نقدی بر ایده ی حجت الاسلام سهرابی

بسم الله الرحمن الرحیم

نقد ایده ی اصلاحی جناب سهرابی

آنچه در ایده ی اصلاحی جناب حجت الاسلام سهرابی بیش و پیش از هر چیز می تواند شگفت انگیز واقع شود این است که ایشان در یک تلاش قابل تقدیر توانسته است از آسمان تحلیل های بنیادین عرفانی تا زمین سیاست های اجرایی یک سازمان را در یک مدل منسجم طی کند. این کار فارغ از پذیرفتن یا نپذیرفتن هر یک از گزاره های تحلیلی شان گمشده ی امروز بسیاری از محیط های اندیشه ای است.

اما از همین زاویه اولین نقدی که به ذهن میرسد این است که آیا زمانه ی ما زمانه ای هست که بتوان در سیاست های جزئی از نظریات عرفانی بهره برد؟ اگر بپذیریم که زمانه ی ما زمانه ی این کار نیست به نظر میرسد اولین ضعف این رویکر این باشد که چنین نظریاتی توسط محیط پیرامون ما مورد استقبال قرار نخواهند گرفت، و همچنین با این مشکل نیز مواجهیم

که چون با مجموعه ی نظریات دیگری که مبنای سیاست های حکمرانی واقع میشوند اختلاف فاز دارد، نهایتا نوعی ناهمگونی را به وجود می آورد که این خود نیز منجر به حذف این سیاست های برآمده از اندیشه ی عرفانی خواهد شد.

اساسا این سوال مطرح است که آیا وقت حرکت به سمت تمدن عرفانی فرا رسیده است؟ اگر فرا نرسیده باشد باید ملتزم بود که به امتداد عرفان دست نیازید خصوصا تا این میزان از امتداد بخشی.

نقل است از جناب استاد آیت الله سید یدالله یزدان پناه که خود از اساتید برجسته ی عرفان و واقف بر الزامات تمدنی هستند که فرموده بودند اکنون وقت تمدن عرفانی نرسیده است و تمدن پیش روی ما تمدن صدرایی است.

حال من بعد از اردوی تهران

#یادداشت
#اردوی_تهران
#محمد_صحرایی

مثل همیشه تجربه کردیم که محک خوردن و درگیری در میدان چقدر برایمان رشدآفرین است.
این اردو برایم از جهتی انگیزه بخش بود و از جهتی مایه ی ناراحتی و یأس.
انگیزه داد از آن جهت که دست نیاز و کمک خواهی میدان را به کسانی که تکیه بر تراث اندیشه ای و علمی امام زده اند را حس کردم.
و یأس آفرین بود از آن جهت که چقدر ما از این موقف دوریم.
همه ی نقد و نظر های ما به نظریه ی مطروحه در تهران در وادی نظر گذشت و در ورودهای میدانی ایشان هیچ حرف و نقد و نظر مثمری نداشتیم.
به نظرم آمد سیر رشدی که طی میکنیم از دو جهت نقص دارد.
از جهت عدم تمرین و توانایی امتداد دادن مبانی به نظریات…
و از جهت ضعف در امتداد دادن نظریات در میدان…
و اینها را مرهون سیر رشد کتابخانه ای میدانم.
فهمیدم برای مثمرشدن خیییلی باید میان وادی میدان و نظر رفت و آمد کرد و اینکه تابحال چنین رفت و آمدی نداشته ایم و نداریم در خسارت بوده و هستیم.
روند آموزشی ما همان سیستم آموزش رایج حوزوی و دانشگاهی است.

در این اردو برایم مشخص شد فهم واضح و مشخص و دقیقی از آنچه که فتوت بعنوان دارایی خاص بما داده یا باید میداده ندارم و دیگران هم اگررر فهم عمیقی دارند چیزی بروز ندادند.
هم مکتب امام برایم در هاله ای از ابهام است و هم گفتمان و هم گفتمان سازی مکتب امام و هم نحوه ی جریان اندیشه ی امام در دل میدان….
حسّ این روزهایم اینست که زیادی به الفاظ پرطمطراق دلخوش کرده ایم و از کاه کوه ساخته ایم و در دل این الفاظ برای خودمان فضایی ابری درست کرده ایم که امید بارانی از آن نمی رود…
نمیدانم شاید به قول یکی از دوستان ایراد از من است که بحثها را آنطور که باید درک نکرده ام و همه اش سرم مشغول به تحلیل از دریچه ی نگاه وجودی، گرم بوده ..
متاسفانه یا خوشبختانه حال این روزهای من این است و با عرض معذرت همین حال را #یادداشت کردم….

دکتر شهرستانی(مکتب تهران)

تاریخچه و خصوصیات اولیه مکتب تهران.

در تهران سبک خاصی از رابطه ی روحانیت و مردم را داریم که حوزه ی خاصی را در تهران را شکل داده است.
مکتب تهران فراتر از یک مکتب فلسفی است و خصوصیت های خاص خود را دارد در برابر قم و نجف.
در دوره ی قاجار تحولات بزرگی در تهران ایجاد می شود.
بین شهر و علم رابطه ای برقرار است و اساسا علم پدیده ای مدنی است.
مکتب تهران وارث حوزه ی اصفهان است. فلسفه در اصفهان رونق داشته است.

فتحعلی شاه از ملاعلی نوری دعوت می کند و ایشان شاگرد خود آقای ذنوذی را به تهران می فرستد. بعد از ایشان آقا علی مدرس ذنوذی که مؤسس هستند قمشه ای جلوه آشتیانی میرزاحسین سبزواری حکمای اربعه ای می شوند که در تهران به حکمت می پردازند.
جلوه سنوی مشائی
قمشه ای عرفانی علوم غریبه
آقا علی مدرس صدرایی
سبزرواری شاگر ملاهادی سبزواری

در مقابل فقه و اصول ما یک پک معقول داریم که شامل فلسفه و عرفان می شود.

شاخصه ی مکتب تهران حکمت به صورت خاص فلسفه است.
علامه طباطبایی هم درس فلسفه شان در قم تعطیل می شود و به تهران می آیند.
تهران می شود پایگاه علوم عقلی و فلسفه و حکمت.

در کنار این نحله ی فلسفی، تهران پایگاه اخلاق هم هست. بعضی اخلاق ارسطویی می گویند و برخی اخلاق حدیثی و زاهدانه.
این شخصیت عالم اخلاق در تهران بزرگ می شود. این در صورتی است که علما اگر به چیزی غیر فقه توجه می کردند به عنوان مرجع دینی شناخته نمی شدند.
امام هم از زمانی که مرجع می شوند فلسفه گفتن را تعطیل می کنند و به فقه و اصول می پردازند.

حوزه ی علمیه قم خیلی ارتباط با مردم قم ندارد، یعنی پیوند ارگانیک بین مردم و حوزه شکل نمی گیرد. این در تهران اتفاق می افتد و قبلا در اصفهان این اتفاق افتاده است.

جامعه دینی که در تهران شکل می گیرد در هیچ جای دیگر شکل نمی گیرد. یکی از دلایلی که مدرنیته در تهران شکل نمی گیرد همین ارتباط و انس عالم و مردم است. عالم در تهران اصلا مسئله گو نیست و از رابطه ی فقهی جلو تر می رود و با مردم سلوک می کند. اوج این ارتباط به آیت الله شاه آبادی می رسد که ایشان به نقطه ای می رسند…

به لحاظ اجتماعی در قم و نجف این اتفاق نمی افتد چون مردم بدوی هستند و بیشتر از احکام عملیه نمی فهمند.

جلسات اخلاق در تهران بیشتر دوام آورده است.

یک طرف این ارتباط مردم هستند و طرف دیگر علمای فرهیخته قرار دارند که باعث می شود مکتب تهران متفاوت شوند.

در قدیم کاری که عالم با مردم داشته احکام گویی بوده است و نهایت کار شان این بوده که اصول اولیه اعتقاد آن ها شکل می گیرد.

آیت الله شاه آبادی این نحوه جدید دین داری را به میدان آورده است و نظریه فطرت را میدان آورده است. و این نظریه ی فطرت در تهران شکل می گیرد. اسلام سیاسی امام ره هم ریشه در همین فهم ها دارد.

بعد از انقلاب ارتباط روحانیت با مردم کم شد بواسطه ی مسئولیت های حکومتی.
آن جریان تاریخی که در تهران شکل گرفت که موجب پیوند مردم و دین شد، باعث شد دین معاصر شود.

مرجعیت یک امر مدنی و سیاسی و اجتماعی است و امام ره به این تصریح می کند. در طول تاریخ مرجعیت اینگونه بوده است.

از زمان آقا علی مدرس ایشان با سفیر فرانسه در ایران مرتبط بوده است و سعی می کرد مسائل غرب را دنبال کند.

الان حوزه ی علمیه ی تهران بخش معقول خود را از دست داده است.


سؤال: امام ره محصول حوزه ی قم است نه تهران.

امام ره محصول مشترک حوزه ی قم و تهران است. کاری که امام کرد سابقه نداشته است. امام ره عصاره است.

سؤال: تهران نمی تواند در اندازه های مکتب ظهور و بروز داشته باشد.

حفاظت شده: حجت الاسلام پورمحمدی(جامعه ی روحانیت مبارز) کارویژه ی آخوندی!

این محتوا با رمز محافظت شده است. برای مشاهده رمز را در پایین وارد نمایید: