بیشتر نیازمند «آزاداندیشی» هستیم تا «آزادیِ اندیشه»
در «آزادی اندیشه» گفته میشود که اندیشیدن جایز است یا نه؟ بلکه ارتقایی هم میتوان زد اینکه آیا اندیشیدن مطلوب هم هست ؟ و فراتر از این به وجوب اندیشیدن هم میتوان فکر کرد؛ به تعبیری آزادی اندیشه که هیچ، بلکه وجوب اندیشیدن.
امّا قبل از آنکه جواز اندیشیدن را صادر کنیم، شاید بهتر باشد در این تامل شود که آیا اساسا امکان ممانعت از اندیشیدن وجود دارد؟ و یا اینکه وقتی سخن از «آزادی اندیشه» میشود، سخن از بروزات اجتماعی اندیشه است، والّا اندیشیدن بدون هیچ بروز و ظهوری و یا صرفا بروزات فردی، توانایی ممانعت از آن نیست.
پس شاید بتوان گفت اندیشیدن را نمیتوان سلب کرد، بلکه کسانی هم که نفعشان در نیاندیشیدن دیگران است، از اندیشیدن ممانعت نمیکنند، بلکه اندیشیدن را به انحراف میکشانند. و به تعبیری ما بیشتر از آنکه به «آزادی اندیشه» نیاز داشته باشیم، به «آزاداندیشی» نیاز داریم. و شاید بتوان گفت صرف داشتن یک جامعه فکور شاید کمالاتی داشته باشد، ولی آنچه که مطلوب است و رشد آفرین، یک جامعه «آزاداندیش» است.