آیا اسلام به عقل «آزاد» بها داده است؟
اسلام از ما میخواهد با《حضور عقل》زندگی کنیم؛ چگونه میگویند در نماز حضور قلب داشته باشید؟ حضور عقل در زندگی هم از همین سنخ است.
وقتی فصل اخیر انسان عقل است، به تعبیر بوعلی حواس انسان نیز متناسب با این فصل اخیر است؛ یعنی حواس انسان با حواس میمون، گربه، گاو و گوسفند متفاوت است؛ به خاطر تفاوت در فصل اخیر؛ که فصل اخیر انسان عقل است.
نقش عقل آنقدر جدی است که حتی میتواند در موطن قلب قرار بگیرد و در موطن قلب تعقل کند، و این قطعا متفاوت است با هنگامی که در غیر موطن قلب تعقل رخ میدهد؛ به عنوان مثال کسی که شغل و کارش آشپزی است، وقتی که برای هیئت و یا برای زائران اربعین حسینی در موکب آشپزی میکند، کاملا این آشپزی متفاوت است با آشپزی که قبلا مثلا در رستوران به صورت معمول داشته است؛ اینجا چگونه یک آشپزی کاملا متفاوت رقم میخورد؟ به همین نحو هم میتوان گفت در هنگامی که عقل در موطن قلب قرار میگیرد، متفاوت تعقل میکند.
حال سوالاتی اینجا مطرح است؛ این عقل با این همه جایگاه، تا چه حد آزاد است تعقل کند؟ آیا همین اسلام محدودیتهایی برای تعقل که کار ویژه عقل است، قائل است؟ آیا اساسا امکان محدود کردن و به زنجیر کشیدن آن وجود دارد؟ آیا پس از محدود کردن عقل، هنوز هم عقل است و تعقل واقعی میکند؟ و سوال دیگر اینکه اگر عقل در موطن قلب، متفاوت تعقل میکند، در موطن قلب بردن عقل این خلاف آزادی تعقل نیست؟ و آیا اساسا ایمان میتواند آزادی بخش به تعقل باشد یا بیشتر حد زننده است و یا اینکه بینیازی از عقل به ارمغان میآورد؟ و این بینیازی یک فضیلت است یا نقص؟
یک سوال: آیا در موطن قلب قرار گرفتن صرفا در حالت ایمان دینی رخ میدهد؟ یا مثلا مادر کافر یا حتی مشکری که به فرزندش عشق میورزد، تعقلی که در تعامل با فرزندش دارد از قبیل حضور عقل در موطن قلب است؟
سوال دیگراینکه بر فرض که این مثالی که عرض شد هم مصداق تعقل در موقف قلب باشد، در این صورت آیا باز هم این ترابط میتواند کاندیدای رهایی بخشی به عقل باشد؟
به عبارت دیگر آیا صرف حضور عقل در موطن قلب نوعی رهایی است؟ یا مهم است که در موقف قلب چه میگذرد؟