#تقریر جلسه360-140009
#یادداشت
#حسین_علیمردانی
#مشخصات_اسلام
#جلسه_360
#تقریر
جلسه360-140009
🔰14. [ضدیت با ضد عقل]
14. ضدّيت با ضدّ عقل: اسلام عقل را محترم و او را پيامبر باطنى خدا مىشمارد. اصول دين جز با تحقيق عقلانى پذيرفته نيست. در فروع دين، عقل يكى از منابع اجتهاد است. اسلام عقل را نوعى طهارت و زوال عقل را نوعى «محدث» شدن تلقّى مىكند، لهذا عروض جنون يا مستى نيز همچون بول كردن يا خوابيدن، وضو را باطل مىسازد. مبارزه اسلام با هر نوع مستى و حرمت استعمال امور مستكننده مطلقا، به علّت ضدّيت با ضدّ عقلهاست كه جزء متن اين دين است.
عقل محترم است و جایگاهش هم این است که حرف های حق رابه انسان می رساند. در نسبت به دین تکوینی و عقلی و دین نقلی، اینطور است که اصول دین جز با تحقیق عقلانی پذیرفته نیست. اول باید اصول دین با تحقیق عقلانی پذیرفته شود و بعد انسان در سلک متدینین دربیاید و الا اسم این دین داری نیست، فرهنگ است. مثلا در فرهنگ شما کفش ها را زیربغل می زنند و به مجلس وارد می شوند، همه هم این کار را می کنند، خوب و بدش را هم کاری نداریم، اگر می خواهی اینجا راحت زندگی بکنی، باید این کار را بکنید.
انجام کار به خاطر فرهنگ بودنش فرق می کند با اینکه اصول دین را از صافی عقل بگذرانید و تحقیق عقلانی بکنید و بپذیرید. آن موقع انسان در وادی دین داری عقلی وارد می شود.
عقل منبع فهمیدن حرف شارع است. یعنی آشکار می کند که حرف شارع چیست.
در تراز عقل بودن در شریعت اسلامی یک نوع طهارت و نورانیت حساب می شود. از این تراز خارج شدن از دست دادن یک طهارت محسوب می شود. کما اینکه اگر شما وضو داشته باشید، دچار زوال عقل شوید، وضو را از دست می دهید.
در حیات سعادتمندانه ای که خدا به ما هدیه داده است، جایگاه عقل را باید خوب پرداخت و روشن کرد.
قلب، حس، نقل؛ جایگاه های قابل بحثی دارند و خود عقل یک بحث مستقل دارد و باید روشن شود که اسلام چه نگاهی به عقل دارد و چه توقعی از آن دارد و چه توصیه هایی به سمت عقل دارد و برای حراست از عقل چه شریعت و انضباطی درست کرده است. حتی مثلا در خیلی از توصیه ها آنجایی که درگیری را تأکید می کند به خاطر رشد عقلی است چون با رشد عقلی تراز انسان تغییر می کند.
🔺تراز انسان تراز عقل است
بسته به میزان شکوفایی عقل، تجربه های انسان متفاوت است. عقل هم به معنایی دانایی و هم به معنای هوشیاری مد نظر است. چون گاهی دانایی هست غفلت هم هست. در این حال عقل از شما کوچ کرده است و به رخوت افتاده یعنی در دسترس قرار ندارد.
عقل در تمام تجربه های انسان حضور دارد. انصافا هم چیز ساده ای نیست. این خیلی تجربه شده است، وقتی تراز عقل انسان جا به جا می شود، لحظات، معنا و مفادش تغییر می کند، البته مفاد و نورانیت ها سهم خودشان را دارند.
زمانی که عقل کامل می شود بروزاتی دارد؛ مثلا اذا تم العقل نقص الکلام. این موقف متینی است. خیلی به این عبارت نزدیک است عباد الرحمان الذین یمشون علی الارض هونا. عقل متانت می آورد و باعث کشف راه های میان بر می شود، عقل مناسبات انسان را با محیط کلا عوض میکند. گاهی ما این را باور نمی کنیم. مثلا می گوییم که اینجا پنج تا پله وجود دارد و اصلا ربطی به این ندارد که من عاقل باشم یا دیوانه! اما در حیات انسانی اینگونه نیست. انسان اگر به مرتبه ی عقل راه پیدا بکند، قطعا خدا مناسباتش را تغییر می دهد.
مثلا اگر انسان شروع کند و مناسبت عاقلانه ای را با هستی برقرار کند، مناسبات هستی با او تغییر می کند. این همه چیزی نیست که با دانستن حل شود.
انسان در مرتبه ی عقل احساس شرافت می کند. والله یدعوا الی دار السلام. احساس می کند که انسان تفسیر می شود و احساس می کند که هستی متین است، زندگی متین است. این آدم معنای لحظات زندگی اش عوض می شود. یقین بدانید که مناسبات محیطی با این آدم تغییر می کند.
عالم خیلی هوشیارتر از آنی است که ما فکر می کنیم. عالم خیلی منتظر ما است، به تعبیری صبح که روشن می کنید، نگاه می کند که تو کی هستی تا ارتباط مناسب برقرار کند. مثلا اگر مثل پیغمبر از خواب بیدار شویم همه ی مناسبات محیطی به هم می ریزد. این توضیح حکمی دارد. اصلا اینکه شما در هستی هستید، کل عالم با شما یک سری مناسباتی دارد.
یک عقلی هم در اسلام توضیح داده شده است. مثلا انسانی که با مردم مدارا می کند عاقل است. مداراة الناس، نصف العقل. السمت یورث العقل. یک سری احکام اینطور هم داریم. شریعت عقل را خیلی تحویل گرفته است.