جهان بینی و ایدئولوژی از منظر #دکتر_شریعتی
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_252 (بخش اول)
#جلسه_336
💠 جهان بینی و ایدئولوژی از منظر #دکتر_شریعتی
1️⃣ جهان بینی
انسان هيچگاه جهان را به همان گونه و همان اندازه که جعرافيا از آن سخن مي گويد، نمي بيند. جهان بيني فرد تابع ابعاد مشخص معنوي و مادي جامعه او است و با تغيير و توسعه برج و باروهاي يك مدينه، جهان خارج نيز در ديد افرادي که در آن زيست مي کنند، تغيير و توسعه مي يابد.
اهميت فراوان مسئله از اينجاست که هر کس آنچنان عمل مي کند که جهان را مي بيند. يعني تصويري که از هستي در ذهن ما نقش بسته است، در عمل ما، عقيده ما، رفتار اجتماعي ما، و زندگي اجتماعي و زندگي فردي ما تأثير مستقيم دارد.
❇️ انواع جهان بيني ها
يكي جهان بيني مادي است ماترياليسم، جهان بيني مبتني بر اصالت ماده. يعني معتقديم که هر چه هست، عبارتست از: مجموعه اي از عناصر و روابط و فعل و انفعالاتي که همه، مادي است. پس جهان بي شعور است، پس جهان بي اراده است، پس جهان هدف خاصي ندارد.
بنابراين جهان مادي، منتهي مي شود به بيگانگي انسان با جهان، تضاد آدمي با عالم. جهان بيني مادي بلافاصله به پوچي مي رسد. وقتي که جهان معني نداشته باشد، انسان هم معني نخواهد داشت. وقتي که هستي هدفي نداشته باشد، فرد هم نمي تواند هدف داشته باشد.
روح غالب بر قرن بيستم در غرب پوچي است، در صورتي که روح غالب بر قرن نوزدهم ايدئولوژي بود.
اما جهان بيني مذهبي چيست؟
من نه مبلغ مذهب هستم، نه مذهب ارثي را تبليغ مي کنم و نه تعهدي دارم براي تبليغ دين. اين يك نوع تفكر علمي و تحقيقي من است که به جايي رسيده و آن را مي گويم. اين اگر مورد قبول مذهبي ها باشد يا مخالفين مذهب، زياد فرقي نمي کند زيرا اين برداشت شخصي من است،
وقتي جهان بيني مادي به يك نوع اپيكوريسم و خيام مآبي برسد، آنوقت جهان بيني مذهبي به چه چيزي خواهد رسيد؟ زيرا جهان بيني مادي، به هر حال، بر اساس علم است اما جهان بيني مذهبي، بر اساس خرافه هاي مانده از گذشته انسان استکه هنوز به علم نرسيده بود. جهان بيني مذهبي عبارتست از: تصويري از هستي که، آن هستي، مثل يك کشور، مثل يك سازمان تحت نظارت يك قدرت قاهري در آن بالا اداره مي شود که چرخ عالم را مي چرخاند، که سيارات را مي چرخاند، که اشكال و اشياء را آن طوري که خودش خواسته، ساخته، آدمها را همان طوري که ميل خودش بوده، به وجود آورده و ما هم آن جوري هستيم که او مي خواهد، نه آن جور که ما
مي خواهيم باشيم. پس در اين نظام جهان بيني مذهبي، انسان پوچ است. در جهان بيني مادي، جهان پوچ بود، هيچ کس نداشت، هيچ معني نداشت؛ اما در جهان بيني مذهبي، جهان کسي را دارد، صاحب دارد، يك آقا بالا سر دارد، خدا دارد، آفريننده دارد، قاهر و مدبر دارد؛ پس انسان چيست؟ بازيچه دست مشيت خدا يا خدايان. انسان، مهره بي اراده ايست که فقط و فقط، اراده خدا، او را به هر جا که خودش بخواهد حرکت مي دهد. پس در جهان بيني مذهبي يك نوع فاتاليسم وجود دارد يعني پوچي انسان، يعني بي ارادگي، يعني بي شخصيتي و بي اصالتي انسان.
چرا من معتقدم که: هم مترقي ترين و علمي ترين و بخصوص انسان دوستانه ترين، يعني اومانيستي ترين و منطقي ترين جهان بيني ها، جهان بيني مذهبي است، و هم منحط ترين و ضد انسان ترين ونيرومند ترين عامل نفي شخصيت واصالت در انسان، جهان بيني مذهبي است؟ اين دو قضاوت متناقض درباره مذهب، چرا به وجود مي آيد؟ خيلي روشن است : به خاطر اين است که ما متأسفانه قضاوتي را که الان درباره مذهب داريم، از دو جا مي گيريم :
.1 از گذشته تاريخي مان، که يك مذهب منفي ضد انساني و منحط است که به ما رسيده. يا به آن معتقديم، که مي شويم يك مذهبي خرافي منحط)به طور کلي عرض مي کنم( يا با آن مخالفيم، که مي شويم يك روشنفكر مخالف مذهب منحطي که از گذشته به ما رسيده بي مذهب .
.3 از تجربه روشنفكران و دانشمندان قرون جديد بعد از رنسانس که با قرون وسطاي مذهبي در افتادند .
پس ما وقتي مي خواهيم بگوييم مذهب چيست، هر دومان (هم کسي که معتقد به مذهب هست و هم کسي که مخالف مذهب است) يكي هستيم.
در جهان بيني مذهبي، جامعه تابع جهان است، نظام حاکم بر زندگي مادي محكوم و معلول نظام حاکم بر عالم وجود است، و در يك تعبير ساده تر، هر چه بر روي زمين مي گذرد انعكاسي است از آنچه بر اراده خداي بزرگ گذشته است؛