سنجه شدن کارآمدی و خطر به محاق رفتن حقیقت
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#معیار_ارزیابی_ادعای_توحید
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_87
#جلسه_184
💠 سنجه شدن کارآمدی و خطر به محاق رفتن حقیقت
☑️ #معرفی_یادداشت: در بحث #توحید_بی_اثر_و_توحید_مؤثر از بخشی از متن آقا برداشت کردیم که ایشان دارد کارآمدی را به عنوان یک سنجه برای سنجش توحید حقیقی از غیر حقیقی مطرح کند. ایشان می فرماند:
این واقعیت تاریخى میتواند معیارى باشد براى سنجش و ارزیابى درستى یا نادرستى ادعاى توحید در همۀ فاصلههاى تاریخ. هر جا این ادعا از سوى کسانى مطرح گردیده که وضعى مشابه موحدان مکه پیش از ظهور اسلام داشتهاند، به دشوارى میتوان وجود توحید را در آنان باور کرد.
توحید صلح کل، توحیدى که با همۀ ” انداد” و رقیبان خدا بسازد، توحیدى که فقط فرضیۀ پذیرفته شدهاى در ذهن باشد، چیزى فراتر از یک نقش بدلى از توحید انبیا نیست. بسى طبیعى خواهد بود اگر دینامیسم دعوت انبیا در چنین توحیدى وجود نداشته باشد.»
در این یادداشت توجهی به این بحث می شود و اینکه آیا واقعا کارآمدی یک سنجه در صدق است؟
🔺 بحث کارآمدی یک سابقه ای در فضای #فلسفه_غرب دارد آن هم اینکه غرب بعد از اینکه از اینکه بتواند به واقع برسد ناامید شد، از خیر اینکه قبلا معرفت را #باور_صادق_موجه می دانستند و منظورشان از صدق هم مطابقت با واقع بود، گذشتند و گفتند صدق یک باور به این است که بتواند در عمل #کارآمدی خودش را نشان بدهد؛ و کارآمدی را به عنوان یک سنجه برای حقیقت بودن باور گرفتند؛ البته یک سنجه دومی نیز مطرح شد به عنوان #سازواری که اگر اندیشه ای همبند بود همان صحیح است! این فضا بعد از خداحافظی با اینکه بتوان به واقع رسید ایجاد شده است.
🔺 اینکه ما #کارآمدی را به عنوان یک سنجه برای ارزیابی ادعای توحید مطرح می کنیم، ممکن است ما را وارد این بازی کند که در ذهن مسموم نسبیت گرای فلاسفه غرب نشو و نما پیدا کرده است، در فضای ما کارآمدی نمی تواند به عنوان یک معیاری برای صحت مطرح شود. تنها معیار صحت واقعیت است، یعنی چیزی حق است که مطابق با واقع باشد و چیزی صحیح است که از یک واقعیتی گزارش کند.
🔺بله می توان کارآمدی را به عنوان یک قرینه برای صحت یک فهم دینی تلقی کرد؛ آن هم در جایی که ما با غیر معصوم رو به رو هستیم و بحث فهم از دین و برداشت از دین مطرح است؛ به عبارتی معیار اصلی برای ما مطابقت با واقع است یعنی یک دین حقیقی وجود دارد و به هر میزان که ما آن را درک بکنیم فهمی که داریم صادق است؛ ولی می توان گفت که ما ابتدا اثبات می کنیم که #اسلام_کارآمد_است، بعد از آن می گوییم اینکه این فهم از اسلام ناکارآمد است یک قرینه برای من می شود که دوباره بروم به منابع دینی نگاه کنم ببینم کجا را اشتباه فهمیدم که این فهم ناکارآمد از آب در آمده است. برای من می شود قرینه برای به فهمی و برای دیگران می شود قرینه برای تردید در اسلامی بودن این فهمی که من ارائه می دهم
🔺 کارآمدی را نیز باید مقداری تدقیق کنیم که یعنی چه؛ گاهی یک فهم اجتماعی برای اینکه ثابت بشود که کارآمد است یا نه باید فرصت بروز پیدا کند یعنی اگر کلی مانع ایجاد شده و در واقع این فهم فرصت بروز پیدا نکرده است نمی تواند متهم به ناکارآمدی شود. همچنین گاهی زمینه برای اجرای یک فهم اسلامی فراهم است اما موانع زیاد است و باید با بودن آن موانع سنجید و نظر داد که آیا کارآمد بوده است یا نه؛ گاهی زمینه هست موانع هم آنچنان زیاد نیست منتها غایتی که یک فهم اسلامی در پیش گرفته است غایت بسیار بزرگی است و نمی توان توقع داشت در یک زمان کوتاهی حاصل آید، مثلا تمدن سازی را هدف گرفته است باید فرصت کافی برای اثبات خودش به او داد، البته باید دید که در این مسیر هست و دارد پیش می رود.
💢 #نتیجه_گیری: به نظر می رسد که این سخن که مولف می خواهد کارآمدی را به عنوان یک سنجه برای ارزیابی ادعاهای توحید مطرح کند نیز به این شکل قابل اثبات نباشد، (و البته در کلاس هم کاملا به این شکل مطرح نشده است) مؤلف در واقع می گوید که توحیدی که صرفا یک #برداشت_ذهنی باشد و یک باوری در ذهن باشد که اصلا قصد ندارد که در جامعه جاری شود و یا بهتر بگوییم اصلا طوری است که هیچ جریان اجتماعی پیدا نخواهد کرد؛ توحیدی #غلط است؛ بعد از اثبات ناصحیح بودن این توحید می گوید که این توحید یک #باوری_بی_اثر از آب در خواهد آمد؛ یعنی مولف کارآمدی را به عنوان سنجه مطرح نکرده است بلکه ابتدا توحید ذهنی را یک توحیدی غلط می داند بعد می گوید که این توحید ذهنی قطعا یک پدیده نارکآمد و بی اثر خواهد بود که هیچ تحول اجتماعی نمی توان با آن رقم زد.