نوشته‌ها

دعوای لبوفروش، راننده تاکسی و اقتصاددان لیبرال

در بحبوحه مذاکرات موسوم به برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام و اختلافات و منازعات پرشماری که در آن روزها شیوع داشت، کلامی توسط محمود سریع القلم نشر پیدا کرد. او معتقد بود راهکار حل مسائل اقتصادی کشور این است که کشور ما اقتصادی بر اساس استاندادهای بین المللی داشته باشد و در این مسیر هر مانعی از جمله توانمندی هسته ای یا حمایت از جبهه مقاومت و مانند اینها باید رفع شوند. او خودش را کارشناس میدانست و در نقش پشتیبان فضای سیاسیی دولت آن زمان ظاهر میشد. او در مقام نفی مخالفان سیاسی خود که در زمینه اقتصادی از پشتیبانی کارشناسی خوبی بهره نمیبردند، گفت : نمیشود درباره مسائل هسته ای از راننده تاکسی و لبوفروش نظر پرسید.
این سخن و این واکنش از سویی میتواند به عنوان مصداق آزاداندیشی تلقی شود، به این نحو که او برای تصمیمات حاکمیتی قائل به یک الگویی هست که نظرات مستقیم مردم را در انها دخیل نمیداند. بلکه لازم است از نظام کارشناسی معتبر برای این مسائل استفاده کرد.
همین سخن از سوی دیگر میتواند مخالف آزاداندیشی تلقی شود به این معنا که میخواهد جلوی اندیشه افراد عادی جامعه درباره مسائل سیاسی را بگیرد.
به نظر میرسد فارغ از اینکه او مخالف ازاداندیشی است یا موافق آن، باید مسئله مورد بحث، در همان بستر آزاداندیشی بررسی شود تا جایگاه اندیشه عمومی و اندیشه تخصصی در جغرافیای آزاداندیشی خود را نمایان کنند.
این پاسخ که بعد از شکست برجام بگوییم : دیدی لبوفروش بهتر از تو میفهمد ؟ پاسخ خوبی نیست. با مبانی ما سازگاری ندارد. اگر داشت که باید رفراندوم را بدون چون و چرا میپذیرفتیم ! این پاسخ نه تنها با مبانی ما، بلکه به نظر میرسد با مبانی هیچ مکتب عقلائی ای سازگار نباشد !
جواب درست این است که لبوفروش و راننده تاکسی و تحصیلکرده دانشگاه فلان آمریکا اولا هر سه را محترم بدانیم، ثانیا هر سه را کارشناس در امر سیاست تلقی کنیم اما هرکدام به یک معنا ! یکی نسبت لبو و سیاست ، یکی نسبت تاکسی و سیاست و یکی هم نسبت اقتصاد لیبرال با سیاست.
همانطور که راننده تاکسی حق دارد نادیده گرفتن نظرش را بی احترامی تلقی کند، کارشناس اقتصاد لیبرال هم این حق را دارد.
ما در مقام قضاوت به نظرات هرسه نیاز داریم ! نه طرف لبوفروش و راننده تاکسی را بگیریم و نه طرف استاد دانشگاه را ،بلکه حرف همه را میشنویم. و در مقام تصمیم گیری بر اساس مبانی حق تصمیم خواهیم گرفت. نکته مهم آنجاست که حق خودش را در گفتگو نشان میدهد. نه به این معنا که در گفتگو زاییده شود، بلکه به معنای روشن و منکشف شدن ! لذا حتی پیامبر (ص) هم که فانی در حق است، برای روشن شدن حق لازم است تا مشورت کند و صدای لبوفروش و راننده تاکسی و کارشناس لیبرال را بشنود.

توجه به نخبه قهری است

توجه به نخبه یک امر طبیعی و متین است و حتی می‌توان گفت تا حدی هم این توجه قهری است. امّا اینکه در عمل تا چه اندازه نخبه‌گرایی به خرج داده شود این از اهمیت بالایی برخوردارد است؛ اینکه جایگاه نخبه در هندسه نظام سیاسی مشخص باشد و اینکه نقش نخبه واضح باشد و میزان تاثیر و آزادی و محدودیتی که برای نخبه قائل هستی، این از امور مهمی است که با صرفا احترام به نخبه گذاشتن و در حرف نخبه‌گرایی نشان دادن کار را حل نمی‌کند.

در میدان عمل ناچار هستید به نخبه‌گرایی؛ اگر نخبگان در صحنه نباشند، کل این صحنه برچیده خواهد شد و نمی‌توانی طرح و پروژه را پیش ببری، به طور کل سفره جمع خواهد شد. نخبه‌گرایی مسئله‌ی مهمی است که الحمدلله در اندیشه‌ی حضرت آقا به عنوان رهبر این انقلاب در کنار مردم سالاری به صورت جدی جایگاه ویژه‌ای دارد؛  که در نگاه اولیه احساس می‌شود مردم سالاری در تناقض با نخبه‌گرایی است، امّا در نگاه حضرت آقا این دو عنصر کلیدی بدون تناقض در کنار هم جای گرفته‌‌اند.

از باب نمونه برای هنگامی که نخبگان در صحنه نباشند و کل سفره برچیده خواهد شد؛ یک نمونه صحنه‌ی دفاع مقدس بود؛ وقتی نخبگان در صحنه نباشند این چنین می‌شود که حضرت امام ناچار می‌شوند جام زهر قطع نامه ۵۹۸ را بنوشند!

نمونه‌ی دیگر در بحث آزاداندیشی است؛ وقتی نخبگان در صحنه نباشند؛ یعنی آزاداندیشی را نمیشناسند، وزن آن را نمی‌بینند، لذا حرارتی نسبت به آن ندارند؛ در عمل می‌بینیم که از سال ۸۱ که حضرت آقا به صورت علنی این مسئله را پی‌گرفتند و مطرح کردند، می بینیم که الان بعد از گذشت ۲۰ سال هنوز هم که هنوز است اتفاقی رقم نخورده است.

و یا نمونه‌ی دیگر جام زهر برجام است؛ وقتی نخبگان در عرصه اقتصاد در صحنه نیستند و اقتصاد مقاومتی فهم نمی‌شود، در سال ۹۲ گفتمان مذاکره بالا می‌آید و یک دولتی بر سرکار می‌آید که برجام را بر کشور تحمیل می‌کند.