واقعیت از حدی غلیظ تر شود فقه گم می شود
در کلام انقلابی بین دو مفاد با هم تفکیک میکنیم، مفاد معرفتی و مفاد گفتمانی، مفاد معرفتی دغدغهاش صرف حقیقت است، اینکه متن واقعیت چیست ولو فقط دغدغهی شخص من باشد و به درد هیچ شخص دیگری نخورد، یا ولو اینکه فقط شخص من بفهمم و هیچ شخص دیگری امکانات فهمش را الان نداشته باشد، افق دانشی در این افق قرار دارد. دانشمند دنبال کشف و فهم متن واقعیت است، و تلاش میکند با همه ابزارها و امکانات فهم حرفهای که دارد ته قصه را در بیاورد.
اما مفاد گفتمانی دغدغهی دیگری است، در اینجا دنبال این هستیم که طعام معرفتی این فرد یا جامعهای که مخاطب من هست الان چیست. اگر بخواهیم به این فرد یا جامعه مورد نظر یک ارتقای معرفتی بدهم، الان باید روی چه باورهایی تأکید کنم، بعد از مشخص شدن این، حالا نوبت به این میرسد که این باورها را در چه سطحی باید به او بدهم؟ هم اینکه چه سطحی از باورها برای کنش او کافی است و بیش از آن ممکن است برای او دستوپاگیر شود، هم اینکه از یک سطحی عمیقتر را ممکن است مخاطب توان فهمش را نداشته باشد، و ارائهی لایهی عمیقتر برای او مضر هم باشد.
واقع این است که سطح فهم مردم عادی نسبت به برخی لایههای عمیق معارف دینی آمادگی ندارد و وقتی حقیقت با یک غلظتهایی به مردم عادی عرضه شود اتفاقی که میافتد این است که جامعه شریعت را گم میکند. این نکته اینقدر جدی بوده که همیشه در طول تاریخ در عرفان اسلامی جریانهای انحرافی و صوفی مسلک درست کرده است، جریانهای انحرافی عرفانی همه در این نکته مشترک بودند که شریعت را فدای حقیقت میکردند، یعنی ادعایشان این بود که به عمقهایی از فهم حقیقت و نائل شدن به حقیقت که رسیدند، دیگر شریعت نیاز نیست، شریعت نردبانی است برای صعود به حقیقت، حال که من به حقیقت صعود کردم که نباید دائماً این نردبان را به دوش بکشم! و امثال این جملات!
متکلم به معنایی که در کلام انقلابی میگوییم باید اندیشه همراه مردم را تأمین کند، یعنی آن میزان از باورهای اسلامی متناسب با موقعیتی که او دارد و متأثر از موقعیتی که او دارد؛ و مال او شده است نه صرفاً یک سری اطلاعات و مطالبی که میداند، بلکه به اندیشهی خود او تبدیل شده است. به عبارت دیگر متکلم کارش این است که طعام معرفتی ارائه دهد، طعامی که هویت فرد و جامعه را میسازد؛ حال اگر این متکلم با گم کردن وظیفهی خود احساس کند که باید همه حقایق را بدون لایهبندی به مخاطب ارائه دهد، ممکن است همان بلایی که سر جریانهای انحرافی عرفانی میافتد سر جامعه هم بیاید، یعنی جامعه حقایق غیر مرتبط با نیاز خود را، یا حقایق در سطحی عمیقتر از توان درک و فهم خود را دریافت کند، و فقه را گم کند!
این خطر جدی است که فقه در این صحنه گم شود و جامعه مخاطب شروع کند رفتارهای خلاف شریعت یا لااقل بی تفاوت نسبت به شریعت از خود بروز دهد.
پس باید متکلم متوجه وظیفه خود باشد و بداند که او بناست مفاد گفتمانی برای جامعهی مخاطب هدیه ببرد و با تمرکز بر لایهی معارف، هر چه معرفت هست را نخواهد که به خورد جامعه بدهد.
عقیل رضانسب
#یادداشت_314