لطافتهای زنانه ابزار اصلی تأثیر و تأثُّیر طرفینی زن و فرهنگ
در توضیح فرهنگ، شاید بهترین تشبیه، تشبیه فرهنگ به روح باشد، روح جامعه.
این تشبیه هرچند تنها یک تشبیه است اما حقیقتا بخوبی گویای حقیقت است.
در این یادداشت برآنیم که در این تشبیه بیاندیشیم و به قدر فهم خود نکاتی از آن اصطیاد کنیم…
نکته ی اول اینکه یک میان روح و جسم، رابطه ای دوطرفه برقرار است، بدن از روح متأثر است و روح هم از بدن …
نکته ی دوم اینکه روح بدلیل لطافتی که دارد بیشترین تجلّی ارتباطش در اعضایی ست که حساسیت و لطافت بالاتری دارند…
مثلا آثار هیجانات و عصبانیت و بهم ریختگی های روح، در چشم و یا قلب و یا رنگ رخسار، خیلی بیشتر و سریعتر بروز میکند تا در پا یا دست…
در این میان اما چشم که نقش اصلی در ارتباط روح و عالم بیرون را ایفا میکند و دالان اصلی ارتباط و ردّ و بدل کردن داده هاست، آنقدر با روح پیوند خورده که گویا خودِ روح است. لذا طرفین یک گفتگو تا وقتی چشم در چشم هم نگاه نکنند احساس نمیکنند که به هم نگاه میکنند. حتی یک بچه ی یکساله هم وقتی میخواهد به کسی نگاه کند در چشم او نگاه میکند و تا وقتی در چشمانش نگاه نکنیم احساس نمیکند داریم به او نگاه میکنیم..
فرهنگ هم اولین و بیشترین ارتباط و تأثیر و تأثُّرش با حقیقتی بنام زن که لطافت وجودی بسیار بالاتری نسبت به مرد دارد شکل میگیرد.
و فرهنگ از درگاه وجودی زن به سبک زندگی ترجمه میشود و سبک زندگی از درگاه وجودی زن بیشترین تأثیرات فرهنگی را بوجود می آورد.
وجود زن در پیوند میان فرهنگ و بروزات فرهنگی و سنتها ایستاده است آنگونه که چشم در پیوند میان روح و عالم بیرون ایستاده و گویا عنصرِ زن خودِ خودِ فرهنگ است همانطور که چشم خودِ خودِ روح است.
زنان به اقتضای لطافت وجودی شان بشدت قابلیت دارند مطلوب ذهنی شان را به سنت و سیره تبدیل کنند تا در فرهنگ رسوخ کند.
مثال ساده اش را در سفره ی صلوات میتوان به وضوح تجربه کرد….
سفره ای جذّاب با هزاران قانون و هزاران آب و رنگ دادنهای زنانه برای مهیا کردن و نهادینه کردن و فرهنگ کردن مطلوبی بنام ختم صلوات. کاری که اگر به مردها سپرده شود جز جسدی خشک و بی روح چیزی دیده نخواهد شد..