خدا، شناسی
بسم الله الرحمن الرحیم
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#مرتضی_قربانی
#یادداشت_32
#جلسه_222
خدا، شناسی❓
⛂انسان بنابر فطرت خود، تشنهی دانستن هم است. اما اینکه در هر برههای از عمر خود به دنبال فهم چه چیزیست بستگی به نوع دغدغهها و مواجهات روزانهاش و … دارد. انسانی که سطح خواستهاش و برد همتش در حد غریزه و زیست حیوانی باشد لاجرم در آن حد میفهمد و به دنبال کسب دانش در آن حد است. چنین انسانی مبدا امیالش مشخص و به تبع آن اهداف و افعالش نیز معین میشود.
⛀حال اگر شخصی دغدغه و مشغولیتش خدا باشد.
⛀مبداء میلش خدا باشد.
⛀دغدغهی خداشناسی مثل خوره به جانش میافتد و شغلش خداشناسی میشود.
⛀کثرت اهتمام به خداشناسی او را در گام اول در مدار علم الیقین قرار میدهد و تشنهی شناخت خدا از طریق معرفت حصولی میشود و با تلاش و استمرار و مجاهدت کمکم خداشناسی او به مرتبهی عین الیقین میرسد و با دل خدا را میبیند و این مراقبهها آنقدر ادامه پیدا میکند که به مرتبهی حق الیقین میرسد و به سبب کشف و شهود خداشناس و محقق میشود.
⛂برای توضیح بیشتر در مقام مثال میتوان گفت اگر انسان از طریق دود که نوعی دلیل است علم به آتش پیدا کند به معرفتِ علم الیقینی رسیده است و اگر آتش را به چشم خود روئیت کند و انشاءالله اهل سوز و گداز شود در مرتبهی عین الیقین به سر میبرد. اما هنوز مراتب شناخت تکمیل نشده زیرا انسان تا وقتی که به درون آتش نرود هنوز نمیداند آتش چیست و حق شناخت آتش را ادا نکرده است. انسان با ورود خود در آتش به حق الیقین میرسد و مراتب شناخت را کامل میکند. رزقناالله
ای برادر در مقام حدیث نفس میگویم؛
✔️ میدانی مبدا میلت چیست؟
✔️شغل و مشغولیت خود را چه انتخاب کردهای؟
✔️هوس علم الیقین داری آیا؟
✔️تشنهی شناخت حقیقت شدهای؟
✔️میدانی قدم اول شناخت خداوند مهربان اهتمام و جدیت در تحصیل حکمت است؟
✔️دلت بیقرار عین الیقین شده است؟
✔️فکر کردهای که چقدر نَفَسهایت تو را به مرگ نزدیک کرده است؟
✔️آیا عمر نوح داری؟
✔️خوف این را نداری که ندای الرحیل تو را بخواند و هنوز در آتش نرفته باشی؟
✔️پس حق الیقین را نشانه بگیر و در آن افق زندگی کن تا حداقل اگر نسوختی در پی وصال او نَفَسهایت تو را به مرگ هدیه دهند.
“آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم”
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن
و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم