نوشته‌ها

چرا با آزاداندیشی همراهی نمی‌شود؟

چرا آزاداندیشی در میان حزب اللهی‌ها سخت پذیرفته می‌شود و گام دوم انقلاب را درگرو آن نمی‌دانند؟ و حتی اگر زبانا مخالفتی نداشته‌ باشند و در نظر همراهی کنند در مقام عمل و در قلب خود به راه‌حل بودگی آزاداندیشی برای برداشتن گام دوم انقلاب، باور ندارند.

این پدیده‌ی عجیبی است که با وجود مطالبات، تاکید‌ها و تکرار‌های رهبری در موضوع آزاداندیشی، هنوز در ذهن جامعه‌ی حزب الله آزاداندیشی جایگاه و وزن خود را پیدا نکرده است؛ با وجود آن که به نظر می‌رسد خود حضرت آقا تا حدودی وارد گفتمان‌سازی آزاداندیشی شدند؛ و حتی در خصوص آزاداندیشی، کار به گلایه ایشان کشیده شد؛ اینکه جبهه حزب الله که خود را گوش به فرمان آقا می‌داند، چگونه از این مطالبه و گلایه به راحتی می‌گذرد، واقعا عجیب است!

این خود نشان از این دارد که جبهه انقلاب، ورود‌ها و مطالبات و آزاداندیشی، آزاداندیشی‌های رهبری را کاملا سیاسی و تاکتیکی قرائت کردند و می‌کنند؛ همان روایتی که دوم‌خردادی‌ها دارند و می‌خواهند آن را غالب کنند؛ که ظاهرا توانسته‌اند تا حدودی این گونه عمل کنند که برای یاران انقلاب رهزنی به وجود آمده است و اگر به زبان نگویند که آزادی و آزاداندیشی برای همان دوران درگیری با دوم خرداد بود و بس و الان باید مطالبه‌ی نو و جدید آقا را پی‌گرفت؛ در دل خود این باور را دارند.

فقر تئوریک و خلأ نظری یعنی همین که به لحاظ نظری آنقدر نارسایی در آزاداندیشی وجود دارد که توان تحلیل آن و مطالبه‌ی آن توسط حضرت آقا حتی به قدر یک راهبرد نیز وجود ندارد و کاملا از آن قرائت تاکتیکی می‌شود؛ در میان معتقدان و باورمندان به انقلاب و حضرت آقا این چنین است؛ چه برسد به آن که بخواهیم آن را به لایه اندیشه‌ی اجتماعی و یا حتی اندیشه توحیدی بکشانیم.

یعنی حوزه‌ی علمیه، به عنوان مادر انقلاب، نتوانسته است آزاداندیشی را اولا به عنوان یک ارزش شناسایی کند و آن را به جامعه‌ بشناساند؛ چه برسد که حکم به وجوب آزاداندیشی کند؛ هنوز هم با در میان خود حوزه آزاداندیشی اسلامی و روشنفکری دینی، پارادوکسیکال است؛ اگر این تناقض کمتر در زبان‌ها است، به خاطر نپرداختن به آن است و الّا هنوز اتفاقی نیوفتاده است که توقع تغییر باور‌ها را داشته باشیم.
آری به آزاداندیشی باید باور داشت؛ و مادامی که این خلأاندیشه‌گانی برطرف نشود و پشتیبانی‌های تئوریک نیاید، عملا اندیشه‌ای نیست که به آن باور به وجود بیاید …

بایستگی در نظر گرفتن «خلأ تئوریک آزاداندیشی» در راهبرد محتوایی

به نظر می‌رسد در هنگام برشمردن «مختصات راهبردی طرح بحث آزاداندیشی» و تهیه «راهبرد محتوایی» از یک نکته‌ای غفلت شده باشد؛ البته شاید بتوان گفت روح کلی این مختصات ناظر به این نکته هست و یا حتی بتوان ادعا کرد مورد ۹ که اشاره به گفتمان نبودن آزاداندیشی دارد، مستقیما اشاره به این نکته دارد ولی این گونه مطرح کردن این نکته هم کمی دور از درجه‌ی اهمیت آن است و هم دشوار.

و امّا آنچه از آن غفلت شده است، آسیب‌شناسی است که از علت نگرفتن «آزاداندیشی» در جامعه‌ی ایرانی انجام شده است؛ البته در این خصوص یک نظریه «فقر تئوریک» می‌باشد که حلقه و اندیشه‌ی ارائه شده در حلقه مبتنی بر پذیرش این نظر است؛ اما سوای از اینکه نظرات دیگر چیست، برای گفتمان‌سازی این اندیشه، در نظر گرفتن این آسیب‌شناسی اهمیت می‌یابد؛ اینکه اساسا به خاطر فقر تئوریک در آزاداندیشی این مسئله با وجود آنکه طرف مطالبه رهبری قرار گرد و آن را تبیین و توضیح دادند و می‌توان ادعای کرد که ایشان به سمت گفتمان‌سازی این پدیده نیز حرکت کردند و تا حدودی هم موفق بودند ولی در نهایت امر کار به گلایه کشید، با این وجود باز هم آزاداندیشی آنگونه که بایسته است در جامعه‌ی ایرانی و حتی در میان نخبگان و فرهیختگان نیز رواج پیدا نکرد و محقق نشد؛

در راهبرد محتوایی دیدن این آسیب شناسی لازم است؛ چرا که برای رفع این آسیب اقدام صورت می‌گیرد؛ و ادعا این است که با گفتمان‌سازی آزاداندیشی ابتدائا به دنبال رفع این خلأ تئوریک هستیم؛ بر طرف کردن این فقر تئوریک در آزاداندیشی در گفتمان‌سازی آزاداندشی هدف گرفته شده است. و به عبارت دیگر با گفتمان‌سازی آزاداندیشی به دنبال این هستیم که فرهیختگان و اندیشمندان در مقام بر طرف کردن این فقر نظری و خلأ تئوریک در آزاداندیشی بشوند.