اقتدار و گستردگی فرهنگ + یک مثال

انسان در این عالم تنها نیست و در میان موجوداتی بیشمار زندگی میکند. تقسیم آنها به جمادات و نباتات حیوانات شاید کلی ترین دسته بندی از این همسایگان مادی انسان باشد که حکما انجام داده اند. همه ما به هزاران دسته بندی بالفعل و بالقوه ذیل این سه دسته واقف هستیم و نیازی به تفصیل نیست.
انسان اشرف موجودات عالم است و میتواند با هر یک از این موجودات نسبت برقرار کند و انها را به استخدام خود در آورد. او میتواند یک موجود را منقرض کند و یا از انقراض نجات دهد. میتواند اورانیوم را به ابزار کشتار جمعی تبدیل کند، میتواند فیل را اهلی کند و …
نسبتی که انسان با هرکدام از این موجودات میگیرد، به آنها معنای انسانی میبخشد و ان را در دایره مفاهیم انسانی وارد میکند. معنای انسانی است که یک سنگ را حجرالاسود میکند و یک سنگ را کتیبه هخامنشی و سنگ دیگری را کفپوش حمام !
اگر همین دایره مفاهیم و معانی انسانی را فرهنگ بنامیم، آنگاه همه موجوداتی که با انسان نسبت میگیرند را میتوان دارای یک هویت فرهنگی دانست که البته به نسبت هر موضوع از غناهای متفاوتی برخوردار هستند.
یکی از نشانه های درک وجود معنای فرهنگی ، وسعت فرهنگی و غنای فرهنگی، پدیده ای به نام “نامگذاری” یا “تسمیه” است.
اینکه موجودی در یک زبان مورد تسمیه قرار بگیرد یا نه ، نشانه نسبت یا عدم نسبت مستقل فرهنگی اهالی این زبان با آن پدیده است. مثلا همین واژه فرهنگ، از دیرباز در زبان فارسی حضور داشته و ظاهرا به همین معنای پیچیده اجتماعی به کار برده میشود، اما چنین پدیده ای در زبان انگلیسی معادل ندارد و کالچر تنها به آداب و رسوم ظاهری دلالت دارد. این بدان معناست که اهالی زبان و فرهنگ فارسی با پدیده فرهنگ نسبت داشته اند. یا مارماهی حتی در روایات اهل بیت(ع) به صورت همین کلمه فارسی به کار برده شده است و معادل عربی نداشته است. علت ان نیز انحصار شغل ماهیگیری در میان اهل فارس در آن دوران بوده است.
اینکه این نامگذاری، علی رغم وجود معادل، به زبان های دیگر نیز سرایت بکند یا نه ، نشانه سیطره و نفوذ فرهنگی صاحبان آن فرهنگ و زبان است. این مسئله نیز مصادیق بیشماری دارد.
اینکه چه نامی را در این نامگذاری استفاده کنند نیز نشانه نظام اولویت ها و یا کیفیت نسبت گیری اهالی آن زبان و فرهنگ با آن پدیده است. مثلا در یک فرهنگ با یک گیاه نسبت ادبی گرفته میشود و نام آن قاصدک گذاشته میشود و در فرهنگ دیگر با همان گیاه نسبت دارویی گرفته میشود و نامی که به خواص دارویی آن اشاره دارد، روی گیاه گذاشته میشود.
نامگذاری ابتدایی ترین نسخه کاری است که انسان میتواند در فضای فرهنگ انجام بدهد و ایجاد سنت، ایجاد نماد، ایجاد شعائر و حتی ایجاد قانون در امتداد همین مسیر تعریف میشوند.
آزاداندیشی نیز اگر بخواهد حضور مهیمن در جامعه داشته باشد و بساط دگم اندیشی و کفر اندیشه را برچیند و حق را مزدهر نماید، ناچار از قرار گرفتن در افق فرهنگ خواهد بود.
پ.ن :
در قرن 17 روشنفکران ملحد اروپایی که داعیه دار اصطلاح “Freethought” که شاید معنای فکر آزاد بدهد بودند ، یکی از اقسام گل بنفشه را بعنوان نماد فکر آزاد مطرح کردند . چرا که معتقد بودند این گل شبیه چهره انسانی است که غرق در فکر است! سپس تمثال این گل را روی لباس های خودشان نصب میکردند. نام آن گل را هم peensy که در زبان فرانسوی به معنای فکر است گذاشتند. امروز نام رسمی این گل، همان پنزی است.
جال اینکه شما هرچقدر در مننابع فارسی اینترنت جستجو کنید اثری از این ماجرا پیدا نخواهید کرد. فقط فارس زبانانی را خواهید دید که بدون اینکه معنایی بفهمند به این گل میگویند گل پنزی !

بحران پیشرفت اندیشی در فرهنگ

یک شهر پیشرفته ! یک ساختمان پیشرفته !
اولین تصویری که از این دو عبارت به ذهن اکثر ما خطور میکند، نمایی از انحصار مفهوم پیشرفت در امور مادی و رفاهی خواهد بود. معمولا شهری را پیشرفته میدانیم که بواسطه فناوری های نوین، حمل و نقل، تهیه نیازهای روزمره و به طور کلی زندگی در آن راحت و سریع اتفاق می افتد. حتی ممکن است پیشرفت را در دایره ای تنگ تر نیز تصور کنیم و صرف بهره بردن از ابزارهای تکنولوژیک را مساوی با پیشرفت بدانیم !
بیایید یک بار دیگر این امر را آزمایش کنیم !
اگر از 10 نفر که بلحاظ مالی و فرهنگی در سطح متوسطی قرار دارند بپرسیم در هر کدام از این دو حوزه ، برای پنج سال دیگر چه اهدافی را در نظر دارید، غالب افراد در فضای مالی مطلوب هایی در نظر دارند که اکنون وجود ندارد و سعی میکنند در این مدت به آن دست پیدا کنند. اما در فضای فرهنگی، مطلوب غالب افراد نگاه داشتن وضعیت فعلی شان یا بازگشت به وضعیت مطلوبی است که قبلا در خود آنها یا در جامعه شان محقق بوده است !

شاید بتوان با مقایسه میان سازمان های فرهنگی و غیرفرهنگی نیز مجددا همین تصویر را نشان داد.
همه ما به محض تصور مفهوم پیشرفت و تصور مفهوم فرهنگ، میتوانیم بیگانگی این دو مفهوم در محیط پیرامون خود را تصدیق کنیم !
این وضعیت دقیقا به معنای رکود و انفعال فرهنگی خواهد بود و پرواضح است که رکود و انفعال فرهنگی یک ملت آغازی بر رکود و انفعال سیاسی و اقتصادی آن ملت است.

اما چرا اینگونه شد؟
مسلم است که پیش رفتن جایی معنا دارد که رفتن معنا داشته باشد. رفتن نیز زمانی معنادار خواهد بود که مقصدی ( ولو فرضی ) در کار باشد.
پس بحران اصلی و اولی عدم پیشرفت اندیشی در حوزه فرهنگ نیست، بلکه عدم رفت اندیشی در حوزه فرهنگ است !
به عبارت دیگر ، پیشرفت، نسخه برتر رفتن بشمار می آید.

در 3 حالت “رفتن” ناشدنی به نظر می آید و به تبع آن، حرفی از پیشرفت هم نمیتوان زد !
فرض اول جایی است که اساسا مقصدی وجود ندارد.
فرض دوم جایی است که هدف هست اما راه مشخص نیست.
فرض سوم جایی است که اهداف آنقدر متعدد هستند که رفتن سمت هر کدام ، با توجه به وانهادن اهداف دیگر ، بی معنا میشود !
در موضوع مورد بحث ما یعنی “فرهنگ” قطعا مقاصدی وجود دارد که هم مورد اتفاق نظر کارشناسان وعموم جامعه هستند و هم روشنی و وضوح قابل قبولی دارند. مثل مثل تولید علم، مثل ضایع نکردن حقوق یکدیگر، مثل کتابخوانی و مانند اینها.
فرض دوم نیز اگرچه بلحاظ نظری درست است اما در عمل، اینطور نیست که مقصدی فرهنگی روشن باشد و به سبب مشخص نبودن راه نتوانیم به سمت آن گام برداریم. چرا که عقلا برای مقاصدی که راهی به سوی آنها ندارند راه هایی را تولید میکنند یا لااقل از کسانی که به آن مقصد رسیده اند تقلید میکنند. به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل ، و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم !
به نظر میرسد آن چه در حوزه فرهنگ سبب راه نرفتن شده است، همین تعدد مقاصد است. این بخاطر ویژگی ذاتی فرهنگ، یعنی پر مولفه بودن است. شاید کمتر مفهومی را بشر اعتبار کرده باشد که مانند فرهنگ گسترده و پردامنه باشد.
این مسئله و مشکل، در جامعه ما یک تقویت کننده اساسی از سوی مذهب نیز دارد. از در منظومه آیات و روایت ده ها بلکه صدها مطلوب که همگی به نوعی فرهنگی محسوب میشوند فهرست شده است. از طرفی سیره انبیا و اهل بیت (علیهم السلام ) یک پدیده تاریخی بوده و ارزش هایی که هرکدام در یک بازه تاریخی محور قرار گرفته اند ، امروز همگی پیش روی ما مجتمع اند.

چه میتوان کرد ؟
عوامل متعددی باعث شده اند تا به سوی مقصدهای فرهنگی که از دور پیداست نرسیم !
وضعیت نهادها و مجموعه های فرهنگی در حال حاضر مانند سواری است که هم میخواهد به نقطه الف سفر کند هم به نقطه ب و هم به نقطه ج ! به سمت هرکدام که حرکن میکند ، در میانه راه حس میکند از نقاط دیگر دور شده است و به سمت نقطه دیگر برمیگردد و این چرخه هزاران بار تکرار میشود تا سوار از پا بیافتد!
به عنوان مثال مجموعه ای فرهنگی میخواهد روی حجاب کار کند وبه مقصد فرهنگی در موضوع حجاب دست پیدا کند. اما نیمه های راه احساس میکند از مقصد دیگری به نام ارزشمند بودن ملیت ایرانی دور شده است، پس کمی از حجاب دست کشیده و روی ملیت گرایی دست میگذارد. بعد از مدتی سیر در مسیر ملی گرایی ناگهان حس میکند لحظه به لحظه دارد از مطلوب برابری انسان ها دور میشود. حالا که به سمت مقصد برابری میچرخد میبیند که از حجاب چقدر دور شده !
امام صادق (ع) فرمود : العامل علی غیر بصیره کالسائر علی غیر الطریق ، لا تزیده سرعه السیر الا بعدا ! ( کافی -1 -43 )
کسی که کاری را بدون بصیرت انجام دهد مانند کسی است که در بیراهه سیر میکند ، هر چه سرعتش بیشتر شود از مقصد دور تر میشود !

بصیرت در مسیر نیل به مقاصد فرهنگی چگونه ایجاد میشود؟
مسلم است که این راه، راهبر میخواهد. اما همان راهبر بصیرت را چگونه بافته و چگونه حیرت را از بین میبرد؟

معجزه ی معماری ساختمان در شکل دهی به فرهنگ

در محله ی ما مسجدی پرفعالیت و پر جنب و جوش هست بنام مسجد صاحب الزمان…

با امام جماعتی ساده دل که خیلی اهل ملاحظات و رعایت تکلفهای طلبگی نیست و با مردم خیلی ساده برخورد میکند و چه بسا برخی از پیرمردها را در جمع ضایع میکند…

این مسجد کوچک را میتوانم زنده ترین مسجدی بنامم که تابحال دیده ام.

مسجدی با جمعیت های سنی متفاوت از کودک تا جوان و پیرمرد….

مردم این مسجد خیلی منظم حاضر میشوند و معمولا وقتی کسی چند روز غیبت داشته باشد عده ای متوجه نبودنش میشوند و سراغش را میگیرند و یا اگر متوجه نشوند بعد از چند روز که حاضر شود جمعیت متوجه غیبتِ چند روز قبلش میشوند و امام جماعت معمولا از او سوال میکند که این چند روز کجا بوده؟ برخی اوقات هم زنگ میزند و سراغش را میگیرد.

شوخی همیشگی اش هم این است که با لهجه ی اصفهانی اش میگوید: فلانی پولدار شدی که دیگه مسجد نمیای؟!!!

این سوال در ذهن بنده بود که چرا این مسجد اینقدر حیات و نشاط دارد و چرا حواس جمع به هم هست؟

پاسخی که بنده برای این سوال یافتم فارغ از اینکه این طلبه ی بی ادعا، اهل نماز شب و در حضورش منظم است این بود که :

در این مسجد درب ورودی جایی قرار دارد که وقتی کسی وارد مسجد میشود همه ی جمعیت حاضر در مسجد متوجه ورود و خروج او میشوند. بعبارتی درب ورود و خروج پشت جمعیت نیست….

همین عامل باعث شده یک نظارت عمومی بر رفتار هر فرد شکل بگیرد تا اهل مسجد عموما بخاطر اهل تأخیر محسوب نشدن سر وقت حاضر شوند و دیرتر از مسجد خارج شوند و متوجه غیبتهای یکدیگر بشوند…

راز این تفاوت بزرگ بین این مسجد با مسجدهای مشابه را در همین نکته ی معماری کوچک یافتم…..

یک بام و دو هوا در ملاک های جمهوری اسلامی

اگر معیار ها و ملاک های تدین و همراهی مردم با نظام مقدس جمهوری اسلامی حضور مردم است. که البته معیاری بسیار صحیح و درستی هم هست. اما باید این ملاک، ما را به نتایجی غیر از این که ما می پسندیم برساند.
اگر ما همخوانی سرود «سلام فرمانده» را در جای جای کشور عزیزمان ملاکی برای پایبندی مردم به نظام جمهوری اسلامی می دانیم، پس همه‌گیری ترانه «دکتر جون دکتر» ساسی مانکن در مدارس ایران را نشانه بدانیم. شما کافی است فقط یک روز محل تجمع های هر شهر مثل استادیوم آزادی در تهران را در اختیار ترانه شروین (زن، زندگی،آزادی) قرار دهید تا جمعیت‌شان را در چشم ما فرو کنند.
اگر ما رفتن چند میلیون نفر به «مهمانی اربعین» و زیارت سیدالشهدا علیه السلام با پای پیاده را نشانه تدین مردم میدانیم، پس باید رفتن چندمیلیون نفر به کنسرت «تتلو» در ترکیه که بلیط آن طبق اعلام برخی از خبرگزاری ها حدود 7 میلیون تومان بوده (40 میلیون دلار خارج کردن ارز از کشور) را باید نشانه عدم پایبندی جدی ارزش های اسلامی بدانیم.
اگر ما سرازیر شدن جوانان به سمت «اعتکاف» را نشانه متدین تر شدن جوانان مان میدانیم باید خالی شدن مساجد از جوانان را نشانه کمرنگ شدن باورهای دینی بدانیم.
ای کاش جمهوری اسلامی #اجازه_اعتراض تمیز در محیط های امن را میداد و خودش امنیتش را تامین می کرد، آن وقت تکلیفش با خودش بهتر روشن میشد.

راهبرد طراحی ها

این که ما بتوانیم با مفاهیم اسلامی و با فرهنگ اسلامی دست به طراحی ساختار مناسب جامعه اسلامی بزنیم تفکری راقیست. مهندسی فرهنگی و مهندسی فرهنگ باید در تمام ساختارهای اجتماعی جامعه حضور و بزور داشته باشد.از فرط عدم درک فرهنگ و اثرات آن بر روی دیگر ساختارها به سمت پیوست های فرهنگی رفته ایم. البته همین را هم نخبگان فرهنگی جامعه انجام می دهند ولی به نظر می رسد باید راهبرد طراحی ها تغییر کند.باید تمام طراحی های ما فرهنگ پایه باشد چرا که ظهور و بروز دین در حوزه فرهنگ بسیار غلیظ تر از دیگر عرصه ها خواهد بود.اگر بخواهیم دقیق تر بیان کنیم فرهنگ جایگاه رتبی بالاتری نسبت به دیگر عرصه ها دارد و علت آن اثراتی است که فرهنگ بر دیگر عرصه ها می گذارد.مثلا اقتصاد فرهنگ پایه خود مساله مهمی است.غیر از این که باید به خود مقوله فرهنگ  رسیدگی شود باید بدانیم که رسیدگی به فرهنگ دیگر ساختارها را دستخوش تغییر قرار خواهد داد.این ادعا در اینجا مطرح می شود که علم اقتصاد می تواند مبادلات مالی را بهینه کند و توان به نمایش کشیدن گزاره های اقتصادی را دارد ولی توان مدیریت کلان اقتصاد را خود علم اقتصاد نخواهد داشت.علت این امر پدیده اقتصاد فرهنگ پایه است و اگر شما بخواهید گزاره های کلان اقتصادی را تغییر بدهید نیازمند تغییر در اذهان مردم هستید و تغییر در اذهان مردم فرهنگ نام دارد.

فرهنگ در کلام آیت الله علی اکبر رشاد(1) (مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی)

?فرهنگ، مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی در کلام آیت الله علی اکبر رشاد (2)?

♦️ تفاوت دو اصطلاح مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی در کلام رهبری
دو اصطلاح در بیان رهبر انقلاب در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی به کار رفته بود که به لحاظ صورت نزدیک و شبیه به هم هستند اما از جهت محتوا و ساخت عناوین با هم خیلی تفاوت دارند. این تفاوت در ساختار لغوی آنهاست که اولی مضاف و مضاف الیه است و دومی موصوف و صفت. تفاوت دوم در این است که متعلق مهندسی در تعبیر مهندسی فرهنگ مشحص شده و آن خود مقوله فرهنگ است. در مهندسی فرهنگی متعلق فرهنگ بازگذاشته شده و می تواند بسیار گسترده باشد. و احتمالاً شامل همه شئون و امور جامعه، حکومت و کشور باشد. تفاوت سوم بین این دو در این است که در مهندسی فرهنگ، بیشتر به مباحث نظری محتاج هستیم.

♦️تعریف مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی بر اساس تعریف فرهنگ
?با توجه به توضیحاتی که در مورد ماهیت فرهنگ گذشت، مهندسی فرهنگ عبارت خواهد بود از: سامان بخشی، اصلاح، جهت دهی و ارتقاء بخشی به این مقوله به صورت آگاهانه و بر اساس تلقی مشخص از فرهنگ.
?هرگاه بر مبنای این مبانی فرهنگ و با استخدام از آنها، عرصه های دیگر را آگاهانه جهت بدهیم، اصلاح کنیم، ارتقاء ببخشیم و با معیارهای فرهنگی و در قالب فرهنگی، مدیریت کنیم، به مهندسی فرهنگی نزدیک می شویم و می توانیم بگوییم مهندسی فرهنگی اتفاق افتاده است.

♦️پیش نیازهای مهندسی فرهنگ
مهندسی فرهنگ یک سلسله پیش نیازهایی دارد که:
– اولین قدم آن دستیابی به ماهیت فرهنگ و شناخت دقیق آن است.
– دوم علاوه بر کشف ماهیت؛ باید مبانی ماهوی این فرهنگ را هم بشناسیم
– و سوم باید قواعد حاکم بر فرهنگ را هم کشف کنیم.
این مقوله بس پیچیده به رغم پیچیدگی وکثیرالاضلاع و کثیرالاجزاء بودن به شدت قانونمند است. این قوانین و قواعد است که می توان نام آن را مهندسی و مدیریت گذاشت. چون ماقبل از اینکه قوانین و قواعد را بشناسیم نمی توانیم آنها را آگاهانه به کار بگیریم و مهندسی کنیم. چون مهندسی بیانگر رفتاری آگاهانه است. از جنس مدیریت تصادفی نیست. مدیریت از جنس فعال است. فعل مبتنی بر اراده است.

فرهنگ در کلام آیت الله علی اکبر رشاد(1) (تعریف فرهنگ)

?فرهنگ، مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی در کلام آیت الله علی اکبر رشاد (1)?

♦️سه تعریف از فرهنگ

?تعریف اول عبارت است از: فرهنگ، جهان زیست نافیزیکی جمعی انسان است.

– در این تعبیر «جهان زیست»، ما ضمن اشاره به حیاتی بودن فرهنگ به عنوان جهان زیست و جهانی که عالمیان در آن زندگی می کنند و درست مثل اکسیژن، حیات آدمی به او وابسته و یا تنیده است، به شمول این مقوله هم اشاره کنیم که فرهنگ را با اقتصاد مقایسه نکنیم. اقتصاد یک زاویه از حیات آدمی را تشکیل می دهد. اما فرهنگ همه زوایای آدمی را پوشانده؛ اقتصاد هم تحت تأثیر فرهنگ است. سیاست و سایر مقولات جامعه نیز همچنین است؛ هرچند بین فرهنگ و همه مقولات تعامل و تأثیر و تأثر وجود دارد.
– در عین حال این جهان زیست، نافیزیکی است. چون وقتی فیزیکی می شود مقوله دیگری می شود. ما در واقع نمی خواهیم بگوییم ورای فیزیک اما می گوییم فرهنگ یک وجه نرم افزاری دارد. از این جهت تعبیر می کنیم به نافیزیکی
– علاوه بر آن، فرهنگ هویت جمعی دارد. یک نفر به تنهایی فرهنگ ندارد. آنگاه فرهنگ تولید می شود و یا به چیزی می توان نام فرهنگ اطلاق کرد که هویت جمعی پیدا کند.
– همچنین فرهنگ یک مقوله انسانی است یعنی این چند کلمه ای که در تعریف آوردم هر کدام با لحاظ یک سری مفاهیم و پشتوانه های فکری است که این تعریف را سامان می دهد. از این رو انسان بلا فرهنگ و فرهنگ بلا انسان بی معنا است. نمی شود گفت فلان موجود انسان است ولی فرهنگ ندارد. اگر فرهنگ ندارد پس از انسان بودنش چیزی کم دارد

?تعریف دیگر فرهنگ عبارت است از: ساختار و ریخت بینش و منش تنیده در بستر زمانی مشخص و معین که بدل به طبیعت ثانوی و هویت محقق و مجسم جمعی طیفی از آدمیان شده باشد. این تعریفی است پیچیده و مفصل،

?اگر بخواهیم خلاصه‌ترین تعریف را بیان کنیم، می گوییم در حقیقت فرهنگ، انسان‌شناسی انضمامی است. یعنی «انسان» در ظرف شرایط و در ظرف اوضاع و احوال موجود. «انسان» در بستر مناسبات خود، رفتارها، و تعاملات خود با دیگران و محیط است که این به یک معنا تعریف «فرهنگ» است. بنابراین اگر انسان و متعلقاتش مورد مطالعه قرار بگیرد در واقع داریم فرهنگ را مطالعه می کنیم. البته انسان و متعلقاتش موقعی وجود دارد که میان او و جامعه پیوند باشد. لذا فرهنگ یک مقوله بسیار پیچیده، چند بعدی، پرجزء و به شدت درهم تنیده و تحت تأثیر هزاران متغیر شناخته و ناشناخته است.

ایده مادر، مهندسی فرهنگ است نه مهندسی فرهنگی

?ایده مادر، مهندسی فرهنگ است نه مهندسی فرهنگی?

♦️در طرح ایده فرهنگی مادر در کلام استاد، چند مفهوم طرح شد. مهندسی فرهنگ، مهندسی فرهنگی، پیوست فرهنگی و معماری فرهنگی
در مرجوح بودن مدل پیوست فرهنگی نسبت به مهندسی فرهنگی، شکی نیست چراکه مدل پیوستی، مدلی منفعلانه و اقتصار به حداقل تجسد فرهنگ در نظامات اجتماعی است. درحالکیه مدل مهندسی فرهنگی، مدلی تهاجمی و فعالانه فرهنگ و تأثیر آن در دیگر نظامات است.
معماری فرهنگی هم لایه عملیاتی و اجرایی است درحالیکه مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی، لایه نظری و ایده پردازی است و پرواضح است که لایه نظری، ریشه ای تر می باشد.

♦️مسأله اصلی این است که خلأ امروز کشور، بیشتر به مهندسی فرهنگ برمیگردد یا مهندسی فرهنگی یا هردو؟
به نظر بنده مهمترین خلأ امروز کشور ما در مهندسی فرهنگ است. چراکه اگر فرهنگ بطور خوب و عمیق واضح و تبیین شود، این فرهنگ مهندسی شده، آنقدر قدرت دارد که بدون هیچ برنامه ریزی ای، تا حد زیادی تمام نظامات اجتماعی را ویرایش می کند.
زیرا اساسا مهندسی عرصه های دیگر به باور و سنت های مردم بستگی دارد و باورها و سنت های مردم، ریشه در فرهنگ آنها دارد. لذا اگر فرهنگ، غنی و قدرتمند باشد، بدون اینکه انسانها نسبت به آنها التفاتی داشته باشند، اندیشه شان تحت تأثیر قرار میگرد و طور دیگری می اندیشند و وقتی طور دیگری می اندیشند، در مهندسی تمام عرصه های اجتماعی ولو اقتصاد و امنیت و سلامت و سیاست و تربیت، طور دیگری مهندسی و برنامه ریزی می کنند.
اینکه امروزه این اتفاق نمی افتد، بخاطر این است که فرهنگ ما مهندسی نشده است. فرهنگ ما ریشه در یک منشأ ندارد بلکه التقاطی از آموزه های اسلام و ایران و غرب است. و هرجا هر کدام اینها بر دیگر آموزه ها فائق آید، صحنه فرهنگ را به نفع خودش تمام می کند و بعد از این، این فرهنگ خود به خود، تمام نظامات اجتماعی را مهندسی می کند.

♦️خلاصه اینکه آن چیزی که بیشتر نیاز به مهندسی دارد، فرهنگ است. مهندسی فرهنگی نظامات اجتماعی، بیشتر امری غیر التفاتی و تعینی است. هرچند که شکی در این نیست که اگر بتوانیم بر پایه فرهنگ مهندسی شده، دیگر نظامات را بطور دقیق و التفاتی مهندسی کنیم، قطعا اتفاقی شگرف و منضبط و با اتمسفر معنایی بالا رقم می خورد و به مراتب تأثیر بیشتری خواهد داشت.

مدیریت فرهنگی یا حقوقی فرهنگ؟

در دو یادداشت به برخی از مسائل و چالش های فرهنگ در کشور پرداختیم.

♦️چالش دیگر، فهم فرهنگ و مدیریت فرهنگ در یک کشور است.
فرهنگ را نمی تواند غیرفرهنگی اداره کرد. امروزه خود فرهنگ، فرهنگی مهندسی نمی شود. چه رسد به اینکه نظامات دیگر جامعه بخواهد فرهنگی مهندسی شود.

♦️اگر بخواهیم برای فرهنگ دو کلیدواژه اساسی استفاده کنیم، عبارت است از مردم و اندیشه.
از همین دو واژه می فهمیم که فرهنگ یعنی: آزاد اندیشی، گفتگو و مباحثه، اصالت دادن به مردم و نگاه ابزاری نداشتن به آنها، اهمیت ساحت شناخت بر دیگر ساحت های وجودی انسان و جامعه و غیره
این یعنی فرهنگ را با دستور و قانون و ابلاغیه نمی توان اداره کرد. مراد این نیست که در فرهنگ، از قانون و دستور و مجازات استفاده نمی شود. این موارد هست و باید باشد اما اینها روش و اصل اساسی در اداره فرهنگ نیستند بلکه فرهنگ با استدلال و بیان و گفتگو و اقناع و تفاهم و همراهی شکل میگیرد. اساسا اندیشه، قابل اجبار نیست تا بتوان اندیشه مردم را با دستور و قانون، مدیریت کرد.
شاید کسانی که در فرهنگ، روششان دستوری و فرمایشی است، بالکل اندیشه را از مقوله فرهنگ خارج می دانند و فرهنگ را فقط در عادات و رفتارهای مردم خلاصه می کنند. لذاست که اینها فرهنگ را حقوقی و قانونی اداره می کنند نه فکری و فرهنگی.

♦️خروجی این نگاه این است که مسئولین، در مورد یک مسأله مهم اجتماعی مردم صحبت می کنند و تصمیماتی می گیرند اما برای خود مردم تبیینی نمی کنند که علت آن چه بوده؟ قیود و شرایط آن چیست؟ ملاحظات و ابعاد قضیه چیست؟
اصلا تا به حال شده یک مسئولی برای یک اتخاذ تصمیمی، با خود مردم مشورت کند؟ بازخورد بگیرد؟ یا همیشه مسئولین همیشه از مطلع کردن و فهمیده شدن مردم بیشتر میترسند. این یک ویژگی حکومت های طاغوتی است که آگاهی و متفکر شدن مردم برایشان یک مانع و دردسر است. آیا در حکومت الهی هم باید از آگاهی مردم ترسید یا اساسا هدف والای حکومت اسلامی، ارتقای اندیشه و به تبع آن عملکرد مردم است؟
به نظر این نوع افراد اگر می توانستند انتخابات آزاد را از بین ببرند یا تغییر دهند، حتما از این کار مضایقه نمی کردند. حمایت همه جانبه رهبری از انتخابات بوده که این پدیده تا امروز در ایران پابرجاست.

♦️عدم فهم واقعی مردم سالاری دینی، ضربه عمیقی به پیکره امت اسلامی زده و می زند. حتی بسیاری از کسانی که فکر میکنند مردم سالاری را می فهمند، فهمشان از مردم سالاری دینی، دموکراسی غربی است. درحالیکه به فرمایش مرحوم امام، مردم در اندیشه غربی، ابزار و راهبرد است درحالیکه مردم در اندیشه اسلامی، هدف و ارزش است.

الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت همان مهندسی فرهنگ است

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت155
#ایده_فرهنگی_مادر
#جستار_های_در_باب_مهندسی_فرهنگ
#الگوی_اسلامی_ایرانی_پیشرفت_سند_چشم_انداز_برای_مهندسی_فرهنگ

?از سال 92 حضرت آقا مسئله سند چشم انداز بلندمدت برای ایران اسلامی را مطرح کرده اند و برای این مهم یک مرکزی را ایجاد و چندتن از علما و فضلا را مامور به این پروژه که سال 97 جمعبندی اولیه سند خدمت ایشان تقدیم شد و قرار شد 1 سال هم رفع اشکال شود و از قرن جدید این سند به اجرا دراید
سندی که باید یتواند راه ایران تا 50 سال آینده را مشخص کند وبه عنوان سند بالادستی چشم انداز تمام اسناد فرهنگی،اقتصادی،و… باشد
اما اکنون که بحث بر سر مهندسی فرهنگ است باید جایگاه این سند نیز مشخص شود
قطعا و حتما این سند باید ملاک و معیار معماران فرهنگی نیز باشد وشاید بتوان گفت مهندسی فرهنگی همان بخش فرهنگی الگو است که باید محقق شود و مسائل جزئی تر و ساختاری آن فقط برعهده مهندسان فرهنگی است
مقدمه ابلاغیه رهبری برای سند در سال97:
خداوند جلّ و علا را سپاس می‌گزارم که با هدایت و توفیق او تلاش نظام‌مند چند هزار تن از صاحب‌نظران و استادان دانشگاهی و حوزوی و فرزانگان جوان برای طراحی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت پس از هفت سال در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی به نتیجه رسید. این سند اهمّ مبانی و آرمان‌های پیشرفت را تدوین کرده و اُفق مطلوب کشور را در پنج دهه آینده ترسیم و تدابیر مؤثر برای نیل به آن را طراحی کرده است که با تحقق آن که کاری عظیم و دشوار، امّا ممکن و شیرین است کشور راه پیشرفت را خواهد پیمود و طلیعه مبارک تمدن نوین اسلامی ایرانی در زیست بوم ایران رُخ خواهد نمود. ان‌شاءالله.

با توجه به حساسیت و اهمیت بحث الگو شاید بشود ادعا کرد مهتدسی فرهنگ با نوشتن الگو انجام شده مشکل اصلی و جدی تحقق و پیاده سازی الگوست

معضل وسعت و لایه های عرصه فرهنگ

در یادداشت قبلی برخی از سوالات و مشکلات پیرامون مسأله فرهنگ در کشور مورد بررسی قرار گرفت.

دیگر مشکل این است که فرهنگ، عرصه ای عریض و طویل است. امروزه علم و کتاب ذیل فرهنگ است. هنر و رسانه ذیل فرهنگ است، ورزش ذیل فرهنگ است، امور معنوی و عبادی ذیل فرهنگ است. تفریح و اوقات فراغت ذیل فرهنگ است. آداب و رسوم ملی و دینی ذیل فرهنگ است.
گرچه همه این مسائل، دلالت ها و تأثیرهای اقتصادی سیاسی هم دارند ولی به معنای خاص تری معنای فرهنگی دارند و لذا ذیل فرهنگ قرار می گیرند. همانطور که تمام مسائل اقتصاد و سیاست هم به فرهنگ مربوط هستند و حتی در بسیاری از موارد نیازمند به پیوست فرهنگی هستند.
با این وسعت عرصه فرهنگ باید چه کرد؟ حتی به یک معنای عامی از فرهنگ، کل تعلیم و تربیت که خودش به تنهایی عرصه بسیاری وسیع و حیاتی است هم ذیل فرهنگ قرار میگیرد. بخاطر همین وسعت ساحت فرهنگ است که بعضی قائلند که باید قوه چهارمی به نام قوه فرهنگ در ساختار کشور تأسیس شود.

به نظر باید برای موفقیت، کار تقسیم و تخصصی شود نه اینکه همه نهادها و ارگان های فرهنگی در تمام یا اکثر این عرصه های فرهنگی وارد شوند. آنهم بدون قاعده و بدون نظارت و سازماندهی تشکیلاتی.

شاید یک راه حل دیگر تقسیم کار به لحاظ لایه های کار است. یک لایه، لایه اندیشه ای فرهنگی است. یک لایه، لایه هدف گذاری و تعیین خط سیر پیشرفت در فرهنگ است. لایه دیگر، لایه طراحی و برنامه ریزی ساختاری و نسبت آنها باهم و نوع آرایش و تقسیم کار آنها است. لایه دیگر، لایه ایده پردازی و خلاقیت است. یک لایه، لایه اجراء و عملیات و پشتیبانی است و لایه بعد از آن، لایه نظارت، رصد و آسیب شناسی است و لایه دیگر، لایه بازبینی در همه اینهاست. هر کدام این لایه ها، سیاست گذاری و محتوا و روش دارد.

چالش دیگر در کشور این است که وقتی می گوییم فرهنگ زیربنایی ترین ساحت جامعه است، تصمیم گیران و تصمیم سازان ما هم باید به این گزاره مبنایی معتقد باشند. نه اینکه این گزاره فقط در اندیشه باشد و در لایه تصمیم گیری، عملا ساحت اقتصاد یا گاها سیاست، مهمترین ساحت محسوب شود و فرهنگ در خدمت آن تقلی شود. و به نظر می رسد مهمترین تصمیم گیر و تصمیم ساز، مردم هستند. باید مردم اینگونه بیندیشند که فرهنگ زیربناء و غایت نهایی است و سیاست و اقتصاد و دیگر امور در خدمت آن هستند.

تشتت و واگرایی صحنه فرهنگ

فرهنگ یک مفهوم گسترده‌ایست که شامل ارزش‌های اجتماعی و هنجار‌های موجود در جامعه می شود. فرهنگ شامل دانش، باورها، هنرها، قوانین، آداب و رسوم، اخلاق و عادات جامعه می‌شود.
سوالی که در صدد پاسخ به آن هستیم، این است که علت ضعف و ناکارآمدی فرهنگی در کشور چیست؟ آیا فرهنگ در جمهوری اسلامی، بودجه ندارد؟ سازمان و نهاد ندارد؟ نیروی انسانی ندارد؟ فعال ندارد؟ اندیشمند و طراح ندارد؟ و یا مشکل چیز دیگری است؟ مثلا شاید امر فرهنگ در کشور، ساختار و سخت افزار ندارد. هدف مشخص ندارد. سمت و سو ندارد. مشکل کجاست؟

یکی از مشکلات تشتت و تعدد نهادهای فرهنگی بدون وضوح نسبت آنها باهم، موازی کاری آنها، عدم مشخص بودن نهاد بالادستی و پایین دستی و… است. در حال حاضر حوزه علمیه خودش از جهتی نهاد فرهنگی است. سازمان تبلیغات نهاد فرهنگی است. مسجد، کانون، هیئت و نمازجمعه نهادهای فرهنگی هستند. نهادهایی مثل بنیاد مستضعفین، بنیاد کرامت، سپاه، بسیج هم بسیاری از فعالیتش فرهنگی است. صداوسیما یک سازمان فرهنگی است. چند وزارت خانه فرهنگی هستند مثل وزارت فرهنگ و ارشاد و وزارت ورزش و جوانان و غیره. همچنین در کشور نهادهایی وجود دارد که در فرهنگ موثر هستند مانند شهرداری و اوقاف و …
شورا و نهاد بالادستی اینها کیست؟ بعضی نهادها مستقیما ذیل رهبری بعضی ذیل دولت بعضی مردم پایه، بعضی در ظاهر ذیل رهبری یا دولت هستند ولی به معنای واقعی ذیل آنها نیست بلکه بیشتر مستقل هستند مثل حوزه علمیه یا هیئات و مساجد و غیره.

هر کدام این نهادها، به بخش های مختلف فرهنگی می پردازند. مثلا در امر تبلیغ، امروزه هم سازمان تبلیغات، کار تبلیغی می کند و در مکان های مختلف مبلغ می فرستد. هم حوزه علمیه، هم اوقاف هم سپاه و هم بعضی نهادهای دولتی. آیا این نهادها از وضع هم خبر دارند؟
اکثر نهادها در بسیاری از عرصه ها مشغول فعالیت های موازی بدون هیچگونه نظارت و همپوشانی و هم افزایی هستند. حتی میان اساتید و اندیشمندان فرهنگی هم هم افزایی و فعالیت مشترکی دیده نمی شود.
گرچه این مشکل واگرایی فعالان و نهادها، منحصر در مسأله فرهنگ نیست. وضع عرصه های دیگر کشور هم تفاوت چندانی با وضعیت فرهنگ ندارند.
ادامه دارد…

کدام انقلاب (2)

•  تحلیل  •
#کدام_انقلاب؟
#سازندگی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
▫️ حرکت خودجوش
«بعد از پیروزی انقلاب این حرکت دانشجوئی – جنبش دانشجوئی، حضور دانشجوئی – صحنۀ عجیبی است.
در همان ماه‌های اول، مسئلۀ تشکیل سپاه پاسداران و حضور فعال دانشجویان در سپاه است و به فاصلۀ چند ماه، تشکیل جهاد سازندگی به وسیلۀ خود دانشجوهاست، که خود دانشجوها جهاد سازندگی را تشکیل دادند و خودشان آن را توسعه دادند؛ خودشان آن را پیش بردند، که یکی از برکات و افتخارات نظام اسلامی، جهاد سازندگی بود»(۱۳۸۷/۰۹/۲۴)
«جوانانِ جهاد سازندگی آن روزی کارهای بزرگ را در این کشور شروع کردند که حتی آن کسانی که جلوی چشم‌شان این کارهای بزرگ انجام میگرفت، باور نمیکردند که جوان ایرانی قادر به این کارهاست. در دوران رژیم طاغوت، گندم را از امریکا میخریدند و سیلو را روس‌ها برایشان میساختند؛ آنها سیلو را هم نمیتوانستند بسازند! باید روس‌ها میآمدند؛ این صنعت در ایران نبود. در سال‌های اول انقلاب، این جوانان جهاد دانشگاهی آمدند و گفتند امام دستور داده‌اند مردم گندم بکارند؛ خوب، گندم سیلو لازم دارد؛ درِ خانه‌ی چه کسی برویم، جز درِ خانه‌ی همت و ابتکار خودمان؛ شروع کردند. افرادی میدیدند که این سیلو بالا میرود – البته در روز اول، با ظرفیت کم – اما باور نمیکردند! و امروز کشور ما یکی از کشورهای مطرح از لحاظ سیلوسازی در دنیاست؛ به برکت همین جوان‌ها. کار جهادی، این است»(۱۳۸۴/۱۰/۱۴)
«جهاد سازندگی از جمله دستگاههایی است که بیش از همه، ما را به یاد امام عزیزمان می‌اندازد. چه‌قدر ایشان به این مجموعه‌ی جوان و انقلابی و بااخلاص و کارآمد اهمیت می‌دادند، و چه‌قدر لذت می‌بردند وقتی می‌شنیدند جهاد سازندگی موفقیتهایی را در جبهه‌ی جنگ و مناطق دورافتاده‌ی روستایی به دست آورده است. آن دل بزرگ، از دیدن این همه تلاش، پُر از امید و شادی می‌شد. تیزبینی و روشن‌نگری و تشخیص آن عزیز، درست و بجا بود و می‌دانست این مجموعه که از عناصر مؤمن و انقلابی و جوان و فعال و کارآمد و باسواد تشکیل یافته است، تا چه اندازه می‌تواند برای کشور مفید باشد»(۱۳۶۸/۰۳/۲۰)
«جهاد حقاً یکی از برکات خدا در این کشور است»(۱۳۷۰/۰۳/۲۸)
«جهاد سازندگی در میدان سازندگی شهید داد؛ چون كسانی دشمن این بودند كه انقلاب توفیق پیدا كند»(۱۳۷۷/۰۷/۱۵)
ویژگی جهاد این بود که فکر و روحیۀ انقلابی داشت؛ یعنی باورهای مذهبی در او عمیق بود و درد بشریّت در نهاد او موج می زد، ویژگی جهاد این بود که خودباور بود و به قدرتهای درونزا تکیه داشت، کاملاً آمادۀ ابتکار و یافتن راههای نوین حل مسأله بود، اهل جنگیدن با سختیهای عجیب و غریب میدان و نه صرفاً اسطوره های داستان بود، در همه کار به مردم متوسل می شد(به تعبیر حضرت امام «ما در مشکلات باید متوسل بشویم به ملت»)، اهل نگاه جامع به یک مسأله و دیدن ابعاد فرهنگی، رفاهی، اقتصادی و … با هم بود. کارها را کم هزینه انجام می داد، بوروکراسی سبکی برای انجام کار داشت و … .
یکی از مشکلاتی که با آن درگیر بود لیبرالهای دولت موقت و بعدها دیگر غربگراها بود. آقای ناطق نوری می گوید : «دولت‌ موقت‌ از دانشجوها خوشش‌ نمی‌آمد و این‌ موضوع‌ خیلی‌ عجیب‌ بود؛ این‌ها چشم‌ دیدن‌ جوانان‌ دانشجو را نداشتند»
ولی کار جهاد گرفت و به نقطه های شکوهمندی رسید.
┄┅••؛••┅┄
در دی ماه ۱۳۷۹، در آن سالها که بالاترین اهتمام جریان حاکم ـ اصلاحات ـ با جنجال فراوان و فشارهای پی در پی، ویرایش قانون اساسی، حذف قید اسلامیّت نظام یا اصل ولایت فقیه و … بود و به این خواسته و بسیاری از ویرایشهای اساسی مد نظر دست نیافت، بالاخره یکی از ثمرات بزرگ انقلاب به مسلخ رفت و طرح ادغام جهاد با وزارت کشور تصویب و اجرا شد.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به ارواح بلند شهدای جهادسازندگی رضوان الله تعالی علیهم
☘️@faslefarhang

کدام انقلاب (1)

•  تحلیل  •
#کدام_انقلاب؟
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
▫️ مقاومت کارخانه نوشابه
حسن مؤمنیان / کتاب «من به این آرم اعتماد دارم»
دو تا زد تو گوشم و گفت: «گور بابای تو و انقلاب!» نگهبان کارخانه بود و بهش گفته بودند سپاهی، بسیجی یا روحانی آمد بزنش. لباس نهضت هم شبیه لباس سپاه بود، ولی بدون آرم.
برگشتم نهضت و به همکارها گفتم: «من دو سه روزی نمی آیم. می‌خواهم هر طور شده وارد آن کارخانه بشوم. پپسی اگر قسر دربرود، کارخانه های دیگر هم زیر بار نمی روند»
رخت وشکلم را شبیه خودشان کردم؛ ریشم را کوتاه کردم، لباس هایم را تغییر دادم و رفتم. شیفت عوض شده بود و یک نفر دیگر نگهبان بود. گفتم: «آمده ام نمایندگی پپسی کولا را برای شهرستان شیروان بگیرم.» نگهبان گفت: «آنجا نمایندگی داریم.» گفتم: «بنده خدا حال ندارد، خوب پخش نمی کند.»
باکلی مکافات اجازه داد وارد شوم، وقت نماز بود. یک راست رفتم نمازخانه، با امام جماعت صحبت کردم که اجازه بدهد چند دقیقه بین دو نماز صحبت کنم. کارگرهای زیادی برای خواندن نماز آمده بودند. بلند شدم و گفتم: « مسئول های شما دکتر و مهندس هستند که در آمريکا درس خوانده اند، اما نمی دانم چرا در قبال بی‌سوادی شما بی‌اعتنایند و از من که دیروز آمده بودم تا برای کارگرهای بی سواد این کارخانه کلاس برگزار کنم، با کتک استقبال کردند»
توجه همه جلب شده بود و روحانی بنده خدا ترسیده بود چون او هم آنجا تحت فشار بود. کاغذ بخش نامه را از جیبم درآوردم، به دیوار زدم و گفتم: «حق شماست که باسواد شويد. دیگر خودتان می دانید»
یک دفعه مردی با سبیل های چخماقی وارد شد. یادم نیست باقرخان بود يا كاظم خان. اولش مؤدبانه گفت: «آقا، با من تشریف بیاورید دفتر مدیرعامل.» بعد که مقاومت من را دید، لحنش تغییر کرد و به زور من را به دفتر برد.
مدیرعامل، سرگرد وجدانی، رئیس سابق ژاندارمری مشهد بود. هنوز ننشسته بودیم که یکی از مهندس‌ها آمد به سرگرد گفت: «آقا مخزن ۲۰۰ هزار لیتری شربت نوشابه سوراخ شده و شربت ها دارند می ریزند زمین» سرگرد با عصبانیت گفت: «بروید درستش کنید» مهندس گفت: «آقا، ورق گالوانیزه می خواهد که در بازار نیست.»
سرگرد که دست و پایش می لرزید، گفت: «بروید از خارج بیاورید.» مهندس گفت: «تا سفارش بدهیم بخواهند از ژاپن بیاورند خیلی طول می کشد.» مهندس و سرگرد که چانه زنی شان تمام شد، پرسیدم: «چقدر ورق لازم دارید؟»
صدایش را بلند کرد و با عصبانیت گفت: «آقا شما تاجری؟ شما ورق فروشی که می‌پرسی؟» گفتم: «کارتان را راه می اندازم. بگویید چقدر می خواهید»
گفت: «حداقل ده ورق»
آن موقع با آقای نوراللهیان ، بدنه اجاق گاز می ساختم. یادم می آید کلی ورق گالوانیزه با نرخ دولتی خریده بودیم و در انبار داشتیم. یک تکه کاغذ را که سربرگ شرکت خودشان رویش بود برداشتم و برای عمویم در پاساژ رحیم پور نوشتم که دویست ورق گالوانیزه بهشان بدهد. سرگرد تعجب کرده بود. یک چمدان پول گذاشت جلویم، اما قبول نکردم و گفتم بعدا حساب میکنیم.
فردای آن روز در نهضت بودم که گفتند یک نفر کراواتی با شما کار دارد. مثل کارخانه که کسی را با ریش و قیافه بسیجی راه نمی دادند، نهضت هم کسی را با کراوات راه نمی داد. هماهنگ کردم بیاید بالا.
باز یک چمدان پول گذاشت روی میز. گفتم: «من آن را با شما حساب میکنم، آن هم به نرخ دولتی نه با نرخ بازار سیاه. اما دیروز که به کارخانه شما آمدم، حرفم چیز دیگری بود.» گفت: «بله بله. ما ۱۲۲ نفر بی سواد داریم و شما حتما باید بیایید در کارخانه کلاس تشکیل دهید.»
برای اینکه تولید کارخانه کم نشود، اول ۲۵ نفر از جوان ترها را ثبت نام کردیم تا به مرور برای همه کلاس برگزار کنیم. سرگرد دیگر با من دوست شده بود، جوری که در آن کارخانه که ما را حتی راه نمی دادند، مراسم سخنرانی آقای قرائتی را برگزار کردیم. از همه کارخانه‌های اطراف هم دعوت کردیم بیایند آنجا. آن سخنرانی آن قدر تأثیرگذار بود که باعث شد کارخانه های دیگر هم با نهضت همکاری کنند و توانستیم مبلغ زیادی برای کمک به جبهه ها جمع آوری کنیم.
┄┅••؛••┅┄
این باطن ناب و این منطق روشن باید بر کل کشور حاکم شود.
راه درست را پیدا کنیم.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل یاد، هدیه به روح بلند شهدای انقلاب رضوان الله تعالی علیهم
☘️@faslefarhang

ایده فرهنگی دولت انقلابی (بخش هشتم)

•  اندیشه  •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
▫️مقدمه (6)
● ب. عاقله فرهنگ
4
صحنۀ فرهنگ نیازمند عاقله‌ای است که با سرمایه‌های فرهنگی و افق‌های تعالی و ظرفیت‌ها و مسائل عینی انسی چاره‌اندیشانه(در سطح کلان) داشته باشد و به کل صحنه سمت و سو بدهد و به سهم خود باورهایی درخشان و امیدهایی فراوان بیافریند. صحنه بدون این سرمایۀ اجتماعی انسجام کافی ندارد(واگرا است)، سطح پویش‌هایش پایین است، دانائیها و تجربیات با سرعت مناسبی به اشتراک گذاشته نمی‌شود، از آنها درک عمیق و عالمانه‌ای صورت نمی گیرد و … .
ایران اسلامی امروز ظرفیّت و کفایت خلق «عاقلۀ مبارک فرهنگ» را دارد، و این خود یک رویش بزرگ است، مثل رویش عقلی دوران بلوغ که خود سررشته‌دار تراز متفاوتی از حضورها و حتی رویش‌های انسانی می‌شود، ولی طبیعتاً این متاع متعالی اجتماعی در هر ظرفی حاصل نخواهد شد.
به نظر می‌رسد تاکنون با «تقریرهایی سهل‌اندیشانه و گذرا» از این ضرورت، مدلها و الگوهایی پیشنهاد شده، ولی باید اینک به خوبی بررسی شود که ثمرات هر کدام چه بوده و چه نبوده است.
   ◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
ظرف‌های مورد توقع کجا است؟ یا حوزه و دانشگاه است یا بیت رهبری است یا شورای عالی انقلاب فرهنگی است یا هیأت‌های امنای مراکز فرهنگی یا اندیشکده‌های فرهنگی یا هیأت‌های اندیشه‌ورز که راهکار و دغدغه اخیر حضرت آقا است.
دربارۀ حوزه و دانشگاه این قضاوت بود که هرچند ریشه‌دار و پرظرفیتند و قدرت پروازشان خوب است، ولی از صحنه دورند و «جانشان» معطوف به مسأله و موقعیّت به‌ویژه در تراز تمدنی آن نیست. هر چه زمان نیز به این دو مرکز داده شود، اتفاقی نمی‌افتد. شورای عالی انقلاب فرهنگی با همۀ امیدهایی که رهبری به آن بسته بود و روی آن تأکید نیز می‌کرد تا کنون نتوانسته چنین نقشی ایفا کند. طبعاً جای بررسی دارد که مشکل از کجاست؛ آیا مشکل در ساختار آن است یا در افراد یا در جایگاه یا در سازکار بررسی مسائل در آن؟ با توجه به تحلیل پیشین پاسخ این است که اساساً اینجا ظرف تحقق چنین پدیدۀ انسانی ـ اجتماعی فاخر و ریشه‌ای و ماندگاری نیست.
لجنۀ فرهنگی دفتر رهبری نیز نتوانسته نقش جدی‌ای در این راستا ایفا کند و ظاهراً نخواهد توانست. سالها حضرت آقا برای مراکز فرهنگی مهم کشور هیأت‌های امنایی تعریف می‌کردند و مسؤولیتهای مهمی بردوش ایشان می‌گذاشتند. ولی آنها هم به چنین جایگاهی نرسیدند. بیشتر هیأت امناها فقط اسم‌اند و فعال نیستند، مواردی نیز که متعهدند گاهی به هیأت مدیره شباهت پیدا می‌کنند و سطح ورودهایشان مثل مدیران این مراکز خرد می‌شود.
اندیشکده‌ها که از آنها به عنوان «جذاب‌ترين نوآوريِ فكري دوران معاصر» یاد می‌شود، واقعاً یک پدیدۀ مدرن و تاریخی و یک رشد در حوزۀ چاره‌اندیشی و حکمرانی و به تعبیر حضرت آقا «صنعت تفکر» است، برای سازماندهی ویژه به فرآيند سياستگذاري و تصميم‌گيري در سطوح مختلف طراحی شده است.
تحولات سريع جهاني و ابعاد روز‌افزون توسعه از عواملي هستند که ضرورت تدوين سريع سياست‌ها و الگوهاي تصميم‌گيري را بويژه در کشورهاي در حال توسعه لازم می‌آورند؛ امري که بدون استفاده وسيع از ايده‌هاي نو و مستندسازي و جمع‌بندي تجارب و نظرات خبرگان و افراد خلاق ميسر نيست.
از آنجا که پژوهشکده‌ها در افق دانش و با نظم و سخت‌گیری و کُندی علمی با موضوعات مواجه می‌شوند که درست نیز هست، نمی‌توانستند به این نیاز پاسخ بدهند. در نتیجه جامعۀ بشری به سمت ایدۀ اندیشکده کشید. انديشکده، نوعي سازمان ويژه براي تفکر و پژوهش در زمينة سياست‌سازي و تصميم‌سازي است که بر اصل جمع‌انديشي يا ايده‌پردازي جمعي استوار است. انديشکده‌ها با انجام مطالعات بين‌رشته‌اي و با به‌کارگيري کارشناسان متعدد، خوراک فکري لازم را در حوزه‌هاي مختلف براي مديران و سياستگذاران جامعه تأمين مي‌کنند؛ البته وظايف متنوع ديگري همچون بومي‌سازي سياست‌ها، آينده‌پژوهي، آماده‌سازي افکار عمومي، ايجاد اجماع بين مجريان، تربيت نيروهاي صاحبنظر و … نيز به فراخور میزان تعهد اعضای اندیشکده برای آن قائل می‌شوند.
مسلماً ایجاد اندیشکده‌های متنوع فرهنگی باعث رشد فرهنگ و کارفرهنگی خواهد شد، ولی اندیشکده‌های فرهنگی نیز ظرف پدیدۀ تمدنی و متعالی و رشدآفرین مورد نظر ما، عاقلۀ فرهنگ، نیستند. هرچند که تا اطلاع ثانوی پیشتازند و مرجعیّت پیدا می‌کنند و واقعاً صاحب کمالاتند و نعمت‌های عزیزی هستند.
اندیشکده‌ها نسبتاً وضعی گذرا و حال و هوای پروژه‌ای دارند، به طور کاملی به مسأله وصل نیستند، خیلی در افق حل‌مسأله هستند و از یک چهارچوب نظری و هویّت عمیق معرفتی گسسته و بی‌بهره‌اند، زیادی نخبگانی هستند و از مردم منفصلند(در ادامه طرحی را از حضرت آقا به تصویر می‌کشیم که به این نارسایی توجه کرده‌اند)، تخصصی‌اند و نگاه بخشی دارند و … .
┄┄┅••=✧❁✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang

ایده فرهنگی دولت انقلابی (بخش هفتم)

•  اندیشه  •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیم‌نگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (5)
● ب. عاقله فرهنگ
3
   ◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
این که گمان کنیم در جامعۀ فرهیختۀ ما اگر ضرورتی به نام «عاقلۀ فرهنگ» وجود دارد حتماً انسان‌های غیوری به آن پرداخته‌اند و این میدان را خالی نگذاشته‌اند، قدری خوش‌بینانه است.
«عاقلۀ فرهنگ» را نمی‌توان هر جایی نشا کرد. این جمع مسؤول و هستۀ سخت «انتخاب تمدنی» ما در حوزۀ فرهنگ، تنها در نقطه‌ای خواهد روئید که نقطۀ التقاء چند ضلع نیرومند باشد؛ یک، برخورداری‌های اندیشه‌ای و علمی اصیل ما، دو، دردهای تمدنی و فشار مسؤولیتهای حاکمیتی ناظر به پیشبرد فرهنگ، و سه، اشراف اطلاعاتی نسبت به وضع گذشته و امروز فرهنگ و برنامه‌های کلان فرهنگی و پویشهای اصلی تأثیرگذار بر فرهنگ ایران(از جمله طرح‌های راهبردی و تهدیدهای دشمن).
اگر همه گمان می‌بریم که می‌توان فرهنگ را با سیستم‌های اداری به سامان و تعالی اساسی رساند، مشغول از دست دادن زمان هستیم. نیاز به جوشش هست؛ چیزی از جنس حیات دائمی. باید نبوغ و فرهیختگی ایرانی مسلمان در عرصۀ فرهنگ بجوشد تا اتفاقی شایسته در این عرصه بیافتد، ولی سازه و سازکار آن فضاهای اداری نیست. حداقل احتیاط در آن است که فعلاً به این کانون‌ها دل نبندیم.
به این نکته حتماً باید توجه شود که این سامان و آن کانون نخبگی بخصوص چون در حوزۀ فرهنگ دیده می‌شود، متنی‌تر و جوهری‌تر از آن است که عادت‌زدگان و استعلاپیشه‌گان بتوانند به آن دست پیدا کنند.
این جمع را حال و هواهای حوزوی یا دانشگاهی امروز نیز نمی‌تواند شکل بدهد و بر انرژی سکون و ایستایی موجود غلبه نماید. شکل‌گیری این جمع نیاز به دردی جاندارتر و پرورده‌تر از دردهای موجود در حوزه‌های عزیز و عریق ما دارد. حوزه از نگاه‌های عمیق و متینی برخوردار است و قطعاً غیور است، ولی حتی بیش از دانشگاه از صحنه‌های عینی حیات اجتماعی مردم دور است و نسبت به مقولۀ تمدنی فرهنگ سهل‌اندیش‌تر و عافیت‌طلب‌تر از آن است که این درد و این عزم در آن شکل بگیرد و چنین افرادی بزاید. اساساً مهمترین هدیۀ انقلاب اسلامی به این مقطع از حیات شیعۀ معاصر، شکل‌گیری همین عزم‌ها و صاحبان عزم است و حوزه اکنون به خاطر تعویق و فاصله‌ای که نسبت به دردها و مسأله‌های تمدنی دارد، کانون این عزم‌ها نیست.
دردهای تمدنی و اراده‌های تمدنی(دردهای عینی و نه نظری) اکنون الگو و فرهنگ و ظرف پشتیبان ندارد. بدون رحِم است. الگوهای حیات حرفه‌ای ما چنین نیست که ما را در وسط مسأله‌های پیشرفت جامعه بکارد و نظام ارزشی و فرهنگ حرفه‌ای ما نیز از صرف هزینۀ عمر و نخبگی برای سردرآوردن از دردها را به اندازۀ کافی ارزشمند اعلام نمی‌کند که بتواند از این رویه‌ها پشتیبانی کند. جاهایی هم تعریف نشده که محل‌های دائمی این بررسی‌ها و تبادل رهیافت‌ها و دانایی‌ها و … باشد.
همۀ نخبگانی که در صحنه‌اند با بدبختی و اضطراب و منازعه‌های فراوان و تلخیها و زخم و زیل‌شدن‌های بی‌شمار چیزی را در جایی به صورت موقتی می‌کارند و معمولاً پس از چندی با صد آه و افسوس با آن خداحافظی می‌کنند و با صد اتهام رخت خود را به جای دیگری می‌کشند و بدبختی جدیدی را در آنجا دنبال می‌کنند، لذا با سرعتی متناسب بزرگ نمی‌شوند. هیچگاه به صورت مستمر و بدون تعویق در افق فهم تمدنی فرهنگ نمی‌ایستند و به چنین ترازی نمی‌رسند.
شاید البته بخشی از ماجرای تعویق رشد نیز امور معیشتی باشد. هرچند اصل ماجرا همان افق درد است که انسان‌ها را به سرعت بزرگ می‌کند و دست‌یافتن به آن هدیۀ بزرگی برای یک نخبۀ مستعد بی‌تعلق است. نظام معیشتی نیز موضوعات دیگری را پشتیبانی می‌کند. مکرر دیده‌ایم که بسیاری از نخبگان جوشش‌های خودشان را بیرون از محیط ارتزاق خود می‌یابند با این که به هدایت عقل معاش برای دست‌یابی به جایگاه رسمی هیأت علمی شدن تلاشهای زیادی هم می‌کنند و به انفعال‌های متعددی تن می‌دهند، ولی وقتی به آن موقف می‌رسند می‌بینند که نخبگیهایشان با موقفی که در آن ایستاده‌اند هم‌خوان نیست و در آن الگو و آن تعیّنها نخبگی خاصی احساس نمی‌کنند.
خلاصه این که نیاز داریم ظرفی را طراحی کنیم که بتواند این جمع فرهیخته را با این مسؤولیّت بزرگ و عمیق و تاریخی در دل خود بپذیرد و چون یک وسیلۀ مناسب همۀ اسباب برانگیختگی و اشراف و نفوذ نگاه و … را در اختیارشان بگذارد و طبعاً عرصۀ فرهنگ را از ثمرات حضورشان بهره‌مند بنماید.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang

ایده فرهنگی دولت انقلابی بخش ششم

•  اندیشه  •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیم‌نگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (4)
● ب. عاقله فرهنگ
2
   ◈ نقش عاقلۀ فرهنگ
این که این انقلاب با انضباط خوب و در تراز نخبگی بلندی حرکت کرد، هزینۀ کمی آفرید، عمق دست‌آوردها بسیار بود، سرعت پیروزیش برای همه عجیب بود و به خوبی به اهداف خود رسید، دوست را و دشمن را و فرصت‌ها را به‌خوبی شناخت و به ندرت فریب خورد یا منفعل شد و … به خاطر این بود که هستۀ نخبگانی پیرامون حضرت امام از تراز فرهیختگی خوبی در کل جهان اسلام برخوردار بود، و الا قوم مستضعف و محجوری مثل ایران آن روز نمی‌توانست به تنهایی از پس مشکلات عظیم دوران انقلاب و پس از انقلاب بربیاید.
جا دارد به این نکته روشن توجه کنیم که آن هستۀ مبارک نخبگانی، «انقلاب» را نه به عنوان یک پروژه یا اعتبار حوزوی یا حتی مطالبۀ مردمی، بلکه به عنوان یک مسؤولیت الهی انتخاب کرده بودند و پای همۀ دردها و بی‌چارگیها و یأسها و تاریکیهای مسیر ایستادند و به مدد الهی آن را از آب در آوردند، آنچنان که امام خمینی ره آن را از زاویه ای خاص قرائت می نمود :
«يكي از مسائل كه بايد براي طلاب جوان ترسيم شود، همين قضيه است كه چگونه در دوران وانفساي نفوذ مقدسين نافهم و ساده‌لوحان بي‌سواد، عده‌اي كمر همت بسته‌اند و براي نجات اسلام و حوزه و روحانيت از جان و آبرو سرمايه گذاشته‌اند. اوضاع مثل امروز نبود، هركس صددرصد معتقد به مبارزه نبود زير فشارها و تهديدهاي مقدس نماها از ميدان به در مي‌رفت.
… واقعاً روحانيت اصيل در تنهايي و اسارت خون مي‌گريست كه چگونه آمريكا و نوكرش پهلوي مي‌خواهند ريشه ديانت و اسلام را بركنند و عده‌اي روحاني مقدس‌نماي ناآگاه يا بازي خورده و عده‌اي وابسته كه چهره‌شان بعد از پيروزي روشن گشت، مسير اين خيانت بزرگ را هموار مي‌نمودند»(منشور روحانیّت)
فرهنگ که جوهری‌ترین و انسانی‌ترین عنصر این انقلاب است بدون این حال و بدون حضور آن هستۀ نخبگانی به مرز تعالی نمی‌رسد. ما سهل‌اندیش شده‌ایم و عافیت‌طلبانه امید می‌بندیم با همین سازکارهای اداری پر از نقص حوائج عمیق انقلاب «برآورده خواهد شد(!)»
«سامان» جوهره می‌خواهد. «سامان واقعی حوزۀ فرهنگ» به جوهره‌هایی چند و از جمله به شکل‌گیری این عاقله ـ که خود یک پدیدۀ اجتماعی است و بریده از محیط نیست ـ بستگی دارد. در غیر این صورت حوزۀ فرهنگ به انسجام و هم‌آوایی و بهینه‌گی نخواهد رسید و هیچ اتفاق مهمی از جنس تحول در این کشور رخ نخواهد داد.
یکی از مشکلات عرصۀ فرهنگ ما این است که خود متولیان عرصۀ فرهنگ اقتدارات فرهنگ را باور ندارند و به فرهنگ به چشم همه چیز نگاه نمی‌کنند. لذا امور سیاست و اقتصاد ذهنشان را طوری مشغول می‌کند که دیگر در اندیشه‌ها و ایده‌هایشان نمی‌توان قوّت پایگاه فرهنگ را رصد کرد. مشغولند، شاید گرم و گاه باتعصب با مسائل فرهنگی برخورد می‌کنند، ولی این طور نیست که ظرفیّت‌های عظیم فرهنگ را برای حل مسائل جامعه به صورت ملموسی بینند(درک درست و عمیق جایگاه فرهنگ). کسانی باید شروع کنندۀ این ادراک و این باور عمیق باشند. باور خالی هم کافی نیست، باید این اقتدارات را به‌صورت ملموسی ببینند. این نوعی نبوغ است.
وقتی در یک بازۀ زمانی نسبتاً باز به صحنه می‌نگریم می‌بینیم که الآن بسیاری از ایده‌های تحولی ـ بخصوص گونه‌های درشت و ملی آن ـ قیّم ندارد و کس یا کسانی مثل مادری که نگران فرزندان خود باشد برای طرح‌ها بی‌تابی نمی‌کند. همۀ مواردی که به نتیجه می‌رسد نیز دقیقاً از همین قاعده پیروی می‌کند؛ یعنی کسی پشت آن است و زنده است و روح دارد.
طرح‌ها ـ به‌ویژه طرح‌های ملی ـ از صدها اشکال برخوردار است و کسی واقعاً برای آنها دل نمی‌سوزاند، آنچنان که یک شخصیت موفق علمی نوشتۀ خود را مرتباً ارتقا می‌بخشد، اینها را مرتباً ویرایش کند و بهینه کند.
اگر یک مدار ریلی را سرهم بندی کنند واگنهای قطار نمی توانند حرکت کنند، یا اگر حرکت کنند چپ می کنند، یا نمی توانند سرعت بگیرند، یا به وضوح ایستگاهها متناسب نخواهند بود، یا … . عرصۀ فرهنگ نیاز به سناریوهای سر و ته داری دارد که همۀ عناصر دخیل را در آن دیده باشند و این که اگر فلان بشود چه می شود و بعد آن چه خواهد شدها را بارها بررسی نموده باشند و به هر رگۀ اقدام انسجام کافی داده باشند و همۀ اقدامها را به سمت ائتلافی کلان و ملی سوق داده باشند و … . این بایدهای تلخ و نفس گیر نیاز به قومی عاشق و نخبه دارد. هر نقطه ای نیز که آباد است حداقل کسی از این قبیل را پای خود دارد. انسجام کلی نیز آن عاقله را نیاز دارد.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang

ایده فرهنگی دولت انقلابی (بخش پنجم)

•  اندیشه  •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
تسلیت بابت سالروز عاشورای حسینی و شهادت سیدالشهدا و یاران بااخلاصش.
در مقدمه نیم‌نگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (3)
● ب. عاقله فرهنگ
1
نکتۀ ضروری دیگری را باید کنار مطلب «الف» نشاند. دربارۀ این نکتۀ دوم هم باید تأمل کرد و بدون مسامحه به جمع‌بندی‌هایی رسید و اتخاذ تصمیم نمود. به نظر خواهد رسید که این عنصر با نگاهی سخت‌گیرانه دیده شده است، ولی واقعیّت گاهی دشواری آفرین است و چاره‌ای نیست جز این که به زبان رانده شود تا عزمی برای تدبیر و حرکت به سمت آن پدید بیاید.
این روشن است که ما باید اکنون با توان بالفعل خویش و با بهادادن به همۀ تحلیل‌گران و کنشگران فرهنگی‌مان پویش‌های پر پیمان فرهنگی را برای پیگیری مسلمات فرهنگی دامن بزنیم و شور و نشاط خوبی ایجاد کنیم و اجازه ندهیم این حوزه به مرزهای مهجوریت کشیده شود.
در عین حال اگر به سامان اساسی در این حوزه می‌اندیشیم و ایدۀ مادر را لازم می‌بینیم با نگاهی عملیاتی باید گفت برای این که به آن ایده برسیم و پس از آن نیز بتوانیم ایدۀ حاصل آمده را واقعاً در جامعه جاری کنیم باید کسانی از نخبگان توانمند جبهۀ انقلاب «بدون هیچ تعیّن اداری» و تنها با احساس یک مسؤولیت الهی این مأموریت را بپذیرند و تصمیم بگیرند که پای آن بایستند(به تعبیر حضرت آقا کمربستۀ آن ضرورت بشوند). اینها باید رسالت خود را چنین تعریف کنند که «بالاخره هرکاری لازم است بشود تا در این کشور کل ظرفیت‌های علمی و راهبردی و کادرسازی و فرهنگ‌سازی و … به نظم و توحد برسد و خرج غنی‌ترین مقاصد و مسیرهای فرهنگی بشود».
حال و هوای اداری هیچ تناسب درستی با حل واقعی مسأله ندارد. اخلاق اداری در فضای فرهنگ که مهمترین عنصر حیات پرمسؤولیّت شیعۀ انقلابی تمدن‌خواه است واقعاً پاسخ‌گو نیست. این وضعیّت از منظر کلان ـ به ویژه در حوزۀ تحولات تمدنی ـ وضعیّت حل مسأله نیست. به همین جهت نه در سطح ملی و نه حتی در سطوح منطقه‌ای و شهرستانی مسائل فرهنگی به‌واقع حل نمی‌شود.
   ◈ تعریف عاقلۀ فرهنگ
این قوم لحظه‌ها و فرصت‌های تاریخی ما را می بینند، بر سر آنها می‌ایستند و برایش عمیق‌ترین و اصیل‌ترین تدبیرها را می‌کنند. این کار ثمرۀ هشیاری و اشراف است. خلق آن ایده، و صرافت بر هدف و راه و آن انسجام و عزم، کار عقل است؛ یعنی باید این جمع نقش عاقلۀ فرهنگ را بپذیرد و برای آن که تنها اسم و رسمی نباشد، باید با تمام وجود پای آن ایستاده باشد.
این جامعه خودِ عقلند، قلک همۀ دانائیهای این عرصه‌اند، با نام تعهد اجتماعی به آسمان وصلند، همدیگر را براساس اصول اسلامی از صمیم دل می‌خواهند و بین‌شان هیچ رقابتی نیست، از همه نوع تبرّج به‌دورند و تمثال فرهیختگی، توکل به خدا، اعتماد به نهاد و باطن تعالی‌خواه بشر و بی‌تعلقی نسبت به تعیّنات امروزی هستند.
«عاقلۀ فرهنگ» برای این که واقعاً عاقله باشند و از حکمت تهی نباشند و منظور فرشتگان گردند و از همۀ تأییدات محیطی بهره‌مند شوند، باید از روحیۀ استعلا و کارهای تصنعی و دغدغۀ نان و نام و آبرو و … به دور باشند. عاقله باید کانون درک و درد انسانی باشد.
در حوزۀ فلسفه یا تفسیر کسی چون علامه طباطبایی یا جوادی یا مصباح ظهور می‌کند و آنقدر بی شائبه، بی فتور و معطلی و تعویق یا تنزّل سطح پویشها، به صورت شبانه‌روزی و باتمرکز و حفظ دائمی نخبگی شیعی در این زمینه می‌جوشد که آرایش صحنه را به سمت خود و با مرکزیّت ثقل خود برهم می‌زند و هر چه زمان می‌گذرد هیچ نقطه‌ای در محیط پیرامونی سرعت سیرش به این اساتید نمی‌رسد.
این که چنین کسانی و چنین انجمنی اکنون در حوزۀ فرهنگ نداریم معلول درست دیده نشدن آن و رسمیّت نیافتن این رسالت است. نه بخشهای فرهنگی دفتر رهبری کاری کارستان از این قبیل خواهد کرد، نه شورای عالی انقلاب فرهنگی نه مراکز ارزشمند متعدد(!؟) و متداخل و متنافر فرهنگی تعریف شده در این بوم و اقلیم و نه حوزه و دانشگاه عزیز.
این یعنی سازکار کلی حل مسأله ایراد دارد و نارسا است. ما بنا داریم تمدنی الهی اسلامی بسازیم اما به واسطۀ سازکارهای حل مسأله در این سالها، آنقدر به محصولات نازل تن داده ایم که به‌شدت تحقیر شده‌ایم و از احساس نخبگی و اشراف بر لحظات و بر تاریخ و بر ظرفیتهای عظیمی که انقلاب برای نسل امروز فراهم می‌آورد، تهی گشته‌ایم.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang

ایده فرهنگی دولت انقلابی (بخش چهارم)

•  اندیشه  •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیم‌نگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (2)
● الف. ایدۀ مادر
پیشتر عرض شد که باید روی دست‌یابی به ایده‌ای مرکزی، مادر، مقتدر و وحدت‌بخش سرمایه‌گذاری کنیم و آن ایده را به همۀ مناطق تحلیل و تدبیر بکشیم و در دل همۀ فرصت‌ها تزریق کنیم تا با این کار همۀ پاره‌های سخن خویش را معنا و رمقی جدید ببخشیم، آنها را متوجه همدیگر نماییم و پیگیری مطلوبیت‌های متعدد فرهنگی را شدنی و پرثمر کنیم. وقتی جامعه‌ای «فرهنگی» می‌شود که پاره‌های مختلف پویش‌های فرهنگی از وضع متشتت خارج شوند، دست به دست هم بدهند و یک زیست‌بوم کامل و رشدپایه را تشکیل بدهند، و الا معمول تلاشها تنها دست و پا زدن است و شاید نهایتاً ما را روی آب نگه‌می‌دارد نه این که با هشیاری ملموسی «به پیش» ببرد.
این ایده هرچند برآمده از دانایی است، ولی خود توان تولید علم‌های مُعین و متناسب و مورد نیاز در حوزه‌های فرهنگ را بالا می‌برد و ما را به شدّت خلاق و سخن‌ساز و سخن‌سرا می‌کند و امکان تفاهم میان کنشگران متنوع عرصۀ فرهنگ را افزون‌تر نموده، آهنگ هماهنگی و امید به همگرایی را به‌خوبی می‌نوازد و ظرفیت‌های بی‌پایان ذهنی و عاطفی خلاقیّت‌های مردمی را فعال می‌کند و به آبشخورهای «خلق سخن» و «گسترش گزینه‌های حل مسأله» اضافه می‌کند.
دربارۀ این قاعده ـ لزوم ایدۀ مادر ـ باید بیشتر سخن گفت. دریغ است روی نکته‌ای که در خط آخر بند قبلی آمد(خلق مردمی سخن)، تأکید بیشتر صورت نگیرد؛
اصرار بر ایدۀ مادر برخاسته از نقش سرنوشت ساز، حیات‌بخش و رویش‌آفرین «اراده» در حیات فردی و «اجتماعی» بشر نیز هست.
انقلاب اسلامی به خاطر نگاه مردم‌سالارانۀ عمیق و کاملاً متمایز و گستردۀ خویش، خلق انواع بصیرت را نیز مردمی و گسترده می‌خواهد و از آنجا که توان تولید قیام مردمی را ویژه‌تر از هر فرهنگی دارد می‌تواند روی این کانون خلاق حساب ویژه‌ای باز کند. به همین جهت ایده‌های مادر که اراده‌های سرگردان را جهت می‌بخشند و محیط همگرا و زیست اجتماعی مترقی‌ای ـ که منبع الهام‌های توفندۀ تودۀ مردم است ـ پدید می‌آورند، عناصر مهمی در چرخۀ خلق بصیرت ملی به شمار می‌روند.
ایده‌های مادر زمینۀ مدیریت صحنه را فراهم می‌کنند و صحنه به خلق بصیرت‌های نوین می‌پردازد و همۀ اینها عالم انسانی را دیگر می‌کند و منبع الهام جدیدی شکل می‌گیرد. این یعنی تعالی اجتماعی انسان و این تعالی‌ها یعنی بالارفتن سرمایه‌های اجتماعی تحول.
اما ایده‌ها از مبانی نیرومند و تحلیلهای پایدار و پایه تغذیه می‌کنند. این ایدۀ مادر باید از تراث معرفتی شیعه و تمام مبانی فکری مکتب امام تغذیه کرده باشد و با تمام اصول آن هم‌خوانی داشته باشد و حتی در مرحلۀ تکوین با همۀ ظرفیت‌های فرهنگی ارتباط بگیرد و بصیرت‌های صحنه را بنوشد و نهایتاً به سخن واحدی برسد و طبعاً آن را در ادامۀ چرخه در همۀ این ظرفیت‌ها جاری نماید.
خلق ایدۀ مادر یک حادثه است، یک پیشرفت است، یک تعالی ارزشمند انسانی است. هر تمدنی از یک عقلانیّت تغذیه می‌کند و عقلانیّت ابتدا ایدۀ مادری است که حتی پشت خلق دانش‌های نوین قرار می‌گیرد.
در حوزۀ فرهنگ نیز با وجود این ایدۀ مادر است که گذر زمان به چشم یک سرمایه دیده می‌شود و همۀ متغیرهای حیات بشری را از روح واحدی متأثر نموده پیکرۀ واحدی را به نمایش می‌گذارد.
جامعه‌ای که به ایدۀ مادر نمی‌اندیشد ـ ولو جامعۀ نخبگانی ـ از الگوی اصلی تمدن‌سازی بی‌خبر است.
(ادامه دارد …)
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang

ایده فرهنگی دولت انقلابی (بخش سوم)

•  اندیشه  •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
دو سه یادداشت پیشین، به تأملی دربارۀ «ایدۀ فرهنگی دولت» گذشت و به یکی از مؤلفه‌های آن ایده اشارت رفت. با پوزش به نظر رسید پیش از ادامۀ بحث، تفصیلی به مقدمه داده شود و پس از آن بحث پیشین پی‌گرفته شود. لذا شمارۀ 1.5 خورده است تا قبل از متن بحث در نظر گرفته شود. بخشی از این یادداشت تأکید بر مقدمۀ گذشته است.
▫️مقدمه (1)
انقلاب اسلامی و کشور ایران در حوزۀ فرهنگ صاحب سخن و اقتدار و مقاومتهای پیروز به شمار می رود. غیر از این که لطمه‌های زیرساختی یکی دو سده استعمار ایران و جهان اسلام، بلکه جهان سوم دمار از روزگار ما در آورده است و علاوه بر آن هجمه‌های سنجیده و سنگین پس از انقلاب نیز پدیدۀ کم رمق و کم اثری نبوده است، ولی انقلاب اسلامی به لطف الهی توانسته در حوزۀ فرهنگ نیز «یک چلّۀ پُرافتخار را بدون خیانت به آرمان‌هایش پشت سر نهاده و در برابر همۀ وسوسه‌هایی که غیرقابل مقاومت به نظر می‌رسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کند»(بیانیه گام دوم). ما در برابر نظام سلطه و تمدن پشتیبان آن دوام آورده‌ایم و بسیاری از طرح‌های پرامید دشمن در واقع به نتیجه نرسیده است.
حضرت آقا که پس از رحلت امام موضوع تهاجم فرهنگی، بلکه شبیخون و تاراج فرهنگی را مطرح نمودند پس از سالها گفتند که لطمه خوردیم ولی به هدفشان نرسیدند. شواهد این تحلیل رهبری هم کم نیست. مثلاً وقتی جنگ سوریه با وحوش داعشی پیش می‌آید جوانان بسیاری با انگیزه‌های خالص دینی به این جنگ می‌روند و خانواده‌ها و بسیاری از مردم بلکه جو عمومی جامعه نیز در دل تخریبهای مزورانۀ یکی از ذلیل‌ترین و بی‌هویت‌ترین دولتهای این چهاردهه از آنها پشتیبانی می‌کنند. این نشان می‌دهد امور ریشه‌ای بسیاری ـ نه صرفاً از جنس مذهبی بلکه حتی از جنس انقلابی ـ زنده مانده است.
ولی بالاخره در این حوزه پرمشکل و پرمسأله هستیم؛ سمت و سوی واحد و متمرکزی نداریم، از مزیت‌های اسلامی، شیعی و انقلابی به خوبی استفاده نمی‌کنیم، الگوهای تحلیل و تدبیر انضباط علمی ندارد و شاید نمی‌تواند داشته باشد و در عین حال از نخبگیهای بالفعل نیز فاصله دارد، بسیاری از نخبگان درجۀ یک در حوزۀ فرهنگ باقی و پایدار نمی‌مانند و اگر هستند با این باور عمیق و عالمانه نیست که اقتدارات فائق و چیرۀ فرهنگ را هرچه بیشتر کشف کنند و نشان بدهند، مراکز و متولیان پیگیر مقاصد فرهنگی همچون مقولات و اجناس عالیه بسیار متنوع، متباین و واگرا است و گویا امکان اتصال زنجیروار به هم ندارند، حتی تک تک مراکز فرهنگی نیز در درون خود گرفتار این واگرایی هستند و قدرت ضبط و همگرا کردن اقدامات خود را ندارند، بدتر این که اکنون دچار نوعی سطحی‌زدگی(عوام‌زدگی)، سیاست‌زدگی و حتی نهایتاً ولنگاری فرهنگی شده‌ایم، لذا می‌توان گفت از ناحیۀ سیاست، از ناحیۀ تربیت، از ناحیۀ اقتصاد، از ناحیۀ امنیت و … شاید از همۀ نواحی بلا و مصیبت بر سر فرهنگ سرازیر می‌شود و در این میان حملات دشمن شدید و پی‌درپی و با اقتدارات روزافزون صورت می‌گیرد. این مقوله تحلیل عمیق می‌خواهد. آخر چرا؟
وقتی به بهبود می‌اندیشیم می‌توان گفت یکی از اصلی‌ترین ملاحظات در حوزۀ فرهنگ این است که روش حل مسأله در این حوزه درست است یا خیر؟ اکنون الگو و چرخۀ حل مسأله به نظر معیوب می‌رسد. این الگو خود می‌گوید که در واقع «پیش‌روی» هدف گرفته نشده است. داریم روزمرگی می‌کنیم.
هرچند اندیشۀ اسلامی یعنی اقتدارهای چند جانبه، ولی شاید همۀ نخبگان انقلابی می‌گویند اقتدارات اصلی انقلاب ما در حوزۀ فرهنگ است. فرهنگ سخن اصلی ما است. انفعالی که اکنون در حوزۀ فرهنگ داریم باید ما را به فکر راه‌حلهای واقعی و اساسی در این حوزه بیاندازد. این انفعال در حالی است که به مکتب نیرومندی تکیه داریم، مردم ما تربیت شده‌اند، ظرفیت‌های فراوان تاریخی و عصری در اختیار خود داریم، اصل پیروزی انقلاب تأثیرات مثبت فرهنگی بسیار داشته است، دست‌آوردهای انقلاب جایگاه منطقه‌ای باشکوتی به ما داده است(با آبروییم) و این را امروزه به خوبی درک می‌کنیم و … ولی منفعل و آشفته‌کاریم. باید ذهن و دلمان را برای اقدامات جدی در این حوزه آماده کنیم و برای استمرار بخشیدن به کارهای سطحی بهانه نیاوریم.
برای این که به معنای واقعی وارد حوزۀ حل مسأله شویم اموری به نظر لازم است :
الف. ایدۀ مادر
ب. عاقلۀ فرهنگ
ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
به توضیح مختصر هر یک خواهیم پرداخت.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang