نوشته‌ها

نوش و نیشی در باب اندیشه و سیره نویسنده کتاب ساکن خیابان ایران

می توان خیلی همدلانه با نویسنده گفتگو کرد همچنان که میتوان با تلخی تیغ تیز نقد را از نیام برکشید. آنچه که در ادامه می آید ترکیبی از نوش و نیش است باشد که پله ای برای فردای بهتر و اندک حرکتی برای پیشرفت باشد.

    1. استقبال از زاویه ورود و زاویه نگاه نویسنده: توجه به جهان تجربه
      حضرت امام ره در جمله ای بسیار حکیمانه در پیام قطعنامه سرانگشت هدایت خویش را برای تحول عمیق و عریق حوزه های علمیه و دانشگاهها بیان می کنند:
      “فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزه اى به صورتى است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است، تا فرهنگ نظرى و فلسفى. باید با تلفیق این دو فرهنگ و کمکردن فاصله ها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند، تا میدان براى گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد.”
      به تعبیر حضرت امام ره حوزه های علمیه برای اینکه بتوانند مسئولیتی که متوجه ایشان در این عصر و مصر هست را تدارک سازند می بایست تجربه و لمس واقعیت و عینیت را در دستور کار خویش قرار دهند. حضرت امام ره با توجه به این نکته که جهان حوزوی یک جهان فلسفی – نظری است و حوزه اگر میخواهد همراه با زمانه باشد، فرزند زمانه باشد و مفید و کارآمد برای این زمانه باشد و بلکه بیش از این نبض تحولات زمانه را در دست داشته باشد و راهبر و هدایتگر و امیر حوادث زمانه باشد می بایست به جهان تجربه کوچ کند.
      جناب حسام دغدغه شان را در باب کتاب ساکن خیابان ایران این چنین توصیف می کنند: تحلیل زیست دینی در دوره حکومت دینی با تأکید بر نظر انداختن به اجزاء ولو جزئی زندگی روزمره که شاید در نگاه استعلایی وزنی نداشته باشند.
      ساکن خیابان ایران و دیگر آثار نویسنده این اثر توجه و تنبهی ویژه است تا حوزه بتواند در پویش و کوششی متناسب توصیه داهیانه حضرت امام ره را محقق سازد. اما اگر نویسنده کتاب، خود را در قامت یک آنتاگونیست و ضد قهرمان در برابر حوزه مطرح سازد حوزه بیش از پیش از گام نهادن در جهان تجربه می هراسد.
      حوزه نیازمند حضور در یک موقف و مرتبت معرفتی است و برای نیل به این موقف و مرتبت معرفتی نیازمند امداد است اما پرسپکتیوی که نویسنده عرضه می کند و میزانسنی که از این موقف معرفتی به نمایش می گذارند نه تنها ذائقه حوزوی را تشویق و تشجیع به حضور در این موقف و مرتبت معرفتی نمی کند بلکه دافعه ای تلخ در وجود او می کارد. اگر واقعا دغدغه رشد و تعالی حوزه و حوزویان را داریم می بایست ممشا و روشی در پیش گرفته شود که باعث حرکت و اصلاح شود و نه زمینه سازد رکود و سکون و دافعه!
    2. نقدی از پایگاه فلسفه علم به جامعه شناسی
      جامعه شناس گرفتار جهان فکری فرهنگی ای هست که برای خویش معماری کرده است و این جهان فکری فرهنگی است که بدو یک پرسپکتیو و یک نظرگاه خاص می بخشد و از این روست که مشاهدات جامعه شناس گران بار از نظریه و جهان فکری فرهنگی او می گردد.
      فلذا جامعه شناس داده هایی در رؤیت و روایت او برجسته می گردد که در کادر زاویه دید او قرار می گیرد و تأیید بیشتری برای نظریه او فراهم ساخته و تشبهات بیشتری به جهان فکری فرهنگی او دارد.
      نکته ای که اینجا وجود دارد این است که جامعه شناس متعهد و متدین آنست که از پایگاه معرفتی دین جهان فکری فرهنگی اش را معماری کرده و پرسپکتیو و زاویه دید خود را انتخاب کند و بر همین اساس مشاهدات خویش را سامان بخشد.
      اگر این را هم بای نحو کان میسور نداریم ما به شدت نیازمند گفتگو و تضارب آراء و عرضه کردن زاویه دیدهای خویش به یکدیگر هستیم تا در دام تسرع در قضاوت نیافتیم.
      اگر ما در حالت قهری نسبت به یک دیگر باشیم و حتی ورودی های جهان فکری فرهنگی مان را به روی یکدیگر ببندیم آنگاه چه بر سر ایران خواهد آمد؟
    3. فضای مسموم علوم انسانی غربی
      جمله ای منتسب به پیتر برگر هست که می گوید جامعه شناسی دانشی سکولار نیست بلکه دانش سکولار کردن جامعه است. این بدین معناست که نه تنها جامعه شناسی دانشی جهت مند است بلکه بیش از این این جهت مندی را به دیگر علوم نیز تسری می دهد.
      جامعه شناسان امروز جامعه ایران نوعا از زاویه دید بد ترکیبی برای تنظیم میزانسن روایت خویش بهره می گیرند. مثلا ما میتوانیم یک شهر را از زاویه دید شبکه فاضلاب آن توصیف کنیم و میتوانیم هم از زاویه باغ و بستان آن روایت کنیم.
      چرا جامعه شناسی امروز اصرار دارد پلشتی ها و زشتی ها را فقط به صورت کاریکاتوری ببیند و نظر بر هر چه زیبایی است ببندد؟! جامعه شناسی امروز نه در مقام شهریار خردمند که زاویه دید متعادلی دارد بلکه در مقام پادشاه مستبد و دیکتاتوری که جنون زشت بینی بر او غلبه کرده و تجسم و تمثل چیزی جز یاس و نومیدی نیست فقط در مقام رؤیت و روایت زشتی ها و کاستی هاست.
      جامعه شناسی امروز آیا سرجمع در جهت سعادتمندی جامعه نظریه پردازی دارد؟ یا در جهت شقاوت جامعه؟!
      ما نیاز داریم که روایتی متین و همه جانبه و متعادل و منصفانه از وضع جامعه شناختی امروز جامعه اسلامی ایرانی مان ارائه کنیم تا از رهگذر این توصیف به تجویز و توصیه های متناسب و بهینه برسیم.

دین، سیاست و جامعه؛ در کشاکش گزارش و ویرایش

? سوگ‌نامه‌ی دین، سیاست و جامعه؛ از گزارش تا ویرایش

نسبت سیاست و مذهب را هم در الهیات و علوم سیاسی می‌کاوند (مانند آنچه میلاد دخانچی در #پسااسلامیسم پرداخته) و هم در علوم و الهیات اجتماعی (همچون #ساکن_خیابان_ایران).

اولی بیشتر به سیاسی‌شدن مذهب و داعیه‌داری آن نسبت به کسب قدرت و اداره‌ی جامعه بر اساس مذهب و چالش‌های این پدیده می‌پردازد، دومی (جامعه‌شناسی دین) اما اگر هم به نسبت سیاست و مذهب بپردازد، به‌عنوان یک عامل اثرگذار در تغییر باورها و آداب و آیین‌های مذهبی – که بخشی از زیست اجتماعی است – روی می‌آورد.

#مظاهری با #سکونت در خیابان ایران #گزارش ی از روند تغییرات دین‌داری و مناسک آیینی و چالش‌های آن در جامعه می‌دهد و با این توجه که #انقلاب_اسلامی مؤثرترین حادثه در نیم‌قرن اخیر در جامعه‌ی مذهبی ایران بوده، طبیعتا این گزارش جامعه‌شناسانه اشاراتی نیز به نسبت #مذهب با #سیاست خواهد داشت.

حسام هم #ساکن خیابان ایران است و این زیست میدانی‌اش وی را از دورنگاری‌های انتزاعی بازداشته، و هم در مقام دیده‌بان و #گزارش‌گر نشسته، نه #ویرایش‌گر و مصلح اجتماعی؛ می‌گوید که دخالت و تصدی‌گری نهاد دولت در امور دینی در چهل‌سال اخیر، برخی تغییرات و بعضا آسیب‌ها را در عرصه‌ی دین‌داری جامعه رقم زده که نقض غرض (دین‌مدارکردن جامعه) است.

لازم نیست حتما از “اسلام سیاسی” عبور کرده یا به لزوم “جدایی دین از سیاست” رسیده باشیم تا بتوان چالش‌ها و آسیب‌های پیوند “دین” با “سیاست و نهاد دولت” را رویت کرد؛ دست‌کم خوانش شیعی از نهاد حاکمیت نه با الگوی دولت مدرن هم‌خوانی دارد و نه با تجربه‌ی اموی و عباسی از خلافت اسلامی می‌خواند.

از نظرگاه #جامعه‌شناختی نیز همین‌که شیعه – هم‌نظر با جریان کلامی معتزله – معتقد به حُسن و قبح ذاتی افعال و پدیده‌های انسانی است و هم‌چون جبرگرایی اشعری همه را به اراده‌ی الهی حواله نمی‌دهد تا از بار اختیار بشر بکاهد، این زمینه و ظرفیت را فراهم می‌کند تا بتوان با روایت‌های جامعه‌شناسانه از فرهنگ دینی جامعه هم‌دلی نشان داد، چه اینکه جامعه‌شناسی نیز می‌خواهد با صرف نظر از خواست الهی و خاستگاه قدسی پدیده‌های اجتماعی به‌ویژه آیین و مناسک دینی، نقش عوامل مختلف انسانی را در آن‌ها بکاود و #گزارش دهد.

#خلاصه مهم آن است که #مخرج_مشترک گزارش‌های گوناگون از مسائل زیست دینی امروز در جامعه‌ی ایرانی را بیابیم و محور گفت‌وگو و تفاهم و تعامل – به‌ویژه میان حوزه و دانشگاه – قرار دهیم تا هرگونه #ویرایشی در صفحه‌ی فکر و فرهنگ دینی و صحنه‌ی سیاسی-اجتماعی، از رهگذر #ارادۀ_جمعی رقم بخورد؛ وگرنه همواره اسیر گرداب تهاجم یا مرداب تعصب خواهیم بود.

 

امید فشندی
14010307

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (2) – غلط بودن نفی ابزارهای حاکمیتی برای تغییرات فرهنگی

نویسنده از ترس اینکه سکولار نشویم توصیه اش این است که سکولار بشویم. نقدش این است که نمی‌شود از ابزار حاکمیتی همه استفاده‌ها را کرد و همه کارها را با آن پیش برد، بعد به جای اینکه توصیه این باشد که از این ابزار به درستی استفاده شود، توصیه این است که کلاً از حاکمیت استفاده نکنید! دولت مدرن در غرب اهداف خودش را دارد با ابزارهای فرهنگی پیش می‌برد یا چون یک حاکمیت محکم پشت کار هست و به راحتی نمی شود از زیر بار مالیات و … در رفت، دارد اعمال حاکمیت می‌کند؟!

الان نقطه ضعف ما این است که اعمال حاکم نمی‌کنیم یا نکته این است که اعمال حاکمیت نمی‌کنیم؟! با گل و بلبل و همین چیزی که تصویر عمومی حوزوی ما هم هست، که برویم فرهنگ‌سازی کنیم حجاب و … درست می‌شود، کارها درست نمی‌شود، انگار قصد استفاده از ابزارهای حاکمیتی را نداریم، اتفاقا عدم اعمال ابزارهای حاکمیتی باعث شده که فضاهای فرهنگی از دستت خارج شود، نه اینکه باید ابزارهای حاکمیتی را نباید استفاده کرد.

اگر حاکمیت و ابزارهای حاکمیتی نباشد، این هویت شما که یک دشمن مسلط هر روزه دارد با ابزارهای حاکمیتی این هویت را مورد هجمه ناجوانمردانه قرار می‌دهد، را می‌توانی محفوظ نگه بداری؟! می‌شود به صدام گفت عزیزم گلم، بیا با هم دوست باشیم؟ آمریکا آمده بزند و شوخی هم ندارد، دستش برسد جامعه شما را به غارت می‌برد،

آیا نقاط ضعف ما در فضای فرهنگی جمهوری اسلامی ناشی از این بوده که با ابزارهای حاکمیتی خواستیم کارها را پیش ببریم، یا ناشی از آن است که ابزارهای حاکمیتی را اعمال نکردیم؟! اتفاقا این ناشی از این بوده که با همین ذهن‌های علوم انسانی زده، تلاش کردیم برویم فیلم بسازیم و حرف بزنیم تا فضای فرهنگی درست بشود، طرف مقابل تو که فقط فیلم نمی‌سازد، همین الان در فضای مجازی هر امری که به نحو کلان بخواهد فضای فرهنگی شما را مثبت کند، سریع جلوی او را می‌گیرند!

اتفاقا نقدهایی که در ضعف‌های فرهنگی ما هست، بیشتر ناشی از عدم استفاده از ابزارهای حاکمیتی است نه ناشی از استفاده از این ظرفیت. جامعه شناسی که توصیه‌اش عدم استفاده از ابزارهای حاکمیتی است، یعنی اساساً فرهنگ را و جامعه را علیرغم ادعاهایش، نمی‌شناسد؛ کسی که بگوید بدون ابزارهای حاکمیتی فرهنگ یک جامعه را تغییر می‌دهم و بدتر کسی که برای تغییر فرهنگ استفاده از ابزارهای حاکمیتی را نفی‌ می‌کند، هیچ بویی از جامعه و جامعه‌شناسی نبرده است، و اتفاقاً بیشتر مشکوک به این است که یک جامعه‌شناس خودباخته است، جامعه شناسی که سخنانش بیشتر شبیه تحلیلگران شبکه‌های معاند و ضد انقلاب است تا یک انسان صلاح اندیش که قصد ایجاد تغییر مثبت در فرهنگ مذهبی جامعه ایران را داشته باشد.

بعلاوه گفته شد که این همه پیشرفت فرهنگی و گسترش کمّی و کیفی نیروهای انقلابی را در روایت از جامعه شیعی انقلابی ایران ندیدن، واقعاً چشم کوری لازم دارد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_320

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (1) – اگر جامعه‌شناسی، چرا اینقدر ناقص می‌بینی؟!

نقدهایی به کتاب ساکن خیابان ایران (1) – اگر جامعه‌شناسی، چرا اینقدر ناقص می‌بینی؟!

وقتی جامعه‌ای که شما به عنوان جامعه شناس قصد تعامل و بررسی او را دارید، نگاه می‌کند می بیند ادعای تجربه‌ی شما همه واقعیت را نمی‌بیند، فرض کنید از اینکه در مسجد خانم‌ها پشت پرده هستند و امکاناتشان مساوی آقایان نیست، یا اینکه در یک مسجدی اجاره نمی‌دهند خانوادگی در حیات مسجد نشست، یا اینکه جامعه‌ی دینی با دغدغه‌ی اینکه یک محیط امن تری برای تربیت فرزندانشان درست کنند لذا مدرسه خاص می‌زنند و … برداشت‌های خیلی کلی تلخی می‌کنید؛ یا اینکه حرم بافت تاریخی را از بین برده و توسعه یافته را می‌بینید، اما اینکه درد کسی که این کار را کرده چه بوده را نمی‌بینید، تازه اگر بافت تاریخی هم نباید از بین می‌رفته، توسط یک عقلانیت توسعه مدرن بوده است، و الا درد او این بوده که استقبال به حرم اینقدر زیاد شده که به هیچ وجه این میزان زیربنا جوابگوی این همه خیل زائرین نیست، لذا به صورت طبیعی باید حرم بزرگ شود تا توان جا دادن این همه استقبال مردم به معنویت و زیارت قبر امام یا امامزاده باشد. مثلا شب‌های قدر امسال شما جمکران می‌رفتی می‌خواستی به منزلت که در قم هست برگردی، سحری نمی‌رسیدی، با وجود اینکه برنامه ساعت 2:45 تمام می‌شد و اذان صبح ساعت 5 بود! به خاطر شدت استقبال مردم و ترافیک سنگین ناشی از آن، حجم انسان اینقدر بالا بود، آن زیربنای عظیمی که برای جمکران که ساختند که هیچ، در بلوارهای اطراف هم آدم نشسته، کل بیابان‌های اطراف ماشین پارک کرده و مردم شاکی هستند که لااقل اینجا را یک آسفالت ساده می‌شود کرد، که این همه گرد و خاک بلند نشود و مردم این همه خاک نخورند!

لذا جامعه‌ی دینی نگاه می‌کند اینکه شما تجربه‌های او را دقیق نمی‌بینید به شما اعتماد نمی‌کند؛ می‌گوید کسی مثل نویسنده‌ی این کتاب که شیعه‌ است و مقداری هم سابقه حوزوی دارد، خیلی بدتر از جامعه‌شناس غربی است، او چون از این چیزها ندیده وقتی اینجا می‌آید این صحنه‌های عظیم به چشمش می‌آید؛ ولی این چون خودش در این فضا بزرگ شده، این امور به چشمش نمی‌آید.

چهار تا ضعف و نقص من را می‌بیند و کل فضای دینی من را فقط با دیدن همین چهار نقطه منفی قضاوت منفی می‌کند، بدون اینکه نقاط مثبت را در روایتش ببینم.

مثلاً در اربعین اینقدر که از ایران زائر می‌رود، می‌شود گفت ایران می‌رود عراق! درد این مردم واقعا چیست؟ بعد شمای جامعه شناس که روایت مناسکی می‌کنی و از این زاویه کل این حرکت را به باد نقد می‌گیری، من جامعه‌ی دینی یا حوزوی احساس همسخنی و هم زبانی با تو نمی‌کنم و می‌گوییم اصلاً نمی‌خواهم با این آدم حرف بزنم! وقتی که ادعای تجربه می‌کنی، و جامعه‌شناس می‌گوید من تجربه را روایت می‌کنم و بر اساس آن تحلیل می‌کنم، این را هم ببین، این هم جزو واقعیت است.

الان امامزاده و حرم امام را توسعه دادند و بافت تاریخی را خراب کردند؟ خب عقل توسعه‌ی ما در جاهای دیگر هم همینطوری بوده است، اما اینکه همین الان همین حجم زیاد زیربنا هم جوابگوی استقبال مردم از این اماکن، و شما نه تنها مساجد و حرم ها بلکه در امثال شب‌های قدر هر گوشه کناری یک مراسمی هست و آنجا کیپ تا کیپ آدم هست، وقتی شما این را نمی‌بینی، حوزه می‌گوید اصلا من نمی‌خواهم با تو حرف بزنم.

اگر ادعای تجربه داری این‌ها هم تجربه است، مثل این روانشناسی فرویدی که کلاً زوم کرده آنجای آدم می‌خواهد با آنجا معنایش کند! آدم چیزهای دیگری هم دارد.

 

یک نکته دیگر اینکه الان شما تمدن غالب دارید که تمام دنیا را دارد به استضعاف می‌کشد، همه جا دارد با زور شمشیر کارش را جلو می‌برد، جاهای هم که با ابزارهای فرهنگی کار خودش را جلو می‌برد چون پشتش زور شمشیر هست کارش جلو می‌رود؛ (شمشیر نماد قدرت نظامی است) در این وضعیتی که همه عالم تحت سیطره این ظالمان است، یک منطقه را از زیر چنگال او بیرون کشیدی و با او درگیر هستی، داری تلاش می‌کنی که حفظ کنی، بلکه تلاش می‌کنی که توسعه بدهی، و در برابر او هم واقعاً پیروز بودی، آمریکای 60 سال پیش را با الان در منطقه ما مقایسه کنید؟! داری با او می‌جنگی، در فلسطین، لبنان، یمن، سوریه، عراق و … داریم می‌جنگیم! او هم دارد با ابزارهای حاکمیتی شما را محدود می‌کند؛ این صحنه هم جزو روایت شمای جامعه شناس از جامعه ایرانی نیست و این دائماً در روایت شما گم است. شمایی که دغدغه‌ی حاکمیت دارید اینکه حاکمیت با چنین کانتکسی مواجه هست در روایت شما هیچ حضوری ندارد.

 

عقیل رضانسب

#یادداشت_319

✨تبعیض مردانه در محیط های مذهبی۳- کتاب «ساکن خیابان ایران»3️⃣

بسم الله الرحمن الرحیم
دغدغه ی جناب حسام مظاهری و مسئله ای را به دست آورده اند را قبول دارم و از آن استقبال میکنم.
لکن علت هایی را که برای این وضعیت معرفی میکنند مخدوش می دانم.

در ابتدا باید این قضاوت به درستی مورد بررسی قرار گیرد که آیا ویترین بودن مرد و اندرونی بودن زن در اجتماع قبیح است؟

نمیتوان با چند گزاره از وضعیت بد قسمت زنانه در مراسمات مذهبی به تصدیق یا عدم تصدیق این قضاوت پرداخت.
باید به منابع دینی مراجعه کرد و بر اساس آن قضاوت کرد که سبک حضور زن در اجتماع و مقدار حضور باید به چه صورت باشد.

لذا قضاوت های این چنین با مقدمات به این بساطت اصلا مصیب به واقع نیست و معلوم نیست جامعه شیعه را به سمت سلامت و رشد خواهد برد یا به سمت انحطاط و فساد.

چه بسا با همین فرهنگ های سنتی و محدودیت های فقهی بتوان محیط زنانه در محافل مذهبی را جوری ویرایش کرد مطلوب حاصل شود.

برای درست کردن ابرو چشم را کور نکنیم!

✨تبعیض مردانه در محیط های مذهبی۲- کتاب «ساکن خیابان ایران»3️⃣

بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه…..
این افکار بعد از ازدواج و درک بیشتر مشکلات خانوم ها برای شرکت در محافل مذهبی پر رنگ تر شد.

تجربه ای دیگر را همسر بنده جلوی چشمم گذاشت. چند سال پیش ایشان به واسطه ی یکی از آشنایان در یکی از هیئت های تهران که مخصوص خانوم ها بود شرکت کردند.
در آن هیئت سخنران خانوم بود و بسیار مفید و پر شور سخنرانی کرده بود و بعد از آن مداح خانوم دقیقا مثل هیئت های پر شور آقایان برنامه اجرا کرده بود.
کوچه باز کرده بودند و مفصل عزاداری کرده بودند.
همسر بنده که از دوره نوجوانی دائم در هیئت ها بوده و هیئت برگزار کرده و کارهای فرهنگی مختلفی را مدیریت کرده بود، بعد از برنامه نشاط عجیبی داشت و فکرش نسبت به هیئت برای خانوم ها و ظرفیت های آن بالکل تغییر کرده بود و از آن زمان به بعد بانی برگزاری چندین هیئت به این سبک شد که بسیار مورد استقبال قرار گرفت.

✨تبعیض مردانه در محیط های مذهبی- کتاب «ساکن خیابان ایران»3️⃣

بسم الله الرحمن الرحیم
از اوایل دوران دبیرستان که تازه در محیط های حزب اللهی و بسیجی وارد شده بودم، همیشه به این فکر میکردم که چرا دختران هم سن و سال های من از همسایه ها و فامیل و… خیلی کم با مسجد و هیئت و… ارتباط ندارند.
با وجود اینکه اکثرا از خانواده های مذهبی بودند. در این شرایط خانوادگی لااقل باید تجربه های کثیری از حضور در محیط های مذهبی را می داشتند ولو اینکه در نهایت به خاطر تاثیر عوامل مختلف مذهبی نمی شدند. ولی با کمال تعجب میدیدم که حتی تجربه حضورشان در این محیط ها بسیار کم است.

عوامل مختلفی به ذهنم میرسید.
تا اینکه یکبار به سبب مسئولیت هایی که در مسجد و پایگاه محل مان داشتم، به قسمت خواهران در طبقه بالای مسجد رفتم تا کارهایی را تدارک کنم.
از آن روز به بعد همیشه ذهنم درگیر این بود که یه دختر نوجوان چرا و با چه انگیزه ای باید به اینجا بیاید!!

پایگاه بسیج ما در آن سالها بهترین پایگاه شهرستان بود و در سالهای گذشته پایگاه برتر کشوری شده بود. فرماندهی داشت که برای قشر جوان شهر بسیار جذاب بود و آن مسجد پاتوق جوانان شهر شده بود.

ولی در قسمت خواهران علاوه بر نبود چنین افراد نازنینی، از نظر شرایط محیطی نیز بسیار نامطلوب بود.

محیط بسیار کوچک
که دورتا دور آن با شیشه های مات محصور بود
و مسیر دسترسی به آن یه راه پله تنگ و تاریک از پشت مسجد بود.
یک فضای بسیار شلوغ که پیرزن ها از چادر و جا نماز و کیف و… خود را در مکان های مشخصی قرار داده بودند که مبدا کسی جای آنان را تصاحب کند و اگر خدای ناکرده ترکیب این وسایل بهم میخورد موقع نماز مغرب فاتحه مان را می خواندند.
به همه اینها بد اخلاقی های این پیر زنکان را هم اضافه کنید.

یک دختر نوجوان چرا باید به اینجا بیاید؟!

از این سالها به بعد در هر برنامه ای شرکت میکردم یا مسئولیت داشتم بخش مهمی از فکرم مشغول شرایط خانم ها بود و اینکه چه طور می توان آنها را در آن برنامه شریک کرد و حتی برنامه را مال آنها کرد.

مثلا نمیشود مساجد یا نماز های جماعت مخصوص بانوان داشته باشیم؟

نمیشود مساجد پله برقی داشته باشند و محیط خانوم ها دقیقا مثل محیط آقایان شاید و با امکانات طراحی شود؟

نمیشود خانم ها مثل آقایان کوچه باز کنند و سینه بزنند؟

✨من و علمای انسانی- کتاب ساکن خیابان ایران2️⃣

بسم الله الرحمن الرحیم

?هر مرتبه که متنی از یکی از این عزیزان علوم انسانی خوانده را می خوانم دو حس همزمان به سراغم می آید.

?یک حس این است که می بینم چه طور اینقدر راحت مشکلات اجتماعی را تبدیل به مسئله میکنند و بعد به پاسخ برای حل آن مسئله می رسند. ذهنم درگیر میشود و بعضا حسرت هم می خورم که چه طور این مشکلی را که همه ی ما می دیدیدم ،‌او تبدیل به مسئله کرد و اینقدر راحت و روان به پاسخ و حل مسئله پرداخت.

هم تبدیل به مسئله کردنش جالب است و هم پاسخ دادن و تمام کردن این پرونده

ما هم در کشف مسئله و تعریف مسئله مشکل داریم و هم راه حل نمی دهیم و اگر هم سراغ راه حل میرویم پایان باز رهایش میکنیم و آن را به سرانجام نمی رسانیم و یا اینکه با سختی بسیار و با گذشت زمان بسیار زیاد پاسخ را ارائه میکنیم. این یکی از مصائب علوم اسلامی امروز است.

?اما حس دیگری که دارم این است که اصلا نمی فهمم که چگونه به پاسخ می رسند! چگونه اینقدر بی ربط، بی منطق، بدون اتکا به یقینیات،‌ بدون ادله متقن،‌ با دو خط قیاس و احتمال و استحسان و بافته های ذهنی،‌آسمان را به ریسمان می بافتند و پاسخ های یقینی ارائه میکنند. اصلا نمی فهمم این پاسخ را از کجا آورد؟ ربط ها و حد وسط ها چیست؟ چه طور اینقدر مطمئن است؟ چرا نمی ترسد؟
لذا اصلا نمی توانم ارتباط بگیرم و اصلا نمی فهمم که چه میگویند.

❇️در مقام کشف مسئله واقعا خوب هستند ولی در مقام پاسخ حقیقتا این حد از پاسخ های بی ربط که از ادله غیر یقینی و حتی غیر ظنی ولی با اعتماد به نفس بالا و با حالت یقینی ارائه می شود را درک نمیکنم.
شاید همین ویژگی باعث میشود که حوزویان یا به پاسخ نمی رسند و یا خیلی دیر به پاسخ می رسند، در حالی که این عزیزان علوم انسانی خوانده خیلی زود پاسخ مسائل خود را می یابند.

به نظر هر دو طیف نیاز به اصلاح دارند.

✨افق نویسندگی طراز متکلم- کتاب «ساکن خیابان ایران» 1

با نگاه اول به کتاب «ساکن خیابان ایران» آقای محسن حسام مظاهری و شاید برخی کتب دیگر ایشان،‌می توان به چند ویژگی خوب ملتفت شد:

اول اینکه موضوع خوبی انتخاب شده و به بخشی از دغدغه ها و درگیری های ذهنی جامعه امروز پرداخته شده است. اساسا صحبت در مورد این موضوعات و بررسی ابعاد آنها، فارق از نوع جهت گیری و نتیجه ای که در نهایت مولف از بحث میگیرد، برای امروز جامعه ایران مفید است.

دوما انتخاب اسم کتاب به زیبایی و هنرمندانه صورت گرفته است. علقه ای که بین موضوع و خیابان ایران است به زیبایی کشف شده و ایهامی که در «ساکن خیابان ایران» وجود دارد دل انسان را به سمت خودش مجذوب میکند. این هنرمندی در سایر کتب ایشان نیز مشهود است

سوما طرح جلد نیز بسیار خوب انتخاب شده و با وجود اینکه طرح خاصی ندارد و یک عکس ساده است ولی بسیار متناسب است

چهارما قلم نویسنده بسیار خوب و گیرا ست. دغدغه ی خود را به زیبایی توضیح میدهد و بدون توقف در واژه های پر تکلف علمی، آن را به مخاطب منتقل میکند.
در متن کتاب نیز مباحث دچار و بعضا پیچیده علمی را با زبان عمومی و روان برای مخاطب توضیح میدهد بگونه ای که طیف وسیعی از مخاطبین میتوانند با کمترین تکلف با آن ارتباط بگیرند.

کتاب ساکن خیابان ایران ( 2 – راه حل  )

راه چاره چیست ؟

تحلیل نگارنده و بخشی از متفکرین این است که حاکمیت اسلامی بنا به هر دلیلی، اعم از عدم توانایی کافی، تاثر از فارابی، منش کمالگرایانه یا حتی به نظر برخی بخاطر تاثر از ملاصدرا، سالهاست به سمت آرمان گرایی دویده و از واقعیت دور مانده است.

آیا باید سالهای پیش رو را صرف دویدن به سمت واقعیت نموده و آرمان گرایی را رها کنیم ؟ آیا باید فارابی را مهجور نموده و به ابن خلدون رو کنیم ؟ یا اینکه واقعیت را از آکادمی های غربی و نسخه های استعماری آن در پیرامون خودمان بپرسیم ؟

بطور کلی تر باید پرسید : آیا واقع گرایی مشکل ما را حل میکند ؟ ( مقصود از مشکل ما همان آسیب هایی است که در کتاب بررسی شده )

به نظر میرسد چاره این است که ابن خلدون و فارابی را بر سر یک میز بنشانیم ! اما فقط ابن خلدون و فارابی !

اگر آرمانهای فارابی واقعی باشند میتواند واقعیت های مورد مشاهده ابن خلدون را به خدمت خودش در بیاورد. همانطور که اگر واقعیت های مورد مطالعه ابن خلدون خالص باشند قابلیت خدمت به آرمان ها را دارند.

باید های زندگی دینی و حاکمیت دینی از جانب فقه تعیین میشود.در فقاهت شیعی، از رفت و برگشت میان آرمان و واقعیت است که حکم خدا و برنامه عملیاتی زندگی دیندارانه در سطح حاکمیتی و در سطح فردی نمایان میشود. این نکته را میتوان در فقه با کلیدواژه ” عنصر زمان و مکان” جستجو کرد.

 

ساکن خیابان ایران ( 1- تقریر مقصود کتاب و نقد ابتدایی )

کتاب ساکن خیابان ایران یک پویش طبیبانه است. ممکن است مخاطب با  تشخیص نویسنده یا ایده درمانی او مخالف باشد، اما این همه نافی دغدغه طبیبانه این کتاب نیست.

به نظر میرسد نویسنده اتفاقی که برای ایران ( اعم از خیابان ایران و کشور ایران ) افتاده و در مقدمه به آن اشاره شده را ناشی از ان چه در سراسر کتاب آمده است میداند.

از سویی همان گروهی که داعیه حکومت دین بر دنیا و پیشرفت همه جانبه هر دو را داشتند، از عرصه واقعیت کناره میگیرند و  حتی اگر به حیرت زدگی خود اعتراف نداشته باشند، نقش نقاد را ایفا میکنند. نویسنده این را نتیجه جولان یک رویکرد آرامان گرایانه محض و فقدان واقع گرایی کافی در مقام حکمرانی میداند و سعی کرده تفاوت این دو رویکرد را با بیان تفاوت بین فارابی و ابن خلدون توضیح بدهد. کاری که شبیه آن قبلا هم توسط سید محمد ثقفی انجام شده است.

سپس به بررسی موردی آسیب های موجود در ایران امروز میپردازد :

  1. روحیه مبارز ایرانی از دوره رضاخان رام شده است ( تمثیل شمال )
  2. زن و به تبع آن توانایی ها و روحیات زنانه نادیده انگاشته شده اند
  3. دینداران مورد قضاوت و انتقاد سایرین قرار میگیرند و چون واقعا نسبتی با حکومت دینی ندارند، یه ناچار منزوی میشوند و خشونتی را در خود پرورش میدهند.
  4. شیعه و سنی هویت مناسکی و عقیدتی خود را در خطر میبینند چرخه بازتولید نفرت را راه اندازی میکنند.

و …

از دیدگاه نویسنده در بعضی از آسیب ها مقصر بین ما نیست. مانند مورد 1

در بعضی آسیب ها، مقصر، چگونگی روند حاکمیت جمهوری اسلامی است. مانند مورد 4

در بعضی موارد اصل وجود حکومت دینی موجب آسیب میشود. مانند مورد 3 ( البته این قضاوت از دیدگاه نویسنده به این سبب است که به عامل دیگر یا طرحی اصلاحی اشاره نکرده است )

در بعضی موارد هم، نوع رفتار و دیدگاه جامعه دیندار و مناسکی، عامل آسیب شناخته شده است. مانند مورد 2

در مقام مشاهده و تجربه میتوان با نویسنده همراه بود، چرا که هیچکدام از این آسیب ها غیرواقعی نیست. بلکه مخاطب کتاب ( که معمولا متعلق به قشر مذهبی یا فرهیخته است ) بسیاری از این موارد را از نزدیک لمس نموده است.

هرچند جهان بینی ما و قضاوتمان درباره لایه های حوادث اجتماعی میتواند حتی همین لایه تجربه و مشاهده را نیز دگرگون کند و باعث شود طور دیگری واقعیت را ببینیم.

به عبارت دیگر آرمان ما درسنخ واقع گرایی ما نیز موثر است. همانطور که ارتباط با واقع نیز در کیفیت علقه ما به آرمان و در خود آرمان تاثیر دارد.

از همین مطلب میتوان به مقام ایده اصلاحی نویسنده که احتمالا “ابن خلدون شدن” ، ” کنار گذاشتن آرمانگرایی” و “واقع گرا شدن” است، پل زد و این سوال را مطرح نمود : آیا واقع گرایی مشکل را حل میکند ؟

بعد از مشاهده عمده حاکمیت های موجود در جهان امروز، به نظر میرسد پاسخ منفی باشد !

ضمن اینکه مشکل واقع گرایی و آرمان گرایی در حاکمیت با توصیه صرف به گرایش به ابن خلدون حل نمیشود. حاکمیت در همه لایه های خود ( حتی در لایه دینداران ) دچار تعارض های جدی است. او گاهی آرمان و واقع را در تعارض میبیند، قادر به حل تعارض نیست و با ایمان به خدا و از سر تدبیر است که واقع گرایی را فدای آرمان خودش میکند، نه از سر غفلت !

ما به حل این تعارضات نیازمندیم !

خیلی واقع گرایانه : ما امروز به پشتیبانی مناسب از حاکمیت دینی و زیست دیندارانه در عصر حکومت دینی نیازمندیم.

قرائت غلط از مناسک گرایی شیعیان

قرائت مظاهری از تشیع کاملا غیر مقدس است. به این معنا که وقتی درمورد ساخت و ساز حرم اهلبیت (علیهم السلام) و امامزادگان جلیل القدر صحبت می کند، دلایل مذهبی و معنوی را به حاشیه برده و دلایل سیاسی و امثال آن را به عنوان دلایل اصلی مطرح می کند.

به نظر بنده مظاهری به دلیل گارد شدیدی که در مقابل مناسک دارد، نتوانسته دلسوزانه و حتی منصفانه درمورد مناسک شیعی صحبت کند.

وی رشد تشیع را به دو قسم رشد سخت افزاری و نرم افزاری تقسیم کرده؛ سپس چشم را بر رشد نرم افزاری تشیع در نیم قرن اخیر بسته و دوران فعلی را، دوران رشد سخت افزاری تشیع می داند. آیا این رشد سخت افزاری، نتیجه رشد نرم افزاری نبوده و یا مثلا زمینه ساز آن نیست؟!

در این که برخی از این ساخت و سازها مورد نیاز نبوده و اسراف بیت المال بوده، شکی نیست؛ ولی به صورت کلی و یا حتی بخش زیادی از آن را نمی توان نفی کرد.

آنچه که او تشیع مردمی می خواند، به شدت سطحی، بی ارزش و ناکارآمد بوده و حتی استشمام می شود که از نگاه او، چنین تشیعی مضر است.

شاخصه هایی نیز، که از تشیع مردمی بیان می کند، کاملا بر تشیع سنتی که جریان اصلی تشیع بوده اند، منطبق است و مصداق بارز تشیع نخبگانی، تشیعی است که یکی از مراکز اصلی آن، حسینیه ارشاد است.

اما سوال بنده این است که کدام شیعه، بدنه اصلی و مردمی انقلاب را تشکیل داد؟ مگر غیر این است که تشیع مردمی با مناسک عاشورایی راهی جبهه های جنگ شدند و دفاع مقدس را سرشار از حماسه و معنویت کردند؟ اصلا مگر اندیشه و استدلال انسان را حرکت می دهد؟ آنچه انسان را وادار به حرکت می کند، عشق، عاطفه و احساس است. دقیقا همان شاخصه هایی که برای تشیع مردمی در مقابل تشیع نخبگانی بیان می کند.

وقتی به دست فرمان امامین انقلاب می نگریم، کاملا واضح است که ایشان علاوه بر تقویت تشیع نخبگانی، اصرار بر حفظ و گسترش تشیع مردمی دارند و حتی دیدارهای سالیانه آقا با شاعران و مداحان و برگزاری مراسم فاطمیه کاملا این موضوع را برای ما واضح می کند.

مواجهه من با ساکن خیابان ایران

حکایت خیابان ایران، حکایت بسیاری از شهرهای ایران است.

قدمت بالا، بافت مذهبی، ظاهر متدین، پایبند به هنجارهای عرف ایرانی و شرع اسلامی و … عبارت هایی است، که با آن می توانستیم چند سال پیش بسیاری از شهرهای ایران را با آن توصیف کنیم؛ ولی وضعیت فعلی این شهرها شباهت زیادی با این اوصاف ندارد.

اولین نکته ای که مرا جذب مطالعه این کتاب کرد، پرداختن به همین تغییر و تطور فرهنگ بود. تغییری که من از کودکی شاهدش بوده ام؛ بسیار دیده و می بینم پدران و مادرانی که هیچوقت تصور نمی کردند آنچه اکنون از فرزندانشان به چشم می بینند. پدران و مادران مذهبی و مسجدی که هیچ شباهتی با فرزندان خود ندارند.

همیشه برای من این سوال بوده که چرا این اتفاق می افتد؟ چرا در جامعه اسلامی انزوای قشر مذهبی روز به روز افزایش می یابد؟ چرا نسل به نسل از تقیدات دینی کاسته می شود؟ اگر زمانی نقطه درگیری ما در حجاب، کوتاه شدن قد مانتو و عقیل عقب رفتن روسری بود، الان درمورد اصل حجاب شک و تردید جدی وجود دارد. انفعال متدینین در دوران حکومت اسلامی پارادوکس تلخی را رقم زده است.

گرچه دوگانه آرمان گرایی – واقع بینی که با تفسیر من در آوردی از فارابی و ابن خلدون مطرح می کند، یا آنجایی که تلاش می کند طبیعت شمال را به روحیه مردانه و زنانه گره بزند، اصلا پذیرفتنی نیست؛ ولی سایر مواردی که مطرح می کند، واقعاً جای تامل دارد.

 

کتاب «ساکن خیابان ایران»

چند کلمه معرفی کتاب:
کتاب «ساکن خیابان ایران» شامل یک مقدمه و ۱۲ جستار و یادداشت است. این نوشته در موضوع تشیع و دینداری در جامعه‌ی معاصر و یا به عبارت دیگر تحلیل وضعیت سیاسی-مذهبی معاصر ایران است. محسن حسام مظاهری، نویسنده این این اثر، پژوهشگر مطالعات اجتماعی تشیع است و اکثر این یادداشت‌ها را در کانال تلگرامی خود منتشر کرده است و اکنون در قالب این نوشتار به چاپ رسیده است.

با وجود آنکه هنوز سه جستار پایانی از این کتاب برای مطالعه باقی مانده است، در خصوص این نوشتار یک یادداشت اولیه تقدیم می‌شود و اگر تا پایان کتاب نظرم تغییر پیدا کرد یادداشت دیگری خواهم نگاشت ان‌شاء الله.

قلم نویسنده در این کتاب روان بود و یادداشت‌ها خوش‌خوان و با توجه به اینکه یادداشت‌های کوتاه بودند ولی جامعیت لازم را تا حدی داشت و ورود و خروج‌ها و ربط‌های مباحث مطرح شده در یادداشت‌ها و پیوند‌ها قابل قبول بودند و به خواننده احساس آشفتگی دست نمی‌داد. و البته این که برای انتشار در کانال تلگرامی نگاشته شده بود هم در این بی‌تاثیر نبوده است.

یکی از مشکلاتی که معمولا بنده با این دسته از تحلیل‌ها دارم در این است که تلاش می‌شود تماما آنچه را از دانش غربی جامعه‌شناسی کسب کرده‌اند، بر جامعه ایرانی-شیعی هم تطبیق دهند و پایه تحلیل‌ها را براساس آن دانش بگذارند، در حالی که برای شناخت جامعه ایرانی-شیعی به خصوص پس از انقلاب اسلامی، نیاز به جامعه‌شناسی خاص و بومی است و در بسیاری از مواقع جامعه‌شناسی مرسوم توان تحلیل و شناخت این مردم را ندارد؛ به عنوان نمونه توان تحلیل وقایع مذهبی چون شب‌های قدر، محرم، اربعین را ندارد.
این مشکل در مواجهه‌ی با این نوشتار هم وجود داشت به عنوان نمونه همین دوگانه‌ای که تحت عنوان مذهبی و غیرمذهبی مطرح می‌شود که انگار ناچارا باید تمام افراد جامعه را در این دوگانه جای داد. اما گذشته‌ی از همه‌ی این‌ها روی موضوع جالبی دست گذاشته است؛ حیات مذهبی جامعه ایرانی و تاثیرات حاکمیتی بر آن.

و در پایان اینکه حس اولیه من، مبالغه و اغراق نویسنده در نقد فضای دین‌داری برخواسته از حاکمیت است؛ در تلاش است هر آنچه در باب دینداری در فضای حاکمیت شکل گرفته است را نقد کند.