معنای مالکیت
#یادداشت
#روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا
#توحید_از_دیدگاه_خط_مشی_اجتماعی
#عقیل_رضانسب
#یادداشت_41
#جلسه_139
💠 معنای مالکیت
🏷 جناب علامه طباطبایی در کتاب شریف اصول فلسفه و روش رئالیسم وقتی به بحث #اعتباریات می رسند، اعتباریات را به دو دسته قبل الاجتماع و بعد الاجتماع تقسیم می کنند و #مالکیت را به عنوان اولین اعتبار بعد الاجتماع تعریف می کنند.
⭐️ برای آشنایی بیشتر عزیزان، معظم مقاله 6 را گزارش می کنم و در یک پست جداگانه مطالب مربوط به بحث #مالکیت را نیز می آورم. در این گزارش از متن علامه و پاورقی های شهید مطهری و نکات استاد کرمانشاهانی در تدریس و نکات استاد فلاح در تدریس بعلاوه نکاتی توسط نگارنده استفاده شده است.
❇️ توضیح بیشتر اینکه:
🔺 ما یک اعتباری عقلی داریم و یک اعتباری عقلایی، اعتباری عقلی همان معقولات ثانی فلسفی هستند در مقابل معقولات اولی که از ماهیات گرفته می شدند؛ در اعتباری عقلی عقل مضطر است که آن ها را اعتبار کند، لذا عنوان بهتر برای اعتباری عقلی انتزاعی است یعنی تحققی دارد و عقل من را مجبور به انتزاع آن می کند.
🔺 اما اعتباری عقلائی به این شکل است که عقلاء یک اغراضی دارند که برای رسیدن به آن اعتباراتی را انجام می دهند.
🔺 پس اعتباری عقلایی دایر مدار اغراض است در مقابل اعتباری عقلی که دایر مدار معرفت است. اختلاف اغراض و اختلاف راه ها رسیدن به اغراض باعث می شود که اعتبار عقلا متفاوت بشود بنابراین به یک مفهوم خاص اضطرار ندارند. اعتباری عقلایی به ید عقلا است . عقل به اصل این اعتبارات مضطر است ولی می تواند در محیط ها و فرهنگ های مختلف با هم فرق بکنند.
🔹 حضرت علامه از استعاره ها و تشبیه ها شروع می کند می گوید این ها را برای اغراض عملی انجام می دهند، و «اگر دانشمندى كه از نقطه نظر واقع بينى به تميز مطابقت و عدم مطابقت مفاهيم و تشخيص صدق و كذب قضايا مىپردازد با اين مفاهيم و قضاياى استعارى روبرو شود البته مفردات آنها را غير مطابق با مصاديق و مركبات و قضاياى آنها را كاذب تشخيص خواهد داد،زيرا مطابق خارجى كلمه «شير» جانور درنده مىباشد نه انسان و مطابق واژه «ماه» كرهاى است آسمانى نه خوبروى زمينى»
🔺 در گام بعد بین دروغ حقیقی و دروغ شاعرانه این فرق را می گذارد که دومی آثار حقیقی واقعی دارد و گاهی یک شعر باعث جنگی شده است!
🔹 از این بیانی که داشتیم چند نتیجه گرفته می شود.
1️⃣ اين معانى وهميّه در ظرف «توهّم» مطابق دارند اگر چه در ظرف خارج مطابق ندارند
2️⃣ تا احساس و انگیزه از آن اعتبار موجود است این اعتبار موجود است اگر داعی و احساس ایجاد کننده از بین برود او نیز از بین می رود یا تبدیل به چیز دیگری می شود.
3️⃣ هر یک از این حدود وهمی از حقیقتی گرفته شده اند، یعنی یک حقیقتی هست که واقعا این اعتبار را که ما به چیزی می دهیم او واقعا دارد. مثلًا اگر انسانى را «شير» قرار داديم يك شير واقعى نيز هست كه حد شير از آن اوست.
4️⃣ اين معانى و همى در عين حال كه غير واقعى هستند آثار واقعيه دارند. پس لغو نیستند.
5️⃣ تعریف اعتبار: اعتبار یعنی با عوامل احساسی و برای اغراض خاصی حد چیزی را به چیز دیگری بدهیم.
6️⃣ رابطه بین اعتباریات عقلایی با یکدیگر همانند ادراکات حقیقی با هم نیست، در اینجا رابطه تولیدی وجود ندارد یعنی در اعتباریات نمی توانیم فرایندی همانند فرایند تفکر که در ادراکات حقیقی داشتیم و با تعریف و استدلال مجهول را به معلوم تبدیل می کردیم داشته باشیم.
🔺 در اعتباریات رابطه بین آن ها همیشه جعلی و قراردادی و فرضی و اعتباری است لذا هیچ مفهوم اعتباری با حقیقی یا دو اعتباری با هم رابطه نفس الامری ندارند که حالا بخواهد حد وسطی پیدا کرد و بین آن ها رابطه برقرار کرد و به معلومی تازه رسید!
🔺 لذا شهید مطهری همینجا می فرمایند: «در اعتباريات، «تقدم شىء بر نفس» و «ترجح بلامرجّح» و «تقدم معلول بر علت» و … محال نيست و «انتفاء كل با انتفاء جزء» و «انتفاء مشروط با انتفاء شرط» و … ضرورى نيست و «جعل ماهيت» و «جعل سببيت» و … نامعقول نيست.»
🔹 اما واقعا رابطه بین اعتباریات به چه شکل است؟
🔺 در اینجا می گویند که میزان در اینجا لغویت و عدم لغویت است و اینکه این اعتبار چقدر می تواند من معتبِر را به غایت خود برساند، و هر چه ذهن معتبِر پیچیده تر باشد روابط پیچیده تری بین این اعتبارها ایجاد می کند.
.
7️⃣ ادراکات اعتباری بین طبیعت حیوانی و غایات و اهداف او واسطه می شوند!
🔺موجود زنده یک سلسله خواص و آثار طبیعی مثل تغذیه و تنمیه و تولید مثل دارد که به حسب طبیعت خود انجام می دهد، و یک سلسله اندیشه ها و احساسات نیز دارد.
حیوان بر خلاف نبات برای رفع برخی از احتیاجات طبیعی خود نیازمند واسطه شدن اندیشه و اراده و میل است؛ لذا در دستگاه نفسانی انسان میلها و غرائزی تعریف شده که كه حيوان را به طرف رفع نيازمندى طبيعت خود می کشاند.
🔺 بين اين دو دستگاه (طبيعت و نفسانيات) همكارى و هماهنگى كامل برقرار است و معمولًا همان چيزى تمايل حيوان را ارضاء مىكند كه طبيعت را به سوى مقصد خويش كمك مىكند و بر عكس چيزى طبيعت را به سوى مقصد كمك مىكند كه تمايل حيوان را نيز ارضاء مىكند. حالا بايد بدانيم آيا كداميك از اين دو قسمت تابع است و كداميك متبوع؟ يعنى آيا وجود اين تمايلات و غرائز و انديشهها براى رسيدن طبيعت است به مقصد و هدف خويش، يا آنكه دستگاه طبيعت براى اين به وجود آمده كه تمايلات مخصوصى را در حيوان ارضاء كند و اين انديشهها و آرزوها و تمنيات را در او پديد آورد؟
🔺پاسخ این است که نفسانيات حيوان يعنى تمايلات و احساسات و انديشههاى ناشى از آنها که به آن ها «انديشههاى اعتبارى» می گوییم تابع و طفيلى هستند و به منزله ابزارى هستند كه طبيعت آنها را براى رسيدن به هدف و مقصد خويش ساخته است.
🔺فىالجمله مسلّم است كه تغيير محيط و تغيير احتياجات، هم در وضع تجهيزات بدنى و اعضا و جوارح موجود زنده مؤثر است و هم در وضع روحى و نفسانى وى. اختلاف طرز فكر ملل و امم در «افكار اعتبارى» است نه در «حقايق»؛ البته در ميان افكار اعتبارى نيز يك سلسله افكار هست كه قابل تغيير و تبديل نيست.
🔺 به طور خلاصه؛ من گرسنه ام، یک سیبی هم اینجا هست، قوه عامله باید برای خوردن این سیب تحریک بشود، ابتدا شوق ایجاد می شود، ولی چون انسان فاعل ارادی است شوق کافی نیست و باید اراده بکند (شوق فعل قلب و اراده فعل عقل است) پس من باید یک «باید» به خودم بگویم، که باید این سیب را بخوری! این ادراک نظری نیست، بلکه من بین خودم و خوردن این سیب یک نسبت ضرورت ادعا می کنم؛ قوه واهمه که عقل ساقط است می آید سر صحنه و خلق باید می کند. ضرورتی که مثلا من بین آتش و کاغذ می دیدم که ضرورتا می سوزاند را برداشتم آوردم بین خودم و خوردن این سیب اعتبار کردم. بین سیب و خاصیتش و بین نیاز معده من به خاصیت آن سیب واقعا رابطه باید وجود دارد ولی بین من و خوردن سیب رابطه باید وجود ندارد و می توانم نخورم؛ اینجا اراده انسان به کمک واهمه (عقل ساقط) به میان می آید و یک باید خلق (اعتبار) می کند تا قوه عامله بلند شود و این کار را بکند. در واقع انسان نسبت باید را میان خود و میان صورت علمی احساسی (تصور سیری بعد از خوردن این سیب) قرار می دهد.
🔺 «بنا بر اين همين كه انسان قواى فعاله خود را به كار انداخت عده زيادى از اين نسبت (بايد) را در غير مورد حقيقى خودش گذاشته و همچنين به چيزهاى بسيارى صفت وجوب و لزوم داده در حالى كه اين صفت را به حسب حقيقت ندارند.»
❇️ این اعتباریات که به آن ها اعتبارات عملی و بالمعنی الاخص (در مقابل اعتبارات نظری و بالمعنی الاعم که ادراکات مقابل ماهیات هستند) می گویند؛ دو دسته هستند
1️⃣ اعتباريات عمومى ثابت غير متغير مانند اعتبار متابعت علم و اعتبار اجتماع و اختصاص
2️⃣ اعتباريات خصوصى قابل تغيير مانند زشت و زيبايىهاى خصوصى و اشكال گوناگون اجتماعات
❇️ دسته بندی دیگر در اعتباریات به این شکل است
1️⃣ اعتباريات پيش از اجتماع
2️⃣ اعتباريات بعد از اجتماع
🔹 توضیخ اینکه: «فعاليت اين قوا يا پارهاى از آنها محدود و بسته به اجتماع نمىباشد؛ مثلًا انسان قواى مدركه و همچنين جهاز تغذى خود را به كار خواهد انداخت خواه تنها باشد و خواه در ميان هزار. آرى، يك دسته از ادراكات اعتبارى، بى فرض «اجتماع» صورتپذير نيست مانند افكار مربوط به اجتماع ازدواجى و تربيت اطفال و نظاير آنها،»
❇️ اقسام اعتبارات قبل الاجتماع
1️⃣ وجوب
🔺 انسان در نخستين بار به كار انداختن قواى فعاله خود نسبت ضرورت و وجوب (بايد) را ميان خود و ميان صورت احساسى خود كه به نتيجه عمل تطبيق مىنمايد مىگذارد و حال آنكه اين نسبت به حسب حقيقت در ميان قواى فعاله و حركات حقيقى صادره آنها جاى دارد
2️⃣ حسن و قبح (خوبى و بدى)
🔺 این اعتبار زاييده بلافصل اعتبار وجوب عام مىباشد
🔺 این دو صفت نسبی بوده و به معنای ملايمت و موافقت يا عدم ملايمت و موافقت وى با قوه مدركه مىباشد
3️⃣ انتخاب اخف و اسهل (سبكتر و آسانتر)
🔺قوه فعاله به سوى كار بىرنج تمايل كرده و كار پر رنج را ترك خواهد گفت
🔺 خود اخف و اسهل واقعی هستند اینکه من باید راه اسهل را بپیمایم اعتباری است.
🔺 روى اين اصل مىباشد كه تطور و تحولى در همه اعتباريات، در جميع شئون انفرادى و اجتماعى انسان، موجود مىباشد. چنانكه تأثير اين اصل در عادات و رسوم و لغات در انسان بسيار روشن است
4️⃣ اصل استخدام و اجتماع
🔺 انسانی که در ارتباط با تمام اشیاء و نباتات و حیوانات به فکر به استخدام کشیدن و استفاده از آن ها است، به انسان هم که می رسد به فکر استفاده از او و افعال او می افتد.
🔺 مرحوم علامه اجتماعی را فرع بر استخدام می دانند. یعنی ابتدا انسان خواست دیگران را به استخدام بکشد و از اینجا بود که جامعه شکل گرفت! (فتأمل!)
➖ «انسان با هدايت طبيعت و تكوين پيوسته از همه سود خود را مىخواهد (اعتبار استخدام) و براى سود خود سود همه را مىخواهد (اعتبار اجتماع) و براى سود همه عدل اجتماعى را مىخواهد (اعتبار حسن عدالت و قبح ظلم) »
🤔 ظاهرا شهید مطهری چون اینجا مخالف است دیگر این قسمت مقاله 6 را پاورقی نزده! رجوع شود به یادداشت برادر حمزه در تفاوت جامعه استیلا – جامعه بازار و جامعه اخوت!
5️⃣ اصل متابعت علم
🔺 قواى فعاله در ماده چنانكه خود مادى هستند فعاليت آنها نيز در ماده مىباشد و يك قوه فعاله همين كه مادهاى را مناسب فعاليت خود يافت شروع به فعاليت كرده و اثر خود را به سوى متأثر خود روانه خواهد ساخت
🔺ما در صحنه فعاليت خود با واقعيت خارج كار داريم، واقعيت خارج را مىخواهيم؛ با كسى كه سخن مىگوييم با شنونده خارجى رازگويى مىنماييم، به سوى مقصدى كه روانه مىشويم مقصد را مىجوييم
🔺پس ناچار به علم، اعتبار واقعيت دادهايم يعنى صورت ادراكى را همان واقعيت خارج مىگيريم و آثار خارج را از آن علم و ادراك مىشماريم.
🔺 پس بايد قضاوت كرد كه انسان و هر موجود زنده هيچگاه از اعتبار دادن به علم (مقابل مطلق ترديد) مستغنى نيست و به حكم اضطرار غريزى به علم اعتبار خواهد داد؛ يعنى صورت علمى را همان واقعيت خارج خواهد گرفت («اعتبار واقعيت علم» به اصطلاح اين مقاله، «حجيت قطع» به اصطلاح فن اصول).
🔺 ما هيچگاه نمىتوانيم اين اعتبار را از دست علم بگيريم زيرا هر گامى كه در اين راه برمىداريم در خط علم راهپيمايى نمودهايم و هيچگاه نمىتوانيم دوباره به علم اعتبار بدهيم زيرا خواه و ناخواه اين اعتبار را در نخستين برخوردى كه با خارج نمودهايم به وى دادهايم و انسان نمىتواند در دايره زندگى خود به يك نقطه برسد (براى نمونه) كه از عمل به علم خالى بوده باشد
🔹 در پایان این اعتباریات قبل الاجتماع علامه می فرماید: «اعتبارات عمومى منحصر به پنج اعتبارى كه شمرده شد نمىباشد / اعتبار اختصاص و اعتبار فايده و غايت در عمل از اعتبارات عامه هستند / اصل #مالکیت یکی از شعب این اعتبار اختصاص است که در اینجا ذکر شده است.
🔺 زيرا اگر انسان را تنها در حال انفراد فرض كنيم در هر استفاده كه از ماده مىكند اگر يك مانع و مزاحمى (اگر چه انسان و يا موجود زنده ديگرى نبوده و يك مانع طبيعى باشد) پيش آمده و بخواهد انسان فعال را از اصل فعاليت يا از كمال فعاليت يا از تكميل فعاليت مانع شود انسان نيز ناچار و خواهى نخواهى به مقام دفاع بر آمده و با فعاليت دفاعى خود ماده را تخصيص به خود داده و تصرف خود را بر وى مستقر خواهد ساخت؛ و در عين حال اين وضع را يك نسبتى ميان خود و ماده انديشيده و مفهوم اختصاص (اين ماده از آن من است) در پندار وى جلوهگر خواهد شد.
➖ علاوه بر مالکیت؛ دارايى، رتبه و مقام و هر گونه حقوق قراردادى و علقه زناشويى و … از شعب اعتبار اختصاص است.
🔘 نکته مهم: اعتبارات عمومى (اعتبارات قبل الاجتماع) هيچگاه از ميان نرفته و تغييرى در ذات آنها پيدا نمىشود.
⚠️ در این پست بحث اصلی که مربوط به بحث #مالکیت است آورده شده است
❇️ اقسام اعتبارات قبل الاجتماع
🔺 پيوسته انسان به حسب پيشرفت اجتماع و تكامل فكر خود مفاهيم تازهاى ساخته و هر روز يك يا چند نمونه تازه به معرض نمايش مىگذارد؛ مرحوم علامه 4 قسم از اقسام اعتباریات بعد الاجتماع را که به منزله ریشه های سایر اعتبارات بعد الاجتماع هستند را به شکل زیر نام می برد:
1️⃣ اصل ملك
[محل بحث ما در کتاب #روح_توحید_نفی_عبودیت_غیر_خدا همینجا است]
🔺 آمد ريشه اين اصل پيش از تحقق اجتماع محقق بوده و آن همان «اختصاص» است كه بعدها به صورت «ملك» تكميل شده و داراى اثر خاصى كه جواز همه گونه تصرفات بوده باشد گرديده و اصل اختصاص يا اختصاص مطلق در مورد بعضى تصرفات، اعتبار پذيرفته چنانكه مىبينيم در ملك ديگران مىتوانيم اختصاصاتى (امتيازات) داشته باشيم يا آنكه مىتوانيم اختصاصى در مواردى پيدا كنيم كه مورد تعلق ملك نخواهد بود مانند اختصاصات زوجيت و دوستى و همسايگى و پدرى و فرزندى و خويشاوندى
🔺 اين گونه اختصاصات «حقوق» ناميده مىشوند و تقريباً يا تحقيقاً در نظر اجتماع، مورد اختصاص، فايده مىباشد و در نخستين روزى كه اجتماع ميان «عين» و «فايده» فرق گذاشته اختصاص (حق) را به معناى «ملك فايده» ناميده و ملك را اختصاص به عين- كه محل جميع تصرفات ممكنه است- اعتبار نموده است.
🔺 در مرتبه تالى اين اعتبار، به واسطه احتياجى كه هر يك از افراد اجتماع به مواد متصرفى و بالخصوص ملكى غير پيدا نمودهاند اضطراراً #اعتبار_تبديل پيش آمده و به واسطه اعتبار «مبادله» تقسيمات تازهاى به واسطه اختلافات نوعى مالك (واجد شرايط تصرف و غير واجد چون بچه و ديوانه، مالك شخصى و مالك اشتراكى گوناگون و مالك نوعى و هيئت و مقام) و اختلاف نوعى اعيان مملوكه (انسان برده و حيوان و نبات و جماد و املاك قابل نقل و انتقال و غير قابل نقل و انتقال و موجود و غير موجود و جز اينها) پيش آمده كه منشأ اعتبار يك سلسله موضوعات اعتبارى تازه دامنهدار از معاملات گوناگون و وضع احكام گوناگون از براى آنها گرديده است و در نتيجه عدم تعادل نسب ميان مواد مورد مبادله، احتياج به #اعتبار_پول پيش آمده؛ البته اين اعتبار نيز يك سلسله اعتبارات فرعى مربوطه را ايجاب مىكند كه دستگاه وضع پول طلا و نقره و اسكناس و چك و اوراق ديگر بهادار و اعتبار و غيره با احكام و آثار خود نماينده آنها مىباشند.
⭐️ همه اين موضوعات و خواص و آثار آنها اعتبارى و ساخته ذهن هستند كه مطابق حقيقى خارجى ندارند
❇️ اقسام اعتبارات قبل الاجتماع
2️⃣ كلام، سخن
🔺 نيازمندى به ساختن سخن و وضع لفظ دلالت كننده از چيزهايى است كه انسان (و غالب جانوران صدادار تا آنجا كه مىدانيم) در اولين مرحله اجتماع پى به آن مىبرند.
➖مرغ به جهت فهمانيدن جوجه برابر چشم او نوك منقار به دانه زده و برداشته و مىخورد و اگر چنانچه جوجه غافل بوده باشد مرغ صدايى كرده و اين كار را انجام مىدهد و جوجه نيز به موجب غريزه بحث از علل حوادث كه غريزه حيوانى است متوجه جهت صدا شده و كار مادر را ديده و خود نيز با تقليد همان كار را انجام مىدهد در اين مرحله دلالت صدا به معنى مقصود، #دلالت_عقلى بوده و بالملازمه است
➖ ولى پس از چند بار تكرار، ذهن مخاطب ميان مقصود و صدا يك نحو ملازمه (نظير تداعى معانى) معتقد شده با شنيدن صدا از دور به سوى مادر به قصد دانه مىشتابد. اختلاف احساسات درونى مانند مهر و كينه و دوستى و دشمنى و انفعال و شفقت و تملق و شهوت جنسى و غير آنها در شكل صدا اختلافاتى غير قابل انكار به وجود مىآورد و به اين وسيله صداها تنوع پيدا كرده دلالت صدا بر مقصود، #عقلى_و_طبيعى است
➖ كمكم حوادث را با صداهاى ملازم وجود آنها حكايت مىنمايد و در نتيجه حروف تهجّى از همديگر تميز پيدا كرده و كلمات مركبه پيدا مىشود چنانكه مىبينيم مقدار زياد و معتنابهى از كلمات در لغتهاى گوناگون حكايت اصواتى است كه در حوادث صدادار، مقارن حادثه پيدا مىشوند دلالت عقلى و طبعى جاى خود را به #دلالت_لفظى مىدهد و انسان با پيدا كردن شعور به اين خاصه، كار تكلّم را يكسره مىنمايد، تا كار به جايى مىرسد كه انسان هنگام سخن گفتن يا سخن شنيدن از الفاظ غفلت كرده و تنها متوجه معنى مىشود
⭐️ آنگاه (1) اختلاف محيطهايى كه افراد انسان به واسطه مهاجرت و انشعابات قومى به وجود آوردهاند از يك طرف (2) و وضع الفاظ تازه به واسطه مواجهه با احتياجات تازه به واسطه تكامل زندگى اجتماعى از طرف ديگر (3) و انتخاب اخف و اسهل از طرف ديگر
موجب اشتقاق لغتهاى متنوّعه از يك لغت اصلى و بروز و ظهور تهجّيهاى گوناگون در محيطهاى مختلف شده و تكلّمات كامله صورت مىپذيرد.
3️⃣ رياست و مرئوسيت و لوازم آنها
🔺 به مقتضاى قريحه و غريزه استخدام، افرادى كه در جامعههاى ابتدائى از همه قوىتر بودهاند و خاصه آنان كه توانايى جسمى و توانايى ارادى بيشترى داشتهاند همان گونه كه موجودات جمادى و نباتى و حيوانى ديگر را مورد استفاده خود قرار مىدادهاند افراد ديگر جامعه را نيز استخدام مىكرده و اراده خود را به آنها تحميل مىنمودهاند
🔺 و در نتيجه اين اعتبار، لوازم طبيعى حقيقت اين نسبت از قبيل فرمانروايى جامعه و انقياد دسته جمعى و انقيادهاى فردى و يك سلسله مقررات و رسوم و آداب كه مقام رئيس را نشان داده و مظاهر احترام و تعظيم او مىباشد- مانند اقسام تعارفات و كرنشها و پرستشهاى بزرگ و كوچك با وجهى كه مناسب كمال فعلى اجتماع مىباشد- جعل و اعتبار شده
4️⃣ اعتبارات در مورد تساوى طرفين
🔺ما يك سلسله اعتبارات با لحاظ تساوى طرفين نيز داريم كه در ميان افراد متساوى الحال (بدون رياست و مرئوسيت) از راه حاجت اجتماع اعتبار شدهاند مانند اقسام مبادلهها و ارتباطها و حقوق متعادله اجتماعى
.