رابطه آزاداندیشی و ولایت
ایده فرهنگی مادر بر بستر «قیام» و «ولایت» است. از قیام و ولایت چگونه میتوان به آزاداندیشی رسید؟ و به عبارت دیگر «آزاداندیشی» با «قیام» و «ولایت» چگونه ارتباطی دارد؟
وقتی آزاداندیش را حق طلب معرفی میکنیم و آزادندیشی را به دنبال حق بودن معنا میکنیم؛ ایجاد پیوند و رابطه میان آزاداندیشی و قیام و همچنین ولایت، قابل فهم است. وقتی محوریت «حق» را در نظر بگیریم، میتوانیم میان این سه عنصر رابطه برقرار کنیم.
رابطه آزاداندیشی با ولایت:
رابطه افراد در مواجهه با حق یا قبول آن است و به تعبیری حق طلب هستند و یا اینکه آن را نمیپذیرند؛ افرادی هم که آن را نمیپذیرند، دو دسته هستند؛ یا خود را حق میدانند که این افراد متکبرین هستند و یا این که خود را برتر از حق میدانند که این افراد هم مستکبر هستند و لذا تنها کسی که حقخواه و حق طلب است، همان آزاداندیش است.
لذا به نظر میرسد که تنها انسان حق طلب میتواند ولایت را بپذیرد؛ چه ولایت طولی و چه ولایت عرضی که یک پیوند مستحکم در میان مومنین یک جامعه است. پذیرش ولایت کار سهلی نیست که هر کسی بتواند در آن عرصه سربلند باشد؛ این تنها آزاداندیش است که توانایی پذیرش ولایت را دارد؛ آزاداندیشی که حق طلب است و در برابر حق کرنش میکند، میتواند ولایت را بپزیرد. و شاید بتوان گفت ولایتپذیر واقعی، آزاداندیشان هستند. و تنها کسانی که از کبر و استکبار رهایی پیدا کردهاند، میتوانند ولایتپذیر باشند؛ هم ولایت طولی و هم عرضی.