نوشته‌ها

تحلیلی از دو عنصر ضروری گفتمان سازی و کنشگران عرصه گفتمان سازی

«آنگاه که یک مفهوم و معرفت سخن مقبولی به نظر برسد و به باور عمومی تبدیل شود و سرمنشأ شکل‌گیری یک مطالبۀ عمومی بشود گفتمان شکل گرفته است.»

برای گفتمان سازی دو عنصر حیاتی نیاز داریم، یک عنصر محتوایی و یک عنصر عملیاتی؛ عنصر محتوایی توسط نیروهای فکری که به مجموع آیینی که به آن معتقد هستند نگاه می کنند، مهم ترین سخنی که تشخیص می دهند هم به لحاظ جایگاهی در آن آیین و هم به لحاظ نیازمندی ذهن جامعه امروز لازم هست، را در قالب محصولات فکری عرضه می کنند.
این نیروهای فکری نیازی نیست که لزوماً خود دانشمندان ویژه و بنیادین ترین انسان های آن مکتب باشند، بلکه همین که دستشان به محصولات دانشمندان معتقد به آن مکتب می رسد کافی است؛ لذا در فرایند گفتمان سازی لزومی ندارد که عنصری به نام «رهبران علمی» تعریف کنیم و لزوماً این نیروهای علمی، با التفات مشغول تولید مفاد گفتمانی باشند.
همچنین نیازی نیست که آن عناصر فکری که تولید کننده سخن هستند، دارای یک ایده اصلاحی باشند، یعنی نیازی نیست که تولید کننده محتوای گفتمان (مفاد گفتمانی) لزوماً مصلح اجتماعی نیز باشد.
پس برای تأمین بخش اول و عنصر اول کار گفتمانی که محتوا هست، نهایتاً ما به رهبران فکری نیاز داریم، که برای سررشته داری تحولات اجتماعی دست به تولید محتواهایی مطابق مکتبی که به آن تعلق دارند می زنند.
این محتوای فکری هنوز به مرحله ای که بتواند مستقیم مصرف گفتمان سازانه بشود نرسیده، رهبر فکری فقط اندیشه را تولید می کند. این رهبر فرهنگی است که با شناخت و حضوری که در صحنه دارد، دست به تولید مفاد گفتمانی از اندیشه تولیدی توسط رهبری فکری می زند.
رهبر فرهنگی علاوه بر تولید مفاد گفتمانی خود اقدام به گفتمان شدن آن می کند؛ برای این کار از نیروی انسانی متنوع با توانمندی های شدت و ضعفی و ابزارهای مختلف رسانه ای استفاده می کند، همه این ها شدت و ضعف دارند ولی هیچ کدام از این ها را نمی توان متصف به رهبری کرد. لذا عناوینی مثل رهبران تبلیغی برای مبلغین طراز اول عنوان دقیقی نیست.

لذا در یک جمعبندی باید گفت:
عنصر محتوایی گفتمان سازی در تعامل بین رهبر فکری و رهبر فرهنگی تبدیل به مفاد گفتمان شده، و با هدایت رهبر فرهنگی و استفاده از روش های متعدد تبدیل به ذهنیت و باور عمومی می شود.

#یادداشت_371

عقیل رضانسب 14020807

 

گزارشی از جستجو در باب راهبرد محتوایی ( 2 – آگاهی ببخش ! )

در یادداشت قبل به این مطلب اشاره شد که عمده محتوایی که در منابع غیر بومی حول پدیده راهبرد محتوایی سامان داده شده، ذیل موضوع بازاریابی قرار دارد. برخی از توصیه هایی که برای تعیین راهبرد ارائه محتوا در ان متون مطرح شده بود، به نظر برای ارائه محتواهای غیر تبلیغاتی نیز مفید می آمد. در یادداشت قبلی توصیه به عدم صراحت در دعوت و آراستن آن با پیام های متعدد غیر مستقیم بررسی شد.
توصیه دیگر این است :
انسان ذاتا از آگاهی استقبال میکند.
سکوهای مجازی این ویژگی را تشخیص داده اند و روی آن حساب ویژه باز کرده اند. عمده جذابیت شبکه های اجتماعی بخاطر ارائه اطلاعات و آگاهی است. البته فارغ از مفید یا بی فایده بودن این اطلاعات ! مطالبی مانند این که آیا میدانید اگر یک سنگ یک تنی را داخل آب بیاندازیم چه میشود ؟ آیا میدانید کانگورو موقع تولد چه شکلی است ؟ میخواهید از وضعیت فعلی قیمت دلار و سکه آگاه باشید ؟ و هزاران ازلاعات دیگری که با دانستن و نداستن آن، آب از آب تکان نمیخورد. آنها مصرف بیش از پیش انسان را میخواهند و از این تمایل به آگاهی برای افزایش مصرف داده های مجازی بهره میکشند.
ظاهرا عصر ما علاوه بر عصر سرقت شعارهای فطری، عصر به بردگی کشیدن صفات فطری هم هست !
در مقام ارائه یک اندیشه مانند اندیشه آزاداندیشی به ذهن ها نیز ، بهتر است بجای گزاره های دستوری و باید و نباید ، روی گزاره های خبری که اطلاعات و آگاهی مخاطب را بالا میبرد تمرکز کرد. مثلا در قالب یک آگاهی عینی، توضیح داده شود که فضای آموزشی اعم از حوزوی و دانشگاهی اگر چند ویژگی را داشته باشد به تولید علم منتهی میشود و حتی خود فرایند آموزش نیز در آن پویا و زنده خواهد بود. یکی از آن چند ویژگی و بلکه شاید مهمترین آنها، روحیه آزاداندیشی و حق طلبی است. اما به جای مطرح نمودن با جمله : آزاداندیش باشید تا تولید علم رقم بخورد، از جمله : برای پیشرفت در علم، به روحیه حق طلبی و عدم تعصب نیاز داریم، چه بسیار پویش های علمی سنگینی که بخاطر نداشتن این روحیه به بیراهه رفتند و چه بسیار پویش های علمی چالاکی که با حفظ این روحیه به مقصود دست یافته اند.
نکته مهم در ارائه فکت و آگاهی به مخاطب این است که هر مقدار این آگاهی به صحنه عینیت نزدیک تر و هویتی گزارش گونه داشته باشد مقبول تر است و گزاره های تحلیل معمولا به این راحتی اخذ نمیشوند.

گزارشی از جستجو در باب راهبرد محتوایی ( ۱- محتوایت را داد نزن ! )

راهبرد محتوایی، گزارش یک جستجو

بعد از مدت ها کار فکری و محتوایی روی محتوایی خاص اکنون زمان آن رسیده که وارد مرحله گفتمان سازی آن مفهوم شویم.
ما ابتدا این توده اندیشه را در قالب یک عصاره ریختیم که شامل ده ها جمله سنگین و پرمحتوا میشد. جملاتی که امکان این را داشتند که باز شده و تبدیل به ده ها مقاله بشوند.

اکنون باید یک راهبرد و یک استراتژی میچیدیم برای اینکه این محتوا را چگونه در ذهن احاد جامعه بارگذرای کنیم ؟
واژه استراتژی که ما معادل فراسی آن یعنی راهبرد را استعمال میکنیم، در ابتدا فقط در جنگ ها به کار میرفت و به معنای چینش نیروها بود. اینکه گروهان پیاده را کجا مستقر کنیم و سواره ها را کجا، کدام گروهان اول وارد عمل شود و اگر شکست خورد نقشه بعدی چه چیزی باشد و مسائلی از این دست را استراتژی مینامیدند. شبیه کاری که مربی های فوتبال هم میکنند.

طبیعتا علاوه بر تفکر، نظرسنجی، مصاحبه، الهام غیبی و راه های دیگری که باری اتخاذ راهبرد محتوایی درست وجود دارد، راهی هست به نام رجوع به عقلانیت موجود که نه ادعای اصابت کامل آن رواست و نه ادعای کفایت آن !
اما در کنار سایر روش ها، میتوان روی این روش هم برای رسیدن به راهبرد محتوایی جسابی باز کرد.

بعد از جستجویی نسبتا ابتدایی در اینترنت به مطالبی در باب تنظیم راهبرد محتوایی دست پیدا کردم که با شما به اشتراک میگذارم.
1- راهبرد محتوایی برای بازاریابی موفق !

در جهان مدرنی که امروز تجربه میکنیم، پویش ها معمولا سمت و سوی مادی دارند. هرچند نتایج آنها در مجال های غیر مادی که با آرمان های الهی شکل گرفته اند هم امکان اثرگذاری داشته باشد.
انچه تمدن مادی با همه وجود به دنبال آن میدود، منفعت مادی است. گویا تنها چیزی که جایش خالیست و باید بدنبالش دوید همین است و تمام !
روانشناسی تلاش خود را میکند که کار زیاد و خسته کننده را نرم و قابل قبول جلوه دهد و اقتصاد راه های انحصار در سرمایه را پیش پای محققان میگذارد.
جهان مدرن در باب راهبرد محتوایی هم کاغذهای زیادی تولید کرده است. البته باید توجه داشت که عمده این مطالبی که منتشر شده در فضای توسعه کسب و کار و تبلیغات محصولات تجاری تولید شده اند.

چند تا از توصیه هایی که اینجا مطرح شده است و برای حاجت ما هم قابلیت الهام گرفتن دارد به شرح زیر است :
1- داد زدن جمله بیا بخر! مشتری را فراری میدهد !
ارائه محتوا نباید خیلی صریح باشد. در توضیحش باید بگویم که اگر همینظوری مستقیم و بدون واسطه به پدیده ای مفید، پربرکت و ضروری برای حیات بشری یعنی خورشید نکاه کنیم اصلا تجربه زیبایی نخواهیم داشت، لذت نخواهیم برد و دوست نداریم این تجربه را تکرار کنیم.
اما اگر این نور از شیشه های رنگی میان پنجره های سنتی معماری ایرانی عبور کند نتیجه کاملا برعکس خواهد بود.
تولیدات هنری جبهه انقلاب عمدتا فاقد این نگاه هستند. معمولا در فیلم یا انیمیشنی که تولید میشود مدام داد میزنیم که ما انقلابی هستیم، ما مسلمانیم، ما با امریکا دشمنیم، ما غیرت و حیا داریم و و و …
تاثیر این گونه ارائه محتوا در ذهن مخاطب به همان اندازه عمیق و جدی است که گفتن جمله : بیا این را بخر ! توسط فروشنده در ذهن خریدار !

برای همین به نظر میرسد درست نیست که ما مدام کلمه آزاداندیشی را مطرح کنیم و با استدلال های مختلف اثبات کنیم که آزاداندیشی خوب است و تو باید آزاداندیش باشی !

اما جایگزین چیست ؟

اگر بخواهم جایگزین را در یک کلمه معرفی کنم باید بگویم : هنر !

به عنوان مثال هنر اصیل شعر فارسی پر است از همین زیباسازی های مفاهیمی که ممکن بود خیلی صریح و بی پرده و خشک ارائه شوند.

حافظ جمله ساده ی”دلم برایت تنگ شده” را به شکل زیر بیان میکند :

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد یا برآید چیست فرمان شما ؟

البته مقصود این نوشته در این مرحله ابدا آن نیست که وارد روش های گفتار یا نوشتار شود ، بلکه سعی دارد از این منش در ارائه محتوا الهام بگیرد برای سبک اتخاذ راهبرد برای گفتمان سازی یک مفهوم در جامعه .

ضمنا گفتمانسازی زمانی محقق میشود که با اصنافی از این ابزار ها مفهوم مطلوب را منتقل کنیم و به یک روش بسنده نکنیم.

مثلا میتوان مفهوم مطلوب آزاداندیشی را در تصویر یک آرمانشهر رویایی یا دگم اندیشی را در تصویری از یک پادآرمانشهر منزجر کننده ارائه داد.

رمان 1984 بدون اینکه بگوید : حکومت دیکتاتوری و کمونیستی بد است ، یا ارائه تصویری تاریک و اغراق آمیز این ذهنیت را منتقل میکند و خواننده را به بدیل آن یعنی لیبرالیسم سیاسی و اجتماعی دعوت میکند.

آزاداندیشی، ابزار بسط اندیشه حقانی

تاثیر اندیشه بر رفتار
پدیده های فراوانی وجود دارد که نمایانگر تاثیر فعل انسانی بر اندیشه اوست. اما این موارد به حدی نیست که غلبه تاثیر اندیشه در فعل را زیر سوال ببرد. محل جمع اوری همه عواطف انسانی و دریافت های حسی او ، اندیشه اوست و این اندیشه است که برای انسان تولید “باید ” میکند و عزم او را شکل میدهد و در مراخل بعدی فعل فردی و اثر اجتماعی را به دنبال خود می آورد.
از این باب میتوان اندیشه را دارای یک محوریت ویژه در عالم انسانی دانست.

چطور اندیشه به زندگی میرسد ؟
یک سوال : آیا برای ایجاد رفتار توحیدی در یک انسان لازم است که ساعت ها و روز ها و بلکه سالها او را مورد تعلیم و تربیت قرار داد تا اندیشه توحیدی را برای او جا انداخت و مصادیق بروز آن را نشان داد ؟ طبیعتا چنین امری اگر برای یک نفر یا یک گروه به سختی قابل انجام باشد برای همه آحاد جامعه ممکن نیست.
پاسخ این است که در ابتدا لازم است مفاد آن اندیشه ( به طور مثال اندیشه توحیدی ) به طور دقیق و عمیق مشخص بشود و گروهی مسئولیت رسیدگی دائمی به این عرص را بپذیرند. ( لایه اول )
علاوه بر آن لازم است گروهی مخاطب تمام این اندیشه قرار گرفته و آن را به خوبی درک نموده و سعی در بروز و مصداق داری آن اندیشه در عرصه های گوناگون داشته باشند. ( لایه دوم )
وظیفه سومی وجود دارد که میتوان آن را به گروه دوم محول نمود و میتوان ان را یک لایه مستقل در نظر گرفت و آن تبدیل مفاد گسترده اندیشه به توصیه های ساده و شدنی است. این توصیه ها میتواند بسیار کلی و یا بسیار جزئی باشد اما هردوی اینها در باز کردن مسیر ایجاد یک زندگی بر اساس آن اندیشه موثر هستند. مثلا در باب اندیشه توحیدی توصیه کلی این است که اصبروا و صابروا و رابطوا و توصیه جزئی تر میشود وجوب شرکت در نماز جماعت !

این تفکیک میان لایه ها ابدا به معنای تفکیک کامل این چند حوزه نیست. بلکه شاید ممکن باشد از جامعیت یک گروه برای همه این لایه ها نیز دفاع کرد. کتاب شریف قرآن مصداق منبعی است که از تولید یک اندیشه تا توصیه های خرد را شامل میشود.

آزاداندیشی چرا مفاد گفتمانی میشود ؟
یک نکته تبلیغی – مدیریتی – جامعه سازی در مقام جمعبندی : اگر کسی همانطور بیاندیشد که شیطان میخواهد، تقریبا همانطور هم عمل میکند که مورد خواست اوست. اگر کسی طوری بیاندیشد که خدا میخواهد هم طوری عمل خواهد کرد که مورد خواسته اوست.
( عبارت “تقریبا” از این باب اورده شده که ممکن است در مواردی فعل انسان در نتیجه اندیشه او نباشد و یا مناسکی جعل و وضع بشود که بطور طبیعی از همه به یک شکل استخراج نمیشد )
حالا سوال این است که خدا میخواهد انسان ها چطور بیاندیشند ؟
به عبارت دیگر : اگر انسان ها چطور بیاندیشند ، در نتیجه آن طوری عمل خواهند کرد که مرضی رضای خداوند متعال باشد ؟
به نظر میرسد پاسخ ساده این باشد : آزاداندیشانه! همان گونه که فطرت به ان فرا میخواند !

اقتدار و گستردگی فرهنگ + یک مثال

انسان در این عالم تنها نیست و در میان موجوداتی بیشمار زندگی میکند. تقسیم آنها به جمادات و نباتات حیوانات شاید کلی ترین دسته بندی از این همسایگان مادی انسان باشد که حکما انجام داده اند. همه ما به هزاران دسته بندی بالفعل و بالقوه ذیل این سه دسته واقف هستیم و نیازی به تفصیل نیست.
انسان اشرف موجودات عالم است و میتواند با هر یک از این موجودات نسبت برقرار کند و انها را به استخدام خود در آورد. او میتواند یک موجود را منقرض کند و یا از انقراض نجات دهد. میتواند اورانیوم را به ابزار کشتار جمعی تبدیل کند، میتواند فیل را اهلی کند و …
نسبتی که انسان با هرکدام از این موجودات میگیرد، به آنها معنای انسانی میبخشد و ان را در دایره مفاهیم انسانی وارد میکند. معنای انسانی است که یک سنگ را حجرالاسود میکند و یک سنگ را کتیبه هخامنشی و سنگ دیگری را کفپوش حمام !
اگر همین دایره مفاهیم و معانی انسانی را فرهنگ بنامیم، آنگاه همه موجوداتی که با انسان نسبت میگیرند را میتوان دارای یک هویت فرهنگی دانست که البته به نسبت هر موضوع از غناهای متفاوتی برخوردار هستند.
یکی از نشانه های درک وجود معنای فرهنگی ، وسعت فرهنگی و غنای فرهنگی، پدیده ای به نام “نامگذاری” یا “تسمیه” است.
اینکه موجودی در یک زبان مورد تسمیه قرار بگیرد یا نه ، نشانه نسبت یا عدم نسبت مستقل فرهنگی اهالی این زبان با آن پدیده است. مثلا همین واژه فرهنگ، از دیرباز در زبان فارسی حضور داشته و ظاهرا به همین معنای پیچیده اجتماعی به کار برده میشود، اما چنین پدیده ای در زبان انگلیسی معادل ندارد و کالچر تنها به آداب و رسوم ظاهری دلالت دارد. این بدان معناست که اهالی زبان و فرهنگ فارسی با پدیده فرهنگ نسبت داشته اند. یا مارماهی حتی در روایات اهل بیت(ع) به صورت همین کلمه فارسی به کار برده شده است و معادل عربی نداشته است. علت ان نیز انحصار شغل ماهیگیری در میان اهل فارس در آن دوران بوده است.
اینکه این نامگذاری، علی رغم وجود معادل، به زبان های دیگر نیز سرایت بکند یا نه ، نشانه سیطره و نفوذ فرهنگی صاحبان آن فرهنگ و زبان است. این مسئله نیز مصادیق بیشماری دارد.
اینکه چه نامی را در این نامگذاری استفاده کنند نیز نشانه نظام اولویت ها و یا کیفیت نسبت گیری اهالی آن زبان و فرهنگ با آن پدیده است. مثلا در یک فرهنگ با یک گیاه نسبت ادبی گرفته میشود و نام آن قاصدک گذاشته میشود و در فرهنگ دیگر با همان گیاه نسبت دارویی گرفته میشود و نامی که به خواص دارویی آن اشاره دارد، روی گیاه گذاشته میشود.
نامگذاری ابتدایی ترین نسخه کاری است که انسان میتواند در فضای فرهنگ انجام بدهد و ایجاد سنت، ایجاد نماد، ایجاد شعائر و حتی ایجاد قانون در امتداد همین مسیر تعریف میشوند.
آزاداندیشی نیز اگر بخواهد حضور مهیمن در جامعه داشته باشد و بساط دگم اندیشی و کفر اندیشه را برچیند و حق را مزدهر نماید، ناچار از قرار گرفتن در افق فرهنگ خواهد بود.
پ.ن :
در قرن 17 روشنفکران ملحد اروپایی که داعیه دار اصطلاح “Freethought” که شاید معنای فکر آزاد بدهد بودند ، یکی از اقسام گل بنفشه را بعنوان نماد فکر آزاد مطرح کردند . چرا که معتقد بودند این گل شبیه چهره انسانی است که غرق در فکر است! سپس تمثال این گل را روی لباس های خودشان نصب میکردند. نام آن گل را هم peensy که در زبان فرانسوی به معنای فکر است گذاشتند. امروز نام رسمی این گل، همان پنزی است.
جال اینکه شما هرچقدر در مننابع فارسی اینترنت جستجو کنید اثری از این ماجرا پیدا نخواهید کرد. فقط فارس زبانانی را خواهید دید که بدون اینکه معنایی بفهمند به این گل میگویند گل پنزی !

همواری مسیر آزاداندیشی

از آنجایی که برای آزداندیشی باید هزینه داد و حتی اگر به لحاظ بیرونی هم همراهی باشد باز هم باید هزینه‌های درونی داد، به راحتی عموم جامعه به سمت آن نمی‌رود؛ و حتی بعضا نخبگان هم به سمت آن کشیده نمی‌شوند؛ به هر حال وقتی از اندیشه‌های محیطی فاصله گرفته شود، حتی اگر بیان نشود که آن خود یک داستان جدا در باب هزینه دادن دارد، حتی اگر این اندیشه‌ها بروز داده نشود، فاصله‌ای که از رهگذر تفکر از اندیشه‌های محیطی می‌گیرد، همین فاصله موجب سختی و اذیت شخص می‌شود.

البته می‌توان گفت که این اذیت از جنس درد‌های ارزشمند است که خوب است همراه آدمی باشد، مانند درد انسانیت، درد دین، درد مردم و … ولی همین را هم بسیاری حاضر نیستند برای آن هزینه بدهند و متحمل این درد بشوند؛

لذا با توجه به این که جامعه به سمت آن نمی‌رود، برای تحقق و رقم خوردن آن به صورت واقعی و حقیقی در جامعه باید گفتمان آزاداندیشی بر جامعه حاکم باشد؛ برای اینکه از مرحله شعار آزاداندیشی گذر کنیم ناچاریم که دشواری این پدیده را حل کنیم و راهکار گفتمان‌سازی و به طبع فرهنگ‌سازی، از راه‌هایی است که می‌تواند مسیر را برای آزاداندیشی هموار کند.

تأملی در نسبت گفتمان، سبک زندگی و مهندسی فرهنگی

شیخ الرئیس، بوعلی سینا معتقد است اوحدی افراد عقل عملی شان از عقل نظری شان پیروی می کند. توضیح ایشان این است که عقل عملی انسان ها از نفس اماره یا مقبولات و مشهورات پیروی میکند. مشهورات و مقبولات را میتوان آراء فرهنگی دانست.
گفتمان به معنای گزاره یا توده معرفتی که مقبول به نظر می رسد و به باور می رسد و تبدیل به یک زمزمه فراگیر می شود بده بستانی فرهنگ دارد. اگر بگوییم فرهنگ مشتمل بر امور شناختاری و انگیختاری می باشد، گفتمان بر جنبه شناختاری فرهنگ مؤثر است. فلذا است که میگوییم گفتمان از جنس فرهنگ است؛ از همین روست که مقام معظم رهبری در عین اینکه اذعان دارند فرهنگ مثل هواست همچنین می فرمایند گفتمان مثل هواست. گفتمان لایه رویین ذهن جامعه را نشانه می گیرد. به تعبیر دیگر گفتمان در کار تغییر ذهنیت هاست.

گفتمان اگر پایدار، مانا و رسانا باشد از ذهنیت فراتر رفته و ذائقه و نگرش یعنی لایه های عمیق ذهن جامعه را تغییر خواهد داد.
از همین رو میتوان گفت گفتمانسازی نظام باورها و مطالبات را شکل می دهد، به همین جهت روی سبک زندگی که الگوی نظام و بافت رفتاری فرد در حیات دنیوی و اجتماعی او است تأثیرات جدی می گذارد. شما اگر باور به حرمت قمار داشته باشید سمت باشگاه قمار نمی روید و در محله ای که قمارخانه در آن باشد منزل نمی گیرید و با قمار باز رفاقت نمی کنید و در زندگی خود جنگی را با قمار سامان می دهید و … همۀ اینها روی هندسۀ رفتار و سبک زندگی شما تأثیر می گذارد.
بخصوص اگر این باور در گروه و جریانی که شما به آن تعلق دارید یک گفتمان باشد، در این صورت اقتدارات گفتمان شما را با استحکام بیشتری به سمت نکاتی که گفته شد و بسیاری امور دیگر می کشد.
سبک زندگی به تعبیر مقام معظم رهبری روح تمدن است، چون چهرۀ بروز یافتۀ فرهنگ است. فلذا گفتمان و گفتمان سازی مبدئی برای مهندسی سبک زندگی و سبک زندگی بستر و راهی برای مدیریت مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگی نیز در واقع مهندسی تمدن است با محوریت فرهنگ مهندسی شده.مهندسی تمدن از فرهنگ متأثر است و سبک زندگی فرهنگ است و عملیاتی ترین و مرموزترین و نافذترین حضور فرهنگ در حیات بشری است.
پس اگر جامعۀ دینی منفعل نباشد، سبک زندگی او مدیریت «مهندسی فرهنگی» را برعهده می گیرد.

ضرورت آزاداندیشی برای گفتمان‌سازی

اگر تنها راه رسیدن به حق، آزاداندیشی باشد و با توجه به اینکه اساسا با گفتمان، ما غیر از حق را که نمی‌خواهیم؛ به عبارت دیگر ما با گفتمان به دنبال حق هستیم؛ حتی اگر نگوییم که «گفتمان» مدنظر ما تنها می‌تواند حق را رقم بزند؛ ولی باز هم ما در گفتمان‌سازی، به دنبال حق هستیم؛ لذا شاید بتوان گفت حتی اگر می‌خواهیم به گفتمان‌سازی هم بپردازیم، مفرّی از «آزاداندیشی» نداریم.

به عبارت دیگر این چنین نیست که «آزاداندیشی» صرفا کمک کننده به «گفتمان‌سازی» باشد؛ ولو اینکه بسیار کمک‌کننده و تسهیل‌گر باشد؛ بلکه آزاداندیشی لازم و ضروری است برای گفتمان‌سازی و اگر آزاداندیشی نباشد،‌ امکان گفتمان‌سازی وجود ندارد.

البته این ضرورت در جایی مطرح است که به دنبال «حق» باشیم.

درنگی در ایده های راهبردی برای پیشرفت مردمسالار

کلان ایده ما ساخت ایران الگوی پیشرفته اسلامی می باشد. ما به دنبال پیشرفت هستیم و روح پیشرفت را هم اراده ملّی میدانیم.
اراده ملّی از آن رو که اراده فعل عقل در موطن قلب می باشد بدان معناست که جمهوری جنود عقل برپا سازیم. به تعبیر دیگر رشد و اثاره دفائن عقول ملت را مهندسی کرده و ذهن جامعه را بارور و بالنده سازیم.

اگر مسئله رشد عقل جامعه می باشد. باید پرسید چه ایده هایی برای رشد عقل مدنی جامعه و یا به تعبیر دیگر ذهن جامعه قائل هستیم.
توضیحی که اینجا باید داد این است که عقل عملی انسان فقط از عقل نظری او پیروی نمی کند ای بسا شخصی عقل نظری اش حکم به مطلوبیت و کمال امری بکند اما عقل عملی از آن حکم پیروی نکند.
حکما توضیح میدهند که عقل عملی انسان در صورت بالندگی و رشد از عقل نظری اش پیروی می کند. ای بسا عقل عملی غالب انسانها از نفس اماره یا فرهنگ (مشهورات و مقبولات) پیروی می کند.
پس برای هدایت عقل عملی انسانها
یا باید بستر جولان نفس اماره را برچید
یا باید عقلانیتی که فرهنگ حامل آن می باشد را ارتقا داد
یا باید عقل نظری انسانها را رشد داد.

حسب این تفکیک میتوان به ایده های ذیل اشاره کرد:
قبل از ذکر ایده ها توجه و تذکر به این نکته ضروری می باشد که آنچه که به عنوان ایده مطرح می شود مشتمل بر اقدام و پوشش گفتمانی آن اقدام می باشد. یعنی وقتی میگوییم ایده آزاداندیشی یعنی هم پیشبرد آزاداندیشی به عنوان یک گفتمان و هم تاسیس نهاد آزاداندیشی و اقدام به گسترش آزاداندیشی در کشور.

1. ایده آزاداندیشی:
ایده آزاداندیشی را میتوان با دو رویکرد قرائت کرد:
الف) آزاداندیشی با رویکرد تربیتی
ب) آزاداندیشی با رویکرد فرهنگی

آزاداندیشی با رویکرد تربیتی به دنبال رشد عقل نظری آحاد انسانها می باشد تا از این رهگذر عقل نظری انسان ها بر عقل عملی و مملکت وجودی شان سلطنت یابد و زمینه رشد آحاد انسانها فراهم بیاید.

آزاداندیشی با رویکرد فرهنگی به دنبال رشد آحاد انسانها به صورت غیر مباشر می باشد. بدین صورت که آزاداندیشی در بستر نخبگانی ضریب یافته و مفاد آن تبدیل به گفتمان جامعه شود. (آزاداندیشی نخبگان به مثابه مولد گفتمان برتر و حاکم بر جامعه)
گفتمان تولید شده عقلانیتی که فرهنگ حامل ان می باشد را پالایش کرده و از آنجا که عقل عملی انسانها از فرهنگ نوعا پیروی می کند بستری خواهد بود برای رشد آحاد مردم.

2. گفتمان سازی
گفتمانسازی به یک معنا ایده ای در عرض آزاداندیشی می باشد. ما مفاد مکتب امام ره را به عنوان #ما_یحییکم با زبان هنر و رسانه در جامعه گفتمانسازی می کنیم. بدین وسیله عقلانیتی که فرهنگ حامل آن می باشد را ارتقا بخشیده و عقل عملی جامعه را سودهی می کنیم.

3. روایت و تصویرسازی
اگر گفتمان را به معنای ذهنیت فراگیر و فکر رایج آن هم از جنس توده مفهومی در لایه عقل بدانیم جهاد روایت و تصویرسازی به معنای روایت آرمانی و تصویرسازی رویا گونه در لایه خیال می باشد. این تفاوت را میتوان بین آیات اعتقادی قرآن و نیز آیات مربوط به قصص قرآنی یافت.
روایت و تصویر سازی هم از طریق دستکاری در فرهنگ هست که رشد و بالندگی عقول انسانها را دامن می زند. لکن در ساحت خیال.
تبیین و روایت منجر به قصه گویی می شود یعنی سلسله ای از تصویرهایی پشت سر هم که داستانی را می سازد.

4. کنش پیشرفتی تمدنی
همان طور که باطن بر ظاهر مؤثر است ظاهر بر باطن نیز مؤثر است. همانطور که عمل از علم صادر میگردد اما عمل نیز وعاء فهم و علم می باشد.
این ایده دو سویه دارد:
یک سویه رفع مانع
یک سویه تقویت ایجاب
ایده مزبور بر اساس سویه رفع مانع بدین بیان خواهد بود که چون کشور در چالش اقتصادی قرار دارد اساسا بستر رشد فکر و عقول مهیا نیست. به طور مثال ضعف اقتصادی و مشکلات معیشتی بستر برای جولان نفس اماره شده است و مادامیکه این ضعف وجود دارد حرف از رشد عقول امری موهوم است. تعابیر آ.جوادی آملی و شهید آوینی گویاست:
آ.جوادی آملی:
از نظر فلسفه و کلام، اصول اعتقادی، اصل اول است، اما از نظر جامعه شناسی، اقتصاد حرف اول را می‌زند. در اسلام، از «مال» به ستون فقرات یک ملت تعبیر شده، چرا که گاهی مشکلات اقتصادی باعث می شود حتی یک حکومت بزرگ سقوط کند.

دعای پیامبر گرامی اسلام در شعب ابی طالب این است که « اَللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی اَلْخُبْزِ وَ لاَ تُفَرِّقْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ»؛ خدایا من می توانم شعب و سختی های آن را تحمل کنم اما ملت گرسنه را نمی شود در راه الهی نگه داشت و آن را اداره کرد.

در بیان قرآن کریم، مال عامل قیام یک ملت است اگر ملت بخواهد بایستد باید جیبش پر باشد، فقیر به معنای ندار نیست! بلکه کسی است که ستون فقراتش شکسته است، کسی که ستون فقراتش شکسته است حرف شنوی از حکومت ندارد.

شهید آوینی:
اگر حکومت اسلامی می‌خواهد برای رشد و تکامل انسانی برنامه‌ریزی کند، اصالتاً باید به ابعاد معنوی و روحانی وجود بشر توجه پیدا کند و در مرحله‌ی اوّل موانعی را که راه تعالی روحانی بشر به سوی خدا را سد کرده‌اند از سر راه بردارد و از جمله‌ی این موانع فقر مادی است. بنابراین، اوّلاً توجه به از بین بردنِ فقر مادی امری تَبَعی است نه اصلی و ثانیاً هدف از آن دست‌یابی به عدالت اجتماعی است نه توسعه.

سویه تقویت ایجابی آن این خواهد بود که در بستری که با یک کنش ملّی تمدنی ذهن جامعه را از انسداد خارج ساخت می توان بستر تقویت رشد عقل را به واسطه کنش جمعی تمدنی به واسطه اتساع ظرف فهم و فکر محقق می شود.
.

بی دقتی ها در گفتمان پیشرفت

اطلاعاتی که از گفتگو های حزب اللهی ها به دست می رسد، این نگرانی را در انسان به وجود می آورد که حزب اللهی های ما با وجود اینکه فکر میکنند بحث پیشرفت و اهمیت آن را در ادبیات رهبری فهمیده اند و آن را قبول کرده اند، لکن در پس ذهنشان این عمق باور وجود ندارد. به کاری که رهبری دارد میکند ملتفت نیستند و با آن همراه نیستند. اصلا هنوز خودشان عمیقا باور نکرده اند ما پیشرفت کرده ایم.

❇️ذکر چند نکته در اینجا ضروری است:

1. حضرت آقا امید را ابزار پیشرفت دانسته اند. نه پیشرفت را ابزار امید.
هرچند خود پیشرفت نیز عامل امید است، لکن آن چیزی که هدف گرفته شده و مطلوب است پیشرفت کشور است.

بعضی از عزیزان فکر میکنند که دولت باید کار و تلاش کند و دستاورد هایی را به دست آورد و به وسیله ی این دستاورد ها و پیشرفت ها زندگی مردم را متحول کند، در نتیجه مردم به کارآمدی این دولت (نظام) امیدوار شوند.

?لکن مسئله عکس این است. ما باید با هرچه در توان داریم (از جمله، مثال از کشور های دیگر، روایت دستاورد های دولت، روایت تلاش ها و موفقیت های مردمی، آیات و روایات، سرنوشت اقوام گذشته و….) مردم را امیدوار کنیم که می شود مشکلات را حل کرد, برای مشکلات راه حل وجود دارد و ما می توانیم آنها را حل کنیم. در نتیجه مردم قیام کنند برای حل مشکلات. یعنی متعلق امید ساختن ایران است، مردم امیدوار می شوند به ساختن ایران و پیشرفت.

?خروجی مدل اول این است که مردم به دولت امیدوار میشوند و دائم منتظر می مانند که دولت بیاید و نیاز هایشان را برطرف کند. نیاز ها روز به روز بیشتر میشود و مطالبه مردم گسترده تر. طبیعتا دولت با وضعیت کنونی که بین مدل های اسلامی و غربی در سعی صفا و مروه است در برآورده کردن این همه حاجت کم می آورد. بعد از مدتی همان نارضایتی ها دوباره پدید می آید.
لکن خروجی دوم این است که مردم به ساختن ایران امیدوار میشوند. با دیدن افرادی که توانسته اند مشکلاتی را حل کنند و موفقیتی بیافرینند خودشان نیز دست به کار می شوند و گره ای را باز میکنند. در نهایت یک ایران برای پیشرفت قیام می کند و وظیفه خودش می داند که هرجا عقب ماندگی دید جبران کند.

2. توهم فقر و شکست در ایران جدی است.

گزارش ها نشان می دهد که هجوم دیمنتور ها برای حمله به ذهن مردم ایران جدی است. همه توان دشمن بسیج شده است که انسان ایرانی را ناامید کند و به او بفهماند که توان و شایستگی لازم را ندارد. وقتی به مردم ثابت کرد که نمی توانند، می نشینند.
این گزاره باید در تحلیل هایمان جدی باشد که توهم نتواستن و فقیر بودن در ایران بیش از حقیقت آن است. هر میزان که مردم ایران از مشکلات اقتصادی رنج می برند، چندین برابر آن از فکر اینکه جزء فقیرترین و بدبخت ترین مردم عالم هستند رنج می برند.

?لذا جنگ، جنگ روایت است. شما اگر روایت صحیحی از دارایی هایت داشته باشی می توانی مردم را پای پیشرفت ایران بیاوری.
لکن رفقا فکر میکنند که مشکل در پیشرفت کم کشور است یا مشکل در وضعیت اقتصادی مردم است.
در حالی که همین مقدار پیشرفت که داریم کافی است برای این که مردم را برای ساختن ایران به میدان بیاوریم، آن وقت خواهیم دید که پیشرفت تصاعدی خواهد شد و در عرض 5 سال به اندازه 20 سال رشد میکنید. تجربه جهاد سازندگی در این زمینه موجود است که چگونه در دو سال پیشرفتی آنچنانی را رقم زد.

ید واحده

«همه در مقابله با دست دشمن آتش‌افروز و عوامل خائن یا جاهل و غافل او وظائفی برعهده داریم؛ از دستگاههای حافظ امنیت و قوه‌ی قضائیه تا فعالان عرصه‌ی فکر و تبلیغ و تا آحاد مردم عزیز باید ید واحده‌ئی باشند.» ۵ آبان1401

با طولانی شدن اغتشاشات و درگیری ها در سطح جامعه خیلی ها به فکر این افتادند که چه کار باید بکنیم و چه نقشی را ایفا کنیم. حضرت آقا راه حل مقابله با تحرکات دشمن و آشوب های داخلی را «ید واحده» شدن همه افراد، از دستگاه های امنیتی تا عموم مردم دانسته اند. این ید واحده یک پیوستار است که از دستگاه های مسئول، نخبگان فرهنگی، روحانیت و مبلغین و عموم مردم را در بر می گیرد.
دستگاههای امنیتی متناسب با وظایفشان تقریبا دارند مطلوب عمل میکنند لکن فعالان عرصه فکر و تبلیغ عملا نقش ویژه ای در صحنه ایفا نمیکنند. بار گفتمان صحنه و حرفی که باید از طرف جبهه خودی بالا بیاید عملا فقط بر دوش حضرت آقاست و نخبگان، به ویژه نخبگان حوزوی به شدت منفعل یا ساکتند. طبیعتا وقتی فکر و ادبیات تولید نشود، نهضت تبلیغی هم شکل نمی گیرد. چون مبلغین زبان مان بسته می شود و حرفی برای گفتن ندارند. حوزه امروز در واقع ساکت نیست، حرف میزند، لکن چون حرف ویژه ای ندارد. حرفش کلیشه ای است و نیاز صحنه نیست. نهایتا تکرار فرمایشات رهبری است. لذا نهضت تبلیغی شکل نمی گیرد و تا زمانی که نهضت تبلیغی شکل نگیرد مردم هم نمی توانند به صحنه بیایند لذا این پیوستار ید واحده که مشت محکمی بر سینه دشمن است شکل نخواهد گرفت. در فضایی که نخبگان اینگونه ساکتند ( البته برخی فعالند لکن بسیار کم تعدادند) و نقش تولید فکر و ادبیات فقط بر عهده رهبری است، باید همین فرمایشات رهبری به جد دنبال شود، مباحثه شود، فکر شود و در نهایت همان ها سر دست گرفته شود و به گوش مردم رسانده شود.
لکن یادمان باشد این چرخه معیوب است. یک حلقه کم است. جبهه انقلاب از فقدان عاقله رنج میبرد. نخبگان در جایگاه خود حاضر نیستند و فرمایشات ولی را به ذهن مردم نمی رسانند.

مخاطب گفتمان پایه

گفتمان آن ذهنیت فراگیری است که زمزمه و واگویه می‌شود و منجر به مطالبه‌هایی متناسب با این گفتمان می‌شود و این ذهنیت و خواسته به یک پدیده‌ی اجتماعی تبدیل شود؛ با توجه به این تعریف مخاطب گفتمان جامعه هستند و این جامعه هستند که این گفتمان باید در بین ایشان برقرار شود. و به خاطر اقتدارات زیادی که گفتمان دارد، گفتمان‌سازی بهترین مسلک هدایت جامعه است و برای اراده‌ی فراگیر مردمی چاره‌ای جز گفتمان‌سازی نیست.

در گفتمان پایه، هر چند مخاطب جامعه و عموم مردم قرار داده شده است، لکن جامعه هدف نخبگان هستند. در واقع با گفتمان‌سازی عمومی یک جامعه هدف خاص‌تر هدف گرفته شده است؛ با گفتمان پایه قرار است در جامعه‌ی نخبگانی اصلاح و شاید تحول صورت گیرد و اگر هم از راه فراگیر و عمومی کردن گفتمان پایه حتی بین مردم هم پیش می‌رویم، برای این جامعه هدف؛ یعنی جامعه نخبگانی است.

گفتمان پایه هرچند شخصیت جامعه را می‌سازد ولی بیش از مردم و در درجه‌ی اول اهداف گفتمان پایه، «ذهن نخبگان» است؛ این ذهن نخبگان است که هدف قرار گرفته است تا در مسیر‌های متناسب با حیات اسلامی حرکت کنند.