تمثیلی در باب نوع نقش آفرینی متکلم در اصلاح اندیشه ی جامعه
با شنیدن توصیفات حضرت استاد فلاح در تبیین نقش اندیشه و جایگاه متکلم همواره این نکته به ذهنم متبادر میشود که اندیشه ی هر فرد در موطنی ست که همواره از عرصه ی دسترسی مستقیم دیگران خارج است و دست و کسی مستقیما نمیتواند تغییری در آن بوجود بیاورد.
نهایت نقشی که مصلحان اندیشه میتوانند داشته باشند این است که مقدمات تغییر در اندیشه یعنی خوراک فکری و دانشی افراد را تغییر دهند؛ اضافه یا کمش کنند؛ تا بعد از آن، خود آن فرد یا جامعه در فرآیند هضمی که در روح و جانش اتفاق می افتد این خوراک را به اندیشه ی قابل هضم در فکر تبدیل نمایند.
مانند یک طبیب که فقط به تغذیه مریضها دسترسی مستقیم دارد و نه به اخلاط بدنش.
زیرا نوع و جنس اخلاطی که میتوانند خوراک و مصرف بدن بشوند تنها و تنها تولید خود بدن هستند و این بدن و معده و سیستم هضم است که میتواند خوراک قابل جذب در اجزای مختلفش را تولید کند.
پزشکان و افراد بیرون از بدن در بهترین حالت و در بهترین شناخت و رصدی که از بدن و مریضی بدن و اخلاط خاص مورد نیازش دارند تنها و تنها میتوانند به او غذای مناسبی که منجر به تولید اخلاط مناسب و مورد نیاز در بدن شود را تجویز یا سرو کنند.
با این مقایسه نقش متکلم همان نقش طبیب و نقش دیده بانیِ سلامت و مرض بدن و روح است باضافه ی نقش توصیه کنندگی و تجویز به نهادهای ارائه دهنده ی غذا و دارو(در مثال ما نهادهای علمی حوزوی و غیره)
بنابراین درست است که متکلم با اندیشه ی جامعه کار دارد اما چون دستش به اندیشه نمیرسد همواره با دانش کار میکند. منتها دانش های متناسب با نیاز ذهن جامعه که مقدمه ی تولید خوراک اندیشه ای جامعه توسط روح میشوند.
لذا اگر میگوییم کلام انقلابی با اندیشه کار دارد مراد این نیست که خودش موقف اندیشه ای دارد یا از جنس اندیشه است بلکه مراد این است که از جنس مجموعه ی دانشهایی ست که متناسب با نیاز ذهن و اندیشه ی جامعه شناسایی و جمع آوری شده اند و روح با تغذیه از این دانشها خوراک اندیشه ای و فکری رصد شده و مورد نیاز را تولید میکند.
گاهی اما تجویزات طبی از خوراک جسمی به سمت خوراک مستقیم روح میرود که بسیار سریعتر و گیراتر و موثرتر هم هستند و بدون نیاز به سیستم هضم مستقیما جذب میشوند. مثلا تولید برخی أخلاط و درمان برخی بیماری ها با یک خبر خوش و یا دیدن یک صحنه ی زیبا و یا بوئیدن یک عطر خوش انجام میشود.
بر اساس این سیستم بی واسطه ی جذب، شاید بتوان نقش دیگری هم برای متکلم تعریف کرد و آن دادن مستقیم اندیشه به افراد است.
در گفتگویی که با استاد داشتم، حضرتشان علاوه بر نقش آفرینی های سابق برای متکلم، این نوع نقش آفرینی یعنی تولید اندیشه بدون تغذیه دانشی را هم برای متکلم قائل هستند.
بنظرم اگر بخواهیم متناظر با این نوع تغذیه در ساحت اندیشه ای نمونه ای و مثالی ذکر کنیم مثالش همان تغذیه اندیشه ای توسط عرصه ی زندگی و زیست عمومی است. زیست و زندگی به سرعت خوراک اندیشه ای تولید میکند. و این شاید بخاطر دیدگاه صدرایی حضور و شهود روح در عالم خارج باشد.
در عرصه ی زندگی و زیست عمومی به سرعت و با یک سیستم جذب کاملا متفاوت و به شدت پرسرعت فرآیند تغذیه اندیشه ای اتفاق می افتد و حتی میتوان گفت اندیشه سازی از این راه خیلی راسخ تر از تغذیه ی دانشی است.
مثل اینکه انسان هرگز نمیتواند زشتی بما هو زشتیِ یک مساله را با توصیف زبانی و انتقال اطلاعات و دانش به فرزندش منتقل کند اما با یک أخم براحتی مفهوم زشتی را منتقل میکند و این بخاطر جنس و وجود خاصِّ #ادراک_قبح و زشتی است که تنها با وجودی خاصّ همچون #أخم قابل ایجاد و تحقق است.
بسیار عالی
این قبیل تمثیلات با توجه به اینکه تصویر ما از کارکرد رو روشن تر میکنند کمک های خوبی به پیش برد بحث خواهند کرد.
ممنون از شما