از گردنههای بحث آزاداندیشی؛ رابطه آن با ولایت فقیه
یکی از گردنههای بحث «آزاداندیشی» رابطه آن با ولایت است؛ از اساس ذیل ولایت فقیه چگونه میتوان آزاداندیشی داشت و چگونه جایی که دم از ولایت و ولایت مداری میزنیم، میتوان از آزاداندیشی سخن به میان آورد؟ و در نگاه اولیه همانند رابطه باور و آزاداندیشی، به نظر میرسد رابطه آزاداندیشی با ولایت نیز پارادوکسیکال است؛ به تعبیری آزاداندیشی اسلامی اگر پارادوکسیکال است به تبع آن آزاداندیشی در کنار پذیرش ولایت فقیه چند برابر پارادوکسیکال است؛
امّا گذر از این گردنه سخت و شاید خطرناک، با فهم درست ولایت ممکن است؛ لذا مباحثی ولایت باید حل شود و تفسیر شود که چه نوع از ولایت مدنظر است و اساسا ولایت را چگونه میفهمیم تا بعد از آن بررسی شود که آزاداندیشی در کنار پذیرش ولایت فقیه چه معنایی میتواند داشته باشد و اساسا امکان دارد یا نه.
همچنین با گذر از این گردنه، بحث رابطه ولایت فقیه با مردمسالاری به عنوان یک بروز آزاداندیشی نیز حل خواهد شد؛ و شاید بتوان به این نتیجه رسید که همانگونه باورهای توحیدی ما مؤکِد آزاداندیشی است و نه تنها ممانعت از آزاداندیشی نمیکند بلکه توصیه و حتی تکلیف به آن نیز میکند؛ «ولایت فقیه»ی که تصویر میکنیم نیز اینگونه است و توصیه و تشویق به آزاداندیشی و تکلیف به آن میکند.
یکی از عناصری که در ولایت فقیه و اساسا در رهبری نقش کلیدی و پررنگی دارد و شاید بتوان گفت از لوازم آن است؛ مقولهی «باهمفهمی» است؛ در این مختصر یادداشت فرصت شرح «باهمفهمی» فراهم نیست هر چند بضاعت نگارنده نیز ناچیز است ولی از فرصت این یادداشت و حوصلهی خواننده خارج است که به این مقوله پرداخته شود؛ ولی همین که عنصر «باهمفهمی» را به خوبی در ولایت فقیه جا نمایی کنیم و نقش کلیدی آن در رهبری روشن شود و پس از آن رابطه آن با «آزاداندیشی» حل شود و نشان داده شود که از اساس باهمفهمی تعارضی با آزاداندیشی ندارد و شاید هم موکد آن باشد، بحث ارتباط آزاداندیشی با ولایت فقیه نیز حل خواهد شد؛ انشاء الله به دعای خیر شما توفیق نگاشتن بیشتر در این باب فراهم شود.