نظریه پیشرفت فرهنگی امتداد کدام میراث علمی اسلامی است؟
وقتی در مورد نظریه پیشرفت فرهنگی و اموری از این دست مثل الگوی پیشرفت و برنامههای پیشرفت سخن میگوییم در امتداد کدام میراث علمی اسلامی قرار داریم؟ کدام دارایی ما در تراث اسلامی پشتیبان ما در تولید این علوم است؟ اساساً سنخ علمی که در اینجا تولید می شود از سنخ کدام یک از علوم اسلامی است؟
ما در سنت اسلامی دانشی داریم که متکفل پرداختن به «علوم کلی مربوط به عمل انسانی» است، لذا باید گفت هر جا که به عرصه کنش انسانی وارد میشویم این دانش ریشه دار اسلامی باید به صحنه بیاید و از سخنانی که ما در این عرصه میزنیم پشتیبانی کند.
اما متأسفانه این دانش اسلامی در طول قرون متمادی مورد کممهری و گاه بیمهری دانشمندان اسلامی قرار گرفته و به همین دلیل در وضعیت فعلی ما که بسیار نیامند به علوم اسلامی ناظر به عرصه عمل انسانی هستیم، بسیار دستمان خالی است.
این میراث اسلامی «دانش حکمت عملی» بوده است که ریشهای در تراث یونانی ما دارد و در سنت اسلامی ما هم بیشترین کسی که به آن پرداخته است جناب فارابی است، و با صد افسوس باید گفت که حتی بوعلی هم آنچنان که شایسته امتداد کار فارابی بود، در این عرصه کار نکرد و بعد از ایشان نیز به همین منوال این دانش نحیف و پا نخورده باقی مانده است. تا مدتها جزء کار علمی طلاب علوم دینی قرار داشت ولی در دوره معاصر تقریباً به صورت کلی این دانش از سبد تغذیه علوم دینی خارج شده است.
آسیب این کمتوجهی در مواجهه با علوم انسانی ذاتاً مسموم غربی خود را نشان داد، موقعی که جامعه اسلامی مورد هجوم فکری این علوم که همگی علوم مربوط به عرصه کنش و فعل انسانی هستند، قرار گرفت؛ یک میراث کار کرده و مرسومی در دست عالمان دین نبود و لذا به سرعت صحنه عمل انسانی چه در عرصه فردی و چه در عرصه اجتماعی توسط علوم انسانی غربی در نوردیده شد و دود این کار نکردن در «حکمت عملی» به چشم همه ما رفت.
نظریه پیشرفت در واقع در افق بخش «سیاست مدن» که در حکمت عملی بحث میشود قرار دارد، زیرا بناست در سطح کلانترین عرصه زیست اجتماعی بشری که حیات تمدنی است و کاملاً منضم به عرصه عینیت و عمل اجتماعی انسانی سخن ارائه کند. هر چند که متکفل بخشی از بررسیها در اینجا عقل نظری است، منتها همه کنشهای عقلی عقل نظری در حکمت نظری قرار ندارد، باید حواسمان باشد که بین عقل عملی و حکمت عملی خلط صورت نگیرد، در حکمت عملی هم از کنش عقل عملی و هم از کنش عقل نظری استفاده میشود، هر چند که جناب بوعلی اساساً عقل عملی را فقط متکفل تفکر و تأمل در امور جزئی دانسته است، و لذا احکام کلی در حیطه عمل را به صورت کامل کار عقل نظری دانسته است، اما نظر دقیق استاد یزدانپناه این است که علاوه بر عقل عملی تدبیری که متکفل تأمل در امور جزئی است، عقل عملی ذاتیاب نیز داریم، هر چند که بعد از یافتن اصل ذات توسط عقل عملی این عقل نظری است که تعمیم و کلیتبخشی را انجام میدهد (برای مطالعه بیشتر در این مورد به صفحات 120 الی 130 کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ مراجعه شود.)
پس باید گفت که اساساً محصولات مربوط به عمل و کنش انسانی در هر سطحی که باشد در حیطه «دانش حکمت عملی» قرار میگیرند، و با پرداختن به این سرمایه و توسعه این دانش در علوم اسلامی میتوان با قوت و اتکای علمی بهتری وارد این عرصهها شد و بررسیها را با تکیه به سرمایههای خودی بیشتری انجام داد.
#یادداشت_329