نوشته‌ها

اعدام چیست ؟ ( ذیل بررسی نسبت آن با دفاع از آزاداندیشی )

در یادداشت “آیا مجازات دیگری، عملی انسانی است ؟ ” بیان شد که مجازات نه تنها عملی انسانی و مورد پذیرش جوامع بشری است، بلکه نیاز مبرم ادامه حیات اجتماعی آنان نیز هست. از زاویه حقوقی نیز میتوان گفت مجازات ضامن اجرای قوانین است و قوانین ضامن حیات و پیشبرد جامعه
در مرحله بعدی باید مختصات قتل بعنوان یک مجازات و ارتداد بعنوان یک جرم بررسی شود و درباره تناسب این دو در جامعه اسلامی به قضاوت رسید.

قتل بعنوان مجازات
قتل و اعدام را نمیتوان دردناک ترین مجازات دانست. چرا که امروزه حجم قابل توجهی از انسان ها مرگ را با اختیار خود انتخاب میکنند و آن را بر زندگی خود ترجیح میدهند. شاهد این مطلب آمار خودکشی در کره زمین است. ترجیح مرگ بر زندگی در دو دسته از انسان ها اتفاق می افتد : انسان هایی که افقی بسیار روشن تر در ورای مرگ میبینند و انسان هایی که اساسا افقی را نه در مرگ و نه در زندگی نمی بینند. دسته اول زندگی را برای نیل به آن افق روشن میخواهد و اگر روزی از دست دادن این زندگی پلی باشد برای تقرب به آن افق، از مرگ استقبال میکند. دسته دوم نیز ممکن است آنقدر از زندگی توام با انواع تحقیر ها و محرومیت ها و نرسیدن ها خسته شده باشد که هر چیزی را به آن ترجیح بدهد.

سوال : اگر قتل و اعدام دردناک ترین مجازات نیست پس چرا سخت ترین مجازات در اسلام شناخته شده است ؟
پاسخ اول این است که در اسلام چیزی به نام شکنجه مشروعیت ندارد. لذا دردناک ترین مجازات دنیوی در دائره اسلام همین اعدام خواهد بود.
پاسخ دوم این است که اگرچه مرگ دردناک ترین مجازات نیست اما بدون بازگشت ترین مجازات هست و برای انسانی که به دنیا وابستگی شدید دارد ، حتی از دردناک ترین شکنجه ها هم میتواند سخت تر باشد.

به نظر میرسد قتل به عنوان مجازات چند ویژگی داشته باشد :
– از آنجا که بدون بازگشت است، برای انسان هایی که برنامه دنیوی دارند بازدارنده است. انسان هایی هم که برنامه دنیوی ای علیه جامعه ندارند خطرناک نیستند. پس این مجازات میتواند خطرناک ها را آرام نگه دارد.
– قتل ، مجازاتی است که فرد مجرم را به طور کلی از جامعه حذف میکند و لذا برای مواردی که حضور فرد مفسده دارد مناسب است.
– انسان به طور کلی زندگی را دوست دارد و نفس قرار دادن مجازات قتل برای یک جرم، شنائت آن جرم را در جامعه به عناون یک منکر عظیم تثبیت میکند. به عبارتی این وضع مجازات در مقام مدیریت عرف مردم اثر میگذارد.

ارتداد بعنوان جرم
در نوشته بعدی ان شاءالله بررسی خواهد شد.

نخبه کیست ؟ نخبگی چیست ؟ (3 )

بعد از اینکه تعریف نخبه و نخبگی را منوط به قدرت دانستیم و ادعا نمودیم که نخبه در هر جامعه، کسی است که به راهبر آن جامعه خدمت شایانی ارائه دهد.
لازم است ابتدا به این نکته اشاره کنیم که ممکن است در یک جامعه خارجی، چند خرده جامعه به نحو متداخل حضور داشته باشند و هر کدام از این خرده جوامع متداخل، یک نقطه راهبری فرهنگی مختص خود را داشته باشند که نخبگی متناسب آن برای این جمع تعریف شود. البته ممکن است یک نخبه خدماتی را به دو یا چند جامعه خرد ارائه کند و از دید همه آنها نخبه نخبه شناخته شود.

با توجه به مقدمات ذکر شده، قبل از اینکه بپرسیم تعریف درست از نخبه چیست ؟ باید این سوال را بپرسیم که قدرت باید کجا متمرکز شود ؟
حاکم کیست تا راهبر فرهنگی ، خدمات به او را محور تعریف نخبگی و القاء آن به جامعه بداند ؟
مگر نخبه بمعنای انتخاب شده نبود ؟ چه کسی نخبه را انتخاب کند ؟

اگر عرفی خداوند متعال را حاکم بداند، آنگاه فردی که نبوغ فوق العاده علمی دارد اما ملحد است را نخبه نخواهد دانست. اما فردی که استعداد و نبوغ علمی عادی دارد اما پیامبر قومی شده است را نخبه محسوب میکند.

حال اگر خداوند متعال بفرماید که خدمت به مومنین، خدمت به من است، آیا تغییری در تعریف نقطه ثقل حاکمیت و به تبع آن نخبه و نخبگی حاصل میشود ؟

ایده حاکمیت نوینی که در مکتب امام (ره) به تبعیت از اسلام راستین که دین تمام انبیای الهی بوده، مطرح میشود تعریف خاصی از نقطه قدرت و حاکمیت دارد. این ایده یک طیف را حاکم میداند که در رأس آن امام معصوم (ع) قرار دارد و بعد از آن ولی فقیه و نخبگان و مردم همگی جایگاه دارند. به تعبیر جناب استاد فلاح در ایده حاکمیت نوین، همه افراد حاکم هستند.
میتوان شواهد بسیاری را از کلام امامین انقلاب یافت و این تعریف از نخبگی را روی آن تطبیق نمود. به عنوان مثال امام خامنه ای در 27 مهر ماه 1401 افراد مستعدی که نبوغ علمی دارند اما به ظاغوت خدمت میکنند را در ادبیات خودشان غیر نخبه بحساب می آورند :
” متأسّفانه بعضی این کار را نمیکنند؛ بعضی از نخبه‌ها ، یعنی دارای استعداد؛ حالا با توضیحی که دادیم، شاید تعبیر «نخبه» برایشان درست نباشد ، در اینجا رشد میکنند، وقتی نوبت ثمردهی میرسد، میروند میوه‌شان را به دیگری میدهند؛ گاهی هم آن دیگری دشمن است، به دشمن میدهند…

یا اینکه در جایی دیگر از همین سخنرانی معیار نخبگی را حل مسئله های نظام اسلامی میدانند نه نوشتن مقالات متعدد نیز ممکن است از این باب باشد که حل مسئله، خدمت به طیف حاکمیتی نظریه انقلاب اسلامی یعنی خدا، امام، ولی، نخبگان و مردم است و نگارش مقاله نهایتا خدمت به دانشگاه و نهادهای سیاستگذاری علم میتواند باشد.