نوشته‌ها

رابطه آزاداندیشی و اخلاق

  1. آزاداندیشی تأمین کننده عقاید پشتیبان کننده فضائل

اخلاق روی شکل گیری ملکات نفسانی متمرکز است، انسانی که دارای ملکه ای است که یک فضیلت اخلاقی به سهولت از او صادر می شود را متخلق به آن خلق می نامند؛

برای اینکه انسان خود را متخلق به فضائل بکند اولاً نیاز است که عقایدی محکم از آن فضیلت که چیست و چرا باید به آن اعتقاد داشت پشتیبانی کنند، و حتی عقاید کلی در مورد خدا و مخلوقات و رابطه مخلوقات با خدا و یکدیگر نیز نقش مهمی در اینکه فرد بتواند آن فضیلت را در خود ایجاد کند، دارند. ثانیاً باید فرد خود را به عمل وابدارد تا بتواند آن خلق را در خود ملکه کند.

 

در نتیجه نقش اندیشه در اخلاق بسیار جدی است، از طرفی هم اندیشه ای که گرفتار اغلال و موانعی باشد، نمی تواند زمینه های راهور و همواری را برای فردی که می خواهد مسیر حیات اخلاقی را بپیماید، فراهم کند. آزاداندیشی یعنی همین رها کردن اندیشه از اغلال مختلف، یعنی رهاندیدن اندیشه از تعصبات و ترس ها و تقلیدها و هر نوع مانع درونی یا بیرونی دیگر، و این اندیشه آزاد است که می تواند فرد و شخصیتی را بسازد که دارای عقاید مستحکم و صحیحی است و می تواند مسیر حیات اخلاقی و به دست آوردن ملکات فضائل را طی کند.

 

  1. حق پذیری شکل دهنده یک شخصیت عبودی

 

در نگاه دیگر اخلاق را نباید صرفا دارا شدن ملکه فضیلت های اخلاقی دانست، بلکه اخلاق در نهایت خود دنبال تحقق یک معنویت عمیق در انسان است، یک خدا گرایی و عبودیت عمیق، از طرف دیگر روح معنای بندگی و اصل و حقیقت آن «مملوکیت و تعلّق نسبت به فرد دیگر» است. عنصر اساسی در بندگی «ملکیّت» است که ریشه و سبب اصلی بندگی فردی برای فرد دیگر است.

ملکیت در امور اجتماعی و عرفی، تابع قراردادهای شکل گرفته در اجتماع و عرف جامعه می‌باشد و بسیاری از امور تکوینی نیز از حیطه آن خارج می‌باشند. اما ملکیت خداوند نسبت به موجودات بدینگونه نیست و او مالک حقیقی همگی آن‌ها می‌باشد، و این ملکیت حقیقی موجب می‌شود تا همه موجودات عالم، عبد و بنده خداوند و سراسر متعلق به او باشند که از آن به «بندگی تکوینی» یاد می‌شود. حقیقت همه موجودات ممکن، هویت بندگی داشته و عین فقر و ربط به حق تعالی هستند. نه تنها به لحاظ ذات بلکه در صفت و فعل خود نیز فقیر و مملوک بوده و محتاج عنایات دم به دم حضرت حق می‌باشند. (آیین بندگی و دلدادگی/ یزدانپناه, ص. 250-252) از این نگاه همه موجودات از جمله انسان عبد هستند، إِنْ كُلُّ مَنْ فِي اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّ آتِي اَلرَّحْمنِ عَبْداً  (سورة‌مبارکة  مريم‏، آیه  93) ولی حضور آدمی در نشئه مادّی و مشغول شدن قلب و جان او به تدبیر بدن و دیگر تعیّنات و دلبستگی ها، به طور غالب باعث می‌شود تا اغلب انسان‌ها از درک چنین نسبتی غافل شوند، مگر اینکه برای نیل به حقیقت فقری خود و انکشاف این نسبت شریفه، تلاش و حرکت ارادی به سوی درک آن بنمایند، چنین سعی و کوششی، مقوله‌ای به عنوان «بندگی سلوکی» را رقم می‌زند. (آیین بندگی و دلدادگی / یزدانپناه, ص. 269-270) با این توضیحات باید گفت عبادت « پيروى و تسليم و اطاعت مطلق است در برابر يك قدرت واقعى يا پندارى، از روى طوع و رغبت يا از سر كره و اجبار، همراه با حس تقديس و ستايش معنوى يا بدون آن.» (روح توحید, ص. 64) به بیان دیگر وقتی «شخص خود را در مقام مملوکیت نسبت به کسی یا چیزی که برای او ربوبیت قائل است قرار می‌دهند.» (المیزان / علامه‌طباطبایی, ج1 ص. 25)  می‌گوییم او را عبادت کرده است.

بندگی خداوند به خاطر اینکه حقیقی‌ترین حقائق و بالاترین حقیقت این عالم خدا است، و همه حقائق دیگر همه از او جوشیده است، در واقع تسلیم شدن در برابر حق و حقیقت است. به عبارتی اگر روح معنای بندگی مملوکیت است، از آنجا که همه چیز مملوک واقعی خداوند است، بندگی سلوکی چیزی جزء حق گرایی به لحاظ گرایشات عبد، و حق پذیری به لحاظ سیره عملی عبد نخواهد بود.

 

آزاداندیشی زمانی محقق می شود که اندیشه بدون تعصّب، تقلید، ترس و انواع و اصناف تعلّقات(حتی فارغ از دغدغۀ دفاع از مرزهای باورهای جمعی یا فردی) و تنها با انگیزۀ فهم واقع و دریافت حقیقت با مراعات منطق و روش‌های تحقیق صورت می‌گیرد.

جوهره غایی آزاداندیشی حق گرایی و حق طلبی است، که همان جوهره بندگی و عبودیت است؛ لذا اگر اخلاق غایتش شکل گیری یک شخصیت بی تاب برای انجام تکلیف الهی و بنده محض حق شدن است، آزاداندیشی نیز با شکل دهی به یک شخصیت حق گرا و حق طلب در لایه اندیشه، به شدت با حیات اخلاقی معاضدت خواهد کرد.

 

#یادداشت_370

عقیل رضانسب 14020725

 

آزاداندیشی و اخلاق مداری

در نگاه اول به نظر می‌رسد که نه تنها رابطه‌ای میان آزاداندشی و اخلاق‌مداری برقرار نیست؛ بلکه دشمنی میان آن‌ها وجود دارد که به هیچ جهت قابل جمع نیستند و آزاداندیش به هیچ وجه نمی‌تواند اخلاق‌مدار باشد. هرکجا آزاداندیشی آمد، اخلاق‌مداری رخت می‌بندد و خارج می‌شود.

این تصور می‌تواند از دو آبشخور به وجود آمده باشد؛ تصور غلط از آزاداندیشی و دیگری تصور غلط از اخلاق‌مداری.

اگر توفیقی باشد در این کیبردفرسایی قصد آشتی دادن «آزاداندیشی» با «اخلاق‌مداری» شده است البته در تصور‌ها؛ چرا که در نظر نگارنده در واقعیت هیچ دشمنی میان این دو مفهوم وجود ندارد.

اگر جوهره‌ی آزاداندیشی را «حق‌طلبی» می‌دانیم، حق طلب و متواضع و کرنش‌ کننده مقابل حق، هیچ‌گاه از مدار اخلاق الهی بیرون نخواهد زد؛ بله اگر اخلاق را سکولار تعریف کنیم و هیچ اثری از خدا در اخلاق‌مداری‌ نباشد، آنگاه می‌توان پذیرفت که در این اخلاق، هیچ تواضعی نسبت به حق و هیچ‌پذیرشی نسبت به حق وجود ندارد؛ چنانچه واضح است که می‌توان از زاویه سکولاریسم وارد اخلاقی شد که موحدین به آن پایبند هستند و آن را قبول دارند؛ اما اگر اخلاق را توحیدی بفهمیم و به عبارت دیگر اگر فلسفه اخلاق ما توحیدی و برخواسته از توحید باشد، در آن هنگام «حق» و «حق‌طلبی» برای ما بسیار جلوه خواهد کرد و هر شبه اخلاقی را اخلاق نخواهیم دانست؛ گرگی را که کروات بسته است و برای دریدن طرف مقابل و یا حتی هیچ ضرری هم نمی‌خواهد به او برساند و یا به خاطر منفعت مادی خود به کسی احترام می‌گذارد، متخلق و اخلاق‌مدار نمی‌پنداریم.

فرصت به پایان رسید ولی این سیاهه هنوز باید تکمیل شود و اگر توفیقی باشد، به ادامه و تکمیل آن در فرصت بعدی پرداخته خواهد شد.