نوشته‌ها

نسبت حاکمیت و فرهنگ در ایده حاکمیت نوین

در باب چیستی و چگونگی فرهنگ نظرات متعددی در طوال تاریخ ذکر شده است که هر کدام از این نظرات، فراخور توصیفی که از فرهنگ و حاکمیت و توصیه هایی که مناسب این دو ارائه میدهد، موجب میشود تا ایده ای متفاوت در باب نحوه نسبت گرفتن حاکمیت با فرهنگ تولید شود و در صورت قدرت یافتن صاحبان آن ایده ، این نحوه از نسبت فرهنگ و حاکمیت روی زمین به مرحله اجرا نیز برسد.
نظریه حاکمیت نوین که همانا نظریه حاکمیتی اسلام و مطلوب تمامی انبیا در راستای تحقق حاکمیت حقیقی الله میباشد، حاکمیت را دارای چندین مرکز و همانند یک کل منتشر یا یک طیف حاکمیتی تصویر میکند.
از سویی خداوند متعال حاکمیت علی الاطلاق دارد. از سوی دیگر انسان کامل خلیفه او بر روی زمین بوده و اطاعت از او بر همه آحاد بشر واجب است. در لایه بعدی، همین انسان کامل افرادی را در بلاد به عنوان نائب انتخاب میکند و مردم را ملزم به اطاعت از ایشان مینماید و در دوره غیبت نیز همین نیابت به شکل عام امتداد پیدا میکند. در ادامه این سیر مومنین وارثان زمین و برخوردار از ولایت بر یکدیگر معرفی میشوند و در بسیاری از موارد قدرت و حاکمیت توسط لایه های قبلی، بین ایشان تقسیم میشود.
این تصویر از حاکمیت اساسا صورت مسئله نسبت حاکمیت و فرهنگ را متفاوت خواهد نمود. چرا که دیگر حاکمیت و مردم دو پدیده مستقل از یکدیگر نیستند تا بخواهیم شیوه ارتباط اولی با فرهنگ، که مختص دومی است را بررسی نمائیم. بلکه بستر مردمی فرهنگ، همان بستر حاکمیت است.
پس به عبارتی میتوان گفت در چنین فرضی نسبت حاکمیت با فرهنگ در بالاترین حد تصور میشود تا جایی که میتوان این نوع نسبت را ” حاکمیت فرهنگی” نام نهاد.

نخبه کیست ؟ نخبگی چیست ؟ (3 )

بعد از اینکه تعریف نخبه و نخبگی را منوط به قدرت دانستیم و ادعا نمودیم که نخبه در هر جامعه، کسی است که به راهبر آن جامعه خدمت شایانی ارائه دهد.
لازم است ابتدا به این نکته اشاره کنیم که ممکن است در یک جامعه خارجی، چند خرده جامعه به نحو متداخل حضور داشته باشند و هر کدام از این خرده جوامع متداخل، یک نقطه راهبری فرهنگی مختص خود را داشته باشند که نخبگی متناسب آن برای این جمع تعریف شود. البته ممکن است یک نخبه خدماتی را به دو یا چند جامعه خرد ارائه کند و از دید همه آنها نخبه نخبه شناخته شود.

با توجه به مقدمات ذکر شده، قبل از اینکه بپرسیم تعریف درست از نخبه چیست ؟ باید این سوال را بپرسیم که قدرت باید کجا متمرکز شود ؟
حاکم کیست تا راهبر فرهنگی ، خدمات به او را محور تعریف نخبگی و القاء آن به جامعه بداند ؟
مگر نخبه بمعنای انتخاب شده نبود ؟ چه کسی نخبه را انتخاب کند ؟

اگر عرفی خداوند متعال را حاکم بداند، آنگاه فردی که نبوغ فوق العاده علمی دارد اما ملحد است را نخبه نخواهد دانست. اما فردی که استعداد و نبوغ علمی عادی دارد اما پیامبر قومی شده است را نخبه محسوب میکند.

حال اگر خداوند متعال بفرماید که خدمت به مومنین، خدمت به من است، آیا تغییری در تعریف نقطه ثقل حاکمیت و به تبع آن نخبه و نخبگی حاصل میشود ؟

ایده حاکمیت نوینی که در مکتب امام (ره) به تبعیت از اسلام راستین که دین تمام انبیای الهی بوده، مطرح میشود تعریف خاصی از نقطه قدرت و حاکمیت دارد. این ایده یک طیف را حاکم میداند که در رأس آن امام معصوم (ع) قرار دارد و بعد از آن ولی فقیه و نخبگان و مردم همگی جایگاه دارند. به تعبیر جناب استاد فلاح در ایده حاکمیت نوین، همه افراد حاکم هستند.
میتوان شواهد بسیاری را از کلام امامین انقلاب یافت و این تعریف از نخبگی را روی آن تطبیق نمود. به عنوان مثال امام خامنه ای در 27 مهر ماه 1401 افراد مستعدی که نبوغ علمی دارند اما به ظاغوت خدمت میکنند را در ادبیات خودشان غیر نخبه بحساب می آورند :
” متأسّفانه بعضی این کار را نمیکنند؛ بعضی از نخبه‌ها ، یعنی دارای استعداد؛ حالا با توضیحی که دادیم، شاید تعبیر «نخبه» برایشان درست نباشد ، در اینجا رشد میکنند، وقتی نوبت ثمردهی میرسد، میروند میوه‌شان را به دیگری میدهند؛ گاهی هم آن دیگری دشمن است، به دشمن میدهند…

یا اینکه در جایی دیگر از همین سخنرانی معیار نخبگی را حل مسئله های نظام اسلامی میدانند نه نوشتن مقالات متعدد نیز ممکن است از این باب باشد که حل مسئله، خدمت به طیف حاکمیتی نظریه انقلاب اسلامی یعنی خدا، امام، ولی، نخبگان و مردم است و نگارش مقاله نهایتا خدمت به دانشگاه و نهادهای سیاستگذاری علم میتواند باشد.

انگار نه انگار که حاکمیت دست ماست (درباره اغتشاشات اخیر 2)

برای تحلیل اغتشاشات اخیر کشور گاهی از زاویه فرهنگی می‌شود سخن گفت (که در یادداشت قبل کمی نوشتیم) و گاهی از زاویه حاکمیتی، واقع این است که ما حاکمیت و ابزارهای حاکمیتی را به شوخی گرفتیم، بزرگترین مانع ذهنی برای استفاده از ابزارهای پرقدرت حاکمیتی هم یک  تلقی اشتباه است که این ابزارها را بدیل کار فرهنگی می بینیم، و با یک تصور سطحی از مردم سالاری دینی از این امکان مهم که این همه در طول تاریخ خون دادیم تا به دستش بیاوریم، استفاده متناسب نمی‌کنیم؛ غافل از اینکه بدون استفاده از امکانات اعمال حاکمیت حتی پروژه‌های فرهنگی شما هم پیش نخواهد رفت و آنجا هم عرصه را تحویل دشمن می‌دهیم؛ و نتیجه همین نسلی می شود که می خواستیم مراعات حالشان را بکنیم و با کار فرهنگی سر به راهشان کنیم، ولی دشمن با اعمال حاکمیت در فضای مختلف، فضای فرهنگی ما را هم به دست گرفته است و همان جوان و نوجوانی که از ترس نرمیدن و جلوی ما نایستادن و گاهاً رأی ندادن جرئت نکردیم سخن اسلام را محکم بزنیم، امروز هم رمیده است، و هم جلوی ما ایستاده است و هم رأی نمی‌دهد!

ما حکومت و حاکمیت را می‌خواستیم برای چه؟ بله حکومت مورد نظر اسلام حکومت دیکتاتورانه نیست، اما نباید غایات و اهداف نهایی را چنان به نوک دماغمان بچسبانیم که از مسیر دشواری که باید تا رسیدن به آن غایات و اهداف نهایی طی کنیم غافل شویم. اگر غایات ما اساساً غایات فرهنگی است و در نهایت می خواهیم خود مردم قیام به قسط کنند (لیقوم الناس بالقسط!) پس ابزار حاکمیت نقشش در این به قیام رساندن مردم چیست؟! ما حکومت که چهره سخت پیشبرد اهداف الهی روی زمین است و اگر این نباشد اساساً حاکمیت‌های مسلط رقیب شما اجازه پیشبرد اهداف الهی را به شما نمی دهند، را بعد از به دست گرفتن با یک سابقه ذهنی نایس فرهنگی به شوخی گرفتیم؛ ما در بهترین حالت فکر کردیم که با زور که نمی شود کسی را به بهشت برد، و لذا قدر این ابزار بزرگی که کلی نبی و امام و ولی خدا برایش شهید شد و به دستشان نیامد را ندانستیم! اگر نگوییم بعد از مزه کردن صندلی قدرت به بعضی از ما، بیشتر خواستیم با امیال و خواهش‌های نفسانی مردم که توسط دشمن ضریب داده می‌شد، همراهی کنیم تا مبادا صندلی قدرت ما به خطر بیفتد.

ابزارهای حاکمیتی یعنی قدرت و زور، یعنی شما به جای جلوی دخترکان بزک کرده خیابان ولیعصر به پایین تهران را گرفتن (با بالاتر که کار نداریم) باید اجازه نمی‌دادی لباس‌ها مسیری را طی کنند که یک انسان متدین در حکومت اسلامی هر چه بگردد یک لباس مناسب برای زن و دختر عفیفش پیدا نکند، یعنی باید همان موقع که دشمن دارد قدم به قدم حجاب را عادی می‌کند، نسبت به سطحی از شل حجابی که جامعه هم همراه است که این دیگر نه! برخورد قهری داشته باشی آن هم به این شکل که کسانی که خط مقدم این خط شکنی هستند که عمدتاً پول می‌گرفتند که این کارها را بکنند به شدت برخورد می‌کردی، نه اینکه مثل یک مرده متحرک فقط نگاه نگاه می‌کردیم و نهایت به جای درگیری با ریشه‌ها با سرشاخه‌های خشک درگیر می‌شدیم، و دشمن هم پروژه خودش را گام به گام پیش برد تا شد اینی که هست!

ابزار حاکمیتی یعنی با ایجاد محدودیت‌ها و اعمال مالیات‌ها و برخورد جبری با ریشه‌ها، سرچشمه‌های فسادزا را خشکاندن که بعداً مجبور نباشیم با لجنی که در دشت پخش شده مبارزه کنیم!

 

#یادداشت_332