آزاداندیشی و مردم سالاری دینی (2) راه انحصاری ایجاد یک جامعه رشید
مردم سالاری
مردمسالاری یعنی اراده عمومی جامعه نقش معیار در تعیین مقدرات و تصمیمات دارد، لذا در جامعهی دینی علاوه بر مشروعیت آسمانی قوانین، قانونگذرای و حکمرانی؛ اراده ملی نیز یک پایه مشروعیتزا است.
البته باید اضافه کرد که قید دینی به مردم سالاری یک قید احترازی و تأسیسی است نه یک قید توضیحی؛ به این معنا که در هيچ ايدئولوژي اي نمي تواند و نخواهد توانست براي انسان سالاريت و محوريتي قائل شود، چون در غير ايدئولوژي ديني مردم در افقي قرار نمي گيرند كه اراده آن ها بخواهد محور حركت اجتماعي قرار بگيرد. زیرا در هر جايي كه دين محور و عليه المدار حركت اجتماعي جامعه نباشد، قطعاً و بتاً خواست و اراده عمومي انسان ها محور نخواهد بود، اين دين است كه انسان را خليفة الله مي داند و براي انسان كرامت قائل است و او را مخلوقي مي داند كه خلقت او تبارك الله به خالقش دارد؛ از فضاي ديني آن هم اسلام ناب فاصله كه بگيريم، اساساً انسان به اين معنا كرامت و احترامي ندارد، لذا در جامعه غير ديني قطعاً محور حركت اجتماعي به دست ملأ و مترفين خواهد افتاد و جريان هاي زر و زور و تزوير حتي اميال فطري انسان مثل آزادي خواهي و معنويت گرايي را نيز به نفع خود و براي به استحمار و استعمار در آوردن انسان مصادره خواهند كرد؛ در جامعه غير ديني مردم هيچ سالاريتي نخواهند داشت ولو با شعار دموكراسي سر آن ها كلاه بگذاريم و در نهايت يك طبقه سرمايه دار همه مقدرات جامعه را به دست بگيرند.
آزاداندیشی راه انحصاری تحقق مردم سالاری دینی از راه ایجاد یک جامعه رشید
روح مردم سالاری دینی اراده فراگیر و ملی است، و این زمان است که یک هویت جمعی به نام جامعه شکل میگیرد که دنبال محقق کردن یک سری آرمانهاست که متعلق اراده او قرار گرفته است. از طرفی ارادۀ ملی در گرو رشد اجتماعی مردم است؛ یعنی مردم رشید اهل ارادههای انقلابی و ارادههای تمدنی و ارادۀ پیشرفت هستند و انسانهای رشد نیافته نه برای خود احترامی قائلند، نه خود را مؤثر میبینند، نه امیدی به تأثیر دارند، نه احساس مسؤولیت میکنند، نه قبول مسؤولیت میکنند و نه برای انجام کاری برمیخیزند.
از طرف دیگر عامل انحصاری رشد اجتماعی آزاداندیشی است و بدون این عامل رشد اجتماعی ممکن نیست. جامعهای که هویتی تقلیدی دارد و دچار کیش شخصیت و وادادگی در مقابل هویت رقیب خود شده است، (در وضعیت فعلی غربزدگی)، یا گرفتار بلای تعصب و تهجر شده است؛ در هر دو حالت امکان فکر کردن به یک آینده دیگر و متفاوتی و رسیدن به قلههای بزرگ و آرمانهای متعالی را از خود گرفته است؛ این جامعه که یک جامعه غیر آزاداندیش است، دنبال هیچ رشدی نیست و به هیچ رشد واقعی نخواهد رسید.
این در حالی است که با رشد اجتماعی ارادههای بزرگ و پایدار ملی شکل میگیرد، همان «ارادۀ ملی که جانمایۀ پیشرفت همهجانبه و حقیقی و روح مردم سالاری است». لذا میتوان ادعا کرد که جامعهی غیر آزاداندیش قطعاً نمیتواند یک جامعه مردمسالار باشد.
#یادداشت_369
عقیل رضانسب 14020723