نوشته‌ها

از منظومه فکری تا چرخه عملی !

مقام معظم رهبری در 14 مهر 1389 در دیدار با نخبگان ، در جهت پیشرفت علمی کشور و در ضمن نکات متعدد ، نکته ای را به شرح زیر باین نموده اند :

آنچه در کشور لازم است و میتواند موقع و جایگاه علمی کشور را به طور شایسته و افتخارانگیز به ما نشان دهد که بالا رفته، وجود یک چرخه‌ی علمىِ کامل است.
در همه‌ی بخشها یک چرخه‌ی به‌هم‌پیوسته‌ی مهمی از انواع دانشهائی که مورد نیاز کشور است، باید وجود داشته باشد تا اینها هم‌افزائی کنند و به کمکِ هم بیایند.
یک مجموعه‌ی کامل علمی در کشور بایستی به وجود بیاید؛ این هنوز نشده. این جزیره‌ها بایستی به طور کامل به هم متصل شوند، یک مجموعه‌ی واحد تشکیل شود؛ به هم کمک کنند، همدیگر را پیش ببرند، هم‌افزائی کنند، راه را برای جستجو و یافتن منطقه‌های تازه‌ی علمی در این آفرینش وسیع الهی باز کنند؛

به نظر میرسد این اندیشه که سعی در همساز نمودن تکه های متفرق از یک کل دارد، همان اندیشه ایست که به دنبال فهم و ارائه طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن است. بلکه همان اندیشه ایست که در پی فهم و ارائه وحدت قرآن و برهان و عرفان است.
اما تفاوتی که در دو مثال اخیر ( طرح کلی و قرآن برهان عرفان ) با بیان ایشان در باب پیشرفت علمی وجود دارد ، ساحت طرح این اندیشه است.
اندیشه انسجام گرا و منظومه گرا ، در ساحت نظر ، به واژه هایی مانند منظومه و طرح و مجموعه ترجمه میشود.
حال آنکه همین اندیشه در ساحت عمل عنوان چرخه را به خود میگیرد.

منظومه فکری ( که این هم اتفاقا مورد تاکید آقا هست ) همه تکه های فکر را جمع آوری میکند و همه را در یک نسبت دو طرفه با همدیگر نشان میدهد.

چرخه نیز اولا همه اعضا را به رسمت میشناسد و سعی میکند هرآنچه در مسیر هدف چرخه ( که در مثال پیشرفت علمی است) مطرح است را در بر بگیرد.
ثانیا برای تمامی این اجزا فعل و انفعال تعریف کند. به گونه ای که هم تغذیه بشود و هم تغذیه بکند، هم اثر بگذارد و هم اثر بپذیرد. به عبارتی تمام اجزا را در کار همدیگر تعریف میکند.

همان گونه که منظومه نظری موجب توفیق نظری میشود، یا چرخه عملی توفیق عملی یا پیشرفت حاصل میشود.

دانش باید گرمی بخورد !

طب سنتی در غالب موارد بخلاف طب مدرن، کل نگر است و انسان را به عنوان یک کل به هم پیوسته مینگرد و در فرایند درمان نیز از اصلاح همین کل به هم پیوسته برای درمان مشکلات جزئی استفاده میکند. برای درک این تفاوت مثال های پرشماری را میتوان یافت.
اگر پدیده ای به نام “دانش” را به بدن یک انسان تشبیه کنیم و سپس با چارچوب طب سنتی به تحلیل این جسم بپردازیم، آنگاه با مشاهده طول روند ایجاد یک مسئله برای دانش، شکل گیری مدرسه در دل دانش، نیاز دنش به تمرکز بالا و دقت بسیار و خلق و خویی که به طور کلی دانش از خودش نشان میدهد، میتوانیم درباره طبع غالب دانش به قضاوتی دست پیدا کنیم و بگوییم : طبع دانش سرد است !
سرد بودن طبه چه درباره یک انسان واقعی مطرح شود و چه درباره پدیده ای انسانی که به انسان تشبیه شده، به سان هر پدیده مادی دیگر، هم مزیت هایی را داراست و هم مشکلاتی را ایجاد میکند.
دانش وطیفه عمق دهی به مسائل را دارد، دانش باید برای همیشه در پایگاه خودش باقی بماند، طبع سرد او این مسائل را پشتیبانی میکند. اگر طبع او سرد نباشد دیگر این ویژگی ها را ندارد و وقتی فاقد این ویژگی ها باشد، دیگر هویت دانش بر او صدق نمیکند !
از طرفی ممکن است همین طبع و ذائقه باعث افسردگی او بشود. ممکن است اساسا حرکت را از او بگیرد !
این مشکلات عینا دامنگیر دانش و دانشمندان نیز میشود.
یکی از توصیه هایی که درمانگران انسان در این مواقع به افرادی با طبع سرد میکنند این است که از مواد غذایی با طبع گرم استفاده کنند تا طبع وجودی ایشان را تعادل ببخشد.
شاید این توصیه را در مشبه انسان در بحث ما، یعنی دانش نیز بتوان ارائه کرد و ادعا کرد :
برای جلوگیری از ایستایی و پژمردگی دانش، باید تغذیه غیر دانشی با طبع گرم را به خورد دانش داد !
این تغذیه غیر دانشی با طبع گرم همان زندگی و حیات بشری است. دانش باید مدام از حیات انسانی تغذیه کند.
شاهد روایی این توصیه بازه هایی مانند قرون طلایی اسلامی و رنسانس غربی است که مسائل دانش دقیقا از بطن حیات اجتماعی دریافت میشوندو اهل دانش در بطن محیط گرم اجتماعی زیست میکنند.