هم صحنه، هم کتابخانه؛ به جمع سالم
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_161
#جلسه_254
💠 هم صحنه، هم کتابخانه؛ به جمع سالم
🔹 #معرف_یادداشت: در #يادداشت_158 به بحث رهبری فرهنگی پرداختم، یکی برادر #میرزا_علی_کرانی طلب توضیح بیشتر فرمودند، در این یادداشت کمی بیشتر توضیح داده می شود. امیدوارم که مفید باشد.
🔺 در یادداشت قبل یک طیف تصویر شد که یک سر افراطی آن کسانی بودند که بدون جمع کردن سرمایه های متناسب حوزوی به صحنه عملیات می زنند؛ و یک سر افراطی آن کسانی بودند که اصطلاحاً در حوزه کپک زده اند، یعنی یک آدم صرفا کتابخانه ای و مدرسه ای که اصلا دغدغه حل مسائل اجتماعی را ندارد. برای هر دو سر طیف یک افراد معتدلی تصویر شد و حالت اعتدال و نقطه وسط این طیف هم همان رهبری فرهنگی است.
🔺 طیف افراطی زنندگان به صحنه معمولاً علاوه بر اینکه دارایی متناسب برای خدمت عمیق حوزوی را ندارند، کسانی که در فضای حوزوی و دانشی حضور دارند را مسخره می کنند؛ و طیف افراطی ماندگان در حوزه هم معمولا علاوه بر اینکه در حال حل هیچ مسئله واقعی نیستند، افراد به صحنه زده را تمسخر می کنند و بی سوادی شان را بر پیشانی شان می کوبند!
🔺 طیف معتدل به صحنه زدگان ارزش کار دانشی و تربیتی را می دانند و تأیید می کنند؛ طیف معتدل ماندگان در حوزه نیز ارزش کسانی که به صحنه زدن و کار مهمی که دارند انجام می دهند را می دانند و تأیید می کنند؛ منتها مشکل اینجاست که هیچ کدام توانمندی استفاده از دیگری را ندارند و یا استفاده ها خیلی حداقلی است؛ او که به صحنه زده است، شخصیتش طوری نیست که مسئله های واقعی را بیاورد به دانشمندان عرضه کند که حل کنند و معمولاً سعی می کند با همان میان مایگی و یا پرمایگی که سرشلوغی اجازه ایده زدن به او نمی دهد؛ پاسخ مسائل خودش را پیدا کند و همیشه هم ایده های سطحی دارند و خدماتشان در سطح محدودی باقی می ماند؛ ضمن اینکه به خاطر حضور آن طیف افراطی همیشه کارهای این دسته تحت تأثیر قرار می گیرد، و از طرفی یک آسیب بزرگ در این دسته هست که اکثراً از علوم انسانی ذاتاً مسموم غربی تغذیه کردند و ایده هایی هم که دارند می زنند، با حاکمیت پارادایم غربی صورت می گیرد؛ و لذا با وجود حضور خوب این دسته در فضای حاکمیتی نظام اسلامی همچنان در حال بسط مدرنیته هستند!
🔺 طیف معتدل دانشی هم یا تلاشی برای اتصال به مسئله های واقعی صحنه نمی کند، و یا مسئله هایی که برخی افراد معتدل میدان به او عرضه می کنند را به دلیل عدم فهم درست از صحنه نمی تواند حل کند یا پاسخ های تخیلی می دهد؛ و معمولاً افراد معتدل در صحنه بعد از مدتی کلاً از حوزه و اینکه آبی از آن گرم شود ناامید می شوند و به همان ایده زنی سطحی خود ادامه می دهند.
🔺 راه حل این نیست که این دو تا را به هم وصل کرد، این دو تا همدیگر را نمی فهمند که بخواهند به هم وصل شوند؛ نمی دانند چطوری به هم وصل شوند، نمی دانند چه توقعاتی از همدیگر داشته باشند؛ و معمولاً هم طرفین یک حالت تبختری نسبت به همدیگر دارند و لذا به صورت دو خط موازی تا بی نهایت به هم نمی رسند، تازه اگر همجهت باشند که نیستند!
🔺 راه حل این است که شخصیتی وسط بیاید که از جنس هر دو صحنه باشد، یعنی هم خودش اهل کار دانشی باشد و هم خودش اهل کار میدانی؛ منتها نه اینکه در هر کدام که رفت لباس های آن یکی را از تن خارج کند که این جمع کردن بین صحنه و کتابخانه به جمع مکسر است! بلکه باید در میدان که می رود هویت دانشی اش همراهش باشد، در دانش هم که هست هویت میدانی اش همراهش؛ مخصوصاً اینکه در میدان رفتنش هم از جنس ورودهای خُرد و جزئی نباشد بلکه در سطح کلان و کلی و درد های بزرگ اجتماعی ورود کند.
🔺 به عبارت دیگر هم در ورودهای دانشی و هم در ورودهای عملیاتی اش آن هویت رهبرانه اش را حفظ کند؛ هویت رهبرانه هم نه یعنی اینکه یک جا بنشیند و دست تکان بدهد و بقیه هم بگویند روح منی، بت شکنی! بلکه هویت رهبرانه هم یعنی سر رشته داری تحولات اجتماعی! رهبری یک مسئولیت بزرگ است، نه یک امتیاز بزرگ که به فردی داده شود!
🔺 اگر توانستیم این شخصیت را در حوزه به اندازه قابل قبول تربیت کنیم، آن وقت حتی می توان امید داشت که این تیپ از دو سر طیف اهل عمل و اهل نظر نیز کار بکشد و آن ها را به هم وصل کند. قلب تپنده نهاد رهبری فرهنگی، این تیپ است که شخصیتاً رهبر فرهنگی است و لذا می تواند لایه نیروی انسانی دو طیف را به هم بدوزد. این همان شخصیتی است که در آرایش متناسب نیرو انسانی که فتوت برای راه اندازی یک جریان بالنده اجتماعی با هویت فرهنگی به آن حکیم فقیه جامعه ساز می گفت.