نوشته‌ها

نسبت آزاداندیشی با مکتب تعلیم و تربیت مشاء

اگر آزاداندیشی را به عنوان یک ارزش در نظر بگیریم که زمینه ای برای رشد معرفتی فرد و جامعه فراهم میکند و تعلیم و تربیت را نیز فرایندی در مسیر همین هدف بدانیم، آنگاه بی گمان مطلوب است که این دو مفهوم را با همدیگر ترکیب نموده و از آزاداندیشی برای تربیت و از ظرفیت تعلیم و تربیت برای آزاداندیشی بهره ببریم.
در نگاه اول مطلوب به نظر میرسد که تعلیم و تربیت از ابتدا آزاداندیشانه صورت بگیرد و این نکته در زبان عمل، به تحمیل نکرده عقاید، زمینه سازی برای تفکر آزاد، عدم پذیرش قیدهای فرهنگی که جلوی آزاداندیشی را میگیرند و مواردی از این دست ترجمه میشود. این ایده طرفدارانی دارد که یکی از توصیه های مهم آنها برای تعلیم و تربیت در سنین کودکی، پرورش تفکر انتقادی است.
البته مانند هر ایده دیگری، این ایده نیز مخالفانی دارد.
یکی از روش های تعلیم و تربیت در حکمت مشاء، روش تلقین است. حکمت مشاء این روش را برای عموم مردم توصیه میکند. در حالی که برای خواص روش های برهانی که به آزاداندیشی نزدیک تر است را مورد توصیه قرار میدهد. در روش تلقین از طریق تکرار مداوم چیزی را در ذهن فرد جا می اندازند.
همچنین در کودکانی که هنوز تفکر انتزاعی در آنها شکل نگرفته، بارزترین روش تعلیم و تربیت همین تلقین است و اساسا راهی به سوی تعلیم و تربیت آزاداندیشانه وجود ندارد.
آیا میتوان تعلیم و تربیت آزاداندیشانه و آزاداندیشی در تعلیم و تربیت را مختص بخشی از افراد جامعه، مثلا افراد بالغ یا افراد باهوش یا فرهیخته دانست ؟

فرهنگ‌سازی یا تربیت آزاداندیشی

فرهنگ سرشار از ظرفیت‌های تربیتی است و معمولا به خاطر ندیدن این ظرفیت‌های تربیتی در فرهنگ، از آن استفاده نمی‌شود و یا اگر احیانا هم توجهی شود به خوبی استفاده نمی‌شود؛ البته در جهت عکس آن در امور تربیتی وجود دارد؛ در تربیت، ظرفیت‌های ضد تربیتی فرهنگ دیده می‌شود و مربی‌ها معمولا متوجه آن هستند و آن را در نظر می‌گیرند.

در تحقق و رقم زدن مقوله‌ی آزاداندیشی هم مسئله به همین نحو است؛ هنگامی که از فرهنگ‌سازی و به خصوص از مسیر گفتمان‌سازی آزاداندیشی سخن به میان می‌آید معمولا کسانی که ذائقه‌ی تربیتی دارند این مسیر را درست نمی‌دانند و به دنبال رقم زدن آن صرفا از راه تربیتی هستند؛ معمولا اشکال می‌شود که باید در زمانی که افراد تربیت می‌شوند -به خصوص در آموزش و پرورش- آزاداندیشانه تربیت شوند و راه حل را در اصلاح مدارس و شیوه‌های تربیتی و آموزشی می‌بینند.

هنگامی که آزاداندیشی فرهنگ شود و به عنوان یک «گفتمان» در جامعه منتشر شود، این جا نه تنها کار‌های تربیتی آن سهل‌تر و مسیر آن هموار‌تر می‌شود بلکه بسیاری از مراحل تربیت آزاداندیشانه خود طی خواهد شد و کار مربی در تربیت کوتاه‌تر و کمتر می‌شود و حتی اگر بخواهیم اغراق کنیم می‌توان گفت شاید تا حدی بی‌نیازی از تربیت در این زمینه را هم رقم خواهد زد و اساسا اینکه بدون فرهنگ آزاداندیشی مگر امکان تربیت آزاداندیشانه وجود دارد؟ بدون فرهنگ آزاداندیشی آنقدر تربیت آزاداندیش سخت خواهد شد که معمولا از خیر آن گذر می‌شود.