آزاداندیشی ما یا آنها
آزاداندیشی در غرب مدرن پیوند شدیدی با روشنگری و روشنفکری دارد و بیشتر به معنای جرئت و جسارت نقد نامحدود و بدون حد و حصر سنت است. منظور از سنت بیشتر دین است و هر بخشی از سنت که جزمی و غیر قابل خدشه باشد.
لذا جریان آزاداندیشی در غرب بیشتر مواجههای شالودهشکنانه با دین و تفکر دینی دارد. فضای قرون وسطایی که قبل از روشنگری حاکم بود از عمده عوامل شکلگیری آزاداندیشی به حساب میآید. وقتی انسان مدرن سعی در رهایی از هر قیدی داشت و به دنبال آزادی بود یکی از حیطههای که شدیدا در آن نیاز به آزادی احساس میکرد، اندیشدن بود و به خاطر فضای ممنوعیت تفکر و تقلیدی که در مسیحیت قرون وسطا وجود داشت، بیشترین مانع برای آزاداندیشیدن را در دین دید و به درگیری با آن مشغول شد و تا جایی که آزاداندیشی با دگراندیشی جابهجا شد و در عمل آزاداندیشی برابر با بیدینی شد. و آزاداندیش کسی است که جزمهای ادیان سنتی را نمیپذیرد.
رهبر معظم انقلاب در بهمن ۸۱ در دیدار با اعضای انجمن قلم نکاتی را در خصوص آزاداندیشی مطرح میکنند که همین باعث میشود تا جمعی از حوزه و دانشگاه در استقبال از بیانات ایشان نامهای بنویسند. رهبر انقلاب در پاسخ به این نامه در تاریخ ۱۶ بهمن نامهی تاریخی و مشهوری نگاشتند.
این نامه و جریانات آن روح تازهای در فضای جسد بیجان آزاداندیشی در فضای ایران دمید و از آن پس در باب آزاداندیشی و به خصوص کرسیهای آزاداندیشی پویشهایی شکل گرفت؛ با افت خیزهای آن. و همچنین خود ایشان در بیانات متعدد شروع به تبیین آزاداندیشی و ضرورت و جایگاه آن کردند و تا همین اواخر هم ادامه داشته است و قطعا در آینده هم به آن خواهند پرداخت؛ چرا که از نوع طرح مسئله مشخص است که آزاداندیشی خواستهی ایشان است و چارهی بسیاری از مشکلات را در آن میبینند.
در این مقام باید رابطه آزاداندیشی که مدنظر آقا بوده و هست با آزاداندیشی که مسئله غرب مدرن است روشن شود. مراد حضرت آقا از آزاداندیشی با آنچه به عنوان آزاداندیشی در غرب مسئله و مطرح شده است، چه نسبتی دارد؟ آیا ایشان آن آزاداندیشی که در غرب مسئله است را رواج می دهند یا مراد دیگری دارند؟ آیا امکان تغاییر وجود دارد؟ آیا یک فرم است با محتواهای مختلف یا اینکه در فرم هم مختلف هستند؟ آیا میتوان میان آن دو رابطه عموم خصوص من وجه و یا عموم خصوص مطلق برقرار کرد؟