#سلولهای_بهاری
#یادداشت
#مشخصات_اسلام
#سلولهای_بهاری
#حامد_خواجه
#یادداشت_59
#جلسه_253
پنج روزی که مشغول به این کتاب بودم؛ تنها کتاب را مطالعه نکردم بلکه با آن زندگی کردم. با راوی خندیدم و شاد شدم، همراهش گریه کردم و اشک ریختم و چه بسیار حسرت ها خوردم و گاهی نفرین کردم و البته دعای خیر هم کردم.
این چنین شخصیتها در ایرانمان زیاد داریم و باید شناخته شوند. در خصوص شخصیت دکتر بهاروند که کتاب تا حدودی توانسته بود آن را برای ما به تصویر بکشد، باید بگویم که ایشان بزرگ مردی از دیار ایران زمین هستند که باید به عنوان یک نمونه از الگوهای موفق و خدوم به این مرز و بوم به جوانان معرفی شوند. الگویی که بیش از آن که نان استعداد و هوش خود را بخورد، مزد تلاشها و زحمتهای بیوقفه خود، در راه پیشرفت علمی ایران را میگیرند. و ایثار و از خودگذشتگی که برای پیشرفت ایران داشتند ستودنی است؛ نمونه بارز آن که در کتاب هم به آن اشارهای شده است؛ هنگامی است که بهجای آن که هیئت علمی دانشگاه شوند و در کنار آن، هیئت علمی همسرش را هم تامین کند، به موسسه رویان پیوست و در راستای پیشرفت علمی کشور از تمام مزیتهای هیئت علمی گذشت.
اگر بخواهم از این قبیل کارهایی که البته برخواسته از شخصیت راوی بود را بگویم، متن طولانی میشود و حوصله و مجال آن هم نیست و بهتر آن است که با مطالعه کتاب به بهترین نحو با این شخصیت آشنا شوید. اما آنچه در این روایت توجه من را به خود جلب کرد، نحوهي شکلگیری این شخصیت بود؛ به همان تعبیر کنام که خود راوی در کتاب دارد. که میتوان با الهام گیری از آن کنامی که این چنین شخصیتی را تربیت کرده است، یک کنام تربیتی طراحی کرد و در طراحی دالان تربیتی از این کتاب میتوان الهامات فراوانی گرفت.
بعضی از دوستان نقد داشتند به نحوهی مصاحبهای که از ایشان صورت گرفته است؛ چرا که قرار بود تاریخ شفاهی پیشرفت انقلاب اسلامی باشد. و این که تاثیر انقلاب در کدام قسمت از داستان بود؟ این شخصیت اگر در قبل از انقلاب هم میبود، خدماتش را ارائه میکرد و این چنین پیشرفتهایی را برای ایران به ارمغان میآورد. شاید تا حدودی بتوان این نقد را به مصاحبه کننده وارد دانست ولی نمیتوان هم زود قضاوت کرد؛ باتوجه به آنچه مصاحبه کننده در مقدمه میگوید که دکتر بهاروند خیلی سخت به سخن میآمدند و به راحتی هر حرفی را نمیزدند، در خصوص این مورد هم به احتمال زیاد تواضع ایشان مانع از بیان بسیاری از حقایق شده است. به عنوان نمونه آنچه که واضح است و نیاز به گفتن توسط خود راوی نداشت، همین است که ایشان مانند بسیاری از دیگر پژوهشگران به خارج نرفتند و با وجود تمام کمبودها و عدم امکانات در ایران ماندند و تمام سختیها را برای خدمت به این انقلاب متحمل شدند؛ چرا که اگر یک اعتقاد دینی در پشت این کارها نبود که به انقلاب خدمت کند، ایشان به راحتی میتوانستند به خارج از ایران عزیمت کنند و به عنوان دانشمند تابعیت و امکانات بگیرند. و حتی برای پیشبرد مسائل علمی خود هم با توجه به امکاناتی که در خارج در اختیار ایشان قرار میگرفت میتوانست بسیار جلوتر بروند و زودتر به مراتب علمی دست پیدا کنند؛ به عنوان نمونه آن آزمایشی را که در ایران نمیتوانستند انجام دهند به خاطر عدم امکانات و یا با چندین بار تکرار موفق میشدند، در سفری که داشتند با امکاناتی که در اختیارشان بود به راحتی با یکبار انجام، موفق شدند.
به هر حال به راحتی میتوانست به بهانهی پیشرفت علمی دل از این انقلاب بکند و به آغوش امکانات برود.
دوستنداشتم این کتاب تمام شود، مثل آن است که هم صحبتی با آقای دکتر بهاروند را از دست داده باشی …
🌺
در همان هفته اول این کتاب مطالعه شد و بلافاصله بعد از خوانش، این یادداشت نوشته شد ولی تا امروز فرصت تکمیل و ویرایش آن پیش نیامده بود.