نوشته‌ها

آزاداندیشی، ابزار بسط اندیشه حقانی

تاثیر اندیشه بر رفتار
پدیده های فراوانی وجود دارد که نمایانگر تاثیر فعل انسانی بر اندیشه اوست. اما این موارد به حدی نیست که غلبه تاثیر اندیشه در فعل را زیر سوال ببرد. محل جمع اوری همه عواطف انسانی و دریافت های حسی او ، اندیشه اوست و این اندیشه است که برای انسان تولید “باید ” میکند و عزم او را شکل میدهد و در مراخل بعدی فعل فردی و اثر اجتماعی را به دنبال خود می آورد.
از این باب میتوان اندیشه را دارای یک محوریت ویژه در عالم انسانی دانست.

چطور اندیشه به زندگی میرسد ؟
یک سوال : آیا برای ایجاد رفتار توحیدی در یک انسان لازم است که ساعت ها و روز ها و بلکه سالها او را مورد تعلیم و تربیت قرار داد تا اندیشه توحیدی را برای او جا انداخت و مصادیق بروز آن را نشان داد ؟ طبیعتا چنین امری اگر برای یک نفر یا یک گروه به سختی قابل انجام باشد برای همه آحاد جامعه ممکن نیست.
پاسخ این است که در ابتدا لازم است مفاد آن اندیشه ( به طور مثال اندیشه توحیدی ) به طور دقیق و عمیق مشخص بشود و گروهی مسئولیت رسیدگی دائمی به این عرص را بپذیرند. ( لایه اول )
علاوه بر آن لازم است گروهی مخاطب تمام این اندیشه قرار گرفته و آن را به خوبی درک نموده و سعی در بروز و مصداق داری آن اندیشه در عرصه های گوناگون داشته باشند. ( لایه دوم )
وظیفه سومی وجود دارد که میتوان آن را به گروه دوم محول نمود و میتوان ان را یک لایه مستقل در نظر گرفت و آن تبدیل مفاد گسترده اندیشه به توصیه های ساده و شدنی است. این توصیه ها میتواند بسیار کلی و یا بسیار جزئی باشد اما هردوی اینها در باز کردن مسیر ایجاد یک زندگی بر اساس آن اندیشه موثر هستند. مثلا در باب اندیشه توحیدی توصیه کلی این است که اصبروا و صابروا و رابطوا و توصیه جزئی تر میشود وجوب شرکت در نماز جماعت !

این تفکیک میان لایه ها ابدا به معنای تفکیک کامل این چند حوزه نیست. بلکه شاید ممکن باشد از جامعیت یک گروه برای همه این لایه ها نیز دفاع کرد. کتاب شریف قرآن مصداق منبعی است که از تولید یک اندیشه تا توصیه های خرد را شامل میشود.

آزاداندیشی چرا مفاد گفتمانی میشود ؟
یک نکته تبلیغی – مدیریتی – جامعه سازی در مقام جمعبندی : اگر کسی همانطور بیاندیشد که شیطان میخواهد، تقریبا همانطور هم عمل میکند که مورد خواست اوست. اگر کسی طوری بیاندیشد که خدا میخواهد هم طوری عمل خواهد کرد که مورد خواسته اوست.
( عبارت “تقریبا” از این باب اورده شده که ممکن است در مواردی فعل انسان در نتیجه اندیشه او نباشد و یا مناسکی جعل و وضع بشود که بطور طبیعی از همه به یک شکل استخراج نمیشد )
حالا سوال این است که خدا میخواهد انسان ها چطور بیاندیشند ؟
به عبارت دیگر : اگر انسان ها چطور بیاندیشند ، در نتیجه آن طوری عمل خواهند کرد که مرضی رضای خداوند متعال باشد ؟
به نظر میرسد پاسخ ساده این باشد : آزاداندیشانه! همان گونه که فطرت به ان فرا میخواند !

استخفاف قوم

استخفاف قوم !

در آیه شریفه 54 سوره زخرف میخوانیم : فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ

بعضی مفسرین و مترجمین استخفاف قوم توسط فرعون را بمعنی ساده لوح و سبک مغز یافتن ایشان گرفته اند. اما به نظر میرسد اینطور نباشد .

خداوند متعال در نتیجه اطاعت قوم استخفاف یافته از فرعون، عذاب الهی را بر آنان نازل نموده است. این اتفاق نشان از آن دارد که قوم فرعون مرتکب یک گناه اجتماعی شده اند، آن گناه نمیتواند خود استخفاف باشد چرا که در این مرحله انها اختیاری نداشته اند بلکه گناه ایشان در مرحله بعد و در اطاعت نمودن از کسی است که آنها را خوار شمرده ( یا خوار نموده ) است.

قرآن کریم در ضمن بیان ماجرای قوم فرعون دو نکته را گوشزد میکند :

1. مسلمانان نباید از کسی که آنها را خوار و سبک میکند اطاعت نمایند، این فسق است ! این بمعنای وجوب عصیان در برابر چنین فرد یا دستگاهی است.

2. حاکم اسلامی حق استخفاف قوم را ندارد و اگر هم این کار را بکند، باید منتظر طغیان مردم مسلمان باشد. مگر اینکه مردم واقعا به این آموزه قرآنی پایبند نباشند که انگاه سرنوشت قوم فرعون در انتظار ایشان خواهد بود.

اما استخفاف واقعا به چه معناست ؟ مثلا صرف توهین نمودن استخفاف است ؟

باید ببینیم فرعون چه کرده است که قران آن را استخفاف نامیده ؟

طبق ایات قبلی، فرعون به مردم گفت :

آیا پادشاهی مصر برای من نیست ؟ من بهترم یا این فرد بی مقدار که نمیتواند درست صبت کند ؟ اگر حق با او بود باید دستنبند طلایی داشت یا فرشتگانی با او همراه بودند !

در نگاه اول به نظر می آید فرعون دارد به حضرت موسی (ع) توهین میکند و او را خوار میشمارد ، اما قرآن این کلام فرعون را بمعنای خوار نمودن مخاطب میشمارد !

شاید بتوان مصداق استخفاف را نه توهین کلامی بلکه دروغ گفتن و محروم نمودن از حقیقت دانست.

با این ملاک، حجم قابل توجهی از تولیدات رسانه ای مصداق استخفاف هستند و اطاعت از منبع استخفاف فسق مردم مطیع را نشان میدهد.

در مقابل استخفاف، تکریم قرار دارد و اگر بخواهیم همین مطلب را انجا نیز امتداد بدهیم، صداقت مصداق تکریم خواهد بود.