میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (3)

?میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (3)?

?با توجه به توضیحاتی که در دو یادداشت گذشته بیان شد، روشن می شود که ذهن مردم که موضوع علم کلام است، یک پدیده ای است که از زوایای مختلف باید مورد شناخت قرار گیرد.
ما برای رسیدگی به ذهن مردم، فقط نباید به بعد شناخت او توجه کنیم. عمل هم بر روی ذهن اثر دارد. گرایش هم با آن نسبت برقرار می کند. مزاج انسان هم باید مورد توجه باشد. اقتصاد و سلامت و امنیت انسان هم در اینکه او چگونه فکر کند و چگونه فکرش تغییر کند، موثر است. لذا به نظر می رسد برای رسیدگی به ذهن جامعه، باید علوم متعددی را دانست.

?حال سوال این است که علم کلام چیست؟ آیا علم کلام، علمی میان رشته ای است که موضوعش ذهن مردم است و تمام علوم مورد نیاز را در خودش دارد؟ یا اینکه علم کلام، صرفا دانش بررسی اعتقاد و باورهای مطلوب درباره دین است و نیازهای دیگر، در علم کلام مطرح نیستند؟
به نظر بنده احتمال دوم صحیح است. علم کلام، علم بررسی اعتقاد و باورهای مطلوب است. اما شاید بتوان گفت طرح استاد در قالب پویش حلقه اندیشه کلامی، صرف فعالیت کلامی نیست بلکه مجموعه ای از فعالیت ها و مجموعه ای از دانش هاست اعم از حکمت، انسان شناسی و جامعه شناسی، فقه و اخلاق و کلام.
البته ظاهرا در نگاه استاد، در میان این علوم، علم کلام نقشی محوری و اساسی دارد. لذاست که نام این پویش، حلقه اندیشه کلامی است نه فلسفی و فقهی. فتأمل.

میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (2)

?میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (2)?

?حال با این توضیحات، در اینکه چگونه باید تمام علوم را سر صحنه حاضر کنیم، چند راه حل به ذهن می رسد.
?اول: تأسیس علوم فرارشته ای
اینکه علمی جدید پدید بیاید که از آورده و نتیجه تمام علوم استفاده کند و سپس با الگویی بین آنها جمع بزند و در مورد یک پدیده به تصمیم برسد. یعنی ابتدا تمام علوم از زاویه خودشان یک پدیده را مورد ارزیابی قرار دهند و سپس این علم جدید، با متد و روش خاصی، با توجه به نسبت این ابعاد و وزن هر کدام، بهترین برنامه را برای رسیدگی هرچه بهتر ذهن مردم، طراحی کند.

?دوم: تخصصی سازی علوم بر اساس موضوع و پدیده
راه حل دیگر این است که رشته هایی پدید بیاید که هدف آن شناخت و حل یک پدیده از تمام زوایا باشد. در این صورت دانش پژوه آن رشته، تمام علوم و مهارت های لازم را برای حل آن پدیده کسب می کند. شاید تخصص ها و علوم میان رشته ای که اخیرا به وجود آمده اند، چیزی شبیه این طرح باشد.
ضعف این تصمیم شاید این باشد که لازمه این کار، عدم اشراف و عدم نسبت میان پدیده ها است. درحالیکه ضرورت دارد تمام پدیده ها، طوری طراحی شده باشند که باهم نظامی منسجم را تشکیل دهند که مقاصد اجتماعی را محقق سازند.

?سوم: تربیت اندیشمندانی جامع نسبت به علوم
راه دیگر این است که بعضی از نخبگان در چند علم مرتبط، متخصص و نیمه متخصص شوند تا بتوانند بین نظریات متخصصان هر رشته، جمع بزنند. حتی شاید بتوان گفت این افراد، روش و قلمرو و مأموریت هر علم را مشخص می کنند و سپس از آورده های آنها استفاده می کند. این افراد طبیعتا باید در تمام علوم، از شناخت عمومی و حداقلی ای برخوردار باشد.

?چهارم: تشکیل شورای علمی.
راه حل دیگر ایجاد شورای علمی برای هر پدیده ای است. مثلا برای سیاست گذاری نهاد بانک، باید شورایی متشکل از متخصص فرهنگ، تربیت، سیاست، امنیت، اقتصاد و غیره شکل بگیرند.
این طرح همان طرحی است که در سالهای اخیر در اجتهاد فقهی نیز مطرح کرده اند. و آن اینکه چون تطبیق احکام بر موضوعات، نیازمند شناخت دقیق موضوع است و اینکه امروزه موضوعات، پیچیده اند و گاهی چند عنوان فقهی بر یک موضوع مترتب می شود، لذا باید شورایی فقهی تشکیل شود که ابعاد مختلف یک پدیده مورد بررسی قرار بگیرد و عناوین مترتب شده به خوبی درک شوند و سپس بعد از کسر و انکسار، برآیند دقیقی از تمام زوایا گرفته شود و سپس بعد از تمام این مراحل، حکم فقهی آن معلوم شود.

میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (1)

?میان رشته ای بودن رسیدگی به ذهن مردم (1)?

?انسان موجودی چند بعدی است که نیازهای مختلفی دارد. و حتی هر بعدی خودش چند بعد و ساحت دارد. به تعبیر دیگر انسان از چند جهت، ابعاد مختلف دارد لذا ضرب آنها در هم، ابعاد مختلفی را حاصل می کند. مثلا از طرفی انسان سه بعد بینش، گرایش و کنش دارد. از طرفی انسان و جامعه، سه بعد سیاست، فرهنگ و اقتصاد دارد و از منظری دیگر، ابعاد دیگری چون مدیریت، تربیت، امنیت، سلامت و غیره نیز دارد.
خود علم نیز دارای لایه های متعدد است مثل لایه عقل نظری که خودش دو بخش حکمت نظری و حکمت عملی دارد و لایه عقل عملی. و از طرفی دیگر بخاطر وجود پدیده های مختلف، نیازهای مختلفی برای انسان به وجود می آید.
بر اساس هرکدام از اینها، یک غرض خاصی برای انسان به وجود می آید که آن غرض ایجاب می کند، یک علمی خاص و متمایز شده، شکل بگیرد و یک سری مسائل مشخص در آن پیگیری شود.
در گذر زمان و ایجاد لایه های جدید یا پدیده های جدید در علم، علوم جدیدی به وجود می آیند و یا علوم گذشته به چند علم تفصیلی تبدیل می شوند.

?اما چیزی که نسبت به این روش می توان بیان کرد این است که این تخصصی کردن علوم، از جهاتی موجب دقت و تفصیل و بسط علم شده است ولی از جهتی دیگر، موجب ناکارامدی و ضعف است. زیرا یک رفتار انسان و یک پدیده در خارج، خودش دارای چند بعد است و جدا کردن ابعاد در مقام ذهن است نه در مقام خارج.
لذا اساسا از زاویه یک بعد، نه می توان یک پدیده را کامل شناخت و نه می توان، قضاوتی صحیح از آن داشت و درباره آن تصمیم گرفت. با نگاه تخصصی رایج، مدرسه یک نهاد تربیتی است، سینما یک نهاد فرهنگی و بانک یک نهاد اقتصادی. درحالیکه، مدرسه، هم بر اقتصاد و فرهنگ اثر می گذارد و هم اقتصاد و فرهنگ و سیاست بر روی مدرسه اثر می گذارند. بانک، هم بر تربیت و فرهنگ اثر می گذارد و هم تربیت و فرهنگ بر روی بانک.

?بنابراین باید گفت هر پدیده و رفتار انسان و جامعه، خودش دارای چند لایه و بعد است و برای شناخت و تصمیم گیری در مورد آنها، نیازمند تعداد زیادی از علوم هستیم.

کلام انقلابی، برخاسته از یک زیست انقلابی

بسم الله الرحمن الرحیم

  • طبق تعریف جدید ما از علم کلام، کلام علمی است که پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه را هدف گرفته است.
  • اما این حیات و زیست دینی در طول تاریخ ورژن های متفاوتی داشته است.
  • انقلاب اسلامی آخرین و بالاترین ورژن از آن زیست می باشد. انقلاب اسلامی یعنی زندگی در افق تمدنی، به عبارت دیگر، تحقق حاکمیت الله و توحید در افق تمدنی.
  • با این توضیح کلام انقلابی یعنی علمی که به پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه ای می پردازد که زندگی در افق تمدنی، ترجمه زیست دینی اش می باشد.
  • اما نکته ای که در این جا حائز اهمیت می باشد این است که اساسا برای آن که بتوان کلام انقلابی را به عنوان یک علم در نظر گرفت باید ابتدا یک زیست انقلابی رقم بخورد و بعد از آن کلام به پشتیبانی معرفتی از آن زیست بپردازد. به عبارت دیگر زیست انقلابی که زندگی در افق تمدنی می باشد، آخرین نسخه و بالاترین نسخه موجود از حیات دینی و توحیدی می باشد. با این توضیح کلام انقلابی آخرین و بروز ترین نسخه علم کلام می باشد.
  • درست است که برای تاسیس اولیه علم کلام انقلابی به یک زیست ابتدایی و حداقلی از حیات انقلابی نیازمند هستیم چرا که اگر آن اتفاق نیفتد معلوم نیست بشر آن زیست را درک کند که حیات دینی به آن سبک برایش مسئله شود تا بعد از آن علم کلام به پشتیبانی معرفتی از آن زیست ویژه بپردازد.
  • اما بعد از آن که بشر به آن فهم رسید که آخرین ورژن از حیات دینی، حیات انقلابی است دیگر علم کلام انقلابی توانایی نسخه دهی به همه جوامع را خواهد داشت. یعنی برای آن که علم کلام انقلابی تاسیس شود نیازمند یک جامعه انقلابی حداقلی هستیم اما در ادامه دیگر این گونه نیست که بگوییم اساسا کلام انقلابی فقط از جوامعی پشتیبانی می کند که زیست و حیات انقلابی را انتخاب کرده اند. بلکه بعد از تاسیس کلام انقلابی دیگر متکلم انقلابی می تواند در هر جامعه ای از کلام انقلابی استفاده کند و جامعه را به سمت آن زیست سوق دهد.
  • به عبارت دیگر کار کلام انقلابی در جوامع می شود ایجاد و پشتیبانی معرفتی از حیات و زیست دینی با خوانش و تقریر انقلابی. البته که این علم در هر جامعه ای براساس شرایط ویژه اش، نسخه به سزایی خواهد داشت. در برخی جوامع مانند ایران زیست انقلابی انتخاب شده است و در صدد پشتیبانی برای امتداد و بسط آن زیست بر می خیزد. و در برخی جوامع دیگر ابتدا به ایجاد این زیست و سپس به امتداد و بسط آن زیست می پردازد. شیخ زکزاکی مصداق خوبی برای یک متکلم انقلابی است که در جامعه نیجریه ای که زیست انقلابی را هم انتخاب نکرده بوده اند، از کلام انقلابی کمک گرفته و با آن به ایجاد و پشتیبانی از حیات انقلابی جامعه پرداخته است.

تعریف و تقریری جدید از علم کلام

بسم الله الرحمن الرحیم

  • علم کلام در گذشته به گونه ای تعریف می شده است که از حیات و زیست جامعه به دوره بوده است. اما شاید بتوان تعریفی نوین و دقیق تر برای علم کلام بیان کرد.
  • اساسا علم کلام، به دنبال پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه می باشد. تعاریف گذشته از علم کلام یا آن را علمی انتزاعی و ذهنی تقریر می کرده است به آن گونه که علم عقاید و اعتقادات بیان شده است و یا آن که اگر هم در مورد مسائل جامعه گفت و گو می کرده است از باب دفاع از عقاید و جنبه منفعلانه داشته است.
  • اما در تعریف و تقریر نوین از علم کلام، کلام دیگر یک دانش انتزاعی و یا دانش منفعلانه نمی باشد بلکه به دنبال پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه است. به عبارت دیگر در این تقریر و خوانش از علم کلام، حیات و زیست جامعه به شدت مورد توجه است و دیگر علم کلام در صدد تحقق یک زیست ویژه است و علم انتزاعی عقاید گذشته نخواهد بود و علاوه بر آن با دغدغه پشتیبانی از حیات، دیگر در صحنه ها به صورت منفعلانه حضور نخواهد یافت و دائما به صورت فعالانه به ایجاد یک زیست نوین و پشتیبانی معرفتی از آن زیست مومنانه می پردازد.
  • اما این که این تعریف و تقریر از علم کلام را بتوان به هویت جمعی علم کلام در طول تاریخ نسبت داد بحثی دیگر است. اگر بشود این تقریر را اساسا تقریر صحیح و حتی تاریخی از علم کلام در طول تاریخ دانست آن گاه دیگر گزاره های علم کلام در طول تاریخ را می توان به صورت دیگری معنا کرد. اما اگر این سخن فقط ادعایی بیش نباشد باید درصدد تدوین دانشی نوین باشیم و اساسا هویت جدیدی برای علم کلام ایجاد نماییم و آن هویت، دغدغه ای جز پشتیبانی معرفتی از حیات دینی جامعه نخواهد بود.

سرّ اختلافات مرزی میان کلام انقلابی و فقه حکومتی

اگرچه نسخه های پیشین دو دانش کلام و فقه سر ناسازگاری با هم ندارند و عملا هر کدام در عرصه مخصوص به خود مشغول انجام وظیفه هستند. اما نسخه های انقلابی آن دو، یعنی کلام انقلابی و فقه حکومتی دائما با یکدیگر تصادم دارند و حدود قلمرو هر یک از آنها ایجاد سوال میکند.

علت چیست ؟

انسان ، موجودی واحد است و جنبه ها و اطوار متعدد او همگی در او امتزاج دارند و به نحو اجمال حاضرند. این مسئله دقیقا بر خلاف عرصه دانش های انسانی است که هر طور و هر عرصه هر ساحت را از دیگری انتزاع میکند.

انسان در عالم واقع، هم مصرف کننده است، هم تولید کننده است، هم مخاطب رسانه است، هم یک حقوق مدنی دارد ، هم یک تیپ شخصیتی دارد، هم تکالیف الهی دارد ، هم ماهیت دارد ، هم تجلی یک حقایقی ست ، هم رذائل و فضائل دارد اما در عرصه دانش هر کدام از این موارد مورد مطالعه یک علم مجزاست !

هر گاه انسان واقعی و جامعه واقعی اهمیت پیدا کند، یا دغدغه ای واقعی درباره انسان مطرح میشود، اندیشه بر دانش سبقت میگیرد و مشاهده میکنیم که مرزهای دانش ها به یکدیگر نزدیک میشوند.

چون انسان واقعی واحد است و اندیشه نیز ناظر به همین عالم واقع است این اتفاق رخ میدهد.

در چنین موقعیت های تاریخی است که پژوهش های چند وجهی و میان رشته ای اهمیت می یابند و افراد چند وجهی و دارای جامعیت نسبی کارامد تر می نمایند.

عصر انقلاب چنین عصری است.

بازگشت کلام به ریل اصلی

حقیقت این است که تعویق علم کلام اگرچه مشکلات عمیق و بیشماری را در مسیر حیات دینی جامعه ایجاد نمود اما این باعث تعویق جبهه حق نشد و در همان فراز و فرود تاریخی بین جبهه حق و باطل و به حکم آیه شریفه گُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ ۚ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورا در اوج اقتدار تمدن مدرن و در جزیره ثبات آن تمدن، مبتنی بر بن مایه های کهن جبهه حق ، پدیده ای نوین و مبارک به نام انقلاب اسلامی سر برآورد. این پدیده در یک روز و یک ساعت متولد نشد، بلکه آرام آرام امتداد یافته و در نقطه ای به صورت سیاسی بروز کرده و بعد از آن نیز امتداد یافته و نو به نو شکوفا میشود. ریشه های آن را میتوان در تاریخ صدر اسلام و بلکه در تاریخ انبیا (ع) یافت و آرمان و اوج آن را در انقلاب مهدوی (عج) معرفی نمود.

زیست انقلابی را میتوان به عنوان یک مدل پیشرفته و اصیل از حیات دینی معرفی نمود. البته این زیست مولفه هایی مشخص دارد مانند استقرار بر خیط عمودی ولایت الهی  و خیط افقی ولایت مومنین  و مواردی دیگر که لازم است تا اساتید فن آن ها را تفصیل دهند.

به طور طبیعی با تجلی این حیات و انتخاب آن توسط یک جامعه نسبتا وسیع، دوباره گروه هایی از فرهیختگان از راه میرسند تا یا مسئله ای را برای ذهن های مردم آن جامعه طرح کنند و یا مسئله ای را از آن حل کنند. قاعدتا گفتگوهایی شکل میگیرد و افرادی به گفتگوهای از این دست شناخته میشوند. میتوان آنان را متکلمان عصر انقلاب یا متکلمان انقلابی نامید.

شکل گیری کلام انقلابی، رفع یک تعویق در علم کلام است. علم کلام که سالها بود دیگر دغدغه ذهن جامعه را از دست داده بود و بجای گفتگو برای طرح یا حل مسائل ذهن جامعه، وارد گفتگوهای مدرسی با فلاسفه و زبان شناسان شده بود و عرصه ذهن پروری را برای روشنفکران خالی گذاشته بود، اکنون با هویتی عصری به نام انقلابی میتواند جایگاه خود را بازیابی نماید.

گزارش یک تعویق

مدتی بعد از انقلاب نبوی (ص) و در سده های نخستین اسلامی، رفته رفته با تدوین و ترویج آثار دینی، آمد و شد صاحبان ادیان دیگر، فعالیت های علما و مواردی از این دست، ذهن های افراد حاضر در  جامعه اسلامی با مسائل گوناگون مرتبط با جهان، انسان، معرفت، جامعه و حیات دینی درگیر شد و گفتگوهای حول این موارد در میان مردم و به ویژه در میان افراد فرهیخته جمعه رواج یافت.

طبعا افرادی با غرض ایراد شبهات و افرادی با نیت دفاع از مبانی اسلامی به این کارزار وارد شدند و آنها که بیش از همه در این گفتگو ها مستقر شدند، لقب متکلم یافتند. مشخص است که هر دو گروه میخواستند تا  مسئله ای را برای ذهن جامعه حل کند و یا مسئله ای را برای ذهن جامعه طرح کنند. آنچه وجه تشابه این دو بود و عنصر اصلی تبدّل یک فرهیخته به یک متکلم را میساخت امری بود به نام ذهن جامعه !

به همین سبب میتوان ادعا نمود آثار کلامی هر دوره، آئینه ایست از مسائل ذهن جامعه در آن زمانه !

سالها به همین روال پیش رفت و متکلمین یا به عبارتی “مهتمّین به ذهن جامعه” در قواره ها و عناوین مختلف به پشتیبانی یا دستکاری ذهن جوامع مشغول بودند. ممکن بود فردی فقیه یا محدث باشد اما متکلم نیز باشد و بنا بر دغدغه ای کلامی و برخاسته از اهتمام به ذهن جامعه دیندار زمان خویش ، کنش هایی از جنس کلام از خود نشان بدهد.

مثلا ممکن بود شخصی در فرایند دریافت متکلمانه خود خللی را در ذهن مردم در نسبت با دعا و ارتباط معنوی با حضرت حق حس کند و کنش متکلمانه او این باشد که مجموعه ای از احادیث را در یک کتاب گردآوری نموده و در میان مردم ترویج کند.

بنا به دلائلی که محل اختلاف است و ذکر آن در این مقال نمی گنجد، از یک دوره که تقریبا معاصر با مدرنیته در جهان غرب است، دغدغه متکلمانه، آرام آرام رنگ باخت و جای خود را به دغدغه های آکادمیک و دور از ذهن جامعه داد ، این امر سبب شد تا در بحبوحه درگیری ذهن جامعه با مسائل اصطلاحا مدرن که توسط سپاه روشنفکران غرب زده پشتیبانی میشد، علم کلام نیز دچار یک تعویق شود و نتواند مسائل واقعی موجود در ذهن جامعه را بشناسد و چاره اندیشی کند و در بهترین وضعیت خود میتوانست تولیدات کلامی دوره های پیشین را بازتقریر نماید.

خطر بزرگ کردن مفهوم گفتگوی دینی به عنوان منبعی برای کلام انقلابی

در یادداشتی به معنای منبع بودن گفتگوی دینی برای تولید مفاد کلامی، در کلام انقلابی پرداختیم، در آنجا گفتیم که گفتگوی دینی به دلیل اهمیت تجربه دینی و سخن دار بودن تجربه زندگی دینی، می تواند در یک فرایندی به عنوان منبع تولید مفاد گفتمانی در کلام انقلابی تلقی شود، ولی قطعا باید این فرایند از صافی یک فهم معتبر و از زاویه یک شخصیت مورد تأیید توسط دستگاه اعتبار سنجی دینی یعنی متکلم کلام انقلابی، بگذرد و الا به صورت مطلق نمی توان سخنان تولیدی بر اثر تجربه دینی را مورد تأیید قرار داد.

به خصوص اگر گفتگوی دینی بخواهد دامن زده شود که یکی از بهترین روش ها برای توسعه زندگی دینی و توسعه و گسترش اعتقادات دینی پشتیبانی کننده از زیست دینی جامعه است؛ آن وقت باید مراقب باشیم که با تکیه بر سخن صحیح اینکه مردم نیز می توانند با تجربه دینی خود سخن دینی تولید کنند، به اینجا منجر نشود که جامعه احساس کند که هر نوع تجربه دینی را می تواند به عنوان یک سخن صحیح و معتبر به محیط عرضه کند.

اگر گفتگوی دینی را اینقدر ضریب بدهیم که به عنوان یک منبع مستقل مطرح شود، بسیار زمینه این را دارد که دین و اعتقادات دینی را عرفی کند. حرف های بسیار سطحی که توسط تجربه دینی انسان های سطحی تولید می شود به عنوان یک سخن معیار و صحیح عرضه شود و معلوم نیست که عاقبت چنین فرایندی به سکولار شدن جامعه ختم نشود.

واقعیت این است که گفتگوی دینی که ناشی از تجربه زندگی دینی است در عین ارزشمندی باید در یک فرایند اعتبار سنجی مورد تأیید و توسط شخصیت های معتبر که مجتهدین کلام انقلابی هستند مورد سنجش و ارزیابی دقیق قرار بگیرد و بعد از تأیید این دستگاه کلامی بتواند به عنوان یک سخن معتبر به محیط عرضه شود.

اما لازمه این سخن این نیست که برای گفتگوی دینی محدودیت های زیادی ایجاد شود، بلکه باید دائماً یک رصد دقیق از وضعیت ذهنی و فکری جامعه شکل بگیرد و دائماً سخنان حاصل از تجربه دینی مردم که در گفتگوهای دینی رد و بدل می شود، گرفته شود و علاوه بر اینکه می تواند بسیار الهام بخش باشد و در بعضی موارد هم خود آن سخن یک تولی صحیح بوده باشد؛ ولی به سرعت مورد سنجش و ارزیابی قرار بگیرد و از همان مسیر گفتگوی دینی راهی برای هک و اصلاح و ارتقا و یا عرضه گسترده آن در صورت صحت به محیط اجتماعی در نظر گرفت.

گفتگوی دینی به صورت مطلق و بدون قید نمی تواند منبعی برای تولید مفاد اعتقادی زندگی دینی باشد، زیرا که سخن تولید شده ناشی از تجربه دینی از حجیت برخوردار نیست و نمی توان به آن تکیه کرد؛ مگر اینکه از یک فیلتر و صافی مورد تأیید عبور کرده باشد.

 

#یادداشت_345

گفتگوی دینی منبعی برای کلام انقلابی

بدون شک یکی از نقدهای به کلام مرسوم این است که به جای پشتیبانی از زیست اعتقادی جامعه، به توصیف عقاید حقه و نهایتاً پاسخ به شبهات معاندین پرداخته است، یعنی به جای تعریف یک حرکت رو به جلو دائماً در موضع انفعال ایستاده است.

این نقد اساسی به کلام مرسوم باعث شده که بگوییم این کلام نیست بلکه معارف دین است و باید کلامی داشت که واقعاً کلام باشد و وارد زندگی دینی جامعه شوند و از آن پشتیبانی اعتقادی کند. یکی از عناصر مهم در این معنای کلام دامن زدن به گفتگوی دینی است. اگر بخواهیم زندگی دینی توسط یک اندیشه کلامی فعال پشتیبانی شود، باید زمینه ای فعال در اختیار اندیشمند متکلم شما قرار بگیرد و بهترین زمینه این است که به گفتگوی دینی در جامعه دامن زده شود و این بهترین شیوه برای بالا آمدن دغدغه اعتقادات لازم برای صحنه های مختلف اجتماعی است و بهترین بستر را در اختیار قرار می دهد تا اعتقادات انضمامی به حیات اجتماعی مردم زمینه توسعه عمومی پیدا کند.

اما واقع این است که گفتگوی دینی بیش از ابزار برای فراهم کردن زمینه توسعه پشتیبانی اعتقادی از زندگی دینی مردم است، در مبنای مردم سالاری دینی، مردم صرفاً مخاطب دین نیستند بلکه اگر بناست کلام تغذیه اعتقادی زیست دینی مردم را تأمین کند، خود جامعه ایمانی عمل کننده به دین الهی، تولیدات اعتقادی پشتیبانی کننده حیات دینی خود را نیز تا حدی حتی تولید می کند یا بهتر است بگوییم، اگر بناست متکلمی به نام متکلم کلام انقلابی داشته باشیم یکی از منابع تولید مفاد اعتقادی انضمامی به زیست دینی مردم، خود زیست دینی مردم است. منبعی که هم الهام بخش است و برای متکلم ایده ایجاد می کند و هم حرفهایی برای گفتن دارد که باید با عرضه به منابع اصیل دینی اگر آن سخن تولید شده ناشی از تجربه زندگی دینی توسط دین تأیید میشد و یا به عبارت بهتر رد نمی شد، خود آن تولید به عنوان مفادی برای پشتیبانی اعتقادی از زیست دینی به لیست مفاد مورد تأیید کلام انقلابی اضافه می شود.

اگر مفاد کلامی کلام انقلابی یک مفاد انضمامی به زیست دینی جامعه ای است که در یک حیات گسترده اجتماعی در افق تمدنی یا به عبارتی زندگی انقلابی، قرار دارد؛ آن وقت باید گفت که منبعی مهم برای به دست آوردن این مفاد متن زندگی دینی این جامعه است که هم ناشی از تجربه زندگی دینی است و هم ناشی از گفتگوی دینی است که بین صاحبان این تجربه شکل می گیرد.

این گفتگو هم باعث می شود که مفاد گفتمانی به صورت گسترده ای پخش شود و عملا خود راهی برای گفتمان سازی است و هم به دلیل اینکه تجربه یکی از منابع تولید دانش است خود این تجربه ها که در گفتگو ها به اشتراک گذاشته می شود، می تواند توسط یک شخص معتبر به نام متکلم کلام انقلابی سنجیده شود و برخی از این ها که ناب و صحیح هستند به عنوان مفاد تجربه شده دوباره به جامعه برگردانده شود و این بار یک اعتبار کلامی هم پشت آن است و باعث می شود ضریب بیشتری بخورد، بعلاوه اینکه خود همین تجربه شده بودن باعث می شود که امکان توسعه بیشتری پیدا کند.

 

 

#یادداشت_344

چرخه رشد عقلانیت بر اساس حرکت جوهری اشتدادی با استفاده از سخنان استاد امینی نژاد (2)

?چرخه رشد عقلانیت بر اساس حرکت جوهری اشتدادی با استفاده از سخنان استاد امینی نژاد (2) ?

?با توجه به این توضیح روشن می شود که رشد عقل در یک چرخه اتفاق می افتد.

?انسان ابتدا هویت بشرط لا دارد و در این حالت احساس آرامش هم دارد و لذا نسبت به وضعیت جدید مقاومت دارد. بعد از مدتی بخاطر اثرات بیرونی و رشدهای درونی، لابشرط می شود. در این شرایط چیزهای جدیدی را دریافت می کند و حرکت و اضطرابی در او ایجاد می شود. سپس بعد مدتی نسبت به آن عادت می کند و آرامشی حاصل می شود. در این حالت شاید حتی انسان احساس رکود هم بکند ولی این احساس رکود، محصول تثبیت شخص در آن مرتبه است.
سپس بعد از مدتی دوباره برای انسان امری جدیدی ایجاد می شود و ابتدا در برابر آن مقاومت دارد. بعد از مدتی که مقاومت شکست، بخاطر مواجهه با امر جدیدی، دوباره در او حرکت و اضطرابی ایجاد میشود تا اینکه با نسبت به آن به آرامش می رسد.

?این یک نوع حرکت مارپیچی است. یعنی حرکت از دایره های طولی تشکیل می شود. انسان یک حرکت صعودی دارد، سپس می ایستد و مقداری نزول دارد و باز دوباره صعودی بیشتر از صعود اولی اش دارد و بعد دوباره ایست و نزول دارد و باز دوباره صعود و همینطور…

?ثمرات این نظریه:
?با توجه به این نکته مهم انسان شناختی، متکلم نیازپرور کارش این است که هویت بشرط لایی انسان نسبت به امری را لابشرط کند و سپس با برنامه تبلیغی تربیتی صحیح، همان انسان را نسبت به آن امر مهم، بشرط شیء کند.
به تعبیر دیگر کار متکلم، رها بخشی انسان از وضعیت گذشته و رساندن او به کمال است. این یعنی انسانها نباید در وضعیت به شرط لایی اولی بمانند. بلکه باید چرخه بشرط لا، لابشرط و بشرط شی را در طول عمر خود بگذرانند.

?بنابراین هویت اصلی انسان که او را از حیوانیت عبور می دهد، عقلانیت انسان است. و هرچه انسان از تغذیه فکری خوبی برخوردار باشد و همچنین خود انسان با اراده خود به سمت آنها برود و به حقایق جدید ایمان بیاورد، سرعت این چرخه بیشتر می شود. لذاست که جایگاه فرهنگ و تربیت در رشد انسان بسیار حائر اهمیت است.

?یکی از ثمرات این نگاه در حوزه شناخت این است که رویکرد ما باید نامتعادل سازی قوه شناختی انسان باشد. باید شناخت دچار چالش، سوال و شبهه شود. این چالش، بستری برای حرکت انسان و تعادل های برتر شناختی می شود. بخاطر همین است که ضعیف ترین سطح تعلیم، این است که بدون درهم شکستن حوزه شناخت متربی، به او آگاهی بدهیم. به نظر می رسد گفتگو یکی از روش های بسیار کارآمد برای نامتعادل سازی قوه شناختی انسان است.

چرخه رشد عقلانیت بر اساس حرکت جوهری اشتدادی با استفاده از سخنان استاد امینی نژاد (1)

?چرخه رشد عقلانیت بر اساس حرکت جوهری اشتدادی با استفاده از سخنان استاد امینی نژاد (1) ?

?نظریه حرکت جوهری ملاصدرا در چندین جای فلسفه اثرات زیادی را بر جای گذاشته است. یکی از اثرات آن در نفس شناسی است. بر اساس حرکت جوهری اشتدادی، انسان ابتدا یک ماهیت معدنی دارد سپس در حالت جنینی، هویتش در نباتی بودن شدید است و بعد از کودکی در حیوانیت شدید است و در نزدیک بلوغ در انسانیت شدید می شود.

?توضیح بیشتر: ابتدا که انسان یک خون است، ماهیتی معدنی دارد. سپس بعد از گذر زمانی در حالت جنینی و نوزادی، قوای نباتی اش مثل قوه غاذیه و نامیه اش بالفعل می شود.

بعد از نوزادی، قوای ادراکی انسان بالفعل می شود. ابتدا این قوه بیشتر در قوه ظاهری یعنی حواس پنجگانه و حس مشترک و قوه خیال و وهم و حافظه است. در این سن کودکی، قوه وهم انسان شدید است. قوه وهم، ساختارفهم، کل نگر و آینده نگر نیست، لذت های آشکار یعنی شهوات و نیازهای غریزی اش را بیشتر حس می کند و می طلبد.

بعد از مدتی رگه ای از عقل در وجود انسان ایجاد می شود. ابتدا وهم آن را خاموش می کند. بعد از مدتی به سبب اثرات محیط و رشد انسان، رگه های عقل قوی تر می شود. این عقلانیت به اندازه ای از قوت می رسد که نزاع و درگیری بین قوه وهم و قوه عقل رخ می دهد. در این درگیری ها که بازهم وهم غالب است، عقل رشد می کند. هرچه محیط و تربیت قوی تر باشد، عقلانیت بیشتر رشد می کند. حال اگر انسان عقلانیتش را خوب رشد دهد، به مرحله ای می رسد که قوه عقلش بر قوه وهمش غالب می شود.

این نزاع تا زمانی ادامه دارد که انسان این مسیر را کامل کند و کل جوهره اش عقلانیت بشود و عقل در او مستقر شود یعنی دارای عقل مستفاد شود. در این صورت دیگر وهم و شیطان هیچ اثری در او ندارد و حتی بالاتر قوه وهم در خدمت او قرار می گیرد.

آیا متکلم نیازپرور (متکلم فعال)، نیازها را حقنه می کند؟

?آیا متکلم نیازپرور (متکلم فعال)، نیازها را حقنه می کند؟?

?باید توجه داشت اینکه کلام نیازپرور، نیازهای مکتومی را در وجود انسانها شکوفا می کند به این معنا نیست که نیازهایی را می سازد و آن ها را به جامعه حقنه می کند. زیرا این کلام به صدد پرداخت نسبت به تمام نیازهای مکتوم انسان نیست. بلکه نیاز مکتومی که قریب به فعلی شدن است را انتخاب می کند. به تعبیر دیگر نیازی که اگر آن را به مردم آن جامعه بدهد، آن جامعه ای که از آگاهی برخوردار است، آن را می پذیرند و آن را نیاز خودشان می دانند و از اینکه این نوع نیازشان شکوفا شده است، اسقبال می کنند. و این هم یک حس توخالی نیست بلکه یک حس برآمده از فهم از واقعیت است.
برخلاف تفکر توسعه که نیازهایی را برای مردم می سازد و سپس امکانات تأمین آنها را در اختیار آنها می گذارد و از این فرایند، به سود اقتصادی خودش می رسد. بماند که آنها اساسا واقع گرا نیستند و لذا قائل به نسبیت هستند و همه چیز را چیزی جز خواست ها و گرایش های در ذهن نمی دانند. با وجود این مبنا، اصلا انسان نیازهای مکتوم ثابت و مشترک ندارد تا بخواهیم آن را شکوفا کنیم.

?مسأله بعدی این است که متکلم چگونه این نیازهای مکتوم قریب به بالفعل شدن را می یابد؟
پاسخ این است که متکلم، انسان و جامعه را به خوبی عمیقا می شناسد، همچنین صحنه را می شناسد و از آن قضاوت دارد. فلذا او می تواند نیاز فعلی و نیاز مکتوم قریب به فعلی شدن را بشناسد.
در اندیشه های تربیتی هم اینگونه است. بعضی اندیشه ها فقط تأمین نیازهای فعلی را لازم می دانند و برای آن برنامه دارند اما بعضی دیگر به صورت حرفه ای تر و در ظاهر بی رحمانه تر، نیازهای واقعی تر ولو اینکه کاملا نیاز فعلی نباشد را انتخاب می کنند و متربی را به سمتی می برند که آن نیاز را نیاز فعلی خود تلقی کند. و نشانه آن این است که بعد از اینکه آن را به آن مردم بدهید، آن را کاملا می پذیرند و کاملا نیاز خودشان تلقی می کنند.

کلام نیاز یاب و کلام نیاز پرور

?کلام نیاز یاب و کلام نیاز پرور?

?مهمترین کار متکلم، رسیدگی به فکر و اندیشه مردم است. یعنی همانطور که انسان، نیازهای جسمانی دارد، نیاز عاطفی دارد، نیاز فکری نیز دارد. که چه بسا مهمترین نیاز انسان، نیاز فکری اوست. و متکلم مأمور است این نیازهای فکری مردم را ابتدائا بشناسد و بعد برای تأمین نیاز او و رساندن او به آرامش، اقداماتی کند. بنابراین هدف متکلم، تأمین نیاز فکری و تغذیه فکری اوست. البته باید توجه داشت که متکلم، یک مطلوب را به زور به ذهن جامعه نمی دهد بلکه عطش آنها را پاسخ می دهد. چراکه اساسا دین به دنبال این نیست که مردم با تحمیق و تعجیز و اغفال به سمت حق بکشاند. بلکه هدف دین، انتخاب حق از روی شناخت و اراده است.

?حال کلامی که به نیاز مردم می پردازد، دو گونه است. کلام نیاز یاب و کلام نیاز پرور. (استاد از این دو کلام، به کلام منفعل و فعال تعبیر کردند).
?1)کلام نیازیاب، عطش و دغدغه های روشن و فعلی مردم را پاسخ می دهد. و لو اینکه این نیازهای فکری مردم، نیازهای عمیق نباشد، یا نیازهای او ریشه در احساسات و هیجانات داشته باشد و یا اینکه این نیازها متأثر از غرب زدگی باشد. و یا…
?2) ولی کلام نیازپرور، لزوما به عطش فعلی نمی پردازد بلکه عطش و نیاز اساسی و عمیق انسان می پردازد و لو اینکه این نیازها فعلی نباشد و در نفس انسانها و روح جامعه مکتوم و غیر ظاهر باشد. کلام نیازپرور این نیازها را می پرورداند تا آن را زنده و تبدیل به دغدغه اجتماعی کند و سپس آن نیاز را تأمین می کند. تحلیل ما این است که آزاداندیشی، اخوت و زندگی گرایی، از نیاز های مکتوم جامعه است که اغتشاشات اخیر هر سه این را ثابت کرده است.

?نکته: این تعبیر کلام نیاز یاب و نیاز پرور از فرمایش آیت الله جوادی در مورد اجتهاد اخذ شده است. ایشان می فرمایند اجتهاد دو گونه است: اجتهاد حکم یاب و اجتهاد موضوع پرور.

متکلم انقلابی ذهن پرور یا پاسخ دهنده به ذهنیت های رایج؟!

در تفاوت کلام انقلابی با کلام مرسوم بیان می‌کنیم که کلام مرسوم ما  خود را موظف به اثبات عقاید دینی و دفع شبهات به روش یقینی یا مشهوری می‌دانست، لذا اساساً محصولی که ارائه می‌کرد محصولی بود که بخش عمده‌ی آن به توصیف معارف دینی می‌پرداخت؛ اما کلام انقلابی مأموریت خود را پشتیبانی اعتقادی از زندگی دینی جامعه می‌داند، یعنی به نحو انضمامی و عینی روی عقاید امت تمرکز کنند و تلاش کنند که به جای اثبات عقاید حقه و دفع شبهات، باورهای مورد نیاز برای زیست دینی جامعه در موقعیت‌های مختلف را تبیین و به این واسطه جامعه‌ی دینی را از پشتیبانی‌های خود بهره مند سازند.

متکلم کلام انقلابی به یک پدیده اجتماعی به نام «اندیشه دینی مردم»(عقاید امّت) نگاه می کند، می‌داند که این ذهن جمعی هویت جمعی آن ها را شکل می‌دهد، پس اقدام به ذهن‌پروری می کند.

گاهی این نگاه به ذهنیت رایج و اقدام به ذهن پروری، طوری قرائت می‌شود که متکلم کلام انقلابی ما را شبیه به متکلم کلام مرسوم ما تعریف می‌کند، آن هم اینکه وظیفه را پاسخ به ذهنیت‌های رایج بین مردم تعریف می‌‌کنیم، اگر چنین نگاه شود، این کلام نیز حالت تدافعی به خود گرفته و بعد از مدتی فراموش می‌کند که مأموریت او پشتیبانی اعتقادی از این جامعه است، بله بخشی از پشتیبانی پاسخ به ذهنیت‌های غلط جامعه است، ولی همه داستان این نیست، متلکم باید اقدام به ذهن‌پروری کند و اساساً خود را متکفل این بداند که ذهنیت اسلامی معتبر متناسب با وضعیت فعلی امت را تولید کند، تا این برود و محتوای گفتمانی قرار بگیرد که یا خود او و یا دستگاه گفتمان سازی که کمک به اوست، اقدام به این ذهن پروری بکند.

چیزی که باعث می‌شود این اقدام فعالانه به ذهن‌پروری، به رفتن در یک گارد انفعالی پاسخ به ذهنیت‌های رایج تقیل داده شود، یک نگاهی به مسئله مردم سالاری است که ناشی از یک سخن صحیحی است که مردم را کلاً یک مخاطب که باید به او تفهیم صورت بگیرد فرض نکن، بلکه بخشی از فهم نزد خود مردم است و بخشی از سخن حق در همین زیست دینی جامعه تولید می‌شود؛ این سخن در جای خود درست است اما اولاً بخشی از فهم نزد مردم است نه همه فهم، و ثانیاً باید مراقبت کنیم که این سخن حق، اصل مأموریت فعالانه متکلم انقلابی را به حاشیه نبرد و به مرور او را به همین تصویر رایج از کلام تبدیل نکند.

 

#یادداشت_342

کشفی بزرگ به نام اندیشه

در شرایط فعلی نظام تعلیم و تربیت حوزه علمیه، بسیار پیش می آید که تفکرات فارغ التحصیلان حوزوی اصلا مورد تایید مسئولین این نهاد نیستند. به عنوان مثال علی رغم آنکه مسئولین حوزه درصدد هستند طلاب انقلابی تربیت کنند، اما بخش نه چندان کمی از فارغ التحصیلان حوزه مخالف، زاویه دار و یا لااقل بی تفاوت نسبت به انقلاب اسلامی ، آرمان ها و اهداف آن هستند.
کسانی که می خواهند این موضوع را ریشه یابی کنند، عمدتاً علت را در دوران تحصیل و دانش هایی که این اشخاص فراگرفته اند ، جستجو می کنند. مثلا معتقدند این شخص خوب درس نخوانده. مثلا می گویند چون تحصیلات فقهی و اصولی خوبی نداشته، به ملکه اجتهاد دست پیدا نکرده و لذا در فهم دین عمق لازم را ندارد. برخی معتقدند چون این شخص فلسفه و عرفان نخوانده، جامعیت علمی نداشته و لذا دچار آسیب هایی از این قبیل شده است .
نگاه عمیق تر آنست که بگوییم آنچه طلاب در کنار تحصیلات سنتی نیاز داشتند، در نظام تعلیم و تربیت حوزه دیده نشده و برای آن تدبیری اندیشیده نشده است. اما این نگاه هم، صرفا اضافه کردن و تقویت برخی دروس جنبی مثل تفسیر، عقاید و … و همچنین برخی دوره های تهذیبی، تربیتی و … را توصیه می کند.
بررسی دقیق نقاط قوت و ضعف دیدگاه های فوق و اشکالات این دو دیدگاه مجال دیگری می طلبد. اما وقتی پشتیبانی از اندیشه دینی طلاب را مد نظر قرار می دهیم و به این نکته می اندیشیم که طلاب در کنار دانش به طعام معرفتی و تغذیه اندیشه ای نیاز دارند، متوجه کشفی بزرگ می شویم؛ کشفی که باب جدیدی را پیش روی ما می گشاید.
اگر سطحی به مقوله اندیشه نپردازیم، با توجه به همین نکته، می توانیم اصلاح بزرگی در تربیت طلاب رقم بزنیم.

رابطه کلام انقلابی با دیگر علوم دینی

در نگاه اولیه بسیار واضح است که علوم دینی مقدم بر کلام انقلابی است و متکلم از این علوم استفاده می‌کند و از آن‌ها تاثیر می‌پزیرد. امّا مسئله این است که تنها بهره می‌برد و تاثیر می‌پذیرد یا اینکه صرفا تاثیرپذیری نیست بلکه تاثیرگذار بر علوم هم هست؟

تاثیر علم کلام انقلابی بر مدیریت دانش انکار ناپذیر است و به عبارتی حتی می‌توان گفت که سرنوشت علوم دینی را تغییر می‌دهد. شاید بهتر باشد که رابطه و نسبت میان علم کلام انقلابی و دیگر علوم دینی را یک رابطه‌ی حلقوی دانست؛ یک ارتباط حلقوی که تاثیر و تاثّر در آن وجود دارد و به عبارت دیگر یک رابطه تکاملی است. به این معنا که هر مرحله و پویش و پخت و پز کلامی، دیگر علوم دینی را هم تغییر خواهد داد و مسیر‌ آن علوم را تغییر خواهد داد.
اگرچه ممکن است این تغییر در روند دانش‌ها، صرفا تکاملی نباشد و گاها مایه افول هم بشود ولی آنچه از کلام انقلابی مدنظر است، به معنای مطلوب آن است که در واقع باعث افول دانش نمی‌شود، بلکه تنها ممکن است قسمت‌هایی از دانش که متورم شده است، را درمان کند و در ظاهر این افول به نظر برسد وگرنه در واقع یک رشد و تکامل رقم خورده است.

اهمیت گفتمان سازی در شرایط فعلی جبهه انقلاب

انسان وقتی می خواهد کاری را انجام دهد، ابتدا برای انجام آن اراده می کند. این اراده نیز، تابع میلی است که در درون او ایجاد شده است. آن میل هم، به سبب شناخت های او برای وی حاصل شده. پس شناخت ، به ترتیب موجب میل، اراده و فعل می شود.
به عنوان مثال اگر کسی می خواهد لیوان آبی که در مقابل او قرار دارد بنوشد، مراحل زیر در درون او پدید می آید :
ابتدا به تشنگی و نیاز به آب در درون خود علم پیدا می کند.
سپس آب را به عنوان راه حل برون رفت از این مشکل و به عنوان برطرف کننده این نقص می شناسد.
پس از آن، به دلیل شناختی که برای او حاصل شده، میل به نوشیدن آب در او ایجاد می شود.
و در نهایت اراده می کند لیوان آبی که در مقابل او قرار دارد را، بنوشد و دست خود را به سمت لیوان حرکت داده و آب را میل می نماید.
البته شاید به دلیل سادگی موضوع و پرتکرار بودن این اتفاق، هیچگاه متوجه این مراحل نشده باشیم ؛ اما با تحلیل عمل ساده ای که در طی چند ثانیه انجام می دهیم، به وجود این مراحل پی می بریم.
جامعه نیز، اگر اقدامی را انجام می دهد، همین مراحل را پیش از آن طی کرده و همینگونه است، اگر فعلی را انجام نمی دهد .
به عنوان مثال، اگر مردم جامعه ای در مراسمات مذهبی پرشور و پرتعداد حاضر می شوند، به این دلیل است که حضور در این مراسمات را، به عنوان راهی برای دست یافتن به زندگی مطلوب شناخته اند، میل به آن پیدا کرده اند، اراده حضور در آن مراسمات در آنها ایجاد شده و اکنون در این مراسم حاضر شده اند.
کما اینکه اگر عکس این هم اتفاق بیفتد، دلیلی جز این ندارد که این عمل را به عنوان راهی برای دست یافتن به زندگی مطلوب نیافته اند.
کلام انقلابی از این جهت اهمیت پیدا می کند، که نیازهای جامعه را تشخیص داده و متناسب با آنچه مورد نیاز اوست، به او طعام معرفتی رسانده و از زیست انقلابی جامعه اسلامی پشتیبانی می کند و در یک جمله، ذهن جامعه را رصد کرده و آن را تغذیه می کند.
نکته پایانی که در این نوشتار عرض می کنم، اینست که اگر شناخت خوبی نسبت به مصالح و مفاسد صورت نگیرد، موجب تشتت در عمل نیز، می شود.
فرض بگیرید شخصی که شدیدا تشنه است، نداند که آنچه او را سیراب می کند ، چیست؟ در این شرایط برای رفع تشنگی کارهای مختلفی انجام می دهد. دست خود را تکان می دهد، چشم خود را می بندد، می دود و …
شرایط فعلی جبهه انقلاب را می توان اینگونه توصیف کرد! هر کس در جبهه به دنبال امری است؛ اما مطمئن نیست که این، راه برون رفت از انفعال است. در حالیکه اگر متکلم انقلابی موضوعی را به عنوان راه اساسی برای تحقق اهداف انقلاب شناسایی کند و جبهه را متقاعد کند که باید بر روی فلان موضوع متمرکز شد و هدف واحد برای همه شناسایی شود، در اینصورت یک عمل متناسب با شناخت در جبهه شکل می گیرد و جبهه را از تشتت و سرگردانی و کارهای بیهوده نجات می دهد.

لزوم تنها دو مولفه در تعریف کلام انقلابی

در تعریف کلام انقلابی مولفه‌های زیر لازم است:

اولین مولفه در خصوص حشر و نشر این دانش است. مراوده این دانش با اندیشه است. به عبارت دیگر کلام انقلابی مسئولیت پخت و پز اندیشه را برعهده دارد، آن هم اندیشه دینی جامعه. کارهایی از جنس تولید اندیشه، ویرایش و اصلاح، پویایی و روح دمیدن در اندیشه دینی جامعه. و همچنین لازمه کار با اندیشه دینی جامعه، اتصال داشتن با ذهن جامعه است.

تا به اینجا به قسمت کلام پرداخته شده است اما بخش دوم که عبارت است از انقلابی، در واقع مقید کنند جامعه هدف است؛ در واقع این اندیشه‌ای که متکلم به آن می‌پردازد، قرار است پشتیبان کدام حیات باشد؟ در این بخش مشخص می‌شود که این اندیشه قرار است پشتیبان حیات انقلابی باشد. البته حیات انقلابی گستره‌ای به گستردگی عبودیت دارد.

به نظر می‌رسد همین دو مولفه برای تعریف کلام انقلابی که از دو بخش همین عبارت گرفته شده است، برای تعریف این دانش کافی باشد.

✨تعریف کلام انقلابی2

در یادداشت قبل کلام انقلابی را به «علم به قواعد و مسائلی است که به وسیلۀ آنها می توان با بهره گیری از تمامی دانش های اسلامی و ظرفیت ذهن مردم، اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی (در عصر انقلاب اسلامی) را تولید کرد و ذهن مردم را سامان داد.» تعریف کردیم.

?در تعریف اشاره شده است که کلام انقلابی «علم به قواعد» است. قواعدی که متکلم با فراگیری آنها میتواند از داشته های اسلامی خود اندیشه پشتیبانی کننده از حیات انقلابی مردم را استخراج کند. لکن سوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا کلام علم به قواعد استخراج اندیشه حیات انقلابی از دانش های حوزوی است؟ به عبارت دیگر آیا کلام علمی است که این مهارت را به متکلم آموزش میدهد و مثل علم «اصول فقه» است یا اینکه کلام فرآیند تولید این اندیشه و خود اندیشه است و مثل علم «فقه» است. تعریف به گونه ای ارائه شده که کلام را اصول فقه در نظر گرفته و اگر کلام مثل فقه است باید این بخش از تعریف اصلاح گردد.

?در تعریف روش کلام انقلابی «بهره گیری از تمامی دانش های اسلامی و ظرفیت ذهن مردم» ذکر شده است که منظور از عبارت «ظرفیت ذهن مردم» عنایت ویژه متکل به اندیشه مردم است. در دانش کلام انقلابی تولیدات ذهنی مومنین از ارزش و اعتبار برخوردار است و متکلم میتواند به کمک مردم اندیشه دینی تولید کند. لذا این بخش از تعریف به این مهم، به عنوان یکی از امتیازات ویژه کلام انقلابی نسبت به سایر علوم حوزوی اشاره دارد.

?در قسمت نهایی تعریف آمده است « ذهن مردم را سامان داد» که ناظر این نکته است که متکلم علاوه بر تولید اندیشه پشتیبان باید دغدغه ذهن مردم و رسیدگی و نظم بخشی به اذهان ایشان را داشته باشد. متکلم باید ذهن جامعه را مدیریت کند و برای انتقال محتوا و اندیشه به جامعه برنامه ریزی نماید. لذا این قید ناظر به این وظیفه اضافه شده و می توان اشکال نمود که درست است متکلم این وظایف را بر عهده دارد لکن لازم نیست به همه شئون متکلم در تعریف علم کلام انقلابی اشاره شود و می توان آنها در ذیل مباحث علم مطرح کرد.