آزاداندیشی ابزار یا مسیر و یا حتی هدف؟
قبل از ورود به این یادداشت لازم است تذکر داده شود که در نزد نگارنده «جوهرهی آزاداندیشی»، حقیقتجویی و حقیقتطلبی میباشد؛ لذا حقیقت محوریت مییابد.
به هنگام تامل روی «آزاداندیشی» میتوان سه نگاه نسبت به آن داشت؛
نگاه اول؛ با آزاداندیشی به حقیقت میرسیم؛ در این نگاه آزاداندیشی وسیلهای است برای رسیدن به حقیقت؛ در این نگاه به آزاداندیشی نگاه ابزاری میشود و براساس این نگاه شاید بتوان گفت هنگامی که به حقیقت رسیدیم، میتوان آزاداندیشی را کنار گذاشت؛ و به عبارت دیگر هنگام رسیدن به حقیقت از آزاداندیشی بینیاز میشویم.
نگاه دوم؛ آزاداندشی برای رسیدن به حقیقت است؛ در این نگاه آزاداندیشی مسیری است برای رسیدن به حقیقت؛ در این نگاه نسبت به نگاه دوم که آزاداندیشی را ابزاری برای رسیدن به حقیقت میداند، کمی ارتقا پیدا کرده است؛ ولی هنوز هم بر اساس این دیدگاه پس از رسیدن به حقیقت دیگر این مسیر کنار گذاشته میشود، هر چند ارزشی که این نگاه به آزاداندیشی میدهد بیشتر از نگاه قبل است و تا حدی میتوان گفت برای رسیدن به حقیقت از این مسیر باید عبور کرد. تفاوت مسیر و ابزار در این است که مسیر یک سلوکی در آن هست ولی ابزار استفاده میشود؛ به نظر میرسد دمخور بودن با مسیر بیشتر از ابزار است.
نگاه سوم؛ آزاداندیشی خودش هدف است؛ البته واضح است که در پارادایم اسلامی از این هدفبودگی سخن به میان میآید، نه پرادایم مدرن؛ در این دیدگاه می توان گفت هنگامی هم که به حقیقت رسیدی، باز هم نیازمند آزاداندیشی هستی؛ به عبارت دیگر برای حفظ آن حقیقتی که به آن رسیدی، نیازمند آزاداندیشی هست؛ نه تنها برای ارتقا، بلکه برای حفظ همان حد از حقیقت که با آزاداندیشی به آن رسیدی، ناچار از آزاداندیشی هست؛ اگر گفتی که به حقیقت رسیدم و دیگر بینیاز از آزاداندیشی شدم، اینجا همان حقیقتی را هم که به آن رسیدی از دست میدهی؛ این فرق اساسی میان این نگاه با دو نگاه قبلی است؛ شما برای نگهداشتن آن حقیقتی که به آن دست یافتهاید، ناچارید از آزاداندیشی.