انسان ماهیت بسوی اویی دارد یعنی چه؟
#مشخصات_اسلام
#یادداشت_66
#تبیین_ماهیت_بسوی_اویی
#جلسه_305
#محمد_صحرایی
انسان ماهیت بسوی اویی دارد یعنی چه؟
اگر بخواهیم با ادبیات فلسفی این گزاره را ترجمه کنیم تعبیر مناسبش وجود ربطی داشتن انسان است.
انسان ماهیت بسوی اویی دارد یعنی همه هستی این وجود روکردن و نگاه به وجود بالایی داشتن است…
حقیقت این وجود ربط و توسل و نقص و نیاز است…
یعنی حال متناسب با این وجود، حال طبیعی این وجود، حال برآمده از فطرت این وجود، حال او در حالیکه خودش را گم نکرده باشد،خودش را معدوم نکرده باشد، حال احساس درد و نقص و ضعف و نیازمندی است.
و هر آنچه که این حال را از او بگیرد برخلاف شاکله و فطرت اوست.
فرض بفرمایید یک ماهی که تازه از آب بیرون آورده شده و دارد جان میدهد را روی یک منبر بگذارند تا برای یک جمع چند هزار نفری سخنرانی کند…
چقدر این رفتار نابخردانه و خنده دار است!!
این نابخردی بخاطر ملاحظه نکردن ماهیت و اقتضای وجودی این ماهی است…
وقتی در نظام تربیتی یا هدفگذاری های نظامات زندگی، انسان را محور قرار بدهیم یعنی جایگاهی نابخردانه تر از جایگاه منبر برای ماهی به این انسان داده ایم…
احساس نقص و نیاز و استمداد احساس مبتنی بر شاکله ی وجودی انسان است لذا واژه أمر در آیه شریفه ی ” واستعینوا بالصبر و الصلوه” لزوما یک نصیحت و راهنمایی به یک منبع کمک گیری نیست بلکه اولا یک امر مولوی است به خود استمداد که اقتضای جان و ذات ماست.
مثل توصیه ها و دستورات موکّد دین به دعا
مثل آیه شریفه ی قل ما یعبأ بکم ربّی لولا دعائکم…
ویژگی مصیبت در این میان این است که انسان را به حال خودش برمیگرداند، به حال نیاز، به حال شکستگی،
و ویژگی ثروت و سلامت این است که انسان را از مسیر فطرتش دور میکند، به او حال استغناء میدهد، حال طغیان میدهد…
انسان ماهیت از اویی دارد عبارت دیگر از فقر محض اوست یعنی این ذات دارایی اش روبه سوی برآورنده نیاز داشتن است و وقتی در این حال نیست هیچ است، معدوم است.
یعنی برای چنین ذاتی اگر اسباب، حجاب توجه به رافع حقیقی نشوند هر رنجی برای او اشتداد در توحید است.
توحید و وجود یافتن برای چنین ذاتی چیزی جز بازگشت به نیازمندی او به یک قدرت متعال نیست.
مثال کودک که به محض احساس نیاز هیچ کاری به اسباب ندارد و چشم را میبندد و با تمام وجود رفع نیازش را میطلبد و خود این توجه او به رفع نیازش در حالیکه هیچ نظری به اسباب ندارد شهادت بر توحید دانسته شده…
این حکایت ماهیت بسوی اویی انسان است…
این عبارت دیگری از فطرت الهی داشتن انسان است…
فرض کنید خدای نکرده همه عزیزان شما از فرزند و همسر و پدرومادر و برادران و خواهران شما سوار بر اتوبوسی هستند که لب درّه ای درحال سرازیر شدن به اعماق یک پرتگاه است و شما ناظر این صحنه اید و هیچ کاری از دستتان برنمی آید یا اینکه در وسط یک اقیانوس گرفتار امواج دریا هستید و امید شما از همه ی اسباب قطع شده باشد…
این مصیبت و گرفتاری که ما را به جایگاه وجودی خودمان بازمیگرداند در کنار قطع امید کردن از اسباب ظاهری به سرعت ما را به خدا میرساند و توجه ما به درستی و بدون هیچ خطایی متوجه خدای واقعی و نه انتزاعی و ذهن ساخته میشود…
علت اینکه به این سرعت ما به تمام جان خدایی میشویم عبارت دیگری از همان ماهیت بسوی اویی داشتن انسان است.
در این صحنه هایی که توصیف شد مقتضی محقق شد و مصیبت این ذات را به ریل خودش برگرداند و مانع یعنی امید به اسباب هم رفع شد و در نتیجه این ذات با سرعت تمام به خدا رسید…
این فریاد خدا خواهی و استمداد از خدا در دردها کاملا طبیعی و مقتضای این وجود از اویی و بسوی اویی است.
این توحید دقیقا همان توحیدی است که کودک شیرخوار در چندماهه اول شیرخوارگی دارد.
اینچنین است که اهل بیت شیعیان و محبّین خود را وعده ی غرق شدن در بلا میدهند…
این وعده همان وعده ی توحیدی شدن انهاست…
این وعده حکایت از ماهیت بسوی اویی انسان دارد..
حال کیست که ادعا کند این فهم عمیق از انسان در مقابل فهم اومانیستی، قابلیت امتداد در نظام تربیتی یا اقتصادی را ندارد؟!!!!
آیا این مفاهیم عمیق قابلیت امتداد ندارند یا ما سعی نکرده ایم که حرفها را بفهمیم یا اگر فهمیده ایم بخود زحمت طی کردن مسیر امتداد دادن به این مفاهیم بلند را نداده ایم؟!