لطفا درِ گفتگو را نبندید !
گزارش
سقوط ! عنوان نوشته ای از جناب آقای رنانی است که متضمن یک هشدار و یک توصیه است.
طبق این متن، جمهوری اسلامی در 40 سال گذشته نتوانسته است کارآمدی و شایستگی خود را بعنوان نظام حاکم در ذهن مردم تثبیت کند، بلکه در این زمینه پی در پی شکست خورده است. در عینیت جامعه نیز نمادهای مقبولیت این نظام آرام آرام کمرنگ شده اند و اکنون در وضعیتی قرار دارند که میتوان گفت حذف شده اند. از دیدگاه نویسنده مرحله بعدی فروپاشی ساختار نظام است. احتمالا مقصود ایشان از فروپاشی ساختار همان انقلاب سیاسی است. چه اینکه در هشدار خود میگوید : قبل از آنکه انقلاب از پایین رخ بدهد، انقلاب را از بالا کلید بزنید !
نویسنده نه طرفدار نظام شاهنشاهی است و نه طرفدار نظام اسلامی و نه با هیچکدام از این دو فی نفسه مشکلی دارد، او تنها یک هدف دارد و آن تحقق توسعه لیبرال در جامعه ایران است. او معتقد است تنها راه پیشرفت همه جانبه و حقیقی ملت ایران اجرای مو به موی مبانی توسعه لیبرال است و برای مدعای خود قطعا شواهد و توضیحاتی دارد.
او هر درگیری که موجب عقب افتادن توسعه شود را به ضرر توسعه میداند. چه درگیری با آمریکا باشد و چه درگیری با طالبان، چه انقلاب 57 باشد و چه اغتشاشات بعد از آن !
در همین راستا و برای تحقق همین هدف، معتقد است باید یک جریان روشنفکری در کشور ایجاد شود که وظیفه خوودش را میانجی گری و آشتی بداند و بتواند جریانات مختلف را در مسیر توسعه با هم همراه کند. او برای توصیف این جریان از واژه “وسط باز” استفاده میکند. این جریان هم با هر کسی که در مسیر توسعه حرکت کند همراه است، میخواهد کراوات داشته باشد یا عمامه ! بلکه این وظیفه را بر دوش خود میبیند که کراواتی ها و عمامه ای ها را با هم بر سر میز توسعه بنشاند.
او مراحل فروپاشی یک حاکمیت را در چهار مرحله ترسیم میکند :
– سقوط ذهنی
– کارآمدی (1)
– شایستگی (2)
– سقوط عینی
– نمادها (3)
– ساختار ها (4)
ایشان در ضمن توضیحاتی، سه مرحله اول را تمام شده تلقی نموده و تنها راه جلوگیری از مرحله چهارم را تن دادن حاکمیت به خواسته هایی میداند که تا امروز به آنها تن نداده است.
نقد اول با دو ستایش
دکتر رنانی دغدغه ایران را دارد و این ستودنی است.
اما باید دانست که نسخه ای که ایشان برای ایران میپیچد، نسخه های بدیلی دارد که اتفاقا آن نسخه ها نیز توسط کسانی نوشته شده که دغدغه ایران و بلکه دغدغه انسان را داشته اند.
ایشان دغدغه وسط بازی یا همان میانجی گری و توافق میان جریان های مختلف و میان مردم و حاکمیت را دارد و این دغدغه نیز ستودنی است.
اما باز هم به نظر میرسد ایشان صلاحیت وسط بازی را ندارند. چه اینکه در طرف راست ایستاده باشد وسط باز نیست و اگر دم از وسط بازی میزند، مقصودش این است که در وسط بایستد و به جناح راست دعوت کند !
اساسا کسی که نسخه دارد، حق ندارد خود را وسط باز بداند !
امکان پاسخ نقد اول و مواجه با نقد دوم
البته ممکن است ایشان طرفداری لیبرالیزم و توسعه را یک ساحت شخصیت خودشان دانسته و دعوت به وفاق و گفتگو را ساحت دیگری از شخصیت خود معرفی کنند که علی رغم پیشنهاد جهت دار ایشان، این را تاحدودی میتوان پذیرفت.
در فرض پذیرش این دعوت، لازم است درباره تک تک مقدمات این تحلیل گفتگو شود و همچنین راه حل های بدیل توسعه نیز به گفتگو گذاشته شود و به طور کلی به سوالات زیادی پاسخ داده شود و بر سر پاسخ ها توافق هایی صورت بگیرد.
کارآمدی و شایستگی در ذهن مردم سقوط کرده یا در واقع ؟
اگر در ذهن مردم سقوط کرده، پس ممکن است در واقع اینطور نباشد، میتوان این را بررسی کرد ؟
اگر کارآمدی و شایستگی در واقع سقوط نکرده باشد، آنگاه نباید روی ذهن ها متمرکز شد و معنای شایستگی و کارآمدی و مصادیق آن را برای اذهان واضح کرد ؟
سقوط نماد ها بر اساس چه مستندات آماری مطرح میشود؟ آمارهای مخالف این ادعا را چه باید کرد ؟ آیا سقوط نمادها تمام شده یا در ابتدای آن هستیم ؟ آیا اصلا آغاز شده است ؟
آیا میتوان با انقلاب سیاسی از بالا شکاف اجتماعی را رفو نمود ؟ آیا این انقلاب فرضی به رسمیت شناختن و بها دادن و به تبع افزایش دادن شکاف اجتماعی نیست ؟
اگر رسالت میانجی گری و گفتگو را ارزش بدانیم، نباید پاسخ این دست سوالات را مفروض بگیریم و مستقیم سر پیشنهاد جهت دار خود برویم. این دیگر میانجی گری نیست. طرفداری است. وسط بازی نیست. راست بازی کردن است. نباید باب گفتگو را ببندیم !