نوشته‌ها

محمد الجنّامی نشانه ای از شکل گیری هویت تمدنی شیعه

محمد الجنامی، جوان دهه هفتادی ایرانی اهل شایگان خوزستان است. این جوان دهه هفتادی ایرانی که مدتی است مداحی های خاصی را درهیئات ایرانی و عراقی اجرا می کند، امسال به مناسبت اربعین حسینی، قطعه ای را تحت عنوان «درب العشک» منتشر کرد که این مداحی دربین مواکب اربعینی بسیار دیده و شنیده شد.

این کار آن قدر مورد استقبال زوارحسینی در کاروانهای پیاده اربعین قرار گرفت که موجب شد محمد الجنامی در بین بسیاری از شیعیان از ملیت های متفاوت شناخته و مورد تقدیر قرار بگیرد.

شاید بتوان در رثای این کار ساعت ها حرف زد و نوشت؛ اما آنچه که به نظر می آید شاید کمتر به آن اشاره شده است، ظاهر شدن نشانه هایی از شکل گیری یک هویت تمدنی شیعی است. وقتی یک شیعه می تواند تشخیص دهد که چه اثر هنری مورد استقبال «هویت شیعی» بدون هیچ قید ملیتی و قومیتی قرار میگیرد یعنی توانسته است به ذائقه خالص شیعی دست پیدا کرده و یک هویت شیعی که سابقه ای 14 قرنی دارد را اثاره کند و همه را با خود همراه کند. به گونه ای که شاهدیم در زمان اربعین به عنوان یکی از نشانه های شیعیان در روایات همه‌پسند شود.

محمد الجنامی نشانه ای از یک نسل شیعه تمدن ساز است، و اتفاقا دهه هفتادی بودن ایشان شاهد خوبی است که بتوان پی برد، نسل جوان شیعه امروز توقعات بسیار عمیق و بلندی از دارایی هویتی خود دارد و گام های بلندی را در حال برداشتن است.

اگر بخواهم تعبیر تیز و دقیقی را برای این کار استفاده کنم، قیام یک جوان برای اثاره هویت شیعی است. محمد الجنامی نشان داده است که اگر کسی بتواند روی هویت عمیق شیعی بایستد، پرمخاطب ترین اثر هنری را برای تاریخ، تولید خواهد کرد و این اثر هنری با اینکه با یک زبان خاص اجرا شده است اما تمام شیعیان را به سمت خود کشیده است.

هویت تمدنی شیعه در هر عرصه‌ای که ظهور پیدا کند قابلیت رقم زدن چنین پدیده و اعجازی را در خود دارد زیرا هویت تمدنی شیعه اساسا گره خورده به یک عقبه سنگینی است که می توان اینگونه از آن نام برد: «شیعه هویتی برای فرادی جهان».

آنچه که در تعریف آزاداندیشی ندیده ایم؟!

از آنجا که آزاداندیشی، گفتمانی از جنس رقم زدن یک ذائقه است و می توان این گونه تصویر کرد که بعد از محقق شدن این گفتمان، عملا جامعه نخبگانی و به تبع آن، مردم، ذائقه ای پیدا کرده اند که اساسا هر تقابل آرایی که بوی فهمیدن و اندیشیدن و کشف حقیقت میرود برایشان مقدس و قابل پیگیری خواهد بود. در این اتمسفر فرهنگی، هیچگاه نفاق توانایی عرض اندام پیدا نخواهد کرد حتی اگر بنای به دیده شدن از سمت مردم داشته باشد می بایست کاملا در راستای روشن شدن حقیقت گام بردارد و الا از دایره انتخاب مردم حذف خواهد شد.

شکل گیری این اتمسفر فرهنگی به وسیله گفتمان سازی قطعا یک عبادت بزرگ است اما باید این موضوع را نیز مورد توجه قرار داد که وجه سلبی این گفتمان می بایست در تعریف خودش دیده شود لذا به نظر می آید در تعریف آزاداندیشی می بایست نقطه های تضاد روشن شود و به تعبیری تعرف الاشیاء به اضدادها راهبردی در کنار پی بردن به ماهیت شناسی ایجابی آن قلمداد گردد.

یکی از وجوه سلبی که می توان در تعریف آزاداندیشی به آن اشاره کرد، کنار زدن تمام جریان هایی است که اندیشیدن در جامعه را نفی می کند، چه اینکه این جریان ها حامل یک دعوت باشند و یا حتی اقداماتی در حوزه های تربیتی و … تعریف کنند.

جریان شناسی شکل گیری نظم نوین جهانی1، آمریکا قدرت اول تمدن غرب

امروزه سطح های متعددی از تحلیل شکل گیری نظم نوین جهانی مطرح می شود که میتوان بین این تحلیل از پایگاه های فکری مختلف دسته بندی کرد، یکی از این پایگاه های فکری رصد آمریکا نه در نقطه شیطان بزرگ بلکه به عنوان ابرقدرتمند دنیای امروز و نوک پیکان مدرنیته، این پایگاه فکری نقطه های قدرتمندی آمریکا را از آنجا که کاهش یافته شاهدی بر شکل گیری نظم جدید می داند:

آقای محمد پورغلامی از نویسندگان دفتر رهبری در طی یادداشتی مطرح می کند:

«توماس فریدمن» تحلیل‌گر ارشد «نیویورک تایمز» درباره‌ی کاهش قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا به‌صراحت می‌نویسد:

«ما دیگر حتی به اندازه‌ی یک بند انگشت توان مداخله‌ی نظامی در بحران‌هایی مانند سوریه نداریم. البته می‌توانیم پول و سلاح بدهیم اما مداخله‌ی مستقیم نه. از این جهت کشورهایی مانند ترکیه باید به تنهایی اما با حمایت ما عمل کنند. آمریکا وارد دوره‌ای شده که باید کمی هم به مشکلات داخلی خود بپردازد. اکنون «بیت اللحم پنسیلوانیا» برای ما مهم‌تر از بیت اللحم خاورمیانه است. مردم آمریکا برای خدمات کمتر بهای بیشتری می‌پردازند و بیش از هر دوره‌ای می پرسند که نیروهای ما در فلان منطقه‌ی جهان چه می‌کنند؟… ما در عراق ضامن نارنجک را کشیدیم و خودمان را روی آن انداختیم. همه‌ی ترکش‌های جنگ به ما اصابت کرد. دیگر هیچ کشوری از ما نمی‌خواهد همان نقش را در سوریه ایفا کنیم. ما از ترکیه خواهیم خواست در حل این بحران ما را کمک کند.»(1)

 

(1):  روزنامه کیهان، شماره ۲۰۸۰۴ به تاریخ ۲/۴/۹۳

لزوم عطف توجه ایده فرهنگی مادر به تشتت در اندیشه

فرهنگ برآمده از اندیشه است؛ همانگونه که تمدن چهره‌ی سخت فرهنگ است؛ خود فرهنگ چهر‌ه‌ی نرم اندیشه و تفکر است.
به خاطر همین رابطه تنگاتنگ فرهنگ با اندیشه است که می‌بینیم تشتتی که در زمینه‌ی اندیشه وجود دارد، باعث تشتت در فرهنگ هم شده است. و به طبع نمی‌توانیم به سمت تمدن قدم برداریم.

لذا اگر قرار است یک ایده‌ی مادر بیاوریم برای سامان دادن به اوضاع فرهنگ و این ایده فرهنگی مادر اگر قرار است تشتت فرهنگی را سامان دهد و این پراکندگی‌ها را تجمیع کند، باید به گونه‌ای باشد که تشتت در اندیشه که زمینه و باعث این تشتت در فرهنگ است را مد نظر داشته باشد و در صدد سامان آن هم باشد؛ حال اینکه اول به تشتت اندیشه بپردازد یا نه تقدم و تاخری قائل نشویم و همزمانی باشد سخنی دیگر است.

حکومت به وسیله‌ی فرهنگ

بر خلاف ما که در عرصه‌ی سیاست اصلا هیچ توجهی به فرهنگ نداریم و برای حکومت خود هم که شده است نمی‌‌خواهیم و شاید هم نمی‌توانیم از فرهنگ به عنوان یک ابزار استفاده کنیم، در دنیای غرب «فرهنگ» یکی از مهم‌ترین جولانگاه‌هایش در عرصه‌‌ی سیاست است؛ چه برسد به عرصه‌ی مدیریت که به صورت واضح با «فرهنگ» تمام کار‌ها را پیش می‌برند؛ شاید بتوان گفت : با فرهنگ سر می‌برند.

حکومت‌های غربی با استفاده از «فرهنگ»، چنان آرام حکومت می‌کنند که نه تنها پذیرش راحتی در قبال حکومت داری،‌ بلکه اگر اطاعت نکنی احساس می‌کنی شخصیت نداری! یک موضوع سنگین و سخت را با «فرهنگ» چنان به تو غالب می‌کنند که نه تنها به راحتی با آن کنار می‌آیی و میپذیری که احساس می‌کنی اگر نپذیری، این تو هستی که مشکل داری و بی‌شخصیت هستی!

در مقابل در عرصه‌ی سیاست ما چنان از «فرهنگ» دور شده‌ایم و به آن کاری نداریم که برای پذیراندن یک «موضوع ساده»، چنان با زور و تحکم می‌خواهیم در چشم مردم فرو کنیم که می‌بینیم چندین سال است هنوز نتوانسته‌ایم مردم خود را مجاب کنیم که بدیهی‌ترین اقدامات که منفعت خود آن‌ها در آن است،‌ را بپذیریند و انجام دهند!

این به خاطر نفهمیدن «فرهنگ» و به تبع آن ندانستن وزن و ارزش «فرهنگ» است؛ به تعبیر دیگر ارزش فرهنگ را درک نمی‌کنیم.

عاقله فرهنگ در نظام محاسباتی جهان کفر، مطالعه موردی پدیده سلبریتی

اگر بپذیریم که برای شناخت ماهیت پدیده ها و مفاهیم می توان از قاعده «تعرف الاشیاء باضدادها» استفاده کرد، یکی از نقاطی که در شناخت عاقله فرهنگ میتوان تاثیرات خوبی در این ادراک داشته باشد، بررسی این عاقله در نظام محاسباتی جهان کفر است.

در فضای اغتشاشات اخیر به مباحثی در یادداشت های اخیر اشاره شد و نگارنده سعی بر این داشت که بتواند جدای از اینکه لایه این حادثه را مورد تحلیل قرار دهد به دسترسی های تمدنی آن نیز اشاره کند. مضافا اینکه نشان داده شد که تقابل تمدنی با روایتی که مطرح گردید اساسا از پایگاه مکتبی جبهه انقلاب امکان شکل دادن تمامی نسبت ها و برقراری همه دسترسی های لایه تمدنی در حوادث خود را ندارد لذا تنها می توان حادثه را با تقویت گفتمانی و هویتی تئوریزه کرد و عملا گسل تمدنی ایجاد شده را پررنگ کرده و بستر رقم خوردن حوادث دیگر تمدنی را ایجاد کرد.

توضیح داده شد که در حوادث اخیر یکی از نقاطی که بیانگر افول و شکست تمدن غرب است، شیفت رهبری از پایگاه نخبگانی و معنایی به هدایت و رهبری به وسیله پدیده ای به نام سلبریتی است.

تعریفی از سلبریتی که در کمبریج مطرح شده بود سه مولفه حیاتی داشت 1- شهرت(The Fame) 2- سرگرمی(The Entertainment) 3- تجارت(The business)

همان طور که گذشت اساسا شهرت و خودنمایی یک امر فطری است که هر انسانی نیاز به دیده شدن دارد اما اینکه این دیده شدن از چه پایگاهی رقم می خورد، مسئله ای است که دو رویکرد به شهرت را مشخص کرده و عملا یکی را الهی و مقدس دیده و تا مرحله عنوانی چون شهادت بالا میبرد و دیگری می تواند یکی از رکن های استکبار را رقم بزند.

در بحث سرگرمی، تمدن غرب قائل است سلبریتی هر سرگرمی نیست لذا اساسا با هنر و حتی طنز و بازی متفاوت است، اصلی ترین تفاوتی را که برای Entertainment ذکر می کنند بی معنایی و بدون نشر نشر یک اندیشه، لذت محوری و خودنمایی بی اهمیت ذکر کرده اند. حال اگر این ویژگی ها را در فاکتور Business یعنی تجارت و سود دهی و سرمایه سالاری ضرب کنیم، متوجه خواهیم شد که با پدیده ای بسیار خطرناک رو به رو شده ایم زیرا که این پدیده همه منافذ آگاهی انسان را مسدود کرده و اجازه هیچ نوع یقظه را نمی خواهد دهد.

عملا رهبری عملیات های تمدن غرب در این عصر با پدیده ای لذت محور، بی محتوا و کاملا پرانگیزه به جهت دیده شدن و خودنمایی بدون مرز، به حرکت افتاده است.

سبک زندگی‌ای که این رهبران نیز به مخاطبان خود پیشنهاد می کنند کاملا بر همین مؤلفه ها استوارندو نهایتا اینگونه سبک زندگی به عنوان ارزشمندی تلقی شده و زیست آگاهی محور و آگاهی بخش یک ناهنجاری معنا می گردد که باید با او مقابله کرد و تا حذف فیزیکی او پیش رفت. در نتیجه همین سبک زندگی پیشنهادی است که می بینیم اساسا شعارهای نسل معترض به سمت فحاشی جنسی کشیده شده، کنش گری او با خشن ترین نزاع رقم خورده و هیچ منبع آگاهی بخشی را به رسمیت نشناخته و به هیچ قاعده ای در ظهور و بروز اجتماعی اش به رسمیت نمی شناسد.

حال اگر اینگونه بنگریم که به وجود آمدن چنین پدیده ای کاملا اتفاقی است، یک نوع تعامل را برای درگیری رقم می زند و اگر اینگونه بنگریم که تمدن غرب به این نتیجه رسیده که نیازمند حضور جریانی لذت گرا، بی اندیشه و به دنبال دیده شدنی بدون مرز است تا بتواند حضور و زنده بودن تمدنی خود را حفظ کرده و اجازه ندهد سخن نویی به انسان برسد و او را از تحیر خارج کند، عملا باید تعاملی با یک لجنه ای رقم زده شود که این تشخیص را داده و با تولید گفتمان و هویت سازی برای این پدیده تمامی دسترسی ها و ساختارها و ظهور و بروزهای دیگرش را با او به تنظیم در می آورد.

در رویکرد دوم آن لجنه ای که در این مقام از طراحی عملیات قرار گرفته قطعا از سطحی از نخبگی، شناخت صحنه دقیق و پروضوح، تسلط به ایدئولوژی های بومی خودش، توانایی های تحلیلی منحصر به فرد برخوردار است که بدون رقم زدن عدل این نقطه فکر کردن به درگیری با او یک شوخی بیش نخواهد بود.

سطحی نگری به عمق وحدت استراتژیک

نقل قولی است از استاد مهدی طائب که می فرمودند که کسانی که خلفای سه گانه، را به تمسخر هایی بسیار کودکانه این شخصیت ها را در دنیای شیعه معرفی می کنند عملا جایگاه درگیری امیرالمؤمنین را در سطحی بسیار پایین و کودکانه قرار می دهند و عملا دشمنی این افراد با امیرالمؤمنین بالاتر از خود این افراد است.

وحدت حتی اگر به عنوان یک امر استراتژیک بخواهد معنا شود باید به عمق این استراتژی درست نگاه گردد. یکی از مقوله های استراتژیک در این موضوع جمعیت اهل سنت در دنیا می باشد که اکنون تقریبا 24 درصد کل جمعیت جهان را مسلمانان تشکیل می دهند که از این تعداد طبق آماری قدیمی یک چهارم را شیعیان تشکیل می دهد.

طبق پیش بینی های صورت گرفته و باتوجه به وضعیت جمعیتی مسیحیان دنیا که 31 درصد کل جمعیت می باشند، تا ده سال آینده جمعیت مسلمانان به نیمی از جمعیت دنیا می رسد.

با آماری که قبل ارائه شد باید توجه داشت که اگر بر یک طرح استراتژیک با نگاه به حفظ منافع امت اسلامی و دشمن مشترک به وفاق رسیده نشود، عملا وارد یک خودسوزی سنگین خواهیم شد و تقریبا اثری از اصل اسلام نخواهد بود. لذا در حد یک راهبرد هم که بخواهیم بنگریم در طرح استراتژیک امت اسلامی خطرناک ترین موضوع را می توان تفرقه بین مذاهب و حیاتی ترین آن را وحدت نامید.

نیاز به یک پدیده‌ی اجتماعی بعد از هدایت‌های رهبری

یکی از عناصر چرخه پیشرفت فرهنگی بلکه اولین عنصر این چرخه، هدایت‌های رهبری انقلاب است؛ این هدایت‌ها سرشار از حکمت است؛  حکمت او از کل امت و سوگیری مومنان و حیات نوینی که در آن واقع شده‌اند تغذیه می‌کند؛ حکمت به این معنا. حکمت ولی فقیه از «انقلاب اسلامی» تغذیه می‌کند. ولی فقیه وقتی جای حقی نشست، کل این جایگاه حکمت می‌شود.

امّا مسئله‌ای که هست این است که با وجود حکیمانه بودن رفتار و گفتار رهبری، باز در صحنه کار‌ها پیش نمی‌رود؛ به عبارت دیگر هر چقدر هم که رهبر به فهم‌های حکمت‌آمیز دست می‌یابد، باز هم صحنه بهره‌ای نمی‌بد و ما پیشروی نداریم و به عبارت بهتر به پیشرفت دست نمی‌یابیم. و این به خاطر عدم وجود عنصر بعدی است که عبارت است از «عاقله‌ی فرهنگی»؛ البته این عنصر به صورت یک پدیده‌ی اجتماعی است. ما به این عنصر اجتماعی محتاج هستیم و نبود آن در عرصه‌ی فرهنگ ما را با مشکلات و گرفتاری‌ها و سختی‌های زیادی روبه می‌کند.

ماهیت شناسی سلبریتی، نقطه اثرگذاری تمدن غرب در عصرحاضر

در یادداشت های گذشته در بحث لایه های حوادث اجتماعی، توضیح داده شد که هر پدیده ای را باید متناسب لایه ای که در آن قرار می گیرد تحلیل کرد و جابه‌جایی نظرگاه در هر یک از این لایه ها قطعا تحلیلی ناقص، غیر مطابق با واقع و نارسا را خروجی می دهد.

از طرف دیگر توضیح داده شد که هر پدیده ای زاییده یک تمدن است و باید متناسب در هر لایه ای که قرار می گیرد، زمینه تمدنی آن پدیده و دسترسی هایی که آن تمدن برایش ایجاد می کند را در نظر گرفت و ضریب دهی آن را تحت یک تمدن ترجمه کرد و نشان داد.

یکی از پدیده های زاییده‌ی عصر حاضر تمدن غرب، حادثه ای راهبردی به نام «سلبریتی» است. شاید از آن جهت که «سلبریتی» معمولا به صورت یک پدیده ای هم چون سوپر استارهای سینما در ذهن حاضر شده است، برای جامعه شناسانی که اساسا حساسیتی بر روی تحرکات تمدن غرب ندارد، توجه ویژه ای ایجاد نکرده است که بخواهند این پدیده را قدری ماهیت شناسی کنند.

در تعریف سلبریتی، دیکشنری کمبریج انگلیس اینگونه آورده است:

«کسی که مشهور است و خاص بودنی در تجارت های با تم سرگرمی دارد»

البته تعریف های متعددی از سلبریتی شده است اما بهترین تعریفی که جامعیت و مانعیت خوبی دارد همین تعریفی است که کمبریج ارائه کرده است. این تعریف به خوبی بیان می دارد که اولا باید بپذیریم که صرف مشهور بودن موجب شکل گیری پدیده سلبریتی نمی شود. زیرا که غرب برای شهرت کلمه ای دارد به نام «famous» و این کلمه با «celebrity» متفاوت است به تعبیری دیگر غرب تفاوت بین شهرت و سلبره شدن را قائل است و رابطه این دو پدیده عموم و خصوص مطلق است یعنی همه سلبریتی ها مشهور هستند اما هر مشهوری لزوما سلبریتی نیست.

شهرت حوزه های متعددی دارد ، شهرتها اساسا یک خاص بودن را در خود دارند که این خاص بودن باید معنا گردد تا قبل از به وجود آمدن پدیده سلبریتی شهرت ها با زحمت، تلاش و حتی می توان گفت به زبان عامیانه با جان کندن رقم می خورند لذا می بینیم که یک ورزشکار مشهور به دلیل زحمت زیادی که در حوزه ورزشی خود می کشد و شهرت پیدا می کند یا یک بازیگر سینمایی به همین نحو و حوزه های دیگر نیز همین گونه است.این گونه شهرت در دل خود و فرای از توانایی منحصر به فردی که با زحمت و تلاش موجب دیده شدن شده است، یک پیام و معنایی را به مخاطب خود(افرادی که او را مورد توجه و دیدن قرار دادند و اساسا به دلیل همین دیده شدن صدق مشهور بودن می کند) منتقل می کند، به فرض مثال یک ورزشکار مشهور که خاص بودنش فلان مهارت ورزشی در حد اعلی می باشد به مخاطبان خود پیام پیروزی، امید و قدرت که با زحمت و سختی همراه است را منتقل می کند. البته هر کدام از این مفاهیم نیز جدا از اینکه تحت سیطره یک تمدن معنا می شود، پیوست های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و… یک تمدن را هم به همراه دارد.

اگر همین شهرت را به جایی برسانیم که از پیام تهی گردد، و صرف دیده شدن موضوعیت پیدا کند، شهرت باید خاص بودنش را از نقطه ای تامین کند که این منبع همان، شهوت دیده شدن است. لذا در پدیده سلبریتی این شهوت با نمایش غیرواقعی خود را بالا آورده و توجه اذهان را به خود جذب خواهد کرد.

این یادداشت ادامه دارد…

پیشرفت اسلامی مسئله ای در میدان «جهاد» است

در یادداشت قبل توضیح داده شد که اساسا دو رویکرد برای مواجهه با مسائل وجود دارد و تاکید بر این شد که رویکرد مجاهدانه، لوازم و تمرکزهای متناسب خود را می طلبد.

رهبر انقلاب میدان جهاد را اینگونه به تصویر می کشند:

«میدان جهاد، میدان خیلی وسیعی است؛ یعنی شاید ده برابرِ این مقداری که شما حالا پیش رفته‌اید، میتوانید پیش بروید؛ جهاد ‌این ‌جوری است.‌ جهاد یعنی یک حرکت جوشیده‌ی از اعتقاد و باور قلبی و ایمان و به کارگیری توانایی‌ها؛ اگر چنانچه‌ آن ایمان وجود ‌دارد، آن باور قلبی وجود دارد، پس این کار حدّ نهایی ندارد؛ چون توانایی‌ها حدّ نهایی ندارند.»

توضیح داده شد که مواجهه با مسئله بسیار مهم است که از جنس چه نوع تمدنی باشد، واقعا اگر تمدن اسلامی حرفی نو را به صحنه می کشاند و زیست مترقی دیگری رقم می زند لذا باید نسبت خودش را در مواجهه با مسائل روشن کند از این رو شاید بتوان این بحث رهبری را در همین نقطه دانست:

«اسلام به ما وعده داده است که پیروزی متعلّق است به مؤمنِ مجاهد؛ اگر ایمان نباشد، نصرت به‌طور کامل به دست نمی‌آید؛ اگر ایمان باشد امّا مجاهدت و تلاش نباشد، نتیجه به دست نمی‌آید۱۳۹۶/۱۲/۱۰»

حال باید پرسید که پروژه امروز جامعه ایمانی چیست؟ واقعا یک جامعه ایمانی که به سمت شکل دادن تمدن اسلامی حرکت می کند و در گام دوم حرکت خود نظامش را تثبیت کرده و غرضی دارد، آن غرض چیست.

اگر قائل باشیم که انقلاب اسلامی ایران در مرحله ای است که «پیشرفت ایران اسلامی» حرف روی میز اوست و باید به آن به عنوان ناموسی ترین موضوع به آن بنگرد و اتفاقا همین پروژه است که باعث شده تمامی استکبار را به درگیری خود بکشاند لذا این پیشرفت جز با «جهاد» محقق نخواهد شد.

به تعبیر بهتر پیشرفت اسلامی زمانی محقق خواهد شد که زندگی مومنانه در مجاهدت ضرب گردد و الا زندگی مومنانه با اینکه با نصرت الهی همراه است اما در به ثمر رساندن متاع دنیایی خود که همان کارکرد عینی اوست، موفق نخواهد و شکست می خورد:

«‌این‌جور نیست که اگر در راه خدا مجاهدت کنید، فقط خدای متعال بهشت به شما بدهد! نه، فقط ثواب آخرت نیست، ثواب دنیا ‌هم هست. ثواب دنیا چیست؟ ثواب دنیا عزّت است، اقتدار است، پیشرفت است.‌۱۳۹۶/۰۹/۰۱»

«راه پیشرفت ایران اسلامی، احیاء روحیّه‌ی انقلابی و احیاء روحیّه‌ی مجاهدت است . مجاهدت، میدانهای فراوانی دارد؛ البتّه همه‌ی میدانهای مجاهدت هم خطر دارد.۱۳۹۵/۰۴/۰۵»

 

دو مواجهه جامعه‌شناختی و مجاهدانه با مسائل اجتماعی

مسائل اجتماعی از آن جهت که در بستر تمدن ها خود را جلو برده و هویت می بخشند، قطعا ناظر به کلان پروژه ها و گره های اصلی همان تمدن فهم شده و مورد کنش گری قرار می گیرند.

با این مقدمه می توان اینگونه گفت که هر مسئله اجتماعی را می توان با دو رویکرد و مواجهه مورد نظر قرار داد، رویکرد اول این است که هر مسئله را ذیل همان تمدن فارغ از اینکه به دنبال کنار زدن چه معنا و خطی است و عملا میتوان گفت قدری خنثی مورد توجه قرار داد و رویکرد دوم این است که هر مسئله‌ی اجتماعی را با لوازمش را تحت یک اندیشه مجاهدانه یعنی ذیل یک کانتکست دو طرفه و درگیری محور معنا گردد.

قطعا هر یک از این رویکردها فهم متفاوتی از یک مسئله ایجاد می کند، به فرض اینکه قلب یک مسئله را چه بدانیم، لوازم متناسب این مسئله را چه چیزهایی بگیریم، اولویت تحلیلی مسائل را کدام نقاط در نظر بگیریم، لایه های اثرگذاری یک مسئله چگونه خواهند شد و حتی هدف هر مسئله چه خواهد بود و چه نوع پاسخی دقیق ترین پاسخ به آن مسئله می شود همه و همه در هر یک از این رویکردها متفاوت خواهد شد.

ادعای ایده فرهنگی مادر این است که در دل خود یک درگیری سنگین در افق تمدنی کاشته است که هر چه بسترهای نرم اجتماعی بیشتر استقرار پیدا می کنند این درگیری خود را واقعی تر و پررنگ تر نشان می دهد. لذا بدون یک رویکرد مجاهدانه با این ایده رو به رو شدن ما را از فهم مسائل درون آن دور خواهد کرد.

فقط حرف می زنیم

حضرت آقا وقتی درمورد انقلاب اسلامی صحبت می کنند، مقطع 15 خرداد 1342 را، یک نقطه عطف برای حرکت انقلاب می دانند و معتقدند 15 خرداد باعث شد انقلاب وارد مرحله و مقطع جدیدی شود.
ایشان می فرمایند تا پیش از آن کشتار عظیم و بی سابقه، انقلاب در یک ناپختگی و خامی شدیدی به سر می برد؛ ولی رقم خوردن این اتفاقات باعث شد برخی که ترسو بودند، کنار کشیده و کسانی که خیلی سهل اندیشانه درمورد اعتراضات و انقلاب فکر می کردند، به فکر فرو روند و تصمیم گیران انقلاب به این نتیجه رسیدند، که باید کار فکری بلندمدتی را، آغاز کنند.
اما سوال اصلی بنده در این یادداشت این است که هرکدام از ما طلاب و روحانیون برای تحقق تزها و ایده هایی که مد نظر داریم، چقدر استقامت داریم؟ چقدر پای هزینه های آن می ایستیم؟
اگر انقلاب به پیروزی رسید، بخاطر آن بود که جمعی پای کار آن آمدند و در راه تحقق انقلاب، حتی از کشته شدن هم، باکی نداشتند! اگر پس از کشتار سال 42 همانگونه که تصمیم گیران رژیم فکر می کردند، نیروهای انقلابی صحنه را خالی می کردند، هیچوقت انقلاب به پیروزی نمی رسید!
امروز ما اگر راهی را به عنوان راه اصلاح وضعیت فرهنگی کشور معتقدیم، باید مصرانه پای اجرای آن بایستیم! برای تحقق آن تلاش کنیم! شب و روز نشناسسیم! هزینه کنیم و …
آنوقت است، که مثل رزمندگان دفاع مقدس به درگاه خدا تضرع می کنیم و از خدا برای بهتر خدمت کردن توفیق می خواهیم! چون مسأله داریم! چون درد داریم! چون رنج می کشیم …
تا وقتی اینقدر راحت طلبانه از اصلاح و پیشرفت حرف می زنیم، فقط حرف می زنیم …

چرا مسئله حل نمی‌شود؟

در تاریخ ۶ / ۶ / ۱۴۰۰ در نخستین دیدار رئیس‌جمهور (آقای رئیسی) و اعضای هیئت دولت سیزدهم؛ حضرت آقا نیازمندی ساختار فرهنگی کشور به یک بازسازی انقلابی را مطرح می‌کنند؛ “ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد”. و همچنین دو ماه بعد در ۲۳ / ۸ / ۱۴۰۰ در حکم شورای عالی فرهنگی دوباره بر این مشکل و مسئله فرهنگ تاکید می‌کنند و تنها وسیله‌ی مصون‌سازی فرهنگ عمومی کشور در مقابل هجمه‌های فرهنگی دشمن را این بیان می‌کنند که “شاکله و آرایش عمومی فرهنگ در همه‌ی بخش‌های گسترده‌ی آن، نیازمند «نظم» و «محتوای» انقلابی است.”

تا به اینجا را به عنوان یک مقدمه از بنده بپذیرید؛ در ادامه می‌خواهم بپرسم با توجه به گذشت یکسال از مطرح کردن این بیانات از جانب حضرت آقا، چه اتفاقی در عرصه‌ی فرهنگ رخ داده است و چه اقداماتی انجام شده است؟
از آنجایی که بنده چیزی نیافتم و چیزی به چشم بنده نیامده است، به ادامه یادداشت می‌پردازم، ولی اگر شما توانستید پاسخ سوال بالا را بدهید، لازم نیست یادداشت را ادامه دهید و در صدد پاسخ به سوال بعدی برآیید!

سوال این است که مگر بهتر از آقای رئیسی هم داشتیم که رئیس جمهور شود؟ با توجه به شرایط و اقتضائات بهتر از آقای رئیسی چه کسی می‌توانست بر سر کار بیاید؟‌ الان ما در واقع «دولت انقلابی» را بر  سرکار آورده‌ایم و از طرفی هم مجلس انقلابی را همراه با دولت داریم؛ پس مشکل در کجا است که این فرمایش حضرت آقا هنوز روی زمین مانده است؟

شاید پاسخ‌های اجمالی از این قرار باشد:

– ساختار‌ها مشکل دارد.

لذا شما نمی‌توانید با تغییر یک فرد مشکل را حل کنید.

– جایگاه‌ها مشکل‌دارد؛

دولت اسلامی نیاز است، نه رئیس‌جمهور خوب مسلمان!

– سازمان‌ها مانع و مشکل‌ساز هستند!

– خود مسئله فرهنگ، مسئله‌ای سخت و پیچیده‌ است و سخت یاب است.

– بعضی از مسئولین و نخبه‌گان در مسئله فرهنگ ورود نمی‌کنند و آن را کم ارزش می‌پندارند

– نوع حل مسئله مشکل دارد؛

سبک حل مسئله در کشور ما مشکل دارد!

فرامتن را باید درست دید! مهسا امینی، عملیات پدآفندی برای اذهان برون مرزی

از ابتدای حوادث اغتشاشات با موضوع مهسا امینی، عرض شده بود که این حادثه، یک جنگ روانی است و چون جنگ روانی ها اساسا ایجاد شوک می کنند تا به تعبیری وقت خریده شود برای یک هدف و مقصود دیگر، پس قطعا این عملیات یک عملیات پدآفندی است و نمی تواند آفندی باشد.

در دیدار رهبر انقلاب با اعضای مجمع تشخیص مصلحت فرموده بودند:

«این کاری که حالا دشمن دارد در این زمینه انجام میدهد، یک کار انفعالی است، یک کار واکنشی است، عکس‌العملی است؛ یعنی ملّت ایران در فاصله‌ی کوتاه، چند حرکت بزرگ انجام داده، که این حرکتهای بزرگ درست ۱۸۰ درجه نقطه‌ی مقابل سیاستهای استکبار جهانی است»

توضیح رهبر انقلاب نسبت به چند حرکت بزرگ که ملت ایران انجام داده است اشاره دارد به حرکت عظیم جوانان در واقعه کرونا و آخرین آن را واقعه اربعین از سمت ایران دانستند.

باید توجه کرد نقطه اصلی ضربه زننده این واقایع که با حرکت ملت ایران انجام شد، دو چیز است یک نشاط و فعالانه بودن حرکات یعنی انفعالی نبود و در دفاع از یک حرکت دشمن تعریف نمی شود و کاملا تهاجمی محسوب می گردد و دوم متدینانه است یعنی کاملا برآمده از یک حاکمیت دینی است و اگر این الگو در دنیا در حال نشر است الگویی را از ملتی منتشر می کند که حاکمیت دینی توانسته پروژه های دینی با نشاط با ملتش رقم زند.

با توضیحات فوق فرامتن حادثه مهسا امینی را اتفاقاتی از این دست که مثلا فلان قرار داد شانگهای، یا رد و بدل شدن فلان نفوذی بین دو کشور دانست در این موضوع اصلا جایز نیست زیرا که اساسا حادثه مهسا امینی یک عملیات پدآفندی برای ایجاد شوک در از بین بردن توجهات اذهان مردم دنیا بود. مردم دنیا در نگاه به عملیات های مردم ایران در نقاطی حساس شده اند و توجهشان جلب شده که همان دو قابلیتی که رهبر انقلاب ذکر کرده اند را داراست یعنی متدینانه و با نشاط بودن.

«این نشان‌دهنده‌ی چه بود؟ دو چیز را نشان میداد: یکی اینکه ملّت ایران بانشاط و زنده و سرحال است، دوّم اینکه ملّت ایران متدیّن است، به مسائل دینی و ارزشهای دینی پایبند است.»

برای این که این موضوع قدری واضح شود بهتر است که به نوع عملیات مهسا امینی دوباره نگاه شود، اولا اینکه این عملیات آن قدر که برای ظهور و بروز خارج از ایران آن یعنی بین الملل، طراحی و کارشده است برای داخل ایران آن زحماتی کشیده نشده است لذاست که می بینیم اصل اتفاق داخل ایران در چند اغتشاش به هم ریخته ضعیف خلاصه می شود که اتفاقا از طریق سلبیریتی های بین المللی ایرانی از خارج هدایت می شود؛ سطح تبلیغات دنیای بدون ایران برای مهسا امینی آن قدر بالاست که امثال خواننده های مطرح خارجی، بازیگران، ورزشکاران و حتی سلبریتی هایی که قدیمی هستند و از دایره فعالیتی شان خارج شده اند در حال حرف زدن هستند. این یعنی اگر سریع تر معنایی که به ذهن دنیا به واسطه حادثه هایی چون اربعین که از سمت ملت ایران کلید خورده است شسته نشود و فراموش نگردد، قطعا امتدادهایی برای آن رقم خواهد خورد که قطعا منجر به شکست زودتر از موعد استکبار جهانی خواهد شد.

با توضیحی که آمد قدری می توان به فرامتن حادثه اغتشاشات اخیر با نگاه به بیانات رهبر معظم انقلاب پرداخت:

«اینها شوخی نیست؛ اینها مسائلی است که بار اوّل است در دنیا دارد اتّفاق می‌افتد. یک سرودی در یک کشوری تولید بشود، بعد تکثیر بشود در چندین کشور دیگر و جوانها [آن را همخوانی کنند] که حالا من اسم کشورها را نمیخواهم بیاورم؛ اگر اسم بیاورم، قطعاً بعضی از شما که اطّلاع ندارید، تعجّب خواهید کرد. اینها اطّلاعات ما است؛ اطّلاعات دقیق و نزدیک ما است. خب، این بُروز ملّت ایران در محیط منطقه و فراتر از منطقه، آن هم به این شکل، چیزهایی است که دشمن اینها را میبیند و در قبال آن نمیخواهد ساکت بنشیند؛ [لذا] در مقابلش این کارها را انجام میدهد. می‌نشینند برنامه‌ریزی میکنند که اوّل مهر، ایران را مثلاً فرض کنید که مشغول به اغتشاش کنیم و [مانند] اینها. این یک نکته‌ی بسیار مهمّی است: حرکت دشمن حرکت انفعالی است، و ابتکار دست ملّت ایران است؛ خدا را شکر و بحمدالله. این جور حرکات است که ملّتهای دیگر را مجذوب ملّت ایران میکند،‌ مجذوب ایران میکند، مجذوب حرکت ایرانی میکند. خب، ‌این چند حرکت با فاصله‌ی کوتاه گرایش دینی مردم را نشان داد، نشاط جوانان را نشان داد و طبعاً این، ۱۸۰ درجه نقطه‌ی مقابل آن چیزی است که آنها میخواهند در ایران وجود داشته باشد و اگر وجود ندارد نشان بدهند، این [جور] است. لذا می‌آیند دچار عکس‌العمل میشوند؛ عکس‌العمل‌های ناشیانه و ابلهانه‌ای که دشمن انجام میدهد.»

در یادداشت های قبل نیز بحثهایی از آبشخورهای درگیری تمدنی این حادثه نیز بحث هایی آمده است که می توان با نظر به آنان این بحث را تا حدودی تکمیل کرد:

مهسا امینی، تصویری از پشتیبانی تمدنی از حادثه خرد اجتماعی

آنچه که در داستان مهسا امینی رقم خورد در دو یادداشت گذشته توضیح داده شد که از حیث لایه حوادث در طبقه حوادث خرد اجتماعی تعریف می شود اما باید توجه کرد که یالهای تمدنی این موضوع تماما وصل است و از آنها پشتیبانی می طلبد و نکته دیگر اینکه طرف مقابل یک تمدن تکامل یافته نیست و تازه شروع به رقم زدن یک تمدن کرده است. حال اگر بخواهیم قدری در افق بالاتر یعنی از زاویه تمدنی که این حادثه را زاییده است به این موضوع بنگریم باید گفت که هر تمدنی عصرهای مختلفی دارد و ما در تمدن مدرن در عرصت شهرت طلبی هستیم و فناوری این عصر پدیده ای به نام سلبریتیزم است
لذا پاسخ این پدیده در سطح تمدنی درگیری با یک ساحت فرهنگی و فطری است .
یعنی نمی توان گفت انسان فطرتا به دنبال دیده شدن نیست و اتفاقا به همین جهت است که در مقابل کسب شهرت روایات سنگینی داریم
اما شارع هیچ گاه برخورد سرکوبی نمی کند از طرفی به مردم می گوید لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق و از طرف دیگر به فاعل عمل می گوید هر چه در گمنامی حرکت کنی و اخلاص به خرج دهی خداوند تو را عزت می دهد و بزرگ می کند و در این مرحله باید به معادله «و لله عزة جمیعا» پایبند باشی.
سلبریتیزم یک پدیده خرد اجتماعی زاییده عصر شهرت طلبی تمدن مدرن است و فناوری اش را بر پایه راهبرد طاغوتی و غیرتوحیدی بنا کرده که اتفاقا عزت را در عبودیت غیرخدا می داند.

اما در ساحت اجتماعی و راهبردی باید توجه داشت این عصر شهرت باید بتواند از تمام ظهورات تمدنی اش استفاده کند لذا در این نقطه که هویت های اجتماعی اش را سرمایه سالارانه تشکیل داده است نباید توقع داشت این عصر را بدون اهرم سرمایه سالارانه جلو ببرد.
هویت زن در عصر شهرت طلبی اهرم سرمایه سالاری می شود؛
سلبریتی در این عصر اهرم سرمایه سالاری می شود،
و هر دو زاییده یک عصر از تمدن هستند که پشتوانه اجتماعی اش سرمایه سالاری است.

اتحاد در کنش‌گری، روایتی از کنش‌گری مؤثر امام موسی صدر

رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی در تاریخ 1401/07/22 فرمودند:

اتّحاد، نداشتن تفرقه، خلاص شدن از شرّ وسوسه‌های دشمن، وسوسه‌های آمریکا، وسوسه‌های صهیونیست‌ها، وسوسه‌های کمپانی‌ها؛ [خلاص شدن] از شرّ وسوسه‌های اینها که گاهی این وسوسه‌ها از زبان خودی‌ها شنیده میشود. می‌بینیم در دنیای اسلام، کسانی از داخل دنیای اسلام همان حرف آنها را تکرار میکنند، همانها را میگویند؛ از شرّ اینها خلاص بشویم با اتّحاد، با نفی تفرقه، با انسجام داخلی؛ این شرطش است. اگر این شرط را بتوانیم عملی بکنیم، بلاشک خواهیم توانست امّت اسلامی را در جایگاه رفیعی در دنیای آینده و شکل آینده‌ی جغرافیای سیاسیِ جهان قرار بدهیم.
آیا این ممکن است؟ بعضی هستند که در همه‌ی مسائل مهم، مبادره‌ی آنها و واکنشِ اوّلیِ آنها نفی و انکار و ناامیدی است: «ای آقا! نمیشود، فایده ندارد». ما قبول نداریم این را؛ ما میگوییم این ممکن است؛ اتّفاق و اتّحاد بین ملّتهای اسلامی ممکن است، منتها کار لازم دارد، عمل لازم دارد. عرض کردم، ما حالا از سیاستمداران و زمامداران و حکمرانان کشورهای اسلامی هم ناامید نیستیم، امّا بیشترین امیدمان به خواصّ دنیای اسلام است؛ یعنی همین طوری که گفتیم، به علمای دین، به روشنفکران، به اساتید دانشگاه، به جوانان روشن‌بین، به فرزانگان، به ادبا، به شعرا، به نویسندگان، به گردانندگان مطبوعات؛ امید ما به اینها است؛ اینها [باید] احساس استقلال بکنند، احساس مسئولیّت بکنند، احساس وظیفه کنند. وقتی خواص در یک راهی وارد شدند، افکار عمومی را به آن سمت حرکت میدهند؛ وقتی افکار عمومی در یک کشوری شکل گرفت، سیاستهای اداره‌ی کشور هم به طور قهری به آن سمت حرکت میکند، ناچارند، ناگزیرند. بنابراین، این کاری است ممکن؛ این ممکن است، منتها بدون عمل نمیشود. بدون عمل، هیچ چیزی در دنیا،  نه دستاوردهای دنیایی، نه دستاوردهای اخروی و الهی امکان ندارد: لَیسَ لِلاِنسانِ اِلّا ما سَعىٰ؛باید سعی کرد، باید عمل کرد؛ [اگر] عمل بکنیم، ممکن است.

در این باره به خاطره ای از امام موسی صدر رحمه الله علیه برخوردم که در سال 1345 وقتی مطلع می شوند که امام خمینی دستگیر شده اند، در سفرهای دوره ای که تعریف کرده بودند شروع می کنند با شخصیت ها و مطبوعات مهم بین المللی، فعالان ژنو و هامبورگ و پاریس و بن و دیگر شهرها ارتباط گرفته و قضیه دستگیری امام خمینی را مطرح می کنند و شرح می دهند. این اقدام و کنش گری امام موسی صدر به عنوان عالم دین و یک روشنفکری که از یک کشور دیگر اسلامی شروع می شود و وفاق و اتحاد خود را به عالم دیگر اسلامی با عمل محقق می کند باعث می شود که با همین اقدام خرد آزادی امام خمینی در ایران رقم بخورد تا جایی که آیت الله خوئی می فرمایند:

سفرهای دوره ای امام موسی صدر نقش اصلی در آزادی امام خمینی از زندان داشت

به نظر می آید طرح استراتژیک وحدت علما و فضلای جهان اسلام هنوز روشن نیست و آن طور که بایست باور به حرکت های خرد همه آنها بر موضوعات مشخص جدی گرفته نشده است اما اندک فعالیت امام موسی صدر شاهدی است بر اینکه اتحاد در حوزه کنش گری اتفاقات بزرگی را می تواند رقم بزند.

هنوز هم منتظر است..

چقدر شیرین است برای رهبری که مسیر را نظاره میکند، راه را میشناسد و بارها به صد زبان و روش به همه گفته، مشاهده کند که عده ای فهمیده اند راه کدام است و جمع شده اند و آمده اند پای کار او.
چقدر با گزارش ها به وجد آمده و خوشحال شده و چقدر لبخند شیرین بر چهره ی مثل ماهش نشسته
چقدر در دلش خدا را شکر کرده و سرشار از حس خوب بوده که صحبت هایش را این گونه آغاز کرده: «بحمدالله امروز خیلی جلسه‌‌ی شیرین و مطلوبی شد. برادران عزیز با بیانات خودشان یک دریچه‌‌ای باز کردند به دنیای زیبایی از وضعیّت مطلوب فرهنگی و همچنین نشانه‌‌های بسیار خوب و امیدوارکننده‌‌ای را دادند از انگیزه‌‌های جوشان و متراکمی که در این نسل جوان ما الحمدلله هست.
آنچه بنده وظیفه دارم انجام بدهم در درجه‌‌ی اوّل شکر خدا است. ما خیلی چشم‌انتظار شماها بودیم در طول چندین سال؛ خب الحمدلله شماها رسیدید و آمدید؛ خدا را شکر.»

سالهای سال منتظر بوده عده ای جمع شوند، از اقلیت خارج شوند، ظرفیت های همدیگر را بشناسند، دشمن را بشناسند، در مقابل دشمن جبهه شوند، فکر کنند و نقشه بکشند، مهندسی کنند، آرایش بگیرند و با تمام توان بر سر دشمن فرود آیند.
به زبان های مختلف تهییج کرده، دلیل آورده، اصطلاح ساخته، ادبیات ابداع کرده، در جلسه خصوصی گفته، در جلسه عمومی گفته، و اکنون که می بینند تلاش هایش نتیجه داده و جوان ها جمع شده اند که برای فرهنگ کاری کنند و برای آن جبهه تشکیل دهند، دلش شاد می شود و میگوید: « ما خیلی چشم انتظار شماها بودیم. در طول چندین سال، خب الحمد لله شما ها رسیدید!»

اما نگران است که این نهال آفت بزند و فاسد شود و مثل خیلی از حرکت های دیگر به پوچی برسد. لذا چندین توصیه کلیدی میکند که رعایت کردن همان ها می توانست بعد از ده سال وضع امروز ما را کاملا دگرگون کند و ایران را در ترازی بسیار عزیز قرار دهد.

هنوز هم رهبری منتظر است. منتظر جوانانی که قیام کنند و مهندسی فرهنگی این کشور را در دست گیرند و ساختار فرهنگ کشور را دگرگون کنند و او را در این نبرد سخت و طاقت فرسا از تنهایی نجات دهند و متاسفانه حزب الله هنوز نفهمیده و بعد از این همه سال هنوز درگیر فرم و ساختار است و به محتوا توجهی ندارد. هنوز در تراز رهبری فرهنگی یک ایران فکر نمیکند و درگیر چارت و تشکیلات و سازمان هاست. هنوز درگیر نفسانیت و درگیری های داخلی است و امت رسول الله یتیم مانده اند…
هنوز هم منتظر است….
?

در گزینش تکنولوژی هم مفرّی از فرهنگ حاکم بر آن نیست!

آقای مهدی ناظمی عبارتی دارند درباره‌ی مهندسی فرهنگی:

  • «سیستم‌ها و سازمان‌ها، سیاست‌ها و استراتژی‌ها، طرح‌‌ها و برنامه‌ها، علوم و فناوری‌‌ها، خدمات و مصنوعات همه دارای بار فرهنگی اند و ظرفی هستند برای انتقال فرهنگی که براساس آن مهندسی و تولید شده‌اند. ظرف باید متناسب با مظروف طراحی و مهندسی شود»
  • «ارتباط فرهنگ و مهندسی کشورها، نظام‌ها، سازمان‌ها، علوم و فناوری و مصنوعات، نیز از همین دست است. کشور، نظام، سازمان، علم و فناوری و مصنوعی که مبتنی بر فرهنگ ماتریالیسم سکولار مهندسی شده است، نمی‌تواند بار فرهنگ الهی را منتقل نماید. بلکه همان فرهنگ ماتریالیسم سکولار را بازتولید خواهد کرد.»

با توجه به این عبارت‌ها نمی‌توان از فرهنگی که همواره همراه سیستم‌ها و سازمان‌ها، سیاست‌ها و استراتژی‌ها و … و حتی خدمات و مصنوعات است، در امان بود؛ لذا نمی‌توان به راحتی زیر بار هر آنچه از غرب می‌آید رفت، از سازمان‌ها و سیستم‌ها گرفته تا حتی علم و فناوری و تکنولوژی و ابزار!

حتی ابزاری هم اگر در غرب تولید می‌شود، براساس یک فرهنگی است که روح آن حاکم بر طراحی آن ابزار است؛ به عنوان نمونه هنگامی شبکه‌های اجتماعی تصویر محور طراحی می‌شود، یک روح تنوّع طلب پشت آن طراحی است که برای پر کردن فراغت بیشترین تلاش را کرده است، به گونه‌ای که هنگامی که مشغول می‌شود اصلا احساس گذر زمان نکنی و آنقدر غرق در آن بشوی که وقایع اطرافت را متوجه نشوی! بماند آن روح کنترل‌گری که حاکم است بر فضای غرب که نمی‌گذارد هر آنچه هست به تو برسد و بر اساس یک فیلتری با هوش مصنوعی، اجتماع در آن فضا را به‌گونه‌ی دلخواه خود شکل می‌دهد.

لذا قبل از گزینش تکنولوژی‌ها هم حتی باید روی این مسئله تامل کنیم که این گزینش چه بلایی بر سر ما خواهد آورد، ولو اینکه شما گزینش کنید باز هم از فرهنگ همراه و با به عبارت بهتر حاکم بر آن تکنولوژی، در امان نیستید؛ چه برسد به علم، سیستم و نظام‌ها که حکومت فرهنگ در آن‌ها بیشتر و عیان‌تر است.

مهندسی ارزش‌ها یا فقاهت

تبدیل شدن چیزی به ارزش ممکن است ارزش دیگری را از بین ببرد و یا چیزی را ضد ارزش کند.
وقتی امری به ارزش تبدیل می‌شود، این تبدیل به ارزش شدن از لوازمش کم‌ارزش و یا حتی ضد ارزش شدن امری دیگر است. لذا نهاد و یا جریانی که ارزش‌ساز است، مسئولیت خطیری بر عهده دارد و اساسا نباید این مهندسی ارزش‌ها و طراحی هندسه ارزش‌ها به دست هر کسی باشد و نباید اجازه داد هر کسی ارزش‌سازی را به دست بگیرد. همین ارزش‌سازی، بی‌ارزش کردن و یا ضد ارزش کردن امر دیگری را در پی‌دارد.

لذا اگر کسی قرار است هندسه ارزش‌ها را طراحی کند و یا بخواهد ارزش‌سازی کند، این امر بر عهده کسی است که شریعت را مجتهدانه بشناسد و همچنین خیلی از دارایی‌های دیگر هم لازم است، ولی این دارایی (شناخت مجتهدانه شریعت) از اهم درایی‌ها است؛ چرا که خود شریعت ارزش‌هایی را معرفی کرده است و ارزش‌سازی می‌کند و نیاز است که شریعت شناخته شود و فهمیده شود که کدام ارزش نسبت به یک ارزش دیگر نزد شریعت دارای اهمیت بیشتر است. در هندسه ارزش‌هایی که شریعت ارائه می دهد، کدام ارزش قلب است و کدام ارزش نقش پا و کدام ارزش نقش مغز را ایفا می‌کند و کدام ارزش نقش موی سر را دارد. فهمیدن هندسه ارزش‌ها در شریعت کار هر کسی نیست و نیاز به یک کار فقیهانه و مجتهدانه دارد؛ لذا نمی‌توان به همین راحتی ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌هایی که در صدا و سیما صورت می‌گیرد کنار آمد؛ جامعه مخاطب و طیف مخاطب این نهاد، آن قدری وسیع هست که افراد دغدغه‌مند نمی‌توانند از کنار آن به راحتی بگذرند.

روایت درگیری، تبیینی برون گفتمانی از ورود به ایده فرهنگی مادر

اساسا این که چرا به سمت شنیده شدن یک ایده فرهنگی مادر باید حرکت کرد را می توان از چندین منظر مورد بحث قرار داد که یکی از این منظرها، تبیینی است که استاد فلاح در فصل فرهنگ قرار داده اند. ایشان در امتداد تحلیل تمدنیِ حادثه ای به نام انقلاب اسلامی، ایده ای اصلاحی را به جهت شکل گیری دولت انقلابی به عنوان گام دوم انقلاب، مطرح می فرمایند.

در این تقریر افق ایده پردازی کاملا یک افق تمدنی است و تمامی تحلیل ها، پیشنهادات و توصیفات نیز در همین افق معنا می گردند. اما به جهت یک قرائت درون گفتمانی شاید کسانی که خودشان در این موقف نشسته و مورد خطاب بحث قرار می گیرند، متوجه نباشند که اساسا چرا باید در یک افق تمدنی بازه‌ی زمانی فعلی انقلاب اسلامی را مورد ارزیابی قرار داده و نهایتا پیشنهاد ایده اصلاحی دهیم؛ به همین جهت منظر دیگری که از یادداشت قبل پیش گرفته ام، تبیینی برون گفتمانی است که به تعبیری می توان تحت عنوان «روایت درگیری»، قرار داد.

تمدن به معنای تمام پارامترهای دنیایی حیات بشر است، در این افق و لایه، هرآنچه که حیات دنیای بشر را تحت تاثیر خودش قرار می دهد متصل به پارامترهای عمیقی است و قطعا یک عقلانیتی که توانایی اینگونه اداره و  نسخه دهی را داشته باشد، به هیچ عنوان عقلانیت کمی نیست و بدون شک جدی، پر پیچ و خم، پر متغیر و بسیار سخت‌تحلیل است. در نتیجه وقتی دم از تمدن هایی مانند تمدن غرب می زنیم باید بدانیم که این واژه صرفا یک واژه ای نیست که به یک بازه زمانی بلند مدت اشاره داشته باشد، بلکه در این معنا، بسیار مفاهیم عمیقی نهفته است که همه آنها از یک عقلانیت پرعقبه و سنگین تغذیه می کنند؛ البته همه این تعاریف در یک لایه نرم قرار گرفته اند لذا رفتن برای درک این لایه قطعا کار آسانی نیست و هر عقلانیتی توانایی درک و تحلیل آن را ندارد.

اگر در دایره عقلانیتی که منشأ و پشتیبانی کننده یک تمدن است خلل یا خلأیی اتفاق بیافتد قطعا حیات زندگی بشر دیر یا زود به جهت آنکه خودش را به این نقطه از تمدن میرساند که متوجه خلل خواهد شد، شروع به کنار زده شدن به وجود می آید. در این فضا بحث از تقابل تمدن ها، یا درگیری تمدن ها و یا به تعبیر بهتر جنگ تمدنی به میان می آید.

مرحله دولت سازی انقلابی، مرحله ای است که توانایی جهت دهی به بشریت برای یک درگیری تمدنی را پیش گرفته پس در این مرحله نباید توقع داشت که در یک حرکت پرپیچ و خم و به شدت سنگین، ایده حرکت و تحول و اصلاح، ایده ای باشد که درخور این نوع تحرکات نباشد.

ایده فرهنگی مادر در یک نگاه برون گفتمانی، به این معنا که نخواهیم صرفا در امتداد حرکت انقلاب اسلامی و از این حیث که لوازم این امتداد چیست، بحث کنیم، به شدت باید مورد مداقه و کاملا با پشتوانه عقل تمدنی مطرح شده و توانایی و شأن جا به جایی و تحرک و اصلاحی در آن حد داشته باشد.

(این یادداشت ادامه دارد…)