چیستی راهبرد محتوایی (تقریر کلام برادر همت و نقد و بررسی آن)

????چیستی راهبرد محتوایی (تقریر کلام برادر همت و نقد و بررسی آن) ????

#سید_ابراهیم_رضوی
#آزاداندیشی
#یادداشت 108

????تقریر کلام برادر همت
اگر به کل مسیر حرکت نگاه کنیم، ما سه راهبرد داریم.
????راهبرد اول، انتخاب ایده اولیه اصلاحی جامعه ایران است. این راهبرد، عبارت است از آزاداندیشی. این انتخاب در بحث مختصات راهبردی آزاداندیشی، مورد بررسی قرار گرفته است.

????بعد از انتخاب آزاداندیشی و پرداخت اندیشه آزاداندیشی و تهیه عصاره آن، این سوال مطرح می شود که ما برای گفتمان سازی، چه چیزی از اندیشه آزاداندیشی را گفتمان کنیم؟ اگر بخواهیم یک گزاره را هدف قرار دهیم، آن جمله چه چیزی است؟
راهبرد محتوایی یعنی همین گزاره مورد هدف از اندیشه آزاداندیشی. برای انتخاب این راهبرد محتوایی، باید به چهار مولفه سوق ملی، اقتضائات جامعه در نسبت با محتوای آزاداندیشی، اقتضائات خود عملیات گفتمان سازی و اقتضائات خود اندیشه توجه کنیم.
مراد از توجه به اقتضائات جامعه، این نیست که به انواع و اصناف و اقشار و سنین مختلف جامعه نگاه می شود بلکه مخاطب، ذهن ایرانی است نه نخبگان یا عموم مردم یا معلمان یا خانواده ها و یا دانش آموزان و غیره. مخاطب وجه مشترک بین همه این انواع و اصناف است.
به عنوان مثال وقتی به آن چهار مولفه نگاه می کنیم، به این نتیجه می رسیم که راهبرد محتوایی عبارت است از ضرورت حق طلبی و حق طلبی در مقام تفکر یعنی آزاداندیشی. حال بعد از انتخاب این راهبرد محتوایی، یک مفاد گفتمانی متناسب با این راهبرد تهیه می شود.

????سپس برای شروع عملیات گفتمان سازی، سوال دیگری مطرح می شود که این مفاد گفتمانی (که از راهبرد محتوایی بدست آمده) را چگونه برای انواع و اقشار و سنین مختلف رقم بزنیم؟ در این مرحله پای راهبرد سوم به میان می آید که به آن راهبرد عملیاتی می گوییم.
در این مرحله، مخاطب، اصناف و اقشار و سنین مختلف جامعه هستند. لذا باید به اقتضائات همه آنها توجه شود و درنتیجه با توجه به تفاوت اقتضائات آنها، راهبردهای مختلفی برای گفتمان سازی بدست می آید.
در این مرحله سناریو های گفتمان سازی ممکن است متفاوت باشد و هم قالب های تبلیغی. مثلا برای قشر نوجوانان از قالب شعر و رمان و فیلم استفاده می شود. برای قشر نخبگان علمی، از قالب مقاله و کرسی های آزاداندیشی بهره گرفته می شود و در قشر جوانان دانشجو، قالب تریبون آزاد و نشست های علمی و گفتگویی مورد استفاده قرار می گیرد.
????به نظر بنده در اینجا باید مفاد گفتمانی دومی نیز اضافه کنیم. همانطور که بعد از راهبرد محتوایی، مفاد گفتمانی ای داریم که برخاسته از راهبرد محتوایی است، در اینجا هم برخاسته از راهبرد عملیاتی، باید مفادهای گفتمانی مختلف برای اقشار مختلف آماده شود.

????نسبت به این تقریر برادر همت، سوالات و اشکالاتی قابل طرح است.
????اشکال اول این است که اگر راهبرد محتوایی، گزاره منتخب از اندیشه آزاداندیشی است، این کلام با نظر برادر کرانی در مورد راهبرد محتوایی قابل جمع نیست. راهبرد محتوایی برادر کرانی عبارت است از: «آزاداندیشی تنها راه فهم حقیقت اسلام و پیام های اساسی آن». این گزاره درحقیقت از مختصات راهبردی آزاداندیشی است. یعنی این گزاره در مرحله راهبرد اول است. به تعبیر دیگر این گزاره، به ظرفیتی در آزاداندیشی اشاره می کند که موجب می شود که ما آزاداندیشی را به عنوان راهبرد اصلاحی جامعه ایران، انتخاب کنیم.
مگر اینکه برادر کرانی بفرمایند که مراد بنده از این گزاره، بیان مختصات راهبردی آزاداندیشی نبوده بلکه این گزاره، دقیقا گزاره منتخب بنده از اندیشه آزاداندیشی می باشد که با توجه به چهار مولفه سوق ملی و اقتضائات جامعه و گفتمان سازی و اندیشه بدست آمده و بر اساس آن مفاد گفتمانی را تولید می کنیم.
در این صورت اشکال روشی به فرمایش برادر همت و کرانی وارد نیست. هرچند که در درست بودن انتخاب این راهبرد به عنوان راهبرد محتوایی، باید تأمل شود.

????اشکال دوم این است که سه مرحله ای کردن راهبرد، لازم نیست. هدف شما از راهبرد دوم یعنی راهبرد محتوایی چیست؟ اگر هدفتان این است که به اقتضائات ذهن مردم ایران و سوق ملی و غیره توجه کنیم که در راهبرد اول در بحث مختصات راهبردی آزاداندیشی، به آنها توجه کرده ایم. و اگر هدفتان این است که به اقتضائات اقشار و سنین مختلف جامعه توجه کنیم و مفاد گفتمانی مختلفی برای آنها آماده کنیم که این کار در راهبرد سوم یعنی راهبرد عملیاتی است.
جواب این اشکال این است که اگرچه در مرحله راهبرد اول، به اقتضائات ذهن مردم ایران توجه کرده بودیم اما آن توجه برای انتخاب اصل راهبرد اصلاحی بود. یعنی با توجه اقتضائات ذهن مردم ایران و دیگر چیزها، به این نتیجه رسیدیم که راه حل اصلاح، تحقق آزاداندیشی در وجود مردم است. اما در راهبرد دوم، به اقتضائات ذهن مردم ایران توجه می کنیم تا این را کشف کنیم که از دل اندیشه آزاداندیشی، چه گزاره ای را گفتمان کنیم؟
بخاطر همین است که ملاک انتخاب این گزاره، صرف اقتضائات ذهن مردم ایرانی نیست بلکه سوق ملی، اقتضائات گفتمان سازی و اقتضائات اندیشه و تفکر هم ملاک هستند. درحالیکه در مرحله انتخاب راهبرد اول، اقتضائات گفتمان سازی و اقتضائات اندیشه و تفکر و شاید سوق ملی، محل توجه نبود. لذا به نظر می رسد می توان این سه راهبرد طولی را تصویر کرد.

????اشکال دیگری که برادر حسن زاده به آن اشاره می کردند این بود که طبق طرح برادر همت، مفاد گفتمانی بدست آمده از راهبرد محتوایی به اقشار و سنین مختلف جامعه توجهی نمی کند درحالکیه واضح است که مفاد گفتمانی مورد نیاز توده مردم با مفاد گفتمانی نخبگان و همچنین با مفاد گفتمانی دانش آموزان متفاوت است.
برای جواب به این اشکال به نظر بنده، همان نکته ای که در پایان تقریر کلام برادر همت اضافه کردم را باید بگوییم. به نظر بنده بعد از راهبرد عملیاتی باید مفاد گفتمانی دومی نیز اضافه کنیم. همانطور که بعد از راهبرد محتوایی، مفاد گفتمانی ای داریم که برخاسته از راهبرد محتوایی است، در اینجا هم برخاسته از راهبرد عملیاتی، باید مفادهای گفتمانی مختلف برای اقشار مختلف آماده شود.
در این صورت به برادر حسن زاده اینگونه جواب می دهیم که آن مفاد گفتمانی ای که به تعدد اقشار و اصناف متعدد است، مفاد گفتمانی دوم است. مفاد گفتمانی اول، محتوایی است که نتیجه نگاه به ذهن مردم ایران و سوق ملی و اقتضائات خود گفتمان سازی و خود اندیشه است.

بازخورد به مقاله آقای فضلی نژاد

بسم الله الرحمن الرحیم

در مقاله (خردکُشی، خودکشی) مطلوبیت نقد و اعتلای اندیشه دغدغه ی رئیسی نگارنده است که با ترسیم وضع موجود اندیشه های نو سعی در ارائه طرحی برای رسیدن به این هدف ارزشمند دارد.

چند سؤال و ایده در رابطه با جایگاه نقد و ارائه اندیشه های نو به ذهن می رسد:

  • از چه پایگاهی نقد می کنید؟

پایگاه فکری شما ریشه در چه اندیشه هایی دارد و از چه پارادایمی تغذیه می کند. معمولا درگیری در لایه ی تمدنی و تعارضات مکتبی طعمی ایدئولوژیک دارند و نقدها رنگ و بوی جدال دارند؛ در مقام فهم همدیگر نیستند و در تلاشند تا به نظام اندیشه دیگری ضربه های کاری وارد کنند. باید بررسی کرد که در این لایه نقد کردن اصلا معنا دارد یا فقط به قصد تهاجم انجام می شود.

  • در چه سطحی نقد می کنید؟

نقد در لایه ی مردمی اقتضائات خاص خود را دارد. نمی شود به بهانه نقد و اندیشیدن، سؤالات سطح بالای نخبگانی را به خورد مردم بیچاره که دستشان از دانش و تفکر عمیق کوتاه شده، داد. زندگی مردم نباید ملعبه دست شیاطین باشد که هر روز در معرض وسوسه ای و شبهه ای تازه قرار گیرند تا اعتقاد خود را از دست دهند. بله اگر جامعه رشد کرد و فکور شد، سطح تعامل با او هم متفاوت خواهد شد.

  • آیا راهبرد رسیدن به جامعه ای فکور، بیان نقدها و سؤالات سطح بالاست؟

به نظر می رسد آموزش صحیح قبل از نقد صحیح کمک به تفکر صحیح می کند. برخلاف قضاوت تفکر انتقادی، دانش، ماهیتی حقیقی ورای از ذهن مخاطب دارد و یک امر نسبی برساخته ذهن انسان و متأثر از موقعیت اجتماعی و سیاسی او نیست. لذا نقدی سازنده است که ما را به حقیقت نزدیک کند نه اینکه بر اوهام ذهنی ما بیفزاید و راه کسب علم را برای همیشه بر ما ببندد.

قلم و اصحاب قلم

بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#محمد_حسین_خانی
#یادداشت177
#آزاداندیشی
#جایگاه_قلم_در_اسلام

????ن وَ القَلَمِ وَ ما یَسطُرون

در یادداشت قبلی به خلاصه نوشتن را در ثقلین بررسی کردیم
در این یادداشت سراغ این بیان حضرت روح الله روحی له الفداه می رویم که فرمود:
آن قدر که بشر از قلم های صحیح نفع برده است، از چیز دیگر نبرده است، و آن قدر که ضرر کشیده است، از چیزهای دیگر نبرده است. قلم ها و بیان ها با مغزهای مردم رابطه دارند

یقینا امام برزگوار این فرمایش را از این روایت استفاده کرده اند که فرمود العلماء باقون ما بقی الدهر
باید تاریخ را با این عینک دید که قلم علما چگونه آینده دنیا را تغییر داد و مردم را به سعادت رهنمود کرد
مگر می شود منکر این تاثیرات بود
رسول ختمی باید معجزه ای را بجا می گذاشت که بعد از او تا ابد و برای نسل های بعدی بماند و این معجزه با چه چیزی محقق شد ؟ قرآن ایا معجزه ای دیگر می توانید مثال بزنید که بعد 1400 سال هنوز باقی باشد
نه باقی باشد بلکه برای معجزه بودن خود تحدی کند
چه معجزه ای بعد 1400 سال هنوز کلید راهگشای مردم،نخبگان،رهبران مسلمان است و برای سعادت دنیا و آخرت آن به آن تمسک کنند.
این اثر قلم است
در لایه های پایین تر
از کتب اربعه گرفته که باعث زنده نگهداشتن اسلام شد و تا الان حوزه های علمیه از آن بهرمند هستند
می شود نادیده گرفت برکت و اخلاص شیخ عباس قمی در تالیف مفاتیح را که راهنمای سلوک اهل معرفت است .
یا
فتوای میرزای شیرازی در تحریم تنباکو
یا
فتوای آیت الله سیستانی در حکم جهادبا داعش
این گوشه ای از برکات قلم است
اما نکته ای دیگر که با کار ما مرتبط است
این است که برای طلبه که کارش با کتاب و قلم است
فرموده مولا علی که فرمودند: الکَتَبَ بساتین العلماء
اهمیت قلم چندبرابر می شود و جایگاه ویژه ای به خود می گیرد. و اهل قلم باید چندویژگی برای اثرگذاری رعایت کنند.
1.علمبت و تسلط به تراث و منابع اسلامی
2. تسلط یه جریان های فکری و فرهنگی دینا شرق و غرب
3. بهرمندی از نکات فنی مثل خوب نوشتن و آگاهی به قالب های یادداشت اعم از ژورنال و مقاله، کتاب، و…
3. ذائقه شناسی و رصد نیاز مخاطب
در این مورد باید به این نکته اشاره کرد طبیعتا یک فرد نمی تواند برای تمامی سلایق بنویسد پس بهتر این است که از ابتدا یک قشر را هدف گذاری کند و در تلاش فهم نیاز و دنیای فکری او باشد برای نوشتن برای انها

باشد که بتوانیم حق قلم را ادا کنیم و فردای قیامت با اصحاب قلم محشور شویم

دنباله های اجتماعی قانون – به بهانه نوشته حجت الاسلام نامخواه

آرمان های متعالی انسانی مانند آزادی و عدالت و آزاداندیشی و … با همه آگاهی بخشی ها و برکات و جلوه های مثبت، چگونه و از چه طریق باید به جامعه سرازیر شوند تا دستمایه فریبکاری دشمنان این آرمان ها نشوند ؟ چگونه باید تجلی کنند که با یکدیگر به ستیزه نخیزند ؟
احتمالا پیشنهادی که در این موقعیت عقلا مطرح میکنند قانون است. قانونی که تمام پستی ها و بلندی های انسان را و جامعه انسانی را شناخته و همچنین آرمان های عالی او را میشناسد و خط قرمز های استقرار زیست انسانی را هم میداند و با در نظر گرفتن تمام اینها و ضمن لحاظ مقتضیات زمانی و مکانی ، قواعدی را وضع میکند تا آن شعارها در مسیر تحقق و تکامل حیات قرار بگیرند و نه با یکدیگر اصطکاک کنند و نه امکان به انحراف کشیدن آنها وجود داشته باشد.
سوال بعدی این است : آیا آن قانون میتواند احساسات و عواطف مردم در نسبت با آن آرمان ها و در نسبت با حاکمیتی که بر اساس قانون رفتار میکند را نیز مدیریت کند ؟
القصه میتوان طبق نوشته حجت الاسلام نامخواه، بگوییم حتی در صورت عقیده به اولویت عدالت اجتماعی باز هم برای تحقق آرمان عدالت لازم است تا گروهی به قول ایشان پارتیزانی و به عبارت دیگر، فراقانونی عمل کنند و گستاخانه عدالتخواهی منفی انجام بدهند.
اما در مرحله بعد آن نظام قانونی که وظیفه برقراری تناسب میان آرمان هایی مثل عدالت و حریم شخصی افراد، جایگاه مناسب حاکمیتی یا مسائلی از این دست را بر دوش دارد، خود را موظف به برخورد با این عدالتخواهی منفی میداند و با همه بحث هایی که در جزئیات صدور حکم و … وجود دارد بالاخره برخوردی قضایی انجام میدهد.
این اتفاق میتواند در میان جامعه امروز ما دو بسامد متفاوت داشته باشد :
1- عدالتخواهی منفی چاره ساز نیست. یا لااقل به این نحوه و با صراحت بر گستاخی چاره ساز نیست. باید در این مسائل مواظب مسائل حقوقی بود و به نحوی در مسیر آرمان عدالت حرکت نمود که حداقل اصطکاک با حقوق شخصیت های حقیقی و حقوقی اتفاق بیافتد.
2- اساسا حاکمیت یا بخشی از آن با عدالت هیچ نحوه سنخیتی ندارد و با هر نحوه حرکت در مسیر آن برخورد قهری ناعادلانه میکند.

گذشته از اینکه به نظر میرسد نوشته جناب حجت الاسلام نامخواه به بسامد اجتماعی دوم ضریب میدهد،
و گذشته از اینکه نیاز است تا در مسیر اجرای بند بند قوانین جریان های مطالبه گر فعالیت داشته باشند و نگذارند اجرای قوانین شکل یومنون ببعض و یکفرون ببعض پیدا کند،
وظیفه تقویت و یا تضعیف هر یک از این دو بسامد اجتماعی از آن اتفاق قضایی بر دوش کیست ؟
آیا درست است که ذهن مردم را به دست رسانه های دو طرف دعوا بسپاریم و در ابهام و تلاطم رها کنیم ؟

لطفا درِ گفتگو را نبندید !

گزارش
سقوط ! عنوان نوشته ای از جناب آقای رنانی است که متضمن یک هشدار و یک توصیه است.
طبق این متن، جمهوری اسلامی در 40 سال گذشته نتوانسته است کارآمدی و شایستگی خود را بعنوان نظام حاکم در ذهن مردم تثبیت کند، بلکه در این زمینه پی در پی شکست خورده است. در عینیت جامعه نیز نمادهای مقبولیت این نظام آرام آرام کمرنگ شده اند و اکنون در وضعیتی قرار دارند که میتوان گفت حذف شده اند. از دیدگاه نویسنده مرحله بعدی فروپاشی ساختار نظام است. احتمالا مقصود ایشان از فروپاشی ساختار همان انقلاب سیاسی است. چه اینکه در هشدار خود میگوید : قبل از آنکه انقلاب از پایین رخ بدهد، انقلاب را از بالا کلید بزنید !
نویسنده نه طرفدار نظام شاهنشاهی است و نه طرفدار نظام اسلامی و نه با هیچکدام از این دو فی نفسه مشکلی دارد، او تنها یک هدف دارد و آن تحقق توسعه لیبرال در جامعه ایران است. او معتقد است تنها راه پیشرفت همه جانبه و حقیقی ملت ایران اجرای مو به موی مبانی توسعه لیبرال است و برای مدعای خود قطعا شواهد و توضیحاتی دارد.
او هر درگیری که موجب عقب افتادن توسعه شود را به ضرر توسعه میداند. چه درگیری با آمریکا باشد و چه درگیری با طالبان، چه انقلاب 57 باشد و چه اغتشاشات بعد از آن !
در همین راستا و برای تحقق همین هدف، معتقد است باید یک جریان روشنفکری در کشور ایجاد شود که وظیفه خوودش را میانجی گری و آشتی بداند و بتواند جریانات مختلف را در مسیر توسعه با هم همراه کند. او برای توصیف این جریان از واژه “وسط باز” استفاده میکند. این جریان هم با هر کسی که در مسیر توسعه حرکت کند همراه است، میخواهد کراوات داشته باشد یا عمامه ! بلکه این وظیفه را بر دوش خود میبیند که کراواتی ها و عمامه ای ها را با هم بر سر میز توسعه بنشاند.

او مراحل فروپاشی یک حاکمیت را در چهار مرحله ترسیم میکند :
– سقوط ذهنی
– کارآمدی (1)
– شایستگی (2)
– سقوط عینی
– نمادها (3)
– ساختار ها (4)
ایشان در ضمن توضیحاتی، سه مرحله اول را تمام شده تلقی نموده و تنها راه جلوگیری از مرحله چهارم را تن دادن حاکمیت به خواسته هایی میداند که تا امروز به آنها تن نداده است.

نقد اول با دو ستایش
دکتر رنانی دغدغه ایران را دارد و این ستودنی است.
اما باید دانست که نسخه ای که ایشان برای ایران میپیچد، نسخه های بدیلی دارد که اتفاقا آن نسخه ها نیز توسط کسانی نوشته شده که دغدغه ایران و بلکه دغدغه انسان را داشته اند.
ایشان دغدغه وسط بازی یا همان میانجی گری و توافق میان جریان های مختلف و میان مردم و حاکمیت را دارد و این دغدغه نیز ستودنی است.
اما باز هم به نظر میرسد ایشان صلاحیت وسط بازی را ندارند. چه اینکه در طرف راست ایستاده باشد وسط باز نیست و اگر دم از وسط بازی میزند، مقصودش این است که در وسط بایستد و به جناح راست دعوت کند !
اساسا کسی که نسخه دارد، حق ندارد خود را وسط باز بداند !

امکان پاسخ نقد اول و مواجه با نقد دوم
البته ممکن است ایشان طرفداری لیبرالیزم و توسعه را یک ساحت شخصیت خودشان دانسته و دعوت به وفاق و گفتگو را ساحت دیگری از شخصیت خود معرفی کنند که علی رغم پیشنهاد جهت دار ایشان، این را تاحدودی میتوان پذیرفت.
در فرض پذیرش این دعوت، لازم است درباره تک تک مقدمات این تحلیل گفتگو شود و همچنین راه حل های بدیل توسعه نیز به گفتگو گذاشته شود و به طور کلی به سوالات زیادی پاسخ داده شود و بر سر پاسخ ها توافق هایی صورت بگیرد.
کارآمدی و شایستگی در ذهن مردم سقوط کرده یا در واقع ؟
اگر در ذهن مردم سقوط کرده، پس ممکن است در واقع اینطور نباشد، میتوان این را بررسی کرد ؟
اگر کارآمدی و شایستگی در واقع سقوط نکرده باشد، آنگاه نباید روی ذهن ها متمرکز شد و معنای شایستگی و کارآمدی و مصادیق آن را برای اذهان واضح کرد ؟
سقوط نماد ها بر اساس چه مستندات آماری مطرح میشود؟ آمارهای مخالف این ادعا را چه باید کرد ؟ آیا سقوط نمادها تمام شده یا در ابتدای آن هستیم ؟ آیا اصلا آغاز شده است ؟
آیا میتوان با انقلاب سیاسی از بالا شکاف اجتماعی را رفو نمود ؟ آیا این انقلاب فرضی به رسمیت شناختن و بها دادن و به تبع افزایش دادن شکاف اجتماعی نیست ؟

اگر رسالت میانجی گری و گفتگو را ارزش بدانیم، نباید پاسخ این دست سوالات را مفروض بگیریم و مستقیم سر پیشنهاد جهت دار خود برویم. این دیگر میانجی گری نیست. طرفداری است. وسط بازی نیست. راست بازی کردن است. نباید باب گفتگو را ببندیم !

با چه عینکی حوادث را می نگریم؟

تحلیل گر مدعی است که وقایع را آنگونه که هستند، می نگرد و براساس یافته ها و مشاهدات خود، ارتباط بین حوادث مختلف را یافته و بیان می کند.
اما سؤال اساسی این است که چه میزان پیش فرض های ذهنی تحلیل گر بر نوع تحلیل او از اتفاقات پیرامونش مؤثر است؟
به نظر می رسد اینکه ما از حوادث مختلف چه برداشتی داشته باشیم، به شدت بستگی به پایگاه فکری ما و پیش فرض های ذهنی ما دارد.
مثلا وقتی یک نفر در جمع با ما شوخی می کند، اگر آن لحظه محبت و صمیمیت زیاد نسبت به آن شخص در دل داشته باشیم، از آن شوخی برداشت مثبت می کنیم. اما اگر نگاه منفی نسبت به آن شخص داشته باشیم، این شوخی او را به عنوان تسویه حساب شخصی برداشت کرده و از شوخی او ناراحت می شویم.
این موضوع همچنین قابل تطبیق بر تحلیل های جامعه شناسان و آینده پژوهان و … از اتفاقاتی که در جامعه رخ می دهد نیز، می باشد.
کسی که معتقد است جمهوری اسلامی رو به سقوط است و در شرف شکست، همه اتفاقات جامعه را، اماره و نشانه ای بر شکست و سقوط حکومت می بیند. حتی بزرگترین حمایت ها از نظام را هم، به گونه ای می نگرد و تحلیل می کند، که هیچ دلالتی بر حمایت از نظام نداشته باشد.
مثلا معتقد است اعتراضات (اغتشاشات) پس از فوت مهسا امینی، کاملا مردمی، فراگیر و برخاسته از اعتراضات توده مردم است. اما وقتی می خواهد همه گیری سرود سلام فرمانده و استقبال بی نظیر از آن را تحلیل کند، آن را حرکتی حکومتی، حداقلی و ناشی از احساس خطر قشری از مردم می داند.
همچنین، راهپیمایی عظیم و میلیونی اربعین، راهپیایی های 22 بهمن و روز قدس و … را؛
لذا، اهمیت دارد که با چه عینکی حوادث را می نگریم. کسی که در اتمسفر علوم انسانی غرب رشد کرده، وقتی به جمهوری اسلامی می نگرد، مثل کسی است که عینک دودی به چشم زده؛ او همیشه پیرامون خود را سیاه و تاریک می بیند. تحلیل های چنین شخصی اصلا قابل اتکا نیست، هرچند سعی کند آزاداندیشانه به وقابع بنگرد.
البته آزاداندیشی حقیقی آن است که سعی کنیم با او همراه شویم و حقایقی که لابلای حرف های می شود برداشت کرد را، بفهمیم؛ گرچه خودش آن را اراده نکرده باشد.

مواجهه حاکمیت اسلامی با مسئله تنوع فرهنگی

حکومت اسلامی اساساً با فلسفه ایجاد یک جامعه ای که اعتقادات، اخلاق و رفتار اسلامی که تأمین کننده سعادت انسانی انسان است، تشکیل می شود؛ از نظر اسلام فرهنگ برتر فرهنگ اسلامی است و در تعامل با فرهنگ های دیگر که درون جامعه اسلامی بعد از تشکیل حکومت اسلامی وجود دارد، اگر آن فرهنگ از یک غنایی برخوردار است و می تواند در خدمت پیشبرد اهداف و آرمان های اسلامی باشد، آن فرهنگ مورد تأیید قرار می گیرد؛ با توجه به بستر توحیدی و زحمت هایی که همه پیامبران در طول تاریخ کشیدند فرهنگ هایی در جوامع غیر دینی وجود دارد که متأثر از این جریان ریشه دار تاریخی است. اما ظاهرا محل بحث در صورت مسئله تنوع فرهنگی این نیست، تنوع فرهنگی در وضعیتی است که فرهنگ هایی وجود دارد که ناهمراهی ها و یا حتی معارضه با فرهنگ اسلامی دارند، در چنین حالتی تعاملی که حاکمیت اسلامی با این فرهنگ ها باید بکند، به دو صورت می تواند تصویر شود:

استفاده از ابزارهای حاکمیتی برای از بین بردن فرهنگ معارض

حاکمیت اسلامی موظف است که از همه ابزارهای حاکمیتی (اقتصادی و سیاسی و فرهنگی) برای محدود کردن و سمت و سو دادن به سمت حذف فرهنگ های غیر دینی در جامعه اسلامی، استفاده کند.

بله در جامعه اسلامی طرفداران ادیان توحیدی هم می توانند زندگی کنند اما اولاً فضا را برای بسط فرهنگی آنان باید محدود کرد، ثانیا با ابزارهایی مثل جزیه و … فضا را برای تحقیر این فرهنگ و هضم شدن آن در جامعه اسلامی فراهم کرد.

این تازه نسبت به فرهنگهای دینی دیگر است، اما در حاکمیت اسلامی به هیچ وجه کفر و فرهنگ کافرانه تحمل نخواهد شد و به سرعت و صریح آن را حذف باید کرد.

مدارا برای هضم فرهنگ معارض و به هم نخوردن وحدت جامعه

یکی دیگر از تعامل های حاکمیت اسلامی با فرهنگ های معارض مخصوصاً در وضعیتی که آن فرهنگ در بین افراد جامعه نفوذ و گسترشی دارد، آن هم در صورتی که جامعه شما یک جامعه مسلمان است ولی تحت تأثیر فرهنگ های بیگانه قرار گرفته باشند، مدارا با جامعه است. البته مدارا به نیت کنار آمدن و تثبیت آن فرهنگ نیست، بلکه در این فرض هم از ابزارهای مختلف حاکمیتی این بار با تأکید بر استفاده از ابزارهای فرهنگی در صدد هضم آن فرهنگ اشتباه در فرهنگ دینی قرار می گیرد.

مدارا در این وضعیت مدارای محدود و عملی است نه مدارای نظری که کار را به، به رسمیت شناخته شدن آن فرهنگ و اندیشه پشتیبان آن بکشاند، که این خود سکولاریسم است.

یکی دیگر از عوامل مدارا با فرهنگ های غیر دینی، حفظ وحدت جامعه و عدم ایجاد تشویش و بر هم خوردگی نظم عمومی است، آن هم در وضعیتی است که یک فرهنگ معارض آمده و گستره پیدا کرده است، شما از ابزارهای سخت حاکمیتی برای تغییر آن کمتر استفاده می کنید تا فرصت داشته باشید که با حفظ وحدت اجتماعی، با استفاده از ابزارهای فرهنگی آن فرهنگ معارض را در فرهنگ اسلامی هضم کنید.

 

#یادداشت_360

عقیل رضانسب 14020229

 

چند نکته درباره ی مقاله ی « همزیستی اتحاد و افتراق »

۱. مقاله به بررسی موضوع مهمی در وضعیت فرهنگی ایران امروز پرداخته است. وجود فرهنگ های مختلف و متنوع در ایران امروز و چگونگی مواجهه با این تفاوت ها و روش همگرایی آن ها برای رسیدن به یک کل یکپارچه، مسئله ای بسیار حیاتی برای جامعه امروز ایران است. جا دارد برای این موضوع ساعت ها مطالعه و پژوهش صورت گیرد تا بررسی شود از میان روش های مختلف:
-تقویت یک فرهنگ واحد و « مقابله » با سایر فرهنگ ها
-تقویت یک فرهنگ واحد و « مدارا» با سایر فرهنگ ها
– به رسمیت شناختن همه فرهنگ ها
– تعیین یک فرهنگ پایه و به رسمیت شناختن خرده فرهنگ ها در دل این فرهنگ پایه

باید کدامیک را برگزید و دلیل این انتخاب چیست؟
لذا در درجه اول از نویسنده ی مقاله برای این دغدغه ارزشمند و انتخاب گرانقدر تشکر میکنم. هرچند که باید بسیار بیش از این به بررسی می پرداختند.

2- راه حلی که ایشان ارائه میدهد انتخاب یک هویت و فرهنگ ملی با عنوان فرهنگ ایرانی_توحیدی و به رسمیت شناختن خرده فرهنگ های مستقل در بر اساس طیف فرهنگی اصیل موجود در کشور و دادن استقلال نسبی به هر کدام از آنها در منطقه مورد نفوذ خود برای وضع قوانین و اداره امور است.
ایشان مدعی است که هویت ایرانی _ توحیدی هویت اصیل و بومی و انتخاب دیرینه مردم ایران است.
با این تقریر به نظر میرسد منظور ایشان از توحیدی تقریبا همان هویت اسلامی است. مخصوصا که در خصوص سایر ادیان می گوید که «تقریبا» با هویت توحیدی همراه هستند.

3- در مجموع با لحاظ تسامحاتی میتوان پاسخ ایشان به این مسئله را پاسخ مطلوبی دانست. هرچند که جای بررسی و کار فراوان وجود دارد و خود ایشان هم اذعان به ابتدایی بودن فعالیت شان دارد. لکن به نظر میرسد انتخاب یک فرهنگ پایه و دادن استقلال نسبی به خرده فرهنگ ها ذیل این فرهنگ پایه ( یعنی روش چهارم) بهترین روش در مواجهه با این مسئله است تا هم فرهنگ واحد اسلامی ایرانی و هویت واحد کشور حفظ شود و هم فرهنگ های محلی و خرد بتوانند شخصیت خودشان را حفظ کنند و هضم نشوند. البته در اصل پیشنهاد ایرانی – توحیدی می توان خدشه هایی کرد. لکن اصل انتخاب یک فرهنگ ملی و استقلال نسبی فرهنگ های خرد پیشنهاد مطلوبی است.
.

پرسش هایی درباره “چگونگی” همزیستی اتحاد و افتراق

بناست تا شنبه ها در حلقه اندیشه کلامی به بررسی و گفتگو پیرامون اندیشه های متنوع مطرح در فضای امروز ایران بپردازیم، این یادداشت و یادداشت “چرا باید از تعدد فرهنگی حرف بزنیم؟ ” درباره مقاله همزیستی اتحاد و افتراق جناب آقای سید علیرضا حسینی بهشتی، نوشته شده است.

• دغدغه تعدد فرهنگی و نژادی از دوران باستان در این ناحیه جغرافیایی که در آن زندگی میکنیم یعنی جنوب غرب آسیا وجود داشته است. این خصیصه در برخی ادوار به شکل فرصت درآمده و در برخی دیگر صورت تهدید به خود گرفته است.
• نویسنده با توجه به تهدید هویت ملی ایرانی و هویت های قومی درون آن که شاید بتوان تک تک آنها را قوام دهنده هویت کلی ایرانی دانست در برابر تهاجم فرهنگی بیسابقه تمدن غرب، سعی نموده تا بهترین ایده برای حل این مسئله را بیابد و در مسیر اجرای آن اولین گام ها را بردارد.
• باید گفت این مسئله به درستی مورد دقت قرار گرفته، زیرا با مشاهده رجعت های مکرر برخی ملل به هویت های دیرین خود و شنیدن زمزمه هایی که از گوشه گوشه جهان مبنی بر ملی گرایی و آداب و سنن مخصوص و هویت ملی و مانند اینها، میتوان امروز را به نوعی عصر بیداری هویت ها نام نهاد. هویت هایی که برای یکی دو قرن تحت هژمونی غرب قرار گرفته بودند و با شعار دهکده جهانی و دین واحد جهانی میرفتند تا برای همیشه حذف شوند، اکنون با تزلزل مبانی تمدن غرب مجددا سر بر می آورند. در این دوران پیروز ملتی است که بتواند آگاهانه هویت ملی خویش را با همه امتیازات مثبت و منفی، بازبشناسد و در مقام اصلاح و تقویت آن بر بیاید.
• در نتیجه در فضای سطح زده کنونی، طرح این دغدغه و جستجوی راه حل و پیشنهاد آن را باید ستود.

– اما آن چه در نوشته حاضر بعنوان پیشنهاد مطرح شده است “خودگردانی فرهنگی” در عین “یکپارچگی سیاسی و اقتصادی” نام گرفته است.
ضمن چهار نکته نقد و پیشنهادی را درباره این ایده مطرح خواهم کرد :

1- قومیت و دین با هم متفاوت اند. این دو نیز با فرهنگ متفاوت اند. باید مشخص کنیم که خودگرانی فرهنگی دقیقا چیست ؟ نسبتش با خودگردانی فرهنگی مبتنی بر مذهب و خودگردانی فرهنگی مبتنی بر قومیت چیست ؟ چه حوزه هایی را در بر میگیرد ؟ ممکن است یک فرهنگ شامل جند مذهب یا چند قوم بشود؟ معیار تفاوت و تمییز و اعتبار یک فرهنگ از فرهنگ دیگر چیست ؟ یک فرهنگ چه پارامتر هایی باید داشته باشد تا یک فرهنگ بحساب بیاید ؟ معیار تشخیص توحیدی بودن و ایرانی بودن یک فرهنگ چیست ؟ و ده ها سوال دیگر که محل بحث را دقیقتر میکنند.
فارغ از پاسخ سوالات بالا نمیتوان به درستی این ایده را مورد نقد قرار داد اما از باب بی گدار به آب زدن نکات بعدی را مطرح میکنم :

2- پیوستگی فرهنگ و سیاست و اقتصاد
فارغ از اینکه در این نوشته و حتی در آئین نامه ها و قوانین فرضی که در امتداد این نوشته بخواهد تدوین شود، چقدر بر حکومت ملی و یکپارچگی سیاسی و اقتصادی تاکید کنیم، آیا در واقعیت میتوان فرهنگ را از سیاست و اقتصاد افراز نمود ؟ این سه گانه بلحاظ ذهنی و در مقام ساختارسازی و تقسیم وظایف سه گانه است اما واقعیت خارجی آنقدر شامل رفت و برگشت میان این حوزه ها هست که نمیتوان واقع آن را سه گانه در نظر گرفت. مثلا همین زبان کتاب های درسی آیا یک پدیده فرهنگی است تا بتوان آن را در سیاست خودگردانی مورد بازبینی قرار بدهیم ؟ اگر انتخاب اینکه دانش آموزان چه زبانی را برای تلکم یاد بگیرند را به هر منطقه بسپاریم، سپس قوم ترک فقط ترکی را بیاموزند و قوم عرب، فارسی را نیز اموزش بدهند، این مسئله در سطح تجزیه طلبی و همچنین در شرکت هرکدام از این دو قوم در مرکز مسائل سیاسی کشور چقدر تاثیر خواهد داشت ؟ این پیوستگی فرهنگ و سیاست است.
یا پدیده آثار باستانی اگر یک پدیده فرهنگی باشد و اداره آن را در هر منطقه به خودگردانی واگذار کنیم، آیا ممکن نیست مثلا قوم فارس از این پدیده درآمدزایی بسیار داشته باشد و قوم بلوچ تحت تاثیر معتقدات خود این منبع درآمد را حذف کند ؟ این پیوستگی اقتصاد و فرهنگ است.

3- عصر و مصر ما
ما در کشوری زندگی میکنیم که تقریبا همه اقوام آن پروژه استعمار بوده و هستند. سالهای سال سودای تجزیه این ملت و تشکیل ایرانستان از سوی استعمار وجود داشته است. مرزهای ما نیز متاسفانه آرایشی گرفته است که مستعد این طراحی باشد.
در این شرایط ما باید به دنبال سیاستی باشیم که در نتیجه آن بتوانیم افرادی که بیرون از مرزهای سیاسی فعلی قرار گرفته اند اما هویت ایرانی دارند را در مقابل فرهنگ های بیگانه، و در مقابل فرهنگ های ابداعی و تازه تاسیس صیانت کنیم.
لکن با توجه به مقامی که ما برای فرهنگ قائل هستیم، به نظر میرسد سیاست خوگردانی فرهنگی، زمینه ساز خودگردانی های دیگر باشد. لذا اگرچه نویسنده تاکید ویژه ای بر حفظ یکپارچگی با توافق بر سر اشتراکات دارد، اما این ایده در اجرا اثری از یکپارچگی در حوزه فرهنگ و چه بسا حوزه سیاست نیز باقی نخواهد گذاشت.

4- پیشنهاد : ای به امید کسان خفته ز خود یاد آرید !
پیشنهادی که اینجا میتوان مطرح ساخت، فکر کردن به الگوی بومی برای حل مشکلات مربوط به تعدد فرهنگی و بلکه تبدیل این پدیده به فرصتی برای پیشرفت میباشد.
طبیعتا الگوی بومی را باید با سرمایه گذاری روی فکر و تجربه بومی و البته بهره بردن از تجارب غیربومی به دست آورد.
مقصود از بوم در عبارت بالا همان توحید و ایرانی است که در نوشته مورد بحث به عنوان متفق علیه ملت مورد اشاره قرار گرفته است.
طبیعتا ما پلورالیست نیستیم و در عین به رسمیت شناختن و شنیدن صداهای مختلف و در عین گشودن ذهن به سوی سخن های متنوع، حق را واحد و دست یافتنی میدانیم. در چنین بومی و با این سبقه فکری، قرآن و سیره نبوی (ص) قطعا جایگاه مهمی در مسیر استخراج الگوی بومی تعدد فرهنگی خواهند داشت.
.

چرا باید از تعدد فرهنگی حرف بزنیم ؟

ابتدای نوشته، دو پرسش از طریقه جمع را عامل برجستگی این پدیده میداند :
نخست، پرسش از نحوه همزیستی اتحاد ملی و افتراق فروملی و دوم، پرسش از نحوه همزیستی هویت ملی و اتحادهای فراملی
این دو پرسش در سالهای گذشته فراروی ملل مختلفی مطرح شده است و متناسب با بوم هر کشور- ملت، ایده ای عملیاتی شده و کار را جلو برده است.
در عراق ریاست مجلس، ریاست جمهور و نخست وزیری را میان سه طائفه عمده تقسیم نموده اند و البته اختیارات سیاسی هم به تا حدودی تقسیم شده است. البته این به معنای قدرت یافت همه اقلیت ها نیست. چه اینکه ایزدی ها و ترک ها در عراق جایگاهی بلحاظ سیاسی ندارند.
در ایران، ماجرا بسیار متفاوت است. میتوان وضعیت این پدیده در هر کشور را مستقلا مورد بررسی قرار داد که در این مجال نمی گنجد.
به هر حال این دغدغه میتواند بعنوان یک دغدغه قدیمی و نه نوپدید مطرح شود. احتمالا یکی از سوالات جدی حکومت عباسیان همین تعدد فرهنگی بوده است. حکومتی که فرهنگ های بسیار متفاوت و متکثر را ذیل حاکمیت خود جمع آورده و سرزمینی از هند تا اسپانیا را شامل میشود، یقینا در زمینه همزیستی افتراق فروملی و اتحاد ملی مسئله مند بوده است.
باری حکومت های اسلامی سه گانه صفویه، گورکانیان و عثمانی هم در باب همزیستی هویت ملی و اتحاد فراملی مسئله داشته اند.
این دغدغه دغدغه دولت هاست. همان ها که نه میخواهند به دولت های کوچکتر تقسیم شوند یا یکپارچگی ملت شان آسیب ببیند و نه میخواهند ذیل یک حکومت واحد که برای آنها جایگاهی قائل نیست دربیایند و حذف شوند.
پس دغدغه حل مسئله چندفرهنگی را میتوان دغدغه ای برای حفظ هویت دولت ها به شمار آورد.
( ادامه دارد … )