جایی که نظرمان #خلاف_نظر_ولی_فقیه است چه کنیم؟
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_32
#جلسه_127
💠 جایی که نظرمان #خلاف_نظر_ولی_فقیه است چه کنیم؟
🔺 از آنجا که ولایت فقیه ولایت در عرصه تشریع است، امکان اینکه دچار خطاهایی در برخی تصمیمات شود وجود دارد، و در طول تاریخ انقلاب هم مصادیقی بوده است که امام و رهبری خودشان فرمودند که فلان تصمیم اشتباه بود. مثل کنترل جمعیت.
🔺 لذا این مسئله پیش می آید که اگر جایی ما به نظری خلاف نظر ولی فقیه رسیدیم تکلیف مان چیست؟
🔺 به نظر می رسد باید بحث نظر را دقیقا معلوم کنیم تا واضح شود که در هر شقی چه حرفی می شود زد.
1️⃣ نظر به عنوان یک متخصص
🔺 در برخی عرصه های تخصصی مثل فقه و فلسفه و عرفان (فضای دانشی) یا مثل فرهنگ و روابط اجتماعی و حجاب و زنان و … (فضای اندیشه ای) ممکن است رهبری نظری خاص داشته باشد که آن را صرفا به عنوان یک متخصص در عرض بقیه متخصصین عرضه کرده باشد؛
🔺 در این حالت داشتن نظری خلاف نظر ولی فقیه نه مشکلی دارد و نه هم چیز بدی است؛ در اینجا دقیقا شبیه بقیه کارشناسانی که انسان ممکن است به نظرشان مراجعه کند با او تعامل می شود. البته بسته به موضوع ممکن است به خاطر تسلط و گستردگی دایره اطلاعات و اشراف ولی فقیه انسان توجه خاص به نظر او کند و سعی کند دوباره به مقدمات نظر خودش رجوع کند که نکند خللی در کار بوده و متوجه نبودم. یعنی یک اعتنای ویژه به نظر او کردن است نه منفعلانه و متعبدانه پذیرفتن.
2️⃣ نظر به عنوان رهبر
🔺 در این حالت ولی فقیه نظری دارد و از همه سازوکارها و ساختارهای حاکمیت که در اختیارش هست دارد استفاده می کند که آن نظر جاری بشود.
🔺اگر من امکان ارتباط و مفاهمه با ولی فقیه را دارم و می توانم نظر خلاف خودم را با او به مباحثه بگذارم تا شاید نظر او که من معتقدم اشتباه است تغییر کند؛ خب اینجا معلوم است که از این امکان باید استفاده کرد. شاید رفتم و نظر من عوض شد. البته در همینجا باید دقت شود که اگر بعد از گفتگو همچنان ولی فقیه بر جاری شدن همان نظر خود اصرار داشت و نظرش عوض نشد ولو من هم نظرم همچنان همان است، من نباید در فضای اجتماعی مشیی خلاف نظر ولی فقیه داشت؛ چون ولی فقیه زمام دار و حاکم جامعه است و معلوم است که تشخیص قطعی او باید در فضای اجتماعی جاری بشود، و اساسا او در مقابل تشخیص های قطعی خود مسئول است و بلکه ما به خاطر همین او را گذاشتیم بالای حکومت که با حضور فقاهت خود سخن خدا را در این عرصه بفهمد و جاری کند. اگر من به بهانه اینکه نظرم خلاف این است در مسیر جاری شدن این اراده اخلال کنم هم اولا این شق عصای ولایت خواهد کرد و عملا توان او در اجرای فهم های فقهی خودش را از او می گیریم و این با نصب او منافات دارد، و هم ثانیا تضاد و دوگانگی مدیریتی در جامعه ایجاد می شود و عملا همان حرفی که من می فهمیدم هم نمی تواند جاری شود. تازه در این حالت که ولی فقیه بر جاری شدن فهم و طرح خودش اصرار می ورزد معلوم نیست من نسبت به جاری کردن فهم خلاف آن تکلیفی داشته باشم و بلکه ظاهرا تکلیف به تمشیت حرف ولی فقیه را دارم.
🔺 اگر هم امکان مفاهمه و گفتگو برای تغییر رأی او را ندارم و آن امر مربوط به یک فضای شخصی خودم می شود (که معمولا چنین نیست و ولی فقیه در این لایه که ناظر به یک فضای شخصی نظر دارد در همان شق قبلی که به عنوان یک متخصص است وارد می شود) که مثل یک کارشناس با او برخورد می کنم؛ یا مربوط به یک امر اجتماعی است و من هم امکان اجرای آن در یک عرصه ای که در اختیارم هست را دارم؛ اینجا هم معلوم است که جاری کردن آن همان توالی فاسدی که در پاراگراف قبلی گفته شد را دارد.
3️⃣ حکم
🔺 این حالت دیگر از نظر فراتر می رود و ولی فقیه وارد می شوند و در یک عرصه ای حکمی را صادر می کنند؛
🔺 در این حالت واضح است که قطعا همه باید به این حکم انقیاد نشان بدهند و عمل کنند.
🔺حتی ما در لایه مرجعیت هم این را داریم که در این صورت که حکمی از طرف ولی فقیه آمد او هم موظف است که به آن عمل کند هر چند فتوای خود او چیز دیگری است.
🔺 این هم روشن است و بداهت دارد که اگر بنا باشد احکام حکومتی ولی فقیه جاری نشود با اصل فلسفه وجودی او که حاکمیت فقیه به نیابت از امام معصوم ع است منافات دارد.
.