نوشته‌ها

پیش به سوی آزاداندیشی ! با چشم بینا و گام استوار !

– آزاداندیشی یک پدیده تاریخی و سابقه دار است یا پدیده ای تاسیسی به شمار می آید ؟
– آزاداندیشی به معنای اباحه تفکر است یا نوع خاصی از تفکر ؟
– آزاداندیشی مقتضی ذات انسان است و با رفع موانع محقق میشود یا اینکه باید اقتضای آن را ایجاد نمود ؟
– آزاداندیشی یک پروژه است مثل حج ، یا یک افزونه دائمی مانند صبر است ؟
– آزاداندیشی یک پدیده تکوینی است یا یک پدیده اعتباری ؟
– مضاد آزاداندیشی، عدم اندیشه است یا اندیشیدن در بند یک ایده ؟
– آیا آزاداندیشی با اعتقاد که به معنای گره است منافات ندارد ؟
اساسا دین با آزادندیشی قابل جمع است ؟
مقدس دانستن یک پدیده، مانع آزاداندیشی درباره او نیست ؟
آزاداندیشی باعث تقدس زدایی نمیشود ؟
– نظریه پردازی علمی همان آزاداندیشی است ؟
– خیال پردازی آزاداندیشی است ؟
– گفته میشود آزاداندیشی با آزادی بیان متفاوت است ! آزاداندیشی بدون بیان آن را مگر میشود کنترل کرد ؟
– برای آزادی اندیشه میشود قاعده گذاشت ؟ این منافی با خود آزاداندیشی نیست ؟
– در وجود انسان مرز اندیشه و احساس خیلی مشخص نیست. چه ضمانتی هست که آزاداندیشی فقط آزاداندیشی باشد و نه آزاداحساسی ؟
– انسان بنا بر هزاران علت به چیزهایی میل روحی دارد، این را میشود نشان داد و جلویش را گرفت ؟
– اگر کرسی آزاداندیشی گذاشتیم و کسی نبود که بیاید آزاداندیشی کند، چه باید کرد ؟
– اگر کرسی آزاداندیشی گذاشتیم و تبدیل به کرسی آزاداحساسی شد چه کنیم ؟
– اگر کرسی آزاداندیشی گذاشتیم و نتیجه مطابق اعتقادات ما نبود چه کنیم ؟
– آیا آزاداندیشی نیاز به کرسی دارد ؟
آیا آزاداندیشی یک امر فطری و شخصی نیست ؟ مگر ما کرسی صبر داریم ؟

تمام سوالات بالا و ده ها سوال دیگر، با تفاوت دقت و زمینه در امر آزاداندیشی مطرح هستند.
برخی از این سوالات از کتابخانه آمده اند و برخی از این سوالات از میدان برگشته اند.
اما یک پرسش اساسی وجود دارد که میتواند بخش عمده ای از ابهامات نظری و حتی حیرت های عملی را رفع نماید.
آزاداندیشی چیست ؟

تعریف آزاداندیشی به شرطی میتواند اقتدار فوق را دارا باشد که دقیقا در نقطه ای بین میدان و کتابخانه بایستد و این دو نوع شهود را به نحو مندمج فراهم کند. تا نه در دام اشتغال با تخیلات بیافتد و نه در دام چرخیدن به دور خود !

تعریف آزاداندیشی در صورتی که حال و هوای فلسفه ارسطویی پیدا کند منتج نیست. کما اینکه حرکت در مسیر آزاداندیشی با حدس و الهام نیز معلوم نیست واقعا حرکت در مسیر آزاداندیشی باشد !
نه میتوان از گام برداشتن منصرف شد و نشست و نگاه کرد
و نه میتوان چشمها را بست و فقط گام های مردد برداشت.
بلکه باید از چشمان بینا برای برداشتن قدم های استوار بهره برد.

آیا اسلام به عقل «آزاد» بها داده است؟

اسلام از ما می‌خواهد با《حضور عقل》زندگی کنیم؛ چگونه می‌گویند در نماز حضور قلب داشته باشید؟ حضور عقل در زندگی هم از همین سنخ است.
وقتی فصل اخیر انسان عقل است، به تعبیر بوعلی حواس انسان نیز متناسب با این فصل اخیر است؛ یعنی حواس انسان با حواس میمون، گربه، گاو و گوسفند متفاوت است؛ به خاطر تفاوت در فصل اخیر؛ که فصل اخیر انسان عقل است.
نقش عقل آنقدر جدی است که حتی می‌تواند در موطن قلب قرار بگیرد و در موطن قلب تعقل کند، و این قطعا متفاوت است با هنگامی که در غیر موطن قلب تعقل رخ می‌دهد؛ به عنوان مثال کسی که شغل و کارش آشپزی است، وقتی که برای هیئت و یا برای زائران اربعین حسینی در موکب آشپزی می‌کند، کاملا این آشپزی متفاوت است با آشپزی که قبلا مثلا در رستوران به صورت معمول داشته است؛ اینجا چگونه یک آشپزی کاملا متفاوت رقم می‌خورد؟ به همین نحو هم می‌توان گفت در هنگامی که عقل در موطن قلب قرار می‌گیرد، متفاوت تعقل می‌کند.

حال سوالاتی اینجا مطرح است؛ این عقل با این همه جایگاه، تا چه حد آزاد است تعقل کند؟ آیا همین اسلام محدودیت‌هایی برای تعقل که کار ویژه عقل است، قائل است؟ آیا اساسا امکان محدود کردن و به زنجیر کشیدن آن وجود دارد؟ آیا پس از محدود کردن عقل، هنوز هم عقل است و تعقل واقعی می‌کند؟ و سوال دیگر اینکه اگر عقل در موطن قلب، متفاوت تعقل می‌کند، در موطن قلب بردن عقل این خلاف آزادی تعقل نیست؟ و آیا اساسا ایمان می‌تواند آزادی بخش به تعقل باشد یا بیشتر حد زننده است و یا اینکه بی‌نیازی از عقل به ارمغان می‌آورد؟ و این بی‌نیازی یک فضیلت است یا نقص؟