فرهنگسازی یا تربیت آزاداندیشی
فرهنگ سرشار از ظرفیتهای تربیتی است و معمولا به خاطر ندیدن این ظرفیتهای تربیتی در فرهنگ، از آن استفاده نمیشود و یا اگر احیانا هم توجهی شود به خوبی استفاده نمیشود؛ البته در جهت عکس آن در امور تربیتی وجود دارد؛ در تربیت، ظرفیتهای ضد تربیتی فرهنگ دیده میشود و مربیها معمولا متوجه آن هستند و آن را در نظر میگیرند.
در تحقق و رقم زدن مقولهی آزاداندیشی هم مسئله به همین نحو است؛ هنگامی که از فرهنگسازی و به خصوص از مسیر گفتمانسازی آزاداندیشی سخن به میان میآید معمولا کسانی که ذائقهی تربیتی دارند این مسیر را درست نمیدانند و به دنبال رقم زدن آن صرفا از راه تربیتی هستند؛ معمولا اشکال میشود که باید در زمانی که افراد تربیت میشوند -به خصوص در آموزش و پرورش- آزاداندیشانه تربیت شوند و راه حل را در اصلاح مدارس و شیوههای تربیتی و آموزشی میبینند.
هنگامی که آزاداندیشی فرهنگ شود و به عنوان یک «گفتمان» در جامعه منتشر شود، این جا نه تنها کارهای تربیتی آن سهلتر و مسیر آن هموارتر میشود بلکه بسیاری از مراحل تربیت آزاداندیشانه خود طی خواهد شد و کار مربی در تربیت کوتاهتر و کمتر میشود و حتی اگر بخواهیم اغراق کنیم میتوان گفت شاید تا حدی بینیازی از تربیت در این زمینه را هم رقم خواهد زد و اساسا اینکه بدون فرهنگ آزاداندیشی مگر امکان تربیت آزاداندیشانه وجود دارد؟ بدون فرهنگ آزاداندیشی آنقدر تربیت آزاداندیش سخت خواهد شد که معمولا از خیر آن گذر میشود.