نوشته‌ها

درباره سیدمصطفای مکتب امام

یکی از معانی حق اعتدال است. معنای وضع کل شئ فی موضعه که از عدل به ما آموخته اند نیز همین مفهوم را بازگو میکند. حق یعنی نقطه ثقل، یعنی نقطه تعادل، یعنی نقطه بایسته. نه کمی بالاتر و نه پایین تر!
مکتب اسلام همیشه طرف حق را میگیرد. افراط و تفریط را تجلی جهل دانسته و یک یک مصادیق این دو را نفی می نماید. از حدیث شریف لا جبر و لا تفویض، تا بیان و سیره اولیاء در تبیین حدود مالکیت شخصی ، همه جای دین خدا طرفداری از حق و اعتدال، مشهود است.
آری، اراده خداوند متعال به این تعلق گرفته تا مفاهیم را با انسان ها به انسان ها بیاموزد. إذ بعث رسولا منهم …
از همین باب است که میتوان صورت و سیرت رسول خدا ( ص) را مظهر اتمّ این اعتدال در عالم ماده نامید.

همه انسان ها معلم اند، برای همه انسان های دیگر
آنها به هر مقداری که ظرف تجلی هر اسمی شوند، آموزگاری زبده برای آن اسم خواهند بود.
البته این طیف به اندازه همه فرزندان آدم طولانی است و هرکس به اندازه ای چنین ویژگی را کسب مینماید.
اینگونه است که امام مجتبی کریم اهل بیت است و برادرشان سیدالشهدا ! علیهما آلاف التحیه والثناء
و اینگونه است که ابالفضل العباس (علیه السلام) مظهر علمداری، سقایت و وفاء نام گرفته است.

القصه، ما برادر ی داریم که با ویژگی های خود آموزگار ماست.
آقاسید مصطفی مدرس مصلی را میگویم.
از باب تذکر به خود چند مورد از ویژگی های او
که شاید اگر در او و بلکه در افراد بسیاری از مومنین تجلی پیدا نمیکرد، طریقه جمع انها را نمی آموختم یادداشت میکنم :

1- سید در عین ابهت متواضع بود. این تواضع ساختگی نبود. آن ابهت هم همینطور ! نه طوری بود که بشود خواسته اش را براورده نکرد و نه طوری بود که خواسته تو را برآورده نکند.

2- سید در عین هویت داری، حلقه وصل بود. رنگ خودش را انتخاب کرده بود اما این موجب نمیشد تا رنگ های مختلف را نبیند یا نادیده بگیرد. آن ها را همرنگ خود میدید اما رنگ نمی باخت.

3- سید در عین خستگی امیدوار بود. گویی خستگی ها، کلافگی ها، سردرگمی ها، تنبلی ها، نفسانیت های هر کار و همه این ها را به جای وزر و وبال ، تبدیل به سوخت میکرد برای پیش بردن پروژه های بعدی

4- سید به رفقای موسسه و حتی مرتبطین دور از موسسه اهتمام داشت. به افراد گروهی که در دوره مجازی پذیرفته بود اهتمام داشت و هر کاری از دستش بر می آمد برای همه اینها انجام میداد. این هم در عین سرشلوغی ها و پرکاری ها بود.

5- سید پرکار بود. پر ارتباط بود. پر رزومه بود. پر استعداد بود. اما رزومه درستی نداشت و ندارد. با بعضی مجموعه ها ارتباط گرفته بود و در آنها اثرات ویژه گذاشته بود. ما بعد از حادثه و بعد از آن که سوگواری آن مراکز را دیدیم از این موارد مطلع شدیم.

6- سید بی رحمانه انتقاد میکرد و در حین انتقاد جلوه رحماء بینهم بود. چیزی از جنس سختگیری های حاج احمد متوسلیان !

7- سید نخبه بود، فکر داشت، طرح داشت و …
در عین حال نفر دوم بود. علمدار بود. معین بود. و این را انتخاب نموده بود.
سید سقایت را نیز انتخاب کرده بود. به هر تلاشی بود سعی داشت مشکی که پر از آب حیات مکتب امام (ره) است را به خیمه های بچه های انقلاب برساند.
سید در آخرین لحظات از اساتید و خانواده اش حلالیت خواسته بود و درخواست کرده بود تا برای او روضه حضرت عباس (ع) خوانده شود.
نمیدانم چه سریست میان فتوت و رادمردی با علمداری و سقایت ؟

فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً 🖤