نسبت مشخصات و مختصات!
#يادداشت
#مشخصات_اسلام
#عقيل_رضانسب
#يادداشت_196
#جلسه_292
💠 نسبت مشخصات و مختصات!
اگر بخواهیم نسبت این دو مفهوم که ظاهراً بسیار به هم نزدیک هستند، را معلوم کنیم می توان به سه صورت زیر قائل شد:
1️⃣ نسبت تساوی:
این دو مفهوم دقیقاً یکی هستند، هر دو دنبال این هستند که یک شیء (بالمعنی الاعم) را از سایر اشیاء هم ردیف خود جدا کنند؛ مشخصه یابی دنبال این است که شخصیت شیء را تعیین کند، و مختصه یابی دنبال این است که اختصاصیت شیء را تعیین کند و این هر دو یک چیز بیش نیستند.
2️⃣ نسبت عموم و خصوص مطلق به عمومیت مشخصات
مشخصات اعم از مختصات است، در مشخصات یک سری اموری که به صورت جمعی که دیده می شوند باعث دیدن شیء می شود، را داریم؛ در مختصات یک سری از همین مشخصات که اختصاصی آن شیء است را ملاحظه می کنیم. لذا هر مختصه ای یک مشخصه هم هست ولی هر مشخصه ای مختصه نیست.
مختصات در این حالت غلیظ تر از مشخصات است، آن اموری است که نه تنها باعث تشخص این شیء می شود، بلکه تفاوت اساسی این شیء با اشیاء هم ردیف را نیز مشخص می کند.
3️⃣ نسبت تباین!
مشخصات دغدغه این را دارد که یک سری مشخصه را بیان کند که دیدن همه آن ها با هم شخصیت و فردیت شیء مورد نظر را بیان می کند؛ اما مختصات اساساً این دغدغه را ندارد ولو ممکن است برخی مواردی که بیان می کند جزو مشخصات هم باشد؛ دغدغه مختصات این است که اموری که به این شیء اختصاص دارد و هیچ شیء دیگری این امور را ندارد؛ ولو جزو امور شخصیت ساز هم نباشد چیست.
مثلاً ملاصدرا غیر از کتاب شواهد یک رساله ای به نام شواهد هم دارد که در آن تمام نظریات اختصاصی و ابداعات خودش در مباحث مختلف فلسفه را نوشته است؛ از مباحث بسیار کلان در آن هست تا مباحث بسیار خُرد؛ لذا در اینجا فقط می خواهد اختصاصات خودش را بنویسد و اصلا در صدد و دغدغه بیان مشخصاتی که مکتب فلسفی او را معلوم می کند نیست.
در این حالت مختصات به اندازه ای که مشخصات مهم است اهمیت ندارد.