وحدت حقیقی انسان زمینه ساز شکل گیری هویتی مستقل به نام جامعه!

#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_248
#جلسه_326

💠وحدت حقیقی انسان زمینه ساز شکل گیری هویتی مستقل به نام جامعه!

زمینه های قائل شدن به پدیده واقعی به اسم جامعه و قائل شدن به #هویت_مستقل_داشتن_جامعه یکی این است که انسان یک وجود در موقعیت دارد و به خاظر نحوه وجود نفس که از عالم عقل تا عالم ماده حالت کشداری پیدا کرده است، می تواند با #کل_القوی در صحنه های مختلف حاضر شود، و به خاطر حضور در عالم ماده که عین تغییر و حرکت است و به خاطر ترابط اجتماعی با انسان های دیگر این حضور در موقعیت به شکل یک حضور کشدار بروز پیدا می کند که اسم او را دیدن #زندگی_انسانی می گذارند. وقتی که این زندگی انسان ها با هم مترابط شود، زمینه شکل گیری حقیقتی به نام #جامعه را فراهم می کند.

زمینه دیگر شکل گیری هویتی به اسم جامعه، اشتراک همه افراد انسانی در یک عالم انسانی است؛ اگر ما می توانیم یک عالم انسانی به اسم جامعه بسازیم ناشی از این است که به شکل نفس الامری همه در نقطه ای به هم وصل هستیم!
اساساً انسان چیست؟! چرا زید و بکر و عمرو و … را انسان می نامیم؟!
برای فهم این بحث باید یک مفهوم فلسفی به نام #کلی_طبیعی را بفهمیم، انسان یک طبیعت است که افراد انسان مصادیق آن هستند، این طبیعت به چه نحو تحقق دارد؟!
در نگاه مشائی کلی طبیعی «توجد بوجود افراده» و خود او تحقق مستقلی از افراد ندارد، انسان ها در یک مفهوم عام انسانی با هم اشتراک دارند که هر یک از آن ها مصداق آن مفهوم هستند، و نهایتاً در خارج ما با یک سنخ واحد انسانی رو به رو هستیم که هر فرد مصداق آن سنخ است منتها هیچ وحدت واقعی خارجی با یکدیگر ندارند.
اما در نگاه صدرایی نه تنها خود این فرد انسانی دارای یک حقیقت کشداری از عالم ماده تا عالم عقل است، بلکه بعد از تثبیت #رب_النوع یا #مُثُل_افلاطونی با یک وجود سعی در عالم عقل مواجه هستیم که افراد انسانی نازله او هستند، او حقیقتی که افراد رقیقه او هستند.
در #يادداشت_207 بحث نازله بودن افراد رب النوع برای او تقریر شده است، آنجا آمده است که:
بنا بر این نظریه همه امور مقدر و محدودی که در این عالم داریم دارای یک وجود سعی است که وجوداً نسبت به این موجود پایین تر دارای شدت وجودی است و همه افراد این نوع که در پایین هستند در واقع نازله آن وجود شدیدی هستند که در عالم بالاتر از این عالم ماده تحقق دارد،
جناب صدرالمتألهین در اسفار ج‏2، ص: 62 در تبیین معنای مُثُل می فرمایند:
«أن لكل نوع من الأنواع الجسمانية فردا كاملا تاما في عالم الإبداع هو الأصل و المبدأ و سائر أفراد النوع فروع و معاليل و آثار له و ذلك لتمامه و كماله لا يفتقر إلى مادة و لا إلى محل متعلق به بخلاف هذه فإنها لضعفها و نقصها مفتقرة إلى مادة في ذاتها أو في فعلها»

لذا باید گفت که یکی از زمینه های شکل گیری #هویت_مستقل_جامعه و در واقع یکی از مبانی هستی شناسی آن این است که همه انسان ها یک اشتراک بزرگ در انسان بودن دارند، آن هم اشتراکی که به این بزرگی که همه آن ها نازله یک #وجود_سعی به نام انسان هستند که به لحاظ ماهوی از آن به #رب_النوع یاد می شود.
این اشتراک بزرگ وقتی که با ویژگی های انسان که مهم ترین آن ها اراده است همراه می شود، دست به خلق عظیمی می زند که این خلق عظیم که برساخته این هویت اشتراکی عظیم است، موجوداتی قدرتمند به نام #موجودات_اعتباری را می سازد، که با آن انسان قدم به تسخیر همه عالم بر می دارد و وقتی این ترابط اجتماعی از یک حدی بیشتر می شود، یک #موجود_اعتباری_عظیم به نام جامعه خلق می شود که دایره اثرش از همه انسان های موجود فرارتر رفته و حتی دست بر سرنوشت آیندگان نیز می برد و جهانی خاص برای حضور آن ها خلق می کند؛

0 0 رای ها
امتیازدهی به یادداشت
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها