ثمره عملی قائل شدن به هویت مستقل
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_263
#جلسه_345
💠 اگر هویت مستقلی به نام جامعه مکلف نیست، ثمره عملی قائل شدن به هویت مستقل چیست؟
در #يادداشت_261 تلاشی برای پاسخ به این سؤال که در احکام اجتماعی مکلف کیست؟ صورت گرفت، سه پاسخ متصور بود 1. جامعه هویت مستقلی ندارد و مکلف در احکام اجتماعی هم فرد است، فقط آن تکلیف نسبت به زندگی جمعی انسان ها است 2. جامعه هویت مستقلی دارد، مکلف احکام اجتماعی فرد بما هو جزء من الجامعه است 3. جامعه هویت مستقلی دارد و مکلف احکام اجتماعی نیز خود جامعه است.
با فرض اینکه اصل هویت مستقل جامعه را اثبات کرده باشم، بین برداشت 2و3 قضاوتی شد که برداشت 2 صحیح است، و تصویر معقولی برای فرض 3 نتوانستیم تصور کنیم!
جامعه هویت غیر از افراد دارد، و احکام اجتماعی هم قطعاً این هویت واحد را مورد خطاب قرار می دهند، اگر فرض سوم بخواهد این را بگوید که خطاب احکام اجتماعی هویت واحد جامعه است می گوییم محل بحث اینجا نیست، محل بحث اینجاست که مکلف در احکام اجتماعی کیست؟ در واقع چه کسی می خواهد احکام اجتماعی را امتثال کند؟
مثلاً اموالی که دولت مالک آن ها می شود، معاملاتی که با دولت انجام می شود، یا احکامی که خطاب آن حاکمیت و یا جامعه است نه افراد جامعه بما هو فرد و … را چه کسی باید امتثال کند؟
دولت، حاکمیت، جامعه با وجود هویت مستقل داشتن از افراد، دارای شخصیت و یا به عبارت دقیق تر فردیت که نیستند، یعنی وقتی می گوییم دولت موظف است که فلان کار را بکند، این وظیفه اولاً و بالذات گردن رئیس جمهور که نقش اصلی دولت بر عهده او اوست، را می گیرد، او هم از طریق افرادی که عضو این هویت هستند این تکلیف را امتثال می کند.
واقعاً چه تصویری دارد که فلان حکم اجتماعی را خود اجتماع بما هو اجتماع امتثال کند؟! معنای دقیق اینکه می گویند اسلام هم اصالت فرد را قائل است و هم اصالت اجتماع را همین است، یعنی اجتماع با وجود هویت مستقل از افراد برای بودن خود وابسته به افراد است چون افراد نباشند هم اجتماعی شکل نمی گیرد و هم اجتماعی نمی تواند ادامه پیدا کند! ولی اینطور نیست که اجتماع صرفاً همین افراد باشد که دور هم جمع شدند!
اصالتهما به معنای دو وجود قلنبه و جدا و بریده از هم اگر معنا شود، قطعا غلط است؛ اینجا اصالت شبیه بحثی که در فلسفه اسلامی می گوییم نیست،
جامعه برای شکل گیری نیاز به اجتماع افراد دارد، ولی مانند همه اعتبارات دیگر انسانی مثل پول، مثل مالکیت، مثل زبان و … که آثار بسیار زیادی دارند، بعد از جمع شدن افرد و ایجاد یک اعتبار در طول زمان دیگر وابسته به فرد یا افراد خاصی نیست ولی هر موقع که احکام اجتماعی صادر شد این جامعه نیست که آن را امتثال می کند، بلکه افراد امتثال می کنند ولی نه فرد بما هو فرد، بلکه فرد بما هو جزء من الاجامعه!
به عبارت دیگر درست است که روحانی و رئیسی می آیند و می روند، ولی احکامی که به یک هویتی به نام رئیس جمهور تعلق می گیرد، آخرش توسط یک فرد با هویت حقوقی اش امتثال می شود.
لذا این سوال واقعاً قابل درک نیست که چرا با قائل شدن به اینکه مکلف احکام اجتماعی افراد بما هو جزء من الجامعه هستند، سائل می پرسد پس ثمره عملی قائل شدن به هویت مستقل جامعه چیست؟! هویت مستقل جامعه یک وجود اعتباری از جنس اعتبارات انسانی مثل مالکیت، پول، زبان و … است؛ و همانطور که این اعتبارات انسانی هویتی مستقل از تک تک انسان ها می یابند و آثار بسیار زیادی بر زندگی انسانی می گذارند، جامعه هم همینطور است ولی در همه اعتبارات انسانی احکام اجتماعی صادر شده نسبت به آن ها، توسط افراد امتثال می شود به عبارتی احکام اجتماعی به افراد منحل می شوند، منتها نه به فرد بما هو فرد، بلکه به فرد از آن جهت که نقشی در شکل گیری و قوام این هویت اجتماعی دارد.
.