معنای مکتب
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_197
#جلسه_294
💠 معنای مکتب
به نظر می رسد در سه سطح مکتب به کار می رود:
1️⃣ سطح کلان
در این معنا مکتب عام تر از جهان بینی و ایدئولوژی است؛ در واقع مکتب چیزی شبیه دین و آیین است، مکتب هم دارای جهان بینی است یعنی نگاهی به جهان و جامعه و انسان و غایت همه این ها دارد و هم دارای ایدئولوژی است (در عنوان بعدی معنا می شود)
2️⃣ سطح متوسط
به نظر می رسد که مکتب در سطح متوسط خودش به معنای ایدئولوژی است، منتها باید معنای ائدولوژی را خوب فهمید، درست است که ایدئولوژی در مقابل جهان بینی که به معنای هست شناسی است، به معنای الزام شناسی آن هم در دو لایه الزام شناسی ارزشی (اخلاق) و الزام شناسی عملی (فقه) است؛ اما الزام شناسی را باید خو شناخت، الزام شناسی در عام ترین لایه خود به معنای #طرحی_برای_زندگی یا #نظریه_ای_برای_سعادت_بشر است؛ لذا وقتی می گوییم مکتب و ایدئولوژی یعنی کسی صاحب مکتب و ایدئولوژی است که دارای طرحی برای زندگی و نظریه ای برای سعادت بشر باشد؛
طرح برای زندگی و #نظریه_سعادت هم یعنی طرحی که برای همه ابعاد حیات فردی و اجتماعی بشری (اخلاق فردی و خانوادگی و اجتماعی، احکام فردی و خانوادگی و اجتماعی؛ آن هم در همه ابعاد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و تربیتی و
شاید بگویید ما دیدیم که مکاتب از بحث های توصیفی و هستی شناختی نیز بحث می کنند؛ اما واقعش این است که اگر هم بحث می کند با این سویه است که سعادتمند کسی است که چنین نگاهی به هستی (هستی شناسی ای) داشته باشد.
3️⃣ سطح خُرد
در این سطح در هر دایره خاصی مثل یک گروه اجتماعی سیاسی، یک جامعه علمی خاص و … دسته ای وجود داشتند که وجوه اشتراکی داشتند به عنوان یک مکتب در مقابل دسته دیگر که در همین موضوع وجوه اشتراکی بین خود و وجوه افتراقی با دسته اول داشتند، را یک مکتب اطلاق می کنند.
البته هر چه آن موضوع کلان تر باشد آن مکتب ها هم کلان تر هستند و هر چه خُرد تر هم خُردتر.
یک معیار اینجا وجود دارد که در حیطه آن موضوع خاص اختلافات مبنایی وجود داشته باشد، و الا اگر بخش اعظم مبانی مشترک باشد و فقط در روبناها با هم اختلاف داشته باشند دیگر عنوان مکتب نمی دهند؛ بلکه ظاهرا اینجا عنوان مشرب به کار برده شود.