دلیل ارتباط با دانش از اندیشه فاصله ندارد ؟ یا جامعه عمومی به دلیل درگیری زیاد با عواطف و احساسات و دنیای مدرن از اندیشه فاصله نگرفته است ؟
  • یا آزادی در جامعه ایران تا چه اندازه خواست عمومی می باشد ؟ آیا توان تحقق آزادی از جهت های حاکمیتی و امنیتی وجود دارد ؟ و سوال های دیگری که به دو مسئله آزادی و اندیشه توجه می کند و آن ها را از جهت ثبوت و اثبات برای تحقق آزاداندیشی مورد واکاوی قرار می دهد.

مختصات راهبردی آزاداندیشی 4

مختصات راهبردی آزاد اندیشی 4

راهبرد محتوایی چیست ؟

اول باید بدانیم که ما یک خاستگاه راهبردی در مورد آزاداندیشی داریم و یک راهبرد محتوایی.

خاستکاه راهبردی تشخیص نقطه نیازی است که ما را به مساله می‌رساند. مثلا اگر نیاز صحنه را ایجاد یک ایده اصلاحی بدانیم و نبود این ایده را باعث انزوا وانفعال جبهه بدانیم آنگاه در پاسخ به این پرسش بحث آزاد اندیشی را به عنوان یک ضرورت در داخل ایده مادر فرهنگی مطرح می‌کنیم . یا پاسخی از این دست که چون ما در ایران به دلیل تعارض تمدنی اساسا گوش شنوایی در بحث اسلام ناب نبودیم آزاداندیشی یک ضرورت در میدان است که شما بباید بدان بپردازی تا محیط مخاطب اسلام ناب قرار بگیرد را باید درهمین طبقه از بحث قرار داد.

اما راهبرد محتوایی به دنیال آن است که به ما بگوید چه راهبردهای کلانی را باید برای صورت بندی محتوا برای مخاطب شایسته لحاظ کنیم وچه گام های راهبردی باید برداریم تا مخطب به مساله مورد نظر برسد. در اینجا دو مطلب واضح است. اولا برای ما روشن است که چرا ما به بحث آزاد اندیشی پرداخته ایم و با توجه به این نکته اساسا دارایی محتوایی معلومی داریم . ثانیا میدانیم ما طیفی از مخاطبین داریم و باز میدانیم که چه مخاطبی را باید اول فعال کنیم. مثلا میدانیم ما نخبه فکری داریم و نخبه فرهنگی داریم و یک بدنه مردمی. و باز می‌دانیم مخاطب فرهنگی را اول باید فعال کرد. حال سوال این است که ما این محتوای را با چه ملاحظات راهبردی به این مخاطب شایسته برسانیم؟

در اینجا دو نکته مهم را باید تذکر داد

1 . ما یک طیف راهبردهای کلان محتوایی داریم مقلا اگر ما نتوانیم ویژیگی های مخاطب شایسته را به تفکیک دربیاوریم در مورد صورت بندی محتوا نسبت به او دچار چالش می‌شویم. باید بگوییم نخبه فرهنگی دارای فلان ویژیگی هاست و ما هرکجا آن را اصطیاد کردیم با یکسری ملاحضاتی بحث آزاد اندیشی را با او در میان میگذاریم

2 . اگر فرض را بر این بگیریم که ازمرحله اول عبور کرده ایم میتوان چند ملاحظه راهبردی و گام راهبردی را برداشت برای اینکه مخاطب بتواند دریک محیط مناسب فکری به مساله آزاداندیشی برسد. ( من مخاطب شایسته را نخبه فرهنگی ویا رهبر فرهنگی گرفته ام)

  1. از ابتدا با اونباید به صورت عریان از آزاد اندیشی صحبت نکنیم. چون این این مساله انصراف خاصی درایران امروز دارد ودائما رهزنی هایی خواهد داشت.
  2. ما از نیاز امروز صحنه شروع کنیم. به عقیده حقیرخلا ایده اصلاحی در میدان و به تبع آن تشویش دائمی صحنه ، نیاز به یک طرح متفاوت را درمیدان پیش از پیش جدی کرده است
  3. درپی شماره دو و طرح این بحث برای مخاطب باید برای او بتوانیم نوعی از تفکر را از بقیه تفکرها تمیز دهیم. توضیح مطلب آنکه باید روشن کنیم ما درایران امروز اتفافا تفکر ومبانی تفکربسیار داریم و اساسا کشور حاصلخیزی از این جهت بودیم وهستیم. آنچه که ما به آن امروز احتیاج داریم تفکری است که ازآن حل مساله دربیاید. و باید دانست که که شکل گیری مساله درطبقه ای ازفکر واندیشدن راهبردی محقق خواهد شد.
  4. از مخاطب بخواهیم که ایده های راهبردی موجود در صحنه را لیست و اگر پیشنهادی دارد بگوید.
  5. در پی این چندمورد باید از ایده اصلاحی موجود( چرخه پیشرفت فرهنگی به عنوان ساختار و نظم و ایده مادرفرهنگی به عنوان محتوا) بحث کنیم و سپس نشان دهیم که این ایده میتواند از پی حل مسائل برآید. آزاد اندیشی در اینجا به عنوان یک امر ضروری باید در ارتباط با دیگر عناصر بنشیند.
  1. ما باید بتوانیم برای تک تک این مراحل یک صورت بندی محتوایی داشته باشیم.

4 . صورت بندی ها باید برای هر طیف از مخاطب ها متفاوت و منعطف عمل کند. مثلا اگر طیف بدنه جبهه را لحاظ می‌کنیم صورت بندی محتوایی آن در مرحله اول که میخواهد نیاز صحنه را معرفی کند باید کاملا متفاوت ازجایی باشد که میخواهیم برای طیف رهبر فرهنگی مطرح کنیم. لذا باید سناریورهای متفاوتی طراحی کرد.

 

آیات آزاداندیشی 1

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت175
#آزاداندیشی
#آیات_آزاداندیشی

????و اذاقیل لهم‌اتـبعوا ما انزل الله قالوا بل نتـبع ما الفینا علیه ءاباءنا اولو کان ءاباؤهم لایعقلون شیئا ولایهتدون
(بقره آیه۱۷۰.)

چون به ایشان گفته شود که از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، گویند: نه، ما به همان راهی می‌رویم که پدرانمان می‌رفتند. حتی اگر پدرانشان بیخرد و گمراه بوده‌اند.بیزارم از شما و از آن چیزهایی که سوای الله می‌پرستید. آیا به عقل درنمی یابید؟

یکی از آفات آزاداندیشی #تقلید است انسان اگر در وادی فهم و تعامل درگیر تقلید و عادت ها شود و از تجربه ملت ها و اعصار گذشته استفاده نکند به هلاکت می افتد .
قرآن کریم در این فقره از تقلید‌های کورکورانه انذار می دهد وقتی به گروهی توصیه به حق می شود با تمسک به سنت پدارن خود از پیروی حق جا می مانند حتی وقتی بدانند آن عقاید غلط بوده و باعث هلاکت می شود از اینجا می توان فهمید عدم توجه به آزاداندیشی و تعقل انسان را درگیر سنت های غلط کند

????والَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ. الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
(زمر 17.18)

و آنان که از پرستش طاغوت دوری جستند و به درگاه خدا با توبه و انابه باز گشتند آنها را بشارت و مژده رحمت است، (ای رسول) تو هم بندگان مرا (به لطف و رحمت من) بشارت آر
آن بندگانی که سخن بشنوند و به نیکوتر آن عمل کنند، آنان هستند که خدا آنها را (به لطف خاص خود) هدایت فرموده و هم آنان به حقیقت خردمندان عالمند.

در این فقره اجتناب از طاغوت و توبه مقدمه فهم است و خداوند به این افراد بشارت می دهد گام بعدی اجتناب طاغوت و توبه شنیدن کلام و حرف است و انتخاب بهترین آن
اگر این سیر را برای فهم و هدایت طی کردی خداوند به خاطر این حرکت شما شما را هدایت می کند و شما را اهل خردمندان قرار می دهد

????وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ
(فصلت33)
و كيست خوشگفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد: «من [در برابر خدا] از تسليم‌شدگانم»؟

در این آیه هم قول احسن را معرفی می کند چه کسی انسان را به خدا دعوت می کند آیا غیر از انبیا و اهل بیت علیهم السلام چه افرادی بشریت را به خدا و عمل صالح (که در روایات به ولایت تعبیر شده) دعوت می کنند؟

در نتیجه گیری این 4 آیه شریفه می توان چند نتیجه گرفت:
1.تقلید انسان را با لجلجت به ورطه هلاکت می کشاند
2مقدمه تعقل اجتناب از طاغوت است
3. طاغوت دستگاه تفکر و آزاداندیشی را مختل می کند.
4. توبه تسهیل گر فهم و تعقل و اندیشه است
5.خردمند کسی است که بهترین حرف را انتخاب کند
6. انتخاب بهترین حرف یعنی آزاداندیشی
7. بهترین حرف دعوت به خداست
8 انبیا و اهل بیت آزاداندیش نرین و خردمندترین افراد بودند
9.فرد آزاداندیش یاغی نیست بلکه تسلیم است
10. تسلیم الهی بودن مخالف تفکر و آزادی اندیشه نیست

گفتمان سازی حق،مقدمه ای برای آزاد اندیشی است

بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی از آیه  “لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی ” از “لا اکراه فی الدین”  بحث آزاد اندیشی فهم می شود و از”قد تبین الرشد من الغی” بحث گفتمان سازی فهم می شود ما را به این نتیجه می رساند که وضوح و روشن بودن حق را مسلم و قطعی گرفته یعنی گفتمان سازی حق باید باشد تا بشود آزاد اندیشی نمود واگر هم ما به دنبال گفتمان سازی و این دست مباحث هستیم هدفی که داریم روشن سازی حق است نه اینکه فضای سنگینی که موجب سلب اختیار شود وطوری باشد که فردی از جامعه جرئت و جسارت انتخاب دیگری نداشته باشد.نه،  آزاد اندیشی بعد از تحقق گفتمانی حق است وقتی گفتمان حق حاکم شد تازه می توان پرچم آزاد اندیشی را بالابرد والا اگر حق گفتمان نشود و حق برای مردم روشن نباشد،یعنی حق و باطل برای مردم مشخص و روشن نباشد، انتخاب دیگر معنا ندارد و این یعنی نبود آزاد اندیشی.
پس لاجرم برای تحقق آزاد اندیشی باید از گفتمان سازی حق عبور کنیم.

#حلقه_مرحله_دوم

#مفاد_گفتمانی_5
#آزاد_اندیشی
#گفتمان_سازی
#محمد_مرتضی_باروتی

طرح راهبردی مقیاس خوبی است برای رهبری فکری

بعد از اینکه یک اندیشه به مرحله عصاره معرفتی رسید یعنی حاق و اصل آن اندیشه شمرده ومشخص شد  در مرحله بعد باید راهبردی برای این محتوا که عصاره معرفتی باشد نوشت که همان  طرح کلی عملیاتی آن اندیشه است  مانند طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن که توسط اندیشمندی فرزانه مطرح شده.
ویژگی این مرحله اولویت بندی  است که بر روی عصاره معرفتی صورت می گیرد و  این اولویت بندی ملاک هایی دارد مثل توجه به شرایط زمانی و مکانی خاص آن جامعه و غیره… باعث می شود که ماهیت نسبی برای راهبرد محتوایی قائل شویم به همین علت طرح کلی نامیده می شود.
این طرح ریزی اگر در اندیشه اسلامی باشد قطعا باید کار فقیه باشد اصلا این طرح ریزی یعنی فقاهت .
از ویژگی های دیگر این مرحله ومسیری عملیاتی که طرح می شود حرکتی است از نقطه “الف” که همان وضعیت موجود با توجه به فهم مردم و شرایط زمانی و مکانی و… به نقطه “ب” وضعیت مطلوب و متعالی جامعه است بنا براین در این مرحله مردم شناسی و زمان شناسی آن  فقیه خود را نشان می دهد یعنی اگر بین اسلام شناسان اگر به دنبال رهبرفکری میگردی باید آنها را در این مرحله مقایسه کنید و دراصل مقایسه بین طرح های آنهاست.

#حلقه_مرحله_دوم

#مفاد_گفتمانی_3
#راهبرد_محتوایی
#محمد_مرتضی_باروتی

گفتمان سازی کمک کننده آزاد اندیشی است یا نه؟

فرآیندی که در هر شخصی منجر به عملی و تصمیمی می شود  دومقدمه دارد یک اطلاعاتی است که به فرد می رسد و در جستجوی آن است و دیگری تحلیل و فرآیند اندیشه  که با این اطلاعات و تحلیل فرد به تصمیمی می رسد
بحث های مفاد گفتمانی که خود از پردازش روی اطلاعات و طبقه بندی و گزینش گزاره ها و خلق ادبیات  تشکیل می شود شاید به نظر برسد در مرحله اندیشه و تحلیل باشد در حالیکه مفادگفتمانی خود گزاره هایی تولیدمی کند برای افراد جامعه به عنوان اطلاعات خامی در ذهن جامعه مب باشدکه قرار است موجب ذهن پروری افراد جامعه و همچنین قرار است فرد را به تحلیل برساند یعنی ما دیگر در جامعه اطلاعات مهندسی شده را بکار می برند که با به کاربردن این الفاظ بار معنایی خاصی را نشر دهند و معنای مطلوب را به مخاطب برسانند. فایده اش این است که با نظام اندیشه ای خاص برای مدیریت اذهان مردم اقداماتی را انجام می دهند.
سوال اینجاست که این مدیریت مخالف با آزاد اندیشی نیست؟ اینکه فرد در انتخابش یک پوشش سنگین و فضای غالبی را احساس می کند و راهی جز انتخاب گزینه مورد نظر ندارد مخالف آزاد اندیشی نیست؟ یا اینکه به ظاهر متفکر است ولی مشخص است در انتخاب هایش چگونه تصمیم می گیرد یعنی جوابها معلوم است باید سوالات را طوری طراحی کنیم که به جواب ها بیاید. آیا این مخالف آزاد اندیشی نیست؟
واقعا مفاد گفتمانی برای گفتمان سازی در پی روشن شدن حق است که اگر این باشد باید به آزاد اندیشی کمک کند ولی چگونه؟یا اگر در پی ساخت یک ذهن صنفی یا ذهن اجتماعی یا روح حاکم است که واقعا باعث سلب اختیار می شود دیگر آزادی نمی ماند.
قطعا گفتمان سازی مطلوب که بحث می شود و مفادی دارد باید کمک کننده آزاد اندیشی باشد ولی چگونه؟؟..

کمال اندیشه

بسم الله الرحمن الرحیم

ما ممکن است در صدق آزاداندیشانه بودن، مراتبی را متصور باشیم، مثلا بگوییم فلان اقدام آزاد اندیشانه تر بود. همچنین ممکن است به اصطلاح عرفی یک اندیشه را چنین توصیف کنیم که اندیشه ای با مسمی است.

اگر این ظرافت را در نظر بگیریم ممکن است باب نوعی از توجهات در ساحت اندیشه و حتی ازاد اندیشی به روی ما باز شود.

یعنی دیگر صرفا دائر مدار صدق تعریف مان نمانیم. و مقوله ای جدید را هم در نظر بگیریم و آن هم کمال اندیشه و یا آزاد اندیشی است.

میتوانیم این پرسش را مطرح داشته باشیم که آیا این اندیشه اندیشه ای زیباست؟ با مسمی است؟ یا این آزاد اندیشی به حد کمال آزاد اندیشانه است؟

این برش میتواند در قالب پدیده ی اجتماعی آزاد اندیشی نیز بازتولید شود.

تفکر خلاق

«تفکر» را توانایی حرکت از معلوم به مجهول تعریف میکنند. یعنی از دارایی ها و دانایی ها استفاده کردن و نادارایی ها و نادانایی ها را تبدیل به دارایی و دانایی کردن. یعنی با استفاده از علوم ، نامعلوم ها و مجهول ها را کشف کنیم.

حال «تفکر خلاق» یعنی همین کار را خلاقانه انجام دهیم. یعنی در حرکت از معلومات به سمت مجهولات از روش ها و سبک های مرسوم پیروی نکردن. یعنی به موضوع و محمول به نحو دیگر و از زاویه دیگری نگریستن.

لذا تفکر خلاقانه ، از دایره تفکر خارج نمی شود و اصل چارچوب تفکر را حفظ میکند. لکن در همان تفکر کردن اگر به گونه ای نو و تازه که معمولا آن طور عمل نمی شود عمل شود، این تفکر خلاقانه است.

لذا «تفکر خلاق» با مطلق خلاقیت متفاوت است. خلاقیت در ممکن است وهم، خیال و… باشد. لذا تفکر خلاق با شعر و هنر خلاقانه متفاوت است.
.

ترسم نرسی به کعبه،ای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است. 

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد یادداشت آقای نصیری لازم می بینم نکاتی را به ایشان متذکر شوم
اتفاقا این که آقا مداخله کند و دولت ها خود را مسئول ندانند این عجیب است!
اینکه دولت روحانی شعار مذاکره را در انتخابات بر سر چوب می کند و بعد هم به آن امیدهایی را آویزان کرد وفقط کشور،مردم و جوانان را معطل کرد
از چشم کسی پوشیده نیست که بی اعتنایی به سیاست های کلی نظام وعلی رغم میل مردم و رهبری به تعبیر خود حضرت آقا اقتصاد را  شرطی کردند. و سر قضیه برجام هم گوش فلک را کر کرده بودند که رهبری اجازه داده حالا که واهی بودن تصمیمات آنها رو شده باز بعضی با وقاهت تمام تقصیر را از ناحیه ایشان میدانند که مداخله رهبری علت اصلی این شکست ها است.
حضرت آقا جمله طلایی دارند که سالها آقای نصیری در حیرت بسر ببرد هم نخواهد فهمید که ایشان میفرمایند: هزینه مقاومت به مراتب از هزینه سازش پایین تر است.
یا در جایی از یادداشت مطلبی نوشتند که باید بگویم مگر قرار بود با امضای ساده لوحانه برجام، ایران به بازار کالاهای آمریکایی مبدل می شد که نشدو با امضای برجام جاسوس اسرائیلی و آمریکایی در کشور هرغلطی می خواهند بکنند و چیزی به آنها گفته نشود!
همین اجازه دادن ومشخص کردن خطوط قرمز برای مذاکرات را مداخله می دانید و دچار حیرت شده اید،وای به حال آن روز که اجازه نمی دادند
همه مردم طعم تلخ نداری و فقر و گرانی را هرفرد به نسبتی چشیده است ولی تلخ تر برای مردم ،نفهمی و وقاحت بعضی است که از تلخکامی مردم میخواهند سوءاستفاده کنندواحساس می کنند نماینده مردم هستند واز حیرانی و پریشانی و مغالطات ذهنی خود عریضه ای می نویسند تا بگویند ماهم مثل شما گوشت را کیلویی سیصد و پنجاه هزار تومن می خریم،مردم با این ادبیات سالهاست که آشنا هستند، فقط وقت مردم را میگیرند.
مشکل و درد ایشان ، نفهمیدن مردم سالاری دینی است!مسئله این است که این گونه افراد دموکراسی غربی را هم نفهمیدند! و مشکلاتش را هم نمی دانند وبا این نفهمی و حیرت میخواهند به مردم سالاری دینی نقد بزند! و حکمت این مجوزهای رهبری را معارض با اختیارات رهبری  و مطلقه بودن ولایت این فقیه توانا می انگارند.
مسئله وخیم تر این است که مردم را هم نمی فهمند.و احتمالا شکر مردم و خیلی از بزرگان از خداوند متعال را به خاطر اینکه خداوند ملت ما را به نعمت ولایت فقیه و رهبری حضرت آقابرخوردار کرده است را هم ندیده  و نشنیده اند
فکر میکنم منظورشان از عصرحیرت ،همین نفهمی ها باشد.و مطمئن باشد اگر در زمان غیبت امام عصر عج نتواند به توصیه حضرت مبنی بر اینکه “واما الحوادث الواقعه فاارجعوا فیها الی روات احادیثنا،فانهم حجتی علیکم و انا حجت الله” گوش فراندهند دیگر از این حیرت و نفهمی حتی در زمان معصوم علیه السلام هم بیرون نخواهد آمد
و ارسال نامه هایی به رهبری به زعم خود خصوصی جز چراغ سبز به دشمنان این مرز و بوم چیز دیگری نمی باشد البته دشمنان برای ضربه زدن به دنبال تحلیل های درست هستند نه یکسری نفهمی ها.
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی این ره که تو میروی به ترکستان است.

نصیریِ «اسلام و تجدد» و تجدد امروز؛ نقدی به ایده اصلاحی مهدی نصیری

آنچه که قلم مهدی نصیری را گستاخ کرده و میتواند زبانش را به شعله های لجاجت و درازا باز کند و هر نامسئله ای را به بهانه مشکل معیشتی حواله یک ولایت فقیه کند، یک چیز بیشتر نیست و آن مکتب دیکتاتوری و استکباری غرب با سوار شدن بر انگاره های ذهنی مردم است.

مهدی نصیری مدتهاست متوجه شده مقالات «اسلام و تجدد» دیگر پاسخ گوی ذهن مردم ایران نیست و سعی کرده فضای التقاطی همان زمان را به ذهن اجتماعی ایران نزدیک کند.

مهدی نصیری مدتهاست به خودآگاهی رسیده و متوجه شده تفسیرهای «فردیدی» مبارزه ای از پیش سوخته بوده و بی تردید پاسخ مکتب امام با فردید بسیار متفاوت است، در تحلیل دقیق و حسن نظرش به مکتب امام همین بس که او توانست بالاخره از فردید عبور کند و بالاخره متوجه شد مکتب روح الله فاصله ای از زمین تا آسمان با فردید دارد. نصیری در اسلام و تجدد بعد از آنکه به تفصیل حرف از ضدیت با مدرنیته می زند نهایتا می گوید:

«نهضت و حرکت کنونی ما باید مبتنی بر دو رکن مهم باشد: 1- اصلاح وضع موجود درحد توان و متناسب با ظرفیت واقعی 2- آگاهی دادن به جامعه خود و دیگر جوامع، نسبت به وضع فلک زده و ظلمانی عصر کنونی و آماده شدن برای حادثه عظیم ظهور آخرین معصوم و ذخیره الهی(عج) که بشریت را از رنج بی عدالتی و فقر معنوی و مادی نجات داده و آرزوی همه انبیا و اولیای الهی را برای تحقق مدینه فاضله صالحان، جامعه عینیت بخشد.»

خیلی واضح است که نصیری در این پاراگراف حرف خود را بی پرده می زند و آن عبور از غرب نیست بلکه حفظ تحقیر و استخفاف است و توهم برداشته که می توان در دل این استخفاف به مردم و جوامع دیگر از فضاحت های تمدن غرب حرف زد. منطقی که به هیچ عنوان امام رضوان الله علیه زیر بار آن نمی رود بلکه امام اولا بر مردم سالاری می ایستد و قائل است تا مردم را از زیر یوغ این استکبار خارج نکنی امکان تقابل و عبور وجود نداشته و این نیز در گرو سالاریت او ذیل توحید است.

لذاست که نصیری از همان دوران کیهانش هر چه در ذهن می پروراند شکل دادن یک دیکتاتوری برخاسته از نگاه پست مدرنیسم بود که برای رهایی از یک تمدن، انتی تز خودش میشد. فردید نیز وقتی مبارزه را از اومانیست شروع می کند نباید توقع داشته باشد تقابلش با غرب تمدنی بهتر از او رقم بزند چه بسا افتضاحی از قبل بیشتر بالا بیاورد.

اما باید توجه کرد انقلاب اسلامی یکبار توانسته بود نگاه های شرقی کمونیستی را کنار بزند و بدون آنکه با عدالت خواهی کور حرکت کند توانسته است حرف نوی خود را با بشریت مطرح کند و بگوید انسان واقعی و کامل را می خواهد و این انسان کامل در مکتب امام جایگاهی خلیفه اللهی دارد و سالاریت با اوست. مکتب امام دل را به خدا می دهد و ذیل این مسیر، از جامعه ای که انسان متعالی برایش ارزش است دست نمی کشد و تز اصلاحی او حرکت برای ساخت چنین جامعه ای است نه «اصلاح وضع موجود متناسب با ظرفیت واقعی» که چیزی جز حفظ حقارت نیست.

مهدی نصیری وقتی میخواهد دم از مشکلات معیشتی بزند و مسائل امروز ایران را ببیند چون تنها عبور از غرب را فردید میداند و آن تئوری را با دقت تمام مردود کرده،  راهی به جز استعمار و مدرنیته نمی بیند و فحاشی به مردم سالاری و انسان کامل را شروع میکند.

اتفاقا چهره واقعی مبارزه با تمدن غرب ذیل مکتب فکری غرب همین است و تمرکز بر این قلم، روشن کردن چهره واقعی یک انسان تمدن غربی است که اساسا در دل استعمار به دنبال حذف مردم سالاری و بالاآوردن وحشیانه ترین نوع دیکتاتوری است و سالیان سال است که بشر امروز از این اومانیستی کثیف عبور کرده و نصیری هنوز در دل این تاریخ سوخته مانده است.

بهترین راه حل برای توبه مهدی نصیری دیدار با فوکویاما است آنجا که از پایان تاریخش عبور میکند و به هویت می رسد.

شاید متوجه گردد که راه حل مکتب امام است آنجا که همه چیز را با همین مردم مستضعف دنبال کنیم همان طور که چهل سال مبارزه را با مردم پیش بردیم نه با دولتها و سیاست گذاری ها.

آزادی خواهی مفهومی مساوق و روی دیگر سکه ی سعادت خواهی فطری انسان است.

در بخشی از یادداشت قبلی ادعا شد که آزادی خواهی انسان یک خواسته ی فطری و برخواسته و ظهور و تجلّی حقیقت وجودِ ربطی انسان است. در این یادداشت در مقام توضیج چرایی این ادعا هستیم با این توضیح که:

مفهوم آزادی در همه ی عرصه ها از جمله در وادی اندیشه، مساوق با مفهوم سعادت است.

و آن احساسی که در بشر با تصور یا درست تر بگویم شهود قلبیِ لذت رهاییِ آزادی و مطلق بودن، ایجاد میشود دقیقا همان است که با تصورِ مفهوم سعادت در انسان بوجود می آید.

با توجه به این مساوقت، آزادی خواهی انسان روی دیگر سکه ی سعادت خواهی فطری انسان است.

با این مقدمه برای یک وجود فقری و ربطی که وجودش عین الربط به خداوند است همانطور که سعادتش روبسوی محبوب و مربوطٌ إلیه داشتن و وصال به او است مفاهیم مساوقِ سعادت از جمله آزادی هم در همین مسیر محقق میشود.

بنابراین آزادی انسان بدون طیّ خطّ بندگی، عین إسارت اوست. و بندگی خداوند و شریعت الهی همان جریان و ترجمه ی سعادت و آزادی  انسان در عرصه های مختلف است. مخصوصا وقتی شریعت را ترجمه ی تکوین و حقیقت عالم و ترجمه ی ربط میان وجود ربطی و مربوطٌ إلیه بدانیم.

و هر گونه آزادی که بیرون از شریعت مداری و بندگی الهی معنا شود خط اسارتِ شیطان و هوای نفس را دنبال میکند مثل آزادی زن از خانواده که بردگی زن برای جریان سرمایه دار را دنبال میکند. آزاد اندیشی هم از این قاعده مستثنی نیست.

با این تبیین باید همه ی لذتِ آزادی و سعادت، در بندگی خداوند حاصل شود و اگر اینگونه نیست نشان از حاصل نشدنِ این ارتباط، بدلیل إسارتِ شیطان و هواهای نفسانی است.

به هر میزان که از عبودیت الهی و ارتباط با خالق خویش دور افتاده باشیم از درک لذت آزادی محرومیم چون به بودن و ماندن در زندان شیطان رضایت داده ایم.

آزاد اندیشی، مرکب یا بسیط؟

بسم الله الرحمن الرحیم

در مقام تحلیل ذات کاوانه ی آزاد اندیشی، گرایشی به مرکب ندیدن آزاد اندیشی وجود دارد، یعنی گفته میشود آزاد اندیشی را مرکب از آزادی و اندیشه و یا مربوط به دریافتی از آزادی و اندیشه نبینیم، بلکه “آزاداندیشی” را مساله ای بسیط ببینیم و حقیقت همین امر بسیط را تحلیل کنیم.

شاید در مقام توضیح این حرف بشود چنین گفت که نباید وجود لفظ «آزاد» و «اندیشی» شما را به غلط بیاندازد که این مساله با مفاهیم آزادی و اندیشه گره ذاتی خورده است؛ این صرفا یک تشابه اسمی است، و ما می توانستیم اسمش را چیز دیگری بگذاریم تا به دام این تشابه لفظی نیفتیم.

اما سوال اینجاست که آیا این گرایش، گرایشی صحیح است؟ آیا واقعا آزاد اندیشی مفهومی بسیط است که در ذات خود با دو مفهوم آزادی و اندیشه گره نخورده است؟

ما پیش فرض میگیریم که تلقی ما و صاحبان این گرایش از آزاداندیشی یکی است و در عین حالی که هر دو میدانیم که در مورد چه چیزی صحبت میکنیم در حال ارائه ی دو تحلیل و تلقی متفاوت از این حقیقت هستیم.

پیشتر در یادداشت هایی گفته بودیم که چنین به نظر میرسد که آزاد اندیشی با مفهوم قلب سلیم، بر مدار معنایی مرتبطی قرار دارند.
البته قلب سلیم در مورد یک شخص، یا یک شیء صحبت میکند، در مورد یک تعین متشخص، یا به عبارتی در مورد یک ذات، اما گویی آزاد اندیشی معنایی مصدری دارد و در مورد یک حدث صحبت میکند، آیا می توان گفت آزاداندیشی، به جریان افتادگی آن ذات است؟
اگر چنین باشد، توصیف آن چیست؟
معنای قلب سلیم به مصدر در آمده چه خواهد بود؟
به نظر میرسد که تصوراتی قابل تحصیل است هرچند فعلا دستیابی به توضیحی کامل سخت است.
اما تا همین حد از تصورات، آیا به نظر میرسد که این پدیده در ذات خود با آزادی گره نخورده است؟ با اندیشه چطور؟

ممکن است گفته شود باید میان پدیده ی اجتماعی آزاد اندیشی با پدیده ی فردی آزاد اندیشی تفاوت گذاشت، و گرایش مذکور در صدر یادداشت مربوط به همان پدیده ی اجتماعی است. که پاسخ خواهیم داد به نظر میرسد پدیده ی اجتماعی آزاداندیشی در ذات خود با پدیده ی فردی آزاداندیشی گره خوردگی جدی دارد. لذا اگر بتوانیم بحث را در چارچوب پدیده ی فردی دنبال کنیم، از غرض تحلیل پدیده ی اجتماعی خارج نشده ایم.
(ادامه دارد _(!؟))

قیود «زشت» و «زیبا» در تعریف آزاداندیشی

به نظر می رسد در تعریف آزاداندیشی پرداختن به زشتی یا زیبایی آزاداندیشی یا به عبارتی خوش ساخت یا بد قواره بودن اندیشه ی آزاد، دخلی در ماهیت و تعریف آن نداشته باشد.
در واقع ماهیت و حقیقت آزاداندیشی چیزی ورای زشتی یا زیبایی آن است و این ملاک اخراج یا دخول چیزی در آزاداندیشی نیست. در واقع آزاداندیشی بد قواره یا زشت را نمی تواند آزاداندیشی ندانست و آن را از دایره تعریف بیرون کرد. بلکه آن هم آزاد اندیشی ست لکن نیاز به اصلاحات و رسیدگی هایی دارد که به نوع استاندارد نزدیک شود. درست است که اندیشه آزادی که بد قواره و بد ساخت است نمی تواند نوع مطلوب و معیار باشد لکن این ضعف باعث نمی شود که آن را بالکل آزاداندیشی نداریم و آن را از تعریف خارج کنیم.
قید زشت و زیبا بعد تعلق اصل عنوان آزاداندیشی بر آن حقیقت خارجی، صدق میکند. بنابراین این قیود وصف هایی هستند هر دو آزاداندیشی صدق میکنند و هیچکدام خارج کننده از ذیل این مفهوم نیست. بلکه وصف هایی هستند که انواع اندیشه آزاد را مشخص میکنند.

میل به آزادی آنگاه که فریاد وجودِ فقری و ربطی انسان است نمی تواند رهایی از بندگی معنا شود

برای انسانی که همه ی هستی و مایه ی وجودی اش أنس و کشش و ربط وجودی به خداوند است

تمام خواسته های فطری اش همچون آزادی خواهی، ترجمه و ظهورِ ربط و عشق و بند به خداوند بودن است.

بنابراین شعار فطری آزادی اگر بمعنای آزادی از بندگی خدا تصویر بشود این یعنی میلِ برآمده از فطرِت در بندِ خدا بودنِ انسان را به جنگ فطرت و هستیِ ربطی و فقریِ خودِ انسان بردن….

مثل تفنگی که خودش را هدف بگیرد…

و یا مثل حیوان گرسنه ای که خودش را شروع به خوردن کند…

و یا دستی که خودش را شروع به بریدن کند.

و این سرمنشأ بزرگترین إسارتها و دردها و به بن بست رسیدنها و یأس ها و به پوچی رسیدن هاست، یأسی که باندازه ی فطرت و وجود انسان عمیق و ریشه دار است.

بله شیطان همواره در أطرافِ (و نه وسط راه) صراط مستقیم فطرت نشسته است تا خواسته های فطری بشر را منحرف کند، نشسته است تا آدرس غلط بدهد و إلا فریاد آزادی خواهی بشر همان ناله ی ظهور کرده از وجود فقری اش است که در قید و بندِ معشوق بودن و بلکه عینِ ربط و قید و کشش بودن به خالق را فریاد میزند.

قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ

ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ

و هنوز زندگی جاریست..

#محمد_امامی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_324

?هندفون به گوش با موهای ژولیده سوار می شود، مردی دیگر که حدودا ۳۵ سال سن دارد، چنان سرش را به گوشی دوخته که اصلا حواسش نیست که به چند نفر برای سوار شدن تنه می زند، مرد جا افتاده ای پله ها رو یکی دو تا می کند تا قبل از بسته شدن درب سوار شود، سر آخر هم کیفش را لای در می گذارد و به زور خودش را جا می کند.

? مترو تهران همیشه برای من نمونه‌ کوچکی از اتوپیای غرب است، دیوار های سیاه، با نور کم، جمعیتی که در ظاهر در هم می لوند اما گویا هیچ گاه نه همدیگر را می بینند ونه صدای یک دیگر را می شنوند، این جا آدم ها باهم زندگی نمی کنند، برای هریک دنیای خلق شده که خود حاکم و محکوم آن هستند…

?و اما …
و اما ..
صدای پسرکی که به زور می خواهد آدامس موزی بفروشد در راهرو ها به گوش می رسد، امیدوارم می کند؛ که هنوز حیاتی هست؛ و هنوز زندگی جاریست..

چرا تاریخ؟ تقریر بخشی از فرمایشات استاد مظاهری

چرا باید به تاریخ بپردازیم؟

این بحث را توجه کنیم:

حضرت آقا مراحل انقلاب اسلامی را ترسیم فرموده اند، انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، کشور اسلامی، تمدن اسلامی؛

?پرداختن به تمدن برای ما که در مرحله ی ساخت دولت اسلامی هستیم چه معنایی دارد؟

ایشان به این موضوع باور دارند که اگر «افق تمدنی» نداشته باشید حتی در مرحله ی نظام سازی و دولت سازی هم میلنگید، لذا ایشان در دیدار سران کشورهای اسلامی به این مضمون میفرمایند که “مهمترین مساله ی شما نظام سازی است و اگر بخواهید از این مرحله ی مهم عبور کنید باید افق تمدن اسلامی را مد نظر داشته باشید” ، یعنی باید خودتان را در مظان شکل دادن به تمدن جدیدی به نام تمدن اسلامی ببینید تا بتوانید از مرحله ی نظام سازی، در این وضعیت عبور کنید!

?مگر ما در چه وضعیتی هستیم؟

ما در وضعیتی هستیم که غرب با تمدن خودش همه ی افق ها را بسته، یعنی افقی فراتر از لیبرال دموکراسی برای بشریت قائل نیست؛ لذا اگر «افق گشایی» نداشته باشید انقلابتان ذیل تمدن غرب شکل میگیرد، نظام سازی تان هم ذیل تمدن غرب شکل میگیرد، دولت سازی تان هم ذیل تمدن غرب شکل میگیرد؛ و آن موقع مطمئن باشید نه نظام سازی تان و نه دولت سازی تان هیچکدام اسلامی هم نخواهد بود.

?خب اما افق گشایی چگونه است؟

دیداری که رهبری با تمدن پژوهان داشتند نکته ی بسیار جالبی داشت؛ گاهی اوقات ما بر اثر تاکیدات مکرر و فراوان رهبری بر تمدن سازی دچار یک اشتباه می شویم؛ معنای این تاکیدات رهبری چیست؟ آیا به این معناست که ما باید راجع به تمدن اسلامی بنشینیم و بحث های نظری مفصل بکنیم و …؟

تا یک حدی قطعا عیبی ندارد و لازم است که ما یک تعریفی و تصویری داشته باشیم؛ اما باید دقت داشته باشیم که ما الان در مرحله ی آخر نیستیم، اگر الان به یکباره خیال برمان دارد و فکر کنیم که الان در مرحله ی تمدن سازی هستیم و خودمان را اسیر آن مرحله بکنیم در این مرحله ای که در آن هستیم خواهیم ماند!

آقا به این مضمون فرمودند که “بابا! من در تهران میبینم که عنوان برخی مغازه ها کلماتی مثل هایپر و سوپر و مال و .. هست، این درد را چاره بکنید! این مشکل را حل کنید!” از تمدن گفتن این درد را چاره نمیکند!

من برداشتم از این فرمایش آقا این است که باید افق تمدنی داشته باشید که گم نشوید ولی الان باید این درد را چاره کنید که یک ایرانی نباید بالای مغازه اش بنویسد هایپر! به این توجه کنید! البته اگر شما الان بخواهید به همین مساله توجه کنید باید بدانید که این مساله در راستای آن افق تمدن ما نیست، کلمه ی هایپر یعنی خود باختگی و با خودباختگی تمدن حاصل نخواهد شد.

به عنوان مثال الان شما اگر بیایید و تمام توانتان را بگذارید روی این مساله که ظهور چگونه اتفاق خواهد افتاد و وقتی حکومت حضرت (عج) شکل بگیرد حکومت جهانی چه شکلی خواهد بود؟ و بروید روایات مروبطه را مفصل بررسی کنید و تمام فکرتان را بگذارید آنجا و غافل شوید که الان چه نسبتی با آن دارید، [خواهید ماند].

?ما میل به انتزاعی فکر کردن پیدا کرده ایم، اما حضرت آقا این گونه به مساله نگاه نمیکنند.

ایشان در پیام نوروزی سال 73 چنین مضمونی آورده اند که : ما در حال بنای یک تمدن هستیم، نه اینکه تصمیم بگیریم، بلکه در حال بنای تمدن هستیم، بلکه حرکت تاریخی ملت ایران در حال به وجود آوردن آن است.

ببینید نگاه رهبری به تمدن یک نگاه انتزاعی نیست، ما باید از این فضای بی تاریخی بودن، انتزاعی فکر کردن، نسبت به مسائلمان، نسبت به علممان، نسبت به فلسفه مان، نسبت به فقه مان و نسبت به تمدنمان خارج بشویم! تاریخی اگر شدیم آن وقت تازه افکارمان انضمامی خواهد شد، و وقت افکار انضمامی شد آن وقت به معنای واقعی مسائل درست شناخته میشوند و ما میتوانیم راهکار ارائه کنیم.

ولی تا زمانی که انتزاعی فکر کنیم – که از نظر من متخصص تاریخ یک بعد انتزاعی فکر کردن و انتزاعی دیدن و انتزاعی نوشتن و انتزاعی کار کردن این است که بی تاریخ باشیم، ابعاد دیگری هم دارد – از حل مسائل و ارائه ی راهکار عاجز خواهیم بود .
.

تقریری از قیود آزاداندیشی

وقتی گفته می شود «آزاداندیشی» گاهی تصور میشود که به باید رها و مطلق از هر قید و بندی باشد. در حالی هم اندیشه و هم آزادی انسان و هم ترکیب آن دو برای اینکه به بتوانند به معنای حقیقی کلمه محقق شوند دارای قیودی خواهند شد که بدون آنها از موضع اصلی خارج می شوند. هم اندیشه برای اندیشه بودن نیازمند قیودی است که آن را به انضباط بکشد و از اوهام و تخیلات و افکار پریشان و… جدا کند و هم آزادی برای آن که به معنای حقیقی کلمه محقق شود نیازمند قیودی است که آن را در موضع خود قرار دهد و از انحراف آن به مسیر هایی که به ظاهر آزادی مزینند لکن در باطن بردگی محض هستند جلوگیری کند و هم آزاداندیشی نیازمند قیودی است که به معنای حقیقی کلمه آزادانه فکر کردن را به صورت حقیقی رقم بزند و انسان را به ورطه ی تباهی نکشاند.
اساسا پدیده انسانی بدون قیود و به صورت کاملا مطلق بی معناست. زیرا خود انسان مقید است و هر عاملی متعلق به آن نیز نمی تواند مطلق باشد و باید مقید شود.

اقتضای مبانی نظام سکولار، تکثیر نهادهایی ست که در واقعیت و زندگی در هم تنیده اند

اقتضای مبانی سکولارِ نظام اداره ی غربی در حوزه ی نهادسازی، تفکیک و تکثیر نهادهایی ست که در واقعیت عالم و در نظام أحسن الهی، در هم تنیده اند.

تازه بعد از این تکفکیک های نابجا مسأله ی غرب این میشود که چگونه این نهادها را بهم ربط دهد….

نمونه های زیادی برای این أمر میتوان ذکر کرد. نمونه هایی همچون تفکیک میان نهاد آموزش و خانواده و زندگی، و یا تفکیک میان نهاد دانش و نهاد صنعت، که نتیجه اش زائیده شدن مسأله و معظلی بنام پیوند میان دانشگاه و صنعت میشود.

در حالیکه در واقع و بدون سیطره ی نظام دانشگاهی، صنعت و علمِ مورد نیازِ آن صنعت محفوف و در هم تنیده اند و غالب کسانی که از علم بهره ی واقعی را میبرند کسانی هستند که در دل کار ، خلأ علمی را احساس میکنند و با رجوع به منابع علمی، نیاز خود را رفع میکنند و صنعت خود را ارتقاء میدهند…

وقتی بخش علم آموزی از بخش صنعت و تولید جدا میشود طبیعتا برای خودش عالمی می سازد پر از انتزاعیات و غور کردنهای بی فایده و عمر تلف کُن، که بهترین أیام رشد فکری و معنوی و شالوده ریزی اقتصادی و تشکیل خانواده را از جوانان می گیرد.

در طراحی نظام آموزش دینی باید آموزه های ناب اهل بیت علیهم السلام جلوی چشمان با باشد. باید استعاذه ی ” أعوذ بالله من علم لا ینفع” جلوی چشمان مان باشد…

باید از هر گونه اتلاف عمر و وقت انسانها پرهیز کرد و جریان یادگیری و آموزش علم را بصورت زندگی محور و با بالاترین میزان بازدهی و شادابی و برای بلندترین هدف نظام عالم یعنی رشد و تعالی و قرب الهی بکار بست….