جهان حدوث زمانی دارد به معنای حرکت جوهری یا تجدد امثال؟
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_207
#جلسه_299
💠 جهان حدوث زمانی دارد به معنای حرکت جوهری یا تجدد امثال؟
مشخصه دومی که شهید مطهری آورده است علی رغم ظاهر نچسب آن «جهان حدوث زمانی دارد.» که ظاهر آن این است که می خواهد بحث معروف حدوث زمانی که در فلسفه و کلام اسلامی مطرح است را بیان کند، مخصوصاً اینکه جمله قبلش می گوید «جهان كه واقعيت ” از اويی ” دارد و به اصطلاح حادث ذاتی است، علاوه بر آن حدوث زمانی دارد» ولی از کلمه #یعنی که شروع می کند به معنا کردن معلوم می شود که اراده ای که ایشان از حادث زمانی کرده است اراده متفاوتی است.
«يك واقعيت متغير و متحرك است بلكه عين حركت است، و چون عين حركت است يك حدوث مستمر است و دائما در حال خلق شدن است، دائما در حال حدوث و فناست، يك لحظه نيست كه جهان خلق و فانی نشود.»
این بحث ایشان به لحاظ محتوایی هیچ ربطی به بحث حدوث زمانی ندارد، تصور متکلمین که قائل به حدوث زمانی عالم بودند این بود که اگر چیزی داشته باشیم که هر چه در بستر زمان عقب برویم همیشه بوده باشد ازلی می شود این در حالی است که این تنها خداست که ازلی است؛ پس همه مخلوقات حادث زمانی هستند، یعنی یک زمانی بوده که نبوده اند و از یک زمانی به بعد خداوند آنها را خلق کرده است.
این بحث که شهید مطهری مطرح می کند در افق حکمی و عرفانی می تواند دو معنای مترقی داشته باشد و نماینده دو بحث در حکمت و عرفان باشد.
1. حرکت جوهری در حکمت متعالیه
2. تجدد امثال در عرفان نظری
در حرکت جوهری جناب ملاصدرا حرکت را از این ظواهری که ما می بینیم ارتقا می دهد و می گوید علاوه بر تغییر و تغیر در اعراض اشیاء، ذات و جوهر هر شیء نیز در حرکت است؛ البته ایشان بحث را از فضای جوهر و عرض که اصطلاحاتی ماهوی هستند به فضای وجودی ارتقا می دهد و اساساً حرکت را از سنخ امور ماهوی نمی دانند و لذا حرکت جوهری در واقع یک #حرکت_وجودی است.
در تجدد امثال نیز عرفا قائل هستند که «همة موجودات عالم دم به دم در حال جدید شدن و نو شدن هستند» و این مبتنی بر قاعده «لا تکرار فی التجلی» است.
تا اینجا ظاهرا این دو نظریه یک چیز می گویند ولی اگر اضافه کنیم که ملاصدرا جواهر مجرد عقلی را موجوداتی ثابت و لایتغیر می داند ولی عرفا کل تعین های خلقی (که شامل عالم عقل هم می شود) علیالدوام در تحول و تبدل هستند و هر دم نو میشوند و تنها امر ثابت، اصل فیض متجدد است؛ تفاوت دو نظریه روشن می شود.
حال سؤال می شود منظور شهید مطهری کدام مورد است؟
یک قرینه کلی این است که کل فضای این نوشته در افق فلسفی بحث می کند و خیلی قرینه ای بر بردن بحث در افق عرفانی وجود ندارد لذا باید گفت منظور شهید مطهری در اینجای بحث همان حرکت جوهری است.
قرینه دیگر برای فهم اینکه شهید مطهری اینجا چه می گوید فهمیدن مراد ایشان از کلمه «جهان» است، اگر منظور از جهان همین عالم ماده است که ما در آن در حال زیستن هستیم، بحث اینجا هم به معنای حرکت جوهری خواهد شد ولی اگر جهان را همه ما سوی الله بگیریم آن وقت این بحث به معنای تجدد امثال خواهد بود.
با توجه به فضای کلی کار شهید مطهری و تقابلی که با مارکسیست ها در آن دوره دارند، به نظر می رسد که مراد ایشان از کلمه جهان همین عالم ماده باشد.
البته قرائنی هم وجود دارد که مراد ایشان از جهان، اعم از عالم ماده و مثال عقل (به اصطلاح عرفا عوالم خلقی) و حتی خداست، در بحث های جهان بینی ایشان گزاره هایی در مورد خدا هم می آورد؛ لذا می توان گفت جهان در اینجا همه عوالم خلقی و حقی است؛ اگر اینطور باشد این بیان غلط می شود چون ما این تجدد امثال را در مورد خود خدا که قائل نیستیم.
همچنین از قرائن دیگری مثل نظم علیّ جهان و … می توان نتیجه گرفت که چون این قواعد غیر از عالم ماده برای عالم مثال و عقل هم هستند مراد ایشان از جهان همان عوالم خلقی است که عرفا می گویند لذا بحث ایشان را باید به معنای تجدد امثال گرفت.
از اصطلاح جهان نمی شود به نتیجه روشنی در مورد این بحث ایشان گرفت، لذا به نظر می رسد با توجه به اینکه اساساً افق بحث ایشان حکمی بسته شده است، این بحث ایشان را به معنای #حرکت_جوهری بگیریم؛
البته قطعاً افقی که در بحث #تجدد_امثال داریم بسیار بالاتر از افق حرکت جوهری است.
پ.ن: در این بحث از کتاب «حکمت عرفانی – جناب استاد امینی نژاد» برای تقریر بحث تجدد امثال استفاده شد.